برگزیده ها

تجزیه بهترین گزینه برای صلح و ثبات

parition

بعد از فروپاشی نظام طالبان، و حضور گسترده جامعه بین المللی در افغانستان و حمایت آنها از دولت نوپای افغانستان، امیدواریهای فزاینده ی شکل گرفت مبنی بر اینکه افغانستان رفته رفته از دایره مصیبت و بدبختی بیرون گردیده و به یک کشور امن و با ثبات تبدیل می گردد. اما بعد از گذشت ده سال حضور سنگین جامعه بین المللی در افغانستان، نه تنها که این امیدواریها جامه عمل نپوشید، بلکه نشانه های روشنی قابل مشاهده اند، که افغانستان یک بار دگر برای سالهای طولانی بستر تضادهای خونین و مصیبت های سنگین خواهد بود. اکنون اولین سوالی که مطرح میگردد این است که عوامل اصلی بحران افغانستان در کجاست و چرا این کشور تاهنوز نتواسته است به عنوان یک کشور همبسته و متحد در جغرافیای سیاسی جهان معاصر عرض وجود نماید؟

به نظر این قلم، جواب این سوال را باید در اوراق تاریخ افغانستان و در متن حوادث تاریخی در این سرزمین جستجو کرد که درست از زمان تاسیس افغانستان توسط استعمارانگلیس تا اکنون اختلافات خانواده گی و قبیلوی حاکمان پشتون مسبب اصلی فجایع بی شمار و مصیبت های سنگین در این سرزمین بوده است. تاریخ حکومت های قبیلوی در این کشور نشان میدهد که فرهنگ و سنت های رایج در جامعه قومی و قبیلوی پشتون و سیله دست این حکام قرار گرفته و از آن در گام نخست برای تحمیق این مردم و در گام بعدی برای سرکوب دیگران و تحکیم پایه های قدرت شان استفاده کرده اند. این روند به عنوان یک جریان تاریخی از زمان تاسیس افغانستان آغاز گردیده است که تا دوران معاصر ما ادامه یافته است. پیامد این رفتار غیر عاقلانه سیاسی، قبل از همه چیز ایجاد فضای سنگین بی اعتمادی، ترویج و تبلیغ عصبیت های قومی، زبانی و فرهنگی و در نهایت ترویج کینه میان اقوام ساکن در این کشور بوده است که در یک طرف آن اقوام پشتون به عنوان قوم حاکم و دریک طرف دیگر اقوام غیر پشتون به عنوان قوم محکوم قرار داشته است. به استناد روایات تاریخی، کارنامه های حاکمیت های قبیلوی چیزی بیشتر از سرکوب اقوام غیر پشتون نبوده است که با تمام توان و امکانات دولتی برای سرکوب و به حاشیه کشاندن آنها و همینگونه برای تخریب آثار فرهنگ و مدنیت آنها تلاش کرده اند.

اگر حوادث تاریخی در افغانستان، سهم و نقش حاکمیت های قومی پشتون و همچنان سطح فرهنگ و رفتار اخلاقی جامعه قبیلوی پشتون به دقت مورد مطالعه قرار بگیرد، این اندیشه برجسته می گردد که افغانستان با ترکیب فعلی اش هیچ گاهی امکان و قابلیت یک کشور یک پارچه و باثبات سیاسی را نداشته است و ندارد. هرچند که این معضل گاه گاهی به صورت غیر رسمی مطرح گردیده است اما کسی جرات نکرده است تا این مشکل را بصورت رسانه ی مطرح کرده و عوامل ناسازگاری ترکیب این کشور را به عنوان یک کشور واحد بر رسی نماید، شایدطرح این موضوح ریشه در ترس و وحشتی داشته باشد که تاهنوز از آن به عنوان خیانت ملی یاد می گردد. البته این ترس را حاکمیت های قبیلوی به وجود آورده است که تا کسی جرات نتواند در برابر مظالم حاکمیت های قبیلوی پشتون و یا از نا سازگاری فرهنگ و سنت های اقوام پشتون با فرهنگ و سنت های سایر اقوام ساکن در این کشور، سخن بر لب آورده و این معضل را با دید عقلانی بر رسی نماید. متاسفانه نخبه گان ورهبران سیاسی ما عادت کرده اند که وقتی تیر دشمن به هدف نشست، فریاد بر می آورند. به عبارت دیگر ما باید چندین جنرال داود را قربانی بدهیم تا واقعیتی را که ده سال قبل بیان شده بود، باور کنیم.

نگارنده معتقد است که قبل ازهمه چیز، نام افغانستان مشکل ساز و حساسیت برانگیز است به دلیل اینکه تحمیل نام و هویت قومی یا یک قوم خاص بر تمام اقوام افغانستان می باشد. ثانیا حکومت های قبیلوی به شدت تلاش کرده است که فرهنگ و آموزه های سنتی اقوام پشتون را بر تمام مردم افغانستان تحمیل نمایند تا از این طریق بتوانند افغانستان را بر مصداق فرهنگ و سنت های قبیلوی پشتون شامل جغرافیای سیاسی دنیای معاصر بسازند. درحالیکه افغانستان جامعه متکثر، چند قومی، چند زبانی و چند فرهنگی می باشد که هیچ قومی به تنهایی در اکثریت قرار ندارد. به عبارت دیگر افغانستان کشور اقلیت ها می باشد که هیچ قومی به تنهایی نمی تواند ادعای اکثریت نماید. تلاش های نفاق بر انگیز حاکمیت های قبیلوی سبب خلق بحران گسترده و عمیق بی اعتمادی میان اقوام پشتون و غیر پشتون گردیده است که در نهایت افغانستان را از مسیر توسعه اجتماعی به عنوان یک کشور واحد محروم گردانیده و به جای آن تبعیض، بی عدالتی و برتری خواهی را گسترش بخشیده است. بر علاوه این واقعیت، باید به خاطر داشت، که پشتونها متحد استراتیژیک پاکستان می باشند و هیچ گاهی در برابر پاکستان قرار نمی گیرند که این امر خود یکی از دلایل بی ثباتی در افغانستان می باشد. حکومت فدرال پاکستان حکومت فدرال باثبات است پشتونهای پاکستان حاضرنیستند که پاکستان تجزیه شود ونه ادعای استقلال طلبی را درپاکستان دارند ونه تکلیف خودرا باافغانستان روشن میسازند ومیخواهند ازهردوطرف استفاده نمایند که این وضعیت حتا درسودان نیامده بود.

با توجه به این واقعیت و خیلی واقعیت های دیگر که شرح آنها در این مقاله نمی گنجد، افغانستان با ترکیب فعلی اش ظرفیت یک کشور واحد و با ثبات را ندارد و ادعایی که برای یک پارچه بودن افغانستان و اتحاد اقوام آن صورت می گیرد، یک فریب شیرین بیش نیست. صرف نظر از تضاد و حساسیت های تاریخی، حساسیتی که همین اکنون از طرف حاکمان پشتون در برابر زبان فارسی، فرهنگ سایر اقوام و ارزشهای مدنی صورت می گیرد، نشان گر این واقعیت است که ریشه های فاجعه خیلی عمیق تر از آن است که تصور میشود. واقعیت این است که حاکمان پشتون به زورگویی عادت کرده اند و به هیچ منطقی به جز زور اعتنا نمی کنند و به جز خودشان هیچ کسی دیگر را هم قبول ندارند. در قضاوت پشتونها، من که تاجیک تبار هستم، سمرقندی وسقوزاده گفته می شوم و اگر برفرض در نادعلی هلمند باشم به جرم فارسی صحبت کردن مجازات می شوم.

پس بنا بر این، تنها گزینه منطقی و موثر که هم میتواند اقلیت های پشتون را به ثبات و آرامش برساند و هم سایر اقوام را از یک درد سر تاریخی نجاب بخشد، طرح استراتیژیک تجزیه مسالمت آمیز افغانستان به دو کشور در حضور جامعه بین المللی می باشدکه تاهنوز کسی جرات و جسارت ابراز این نظر را نکرده است. درحالیکه بسیاری از نخبه گان سیاسی و فکری به خوبی واقف اند که تجزیه افغانستان منطقی ترین راه حل برای پایان بخشیدن بحران تاریخی در این کشور می باشد. انتظار می رود که نخبه گان سیاسی و فکری، هزاره، تاجیک و اوزبیک با درک اهمیت این طرح استراتیژیک نوعیت تجزیه و میکانیزم عملی آنرا بصورت دقیق تعریف نموده و از جانب دیگر جامعه بین المللی را قانع نمایند که افغانستان با ترکیب پشتونها به عنوان یک کشور واحد همیشه در سطح ملی و بین المللی بحران آفرین خواهد بود. طرح تجزیه افغانستان به عنوان یک طرح استراتیژیک اگر منجر به تجزیه عملی نگردد حد اقل امکان تشکیل نظام فدرال را میسر می سازد. تجزیه باید به شعارو استراتیژی تبدیل شود فراموش نکنیم که طرح تجزیه به معنی دشمنی با مردم افغانستان نیست، بلکه منطقی ترین راه حل برای ختم بحران وجنگ در افغانستان است. هرچند که در دهه نود، افغانستان به تکه های مختلف تقسیم شد،اماکسی ازتجزیه سخن نگفت چون امیدواریهایی وجود داشت که این کشور می تواند از بحران بیرون آید. اما در جریان ده سال اخیرکه بیش از چهل کشور جهان در افغانستان حضور داشت و عملا برای تامین ثبات تلاش کردند و به نتیجه نرسیدند، این باور کامل می گردد که افغانستان با ترکیب فعلی اش نمی تواند به ثبات سیاسی برسد. در این صورت تنها راه حل منطقی طرح تجزیه این کشور به دو بخش می باشد. شاید برای خیلی ها که از درک عوامل اصلی بحران افغانستان عاجز اند، طرح تجزیه افغانستان خیانت تلقی گردد و دفاع از تمامیت ارضی ووجب وجب خاک افغانستان فرض مسلم پنداشته شود. اما واقعیت این است ما تا همین اکنون از تمامیت ارضی این سرزمین باقطره قطره خون خود دفاع کرده ایم، اما نتیجه این جان فشانی و خون فشانی این شده است که با پاهای خود به استقبال غلامی و اسارت برویم. پس وقتی که جان فشانی برای افغانستان به اسارت و غلامی ما منجر گردد، تجزیه مسالمت آمیز این کشور در واقع تامین عزت و شرافت مردم این سرزمین می باشد.یکباردیگر به رهبران اقوام غیرپشتون گوشزدمیکنم که حوادث سقو وغیرسقودرین سرزمین تکرارشده میرودونسل های بعدی ماوشمارا نمی بخشند . همانگونه که اشاره شد، تجزیه باید بصورت مسالمت آمیز و در حضور جامعه بین المللی درافغانستان، صورت بگیرد. میکانیزمی باید طرح گردد،که اقلیت های پشتو زبان در شمال، آسیب نبینند و همینگونه اقلیت های فارسی زبان درمناطق جنوب مورد هجوم و یورش قرار نگیرند بلکه به عنوان یک شهروند بتوانند محل زندگی شان را انتخاب نمایند. طرح تجزیه افغانستان به عنوان یک حرکت تاریخی سبب می گردد که پس از آن هیچ وقتی یک فارسی زبان برای استعمال کلمه دانشگاه، دانشجو و دانشکده مجازات نگردد و هیچ پشتو زبانی برای تحمیل کلمه پوهنتون و پوهنزی بیدار خوابی نکشند.

از طرف دیگر تجزیه افغانستان فرصتی را برای پشتونها فراهم می کند که نظام سیاسی مورد علاقه خود را چه نظام طالبانی یا سیکولار، تشکیل داده و برای دیگران درد سر ایجاد نکنند. در سوی دیگر قضیه، این امر سبب می گردد که اقوام غیر پشتون فارغ از ترس و وحشت تاریخی به تشکیل نظام دلخواه خود همت گمارده و به امورات خود بپردازند. هرچند که طرح این موضوع برای خیلی ها عجیب و شاید هم خیانت ملی تعریف گردد، اما واقعیت این است که در بدترین حالت وقتی که دو برادر در یک خانواده نتوانند درکنار همدیگر زندگی مسالمت آمیز داشته باشند، بدون جنگ و خونریزی به تصفیه حساب می پردازند و هرکدام بر طبق میل خود به زندگی می پردازند. حالا این موضوع را در سطح یک کشور در نظر می گیریم، وقتی که پشتونها و اقوام غیر پشتون نتوانند در یک خانه مشترک به زندگی مسالمت بپردازند، منطقی ترین راه حل این است که حساب خانه مشترک تصفیه گردیده تا هرکدام بر طبق ظرفیت و اندیشه خود برای خود خانه بسازند.

متاسفانه یک مشکل عمده و ضعف برجسته نخبه گان سیاسی و فکری اقوام غیر پشتون این است که وقتی به یک طرف صورتش سیلی میخورد، با خونسردی طرف دیگر صورتش را پیش می کشد تا این بار سیلی محکم تری بر آن نواخته شود. ورق ورق تاریخ افغانستان نشان میدهد،که حد اقل در یک صد سال اخیر صورت این اقوام پیوسته سیلی خورده است اما با کمال میل طرف دیگر صورتش را پیش کشیده است تا سیلی دیگری را نیز تجربه کند. اما اکنون که نظر به دلایل کافی ثابت می گردد که افغانستان با ترکیب پشتونها امکان و استعداد یک کشور با ثبات راندرد، وقت آن فرا رسیده است که در حضور جامعه بین المللی در افغانستان، طرح تجزیه این کشور به دو کشور تعریف و تدوین گردیده تا بحرانی به نام بحران افغانستان برای همیشه پایان یافته و مردم افغانستان نیز از این مصیبت سنگین که سالهاست جنازه های عزیزان شان را به دوش می کشند نجات یافته و احساس امنیت و آرامش نمایند.

تجزیه افغانستان درگام نخست به نفع پشتونها می باشد که با فرهنگ و سنت های واحد دریک جغرافیای واحد سیاسی قرار می گیرند و در نهایت شاید آرزوی پشتونستان بزرگ جامه عمل بپوشد. اما از آنجاییکه که نخبه گان فکری وسیاسی پشتون قدرت عقلانیت شان تحت تاثیر احساسات قومی شان قرار دارد هیچ گاهی نتوانسته اند تشخیص درست از منافع پشتونها داشته باشند که به همین دلیل جامعه قبیلوی پشتون در طول تاریخ قربانی جهالت و توحش خود بوده اند.

اما اکنون که این بحران تاریخی اففانستان را به بن بست کشانیده است، همانگونه که پرداخته شد، بهترین و منطقی ترین گزینه تجزیه مسالمت آمیز این کشور میباشد که به جز این گزینه، هیچ گزینه ی دیگری نمیتواند برای بحران تاریخی این کشور نقطه پایان بگذارد. این امر هرچند که مشکل به نظر می رسد، اما به سادگی امکان پذیر است و شجاعتی لازم دارد که این طرح را از آرزو های پنهان در میدان عمل کشیده و برای عملی کردن آن اقدامات عملی صورت بگیرد. اما اینکه تاهنوز کسی جرات بیان و ابراز این طرح را نداشته است، همان ترسی است که در طول تاریخ از بیان واقعیتها در این کشور وجود داشته است. تحولات سیاسی در دنیای معاصر نشان میدهد، که هرگاه کشورهایی با این مشکل مواجه گردیده اند، تجزیه تنها گزینه ممکن بوده است که منجر به تامین امنیت و ایجاد ثبات در آن کشورها گردیده است. در تاریخ معاصر از چکوسلواکیا، یوگوسلاویای قدیم و همین گونه از سودان می توان نام برد که به دلیل بحران داخلی استعداد و ظرفیت لازم برای یک کشور واحد و با ثبات را نداشتند و سر انجام تجزیه را به عنوان بهترین گزینه انتخاب کردند و به امنیت و ثبات دست یافتند. به باور این قلم گزینه تجزیه تنها گزینه ممکن است که میتواند ثبات و امنیت را برای مردم افغانستان به ارمغان آورده و به مصیبت های تاریخی این مردم نقطه پایان بگذارد.


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا