خبر و دیدگاه

یاد واره اى از شهداى آزادى و عدالت و سخن چند با رهبرى جمعیت اسلامى افغانستان

rabbani_white

من به اندازه کافى براى همه ى شما قبل از نائل شدن به درجه عالى شهادت گریسته ام، درد من از آنگاهانى است که سعى پاسبانان اندیشه کور، جهل، تطاول، ظلم، و خبط وذلت و در بسا هنکام انحراف یاران، مسعود علیه الرحمه را به شهادت رساند، از همان آوان ارخ ام زد و آب دیده ام بخشکید، اما از قلب براى سپاهیان اسلام بگریستم و آه کشیده ناله سردادم، ناله اما نه براى اینکه یارى و هم باورى دارد به لقاء ایزد جل عظمته مى رود، بل براى نا مردى یارانى که نیمه راه یا ذلت پیشه کردند ویا شکار تند باد انحراف شدند، من به نوحه ى پناه بردم که تبین مظلومیت سبزى ایمان در دیار ایمان بود، ایمانى که اسیر دڒخیمان خشونت کور و سوداگران باور و ارزش شده بود، قرن ها باید زیست تا ارحام مادران دهر مؤمن جوانانى چون شما به آبستن گیرد، اى یار فرزانه سید الشهداى خراسان ” مسعود علیه الرحمه ” به مسعود بگو یاران دیروزین ات سخت نا مرد اند، آنها اسیر ذلت و خبط بینش و تصور شده اند، من تا آنگاهان که آنجا بودم عهدم با خدا، مکتب بینشى و تعهدم با مردم مؤمنم را چون تو بجا آوردم ،اما حالا که من را نیز ایزد به مهمانى فراخوانده، دیکر یار و یاور در عالم اسباب ندارند، آنها امور را به اهورا مزداى یکتا محول نموده اند، داوود عزیز خجسته ء پیوند تو با آن یارسبز سفر رفته نبود که در دامان بستر ناز اسیر مرگ شوى ، یلان اسلام چنین مرگ را استقبال ننموده بودند، على مثل تو و معلم جهاد ات از فتنه قلوب کور دلان سبک سر و خشونت مؤمن اسلام نما، تیر کینه خورد و جانانه به لقاء معشوق رهسپار شد، قصه مظلومیت، عثمان و بانى عدالت اسلامى عمر رضى الله عنهما نیز به درازاى تاریخ درد آور است، داوود عزیز تو سپاهى متعهد انسانیت و اسلام بودى، تو از معلم ات یاد گرفته بودى که براى ارزش هاى حق، کرامت انسانى و آزادى جانانه تا دم مرگ و تا نفس پیوستن به جلگه سبز یاران سفر رفته باید تپید، گروه جهل و تطاول و دڒخیمان کور اندیش و سیاه قلب باید بدانند، تو تا آخرین نفس راست قامت ایستادى و تعهد ایمانى ات را در برابر خدا و مردم بجا آوردى، آنها بدانند که زیبائى هاى انسانى ” خیریت و لطف خدا که آنها ر ا در کینونه انسان به ودیعه کذاشته ” در فرایند سنن تحول، تناوب و تدافع جهان هستى رنگ خداى را چیره گى خواهند بخشید، و اهریمن مؤمنان را با قلب هاى مملو از غیض، قصاوت و سیاهى به مذبله تاریخ خواهند سپرد.

خانواده معظم جهاد و مقاومت، خانواده و دوستداران داوود شهید مى دانم دهر ها باید زیست تا مادر دهر فرزانه داوود دیگرى به کف هستى آرد، اما حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولى و نعم النصیر، من باز مانده شهید ام ، مى دانم که درد از دست دادن پدر، برادر، مادر، پسر، همسنگر، دوست و مؤمن جوان متعهدى چون داوود چى قدر جانکاه است، اما باید به خدا پناه برد، آن خداى که مسعود، حبیب الرحمن، دکتور غلام محمد نیازى، داکتر عمر، خواجه محفوظ، سید عبد المهدى، سیف الدین نصرتیار، عبد الرحیم نیازى،غلام ربانى عطیش، آرین پور ، شارقى، مولوى حمزه، استاد فیض الرحمن، احمد زى، پناه، داکتر حسین، کاظمى، دانشیار، خاک ریزوال، سید خیلى، خان محمد مجاهد، داوود ، مولانا شاه جهان نورى و شهداى سبز دیگر را مسخر براى خدمت مردم کرد، آن خدا بنده گان اش را فراموش نخواهد کرد.

براى اینکه نشانى گردد که تمایز دید داوود و همبینشان اش با آنانى که خفاش وار او را با تیر کور بستند در چى اصول ماهوى نهفته است، ضرورت است تصویرى از فقه سیاست تطبیقى پیامبر صلى الله علیه وسلم ارایه دهیم، دولت اسلام با سیاست عملى مشاوره ” گفتگو و رأیزنى” و ایجاد مقومات دولت ماهیت وجودى یافت ، پیامبر (ص) در آوان دعوت مکى و با نداى قرآن مکى مورد خطاب قرار گرفت که باید شورى در امر مسلمین را قانون الزامى بر خود و بر اصحاب تلقى دارد، در تجارب تاریخى تاریخ سیاسى بشر این سلطه بوده است که نهاد هاى دولت را ببار آورده است، براى همین هم سلطه گاهى براى شهوت صاحبان سلطه نهاد هاى را بنیان گذاشته است، که عدل و انصاف شفافیت و تساوى و قانون گراى بر نمى تافتند، اما در اسلام تجربه بشرى تعالى وحیانى یافت، تعالى که تجارب بشر را تا حد کمال در وجه انسانى اش مقترن مى نمود، پیامر در عقبه اولى شورى را بصورت عملى وجه تطبیقى بخشید او شروط عقبه اولى را در رأیزنى اش با مسلمانان جدید اهل یثرب، اصلاح نفوس صیانت گره ایمانى ، وفا به عهد و متمدن سازى بینش و تصور مسلمانان قرار داد، عدد آنانى که در بیعه عقبه اولى با پیامبر اسلام به مشاوره نشستند دوازده نفر بود، پیامبر اسلام با وجود اندک بودن عدد آنها به توافقاتى با آنها دست یافتند که باعث گسیل سفیر اسلام سفیر خیر مصعب بن عمیر به یثرب شد با وجود کم بودن عدد مشارکین یثربى در عقبه اولى اما ماهیت عقد عقبه اولى چنان مى نمایاند که این رأیزنى مقدمه چینى اى بود براى ایجاد مقومات دولت اسلام، دولتى که قبل از ایجاد سلطه فزیکى در واقع دستور العمل سلطه و نهاد هاى سلطه را تعریف و ماهیت وجودى بخشید، شروط این عقد نشان مى دهد که پایبندى به شروط مضمر در عقد در حقیقت دولت اسلام را در قلوب طرف هاى بیعت واقعیت وجودى بخشیده بود .

” نبایع على أن لا نشرک بالله، ولا نسرق، ولا نزنی، ولا نقتل أولادنا، ولا نأتی ببهتان نفتریه بین أیدینا وأرجلنا، ولا نعصیه فی معروف، فإن وفَّیتم فلکم الجنه، وإن غَشِیتُمْ من ذلک شیئًا فأمرکم إلى الله ، إن شاء عذبکم وإن شاء غفر لکم”

بیعه عقبه ثانى بیعتى است که شورى و انتخابات آزاد در هزار چهارصد سال قبل را نشانى مى نماید، پیامبر به وضوح اهداف اش را براى ۷۳ مرد و۲ زن مشارک در این شورى تبین مى نماید ، پیامبر توضیح مى دهد که این راه مصیبت ها و دشمنى ها وخون ریزى هاى را ممکن منتج شود که مصالح و منافع شما را به نحوى براى ماهیت باور تان صدمه رساند، آیا شما براى فلاح دنیا و آخرت آماده تحمل اینهمه مصائب هستید، آیا در صورت مواجه با شداید و سختى ها، این وثیقه و این بیعت را نقض نخواهید نمود، جواب مؤمنان حاضر جنین بود: ” یا رسول الله خذ لنفسک و لربک ما احببت ” پایمبر در این شورى از مجموع حاضرین مى خواهد از میان خود دوازده نفر رابرگزینند تا تمثیل و نیابت از جمع نمایند، انصار دوازده آزاده از آزاد مردان خود را با انتخابات آزاد بر مى گزینند و به این صورت اولین مجلس نیبابى که بر تطبیق مواد عهد نامه اشراف داشته باشد در تاریخ اسلام ماهیت وجودى مى یابد، “وطلب الرسول أن یختاروا من بینهم اثنى عشر نقیبا فاختاروا تسعه من الخزرج وثلاثه من الأوس، و قال الرسول لهم: أنتم کفلاء على قومکم ککفاله الحواریین لعیسى بن مریم فأجابوه”

پیامبر در حیات سیاسى اش با وجود معصوم بودن اش در امر وحى به هیچ صورت در امور دنیا و سیا ست براى خود عصمت قائل نشد، و رأى انسانى اش را با وحى ایزد خلط ننمود، او در امور دنیا و سیاست قناعت هاى سیاسى اش را براى حجیت رأى اکثریت نا دیده گرفت و از رأى خود به نفع رأى اکثریت بگذشت، او در غزوه بدر با مشوره حضرت خباب استراتیجى اداره معرکه را پى ریخت، در غزوه احزاب با سلمانى فارسى به رأیزنى در مورد اداره معرکه پرداخت ، در غزوه احد با وجودى که رأى مبارک و خبره گانى از اصحاب بر این بود که باید دفاع در برابر مشریکین در حومه مدینه صورت گیرد ، اما چون رأى اکثریت بر این شد که باید مشرکین را ملاقى در احد شد بر آن رأى تمکین نمود، با وجودى که آن جمع بعد از اینکه پیامبر را آماده یافتند، گفتند ما آماده ایم برویم به جنگ به احد و پیامبر به مدینه باقى بماند، اما پیامبر گفت در شأن پیامبر نیست که لباس جنگ پوشد و آنرا باز از تن برکشد ” ما کان لنبى ان یلبس لأمته ثم یخلعه ” با وجودى که نتیجه معرکه احد با تمام معنى درد آور براى مسلمانان بود، و این شورى بود که در حقیقت مسلمانان را به چنین سرنوشتى دچار ساخته بود ، اما مسلمانان باور جازم داشتند که پرودگار آنچى را بر جماعت مسلمان الزامى نموده است خالى از حکمت و مصلحت نیست، روى همین بعد از معرکه احد قرآن نازل مى شود و یک بار دیکر بعد از آیه مکى ” و الذین استجابوا لربهم و اقاموا الصلاه و امرهم شورى بینهم و ممارزقناهم ینفقون ” حجیت و الزامیت شورى را بر مسلمین باز خوانى و یاد دهانى مى نماید، ” فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظاً غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاور هم فى الامر ” سوره آل عمران ،آیه ۱۵۹.

وثیقه مدینه با ۵۲ مواد دستورى نخستین وثیقه جهانى است که حقوق مادى و معنوى، سیا سى و اجتماعى، اقتصادى و عقدى، و روابط بین مراکز قدرت در دولت اسلامى را تصویر گرى نموده و فصل سلطات چهارگانه نظام سیاسى اسلام را نشانى مى نماید،” سلطه تنفیذى ، قضائى ، تقنینى ، و سلطه امر بالمعروف و نهى از منکر ( یا سلطه مراقبت مردمى بر کار کرد حکومت و یا سلطه اجرائى ” این وثیقه روابط مسلمانان با غیر مسلمانان را نیز معالجه نموده و شاخصه ها و مبادى و قیمى که این روابط را قوام مى بخشد آنها را نیز تبین نموده است ، این وثیقه تعامل نظام سیاسى اسلامى را با جهان متکثر و روابط متحول و دگرگون بین الدولى و یا بین المللى نیز فراموش نکرده است، میراث صحابه این را مى رساند که آنها بر شورى ارج گذاشته وخلفاى اربعه از طریق انتخابات مباشر و یا غیر مباشر انتخاب گردیده اند، على کرم الله وجه، خلافت را نپذیرفت تا یک همه پرسى شامل از اهل مدینه صورت نگرفت مبنى بر اینکه على را بیعت مى نمایند و یا خیر، حضرت عمر کمال پاسخ گوى و مسؤلیت پذیرى را در برابر سلطه امر بالمعروف و نهى از منکر از خود به نمایش مى گذارد ، او هنگامى که در خطبه بیشنهاد کم کردن مهر زنان را مى دهد زنى بر مى خیزد و با استناد به آیه قرآن ،قول رأس سلطه مسلمانان را تفنید مى نماید و مى گوید تو حق این را ندارى که آنچى خدا براى ما مقرر داشته است آنرا از ما صلب نماى، عمر مى گوید، زن به صواب است و عمر خطاء کرد، وقتى اصحابى شش گانه را براى تولى امر مسلمین تزکیه مى نماید ، مى گویند عبد الله بن عمر را نیز شامل ساز مى گوید براى آل عمر سنگینى مسؤلیت هاى عمر در نزد خدا بسنده است،، حضرت ابوبکر در هنگامى که مسؤلیت خلافت مسلمین را بدوش مى گیرد مردم را چنین خطاب مى نماید ( لما بویع أبو بکر بالخلافه بعد بیعه السقیفه تکلم أبو بکر، فحمد الله وأثنى علیه ثم قال :   أما بعد أیها الناس فإنی قد ولیت علیکم ولست بخیرکم، فإن أحسنت فأعینونی، وإن أسأت فقومونی، الصدق أمانه، والکذب خیانه، والضعیف فیکم قوی عندی حتى أریح علیه حقه إن شاء الله، والقوى فیکم ضعیف حتى آخذ الحق منه إن شاء الله، لا یدع قوم الجهاد فی سبیل الله إلا ضربهم الله بالذل، ولا تشیع الفاحشه فی قوم قط إلا عمهم الله بالبلاء، أطیعونی ما أطعت الله ورسوله، فإذا عصیت الله ورسوله فلا طاعه لی علیکم . )

اى مردم من بر شما ولایت یافته ام اما به هیچ صورت از شما بهترنیستم اگر درست عمل کردم یارى ام رسانید و اگر نا درست و بد عمل کردم تصحیح ام نماید، راستى امانت است و دروغ خیانت، ضعیف شما نزد من قوى است تا اینکه حق اش را بر او برگردانم و قوى شما نزد من ضعیف است تا اینکه حق مظلومى را از او بستانم، جزء این نیست که اگر قومى جهاد را ترک نمایند خدا آنها را ذلیل سازد، فحشاء بر قومى چیره گى نیابد مگر اینکه خدا آنها را با فراگیر کردن بلاء بآزماید، اطاعت کنید مرا هر آنگاه که خدا و رسول اش را اطاعت نمودم، اما اگر از حکم خدا ورسول اش سرپیچى نمودم شما را حاجتى نیست که از من فرمان برید.

حضرت عثمان هنگامى که به مدینه توسط باغى ها به محاصره گرفته شد، اصحاب فرزندان شان را براى حفاظت از حضرت عثمان فرستادند اما عثمان گفت مرا بر حفاظت شما ضرورتى نیست، گفتند شما را به قتل مى رسانند، گفت: دوست دارم مظلوم خدا را ملاقى شوم نه ظالمى که مسؤل ریختن قطره خون مسلمانى باشد ” احب الى نفسى ان القى الله مظلوما و لا القى الله مسئولا عن اراقه قطره دم مسلم “. على به یاران اش توصیه مى دارد : خوارج بر ما خصائل سه گانه دارند، اگر با ما به مسجد نماز گذاشتند آنها را از اداء نماز به مساجد منع ننمایم، اگر به جهاد شرکت کردند غنائم را بین آنها و مسلمانان دیگر متساوى تقسیم نمایم، و بر آنها شمشیر از نیام بر نکشیم مگر اینکه آنها بر این امر مبادرت ورزند ، مراقبت اعلامى و امر بالمعروف و نهى از منکر و یا انقلاب همیشه جوشان در سلطه مسلمانان در حدى از تعالى است که هنگامى که مردى به خلیفه مى گوید اگر شروط امانت و یا شروط عقد بیعت به ودیعه گذاشته نزد ات را پاس ندارى به حد سیف تو را راست خواهیم نمود، مرد دیگر از غلظت فحوى این پیام به دوست اش مى خواهد گوش زد نماید ، اما خلیفه متوجه مى شود و مى گوید نه بگذار حرف اش را بیان دارد ،” دعوه لا خیر فیهم ان لم یقولوها، و لا خیر فینا ان لم نسمعها ” بگذارید اش خیرى در آنها نیست اگر این مکلفیت شان را اداء ننمایند و خیرى در ما نیست اگر به سخن آنها گوش فرا ندهیم ، ابوبکر در کنگره ثانى بیعت اش که در حدود تقریبا دو سال بعد از خلافت اش منعقد شد مردم را مورد خطاب قرار مى دهد و مى گوید من قبل از اینکه شما مرا به اجیرى گیرید ، به کار و امور زندگى مصروف بودم حالا که به امور شما مصروف ام، پس بر من مخارجى تعیین نماید تا از آن مخارج زندگى خانواده ام را به پیش برم ، ، ارکان نظام اسلامى را قیم زیر تشکیل دهند، عدالت، انصاف، شورى، مساوات، سیادت قانون، و حدت امت و احترام اراده مردم در اختیار نظام و مسؤولین مورد نظر ، مشروعیت نظام در نظام اسلامى از طریق التزام به حدود الله و رضایت مردم ببار مى آید، در نظام اسلامى سیادت و مقبولیت از آن مردم است و مشروعیت از آن خدا ، با آنچى در بالا استشهاد نمودیم نظام اسلامى را مى توان دولت مدنى با مرجعیت اسلامى و مدرن تلقى نمود، این دولت با رکائز سیادت قانون و بر پاى مساوات بین مردم و تمکین به اراده مردم و شفافیت در امور معاملاتى و مراقبت سلطات قوام مى یابد ، امام غزالى مى گوید در دولت مسلمین سیادت از آن مردم است و مشروعیت از آن شریعت و تقویم و مراقبت از آن سلطه امر بالمعروف و نهى از منکر( سلطه مراقبت مردمى) این سلطه ، سلطه تقویم و عمران است که امت مسلمه را براى همیش در جهش بسوى تعالى و کمال نکهمیدارد، و نمى گذارد انقلاب همیشه سبز مسلمین به تخریب و هرج مرج و نا دیده گرفتن قواعد و ضوابط از مسیر اصلى اش خارج گردد.

با در نظر داشت فحوى آنچى در بالا تصویر اش ارایه گردید، آیا دڒخیمان سیاه قلب و کور اندیش آماده اند با فحوى پیام ناب و انسان ساز اسلام تعامل اصولى نمایند، آیا آنهایکه دم از شریعت و امنیت مى زنند هیچ بار با خود تأمل نموده اند تا ثوابت قرآن و سنت را در امر سیاست، اداره، اقتصاد و روابط بین الملل به نحوى استیعاب نمایند و در کنش و واکنش سیاسى شان آن را به انعکاس گیرند، طى این دو دهه از ۱۹۹۶ م الى ۲۰۱۱ م هیچگونه شواهد دال بر این نیست که این نیو خارجى ها در بینش خود باز نگرى نموده باشند، آنها مؤمن به تیورى غلبه اند، ، انتخابات، قانون اساسى، میدیا، جامعه مدنى و فصل سلطات را فرآورد غرب تلقى نموده چماق تکفیر مى زنند و با ورد زبان سازى دیموکراسى نظام کفرى بر عورات جهل و بدائى گرى شان گویا به زعم خود سر پوش مى گذارند، اینها مثل خوارج عاشق ریختن خون مسلمان اند، اما با کفار در قطر و فرانکفورت، برلین و لندن به مذاکره مى پردازند، اینها زنان را نه شقایق رجال بل نشانه اى از دود مان اهریمن مى پندارند و خواهان این اند که زن براى تلقى هاى انحرافى و قبیلوى آنها، از همه حقوق حقه اى که اسلام به آنها اعطاء نموده است محروم گردند،، اینها ابزارى اند براى توجیه سیاست هاى هرج مرج زاى و خلاق و هستى سوزى مسلمانان که توسطه نظم حاکم جهان تطبیق مى گردد، طبق بعضى از تقدیرات بیشتر از هفتصد هزار مسلمان افغانستانى طى این سالها در نتجیه شرارت اینها جان باخته اند، من مى دانم استاد با بزرگى که دارند، خواهان ختم جنگ در کشور اند ، اما ختم جنگ با چى کسانى، با آن طرفى که تا هنوز بر طبل جنگ مى کوبد و خون همه را مباح اعلام مى دارد به شمول خود استاد و صراحتا بیان مى دارند که با شوراى صلحى که ربانى در رأس آن باشد نمى توانند به مذاکره نشینند، راست هم مى گویند تا حال چندین بار با غربى ها ملاقت و مذاکره داشته اند اما با شوراى صلح !!! استاد صلح با چى کسانى باید منعقد گردد ، صلح با کسانى که تا هنوز جزء به مجاهد کشتن به جیزى دیکرى نمى اندیشند، صلح با کسانى که طبق کفته خودشان که شما از آنها نقل قول مى نماید، آنها خواهان صلح اند اما نمى توانند به صلح بپیوندند، چون کشته مى شوند، استاد محترم مگر این حرف را خود آنها نمى توانند فقط براى یک بار هم که شده بیان دارند از چى وقت بین شما و آنها اینگونه اعتماد سازى گردیده است که شما حرف دل آنها را به نیابت از آنها دارید بیان مى دارید ، استاد نباید حس عطف و شفقت شما نسبت به این منحرفین به اندازه اى اوج گیرد که خون داوود شهید ، سید خیلى شهید ، خان محمد مجاهد شهید ، شاه جهان نورى شهید نا خشک شده شما آنها را به پارلمان مسبب اصلى جنگ نپندارید، استاد محترم اگر آنها توان این را ندارند که بعد از پیوستن به صلح از خود حمایت به عمل آورند، پس آنهایکه به پهلوى شما لمیده اند و از طالبانى اند که قبلا با کرزى همسوى خود را طى این ده سال اعلام داشته اند ،چگونه به گفته دروازى ها ساق وسلامت اند و خارى به پاى شان نخلیده است در حالیکه ملت دارد هر روز هزینه انتحار و ترور اینها را مى پردازد ، آیا اگر انتحارى ها به آدرس اینها فرستاده شوند راه گم مى شوند !! ، چرا مگر هیچ انتحارى اى به آدرس آنها گسیل نمى گردد، ، این انتحارى ها را علیه مجاهدین اگر شوارى کویته، گروپ حقانى، و آى اس آى تعبیه نمى دارد و نمى فرستد   پس آنها کدام گروپ ها اند که به سایت هاى گویا جهادى شان پاى کوبى ورقص و اتن را براه مى اندازند براى حذف فزیکى مؤمن مردان مجاهد ، استاد محترم شما اگر بجاى اینهمه توجه و عطف و لطف نسبت به طالب به روز شهادت داوود به سایت هاى اینها سر مى زدید به این حقیقت پى مى بردید که اینها جنس شان از چى سنخیتى است ، استاد اگر اینها در صدد استهداف وجود غربى ها به کشور اند پس چرا تا هنوز هیچ مقام غرب بر گشته اى، آماج تیر کور اینها نشده است، آیا فکر مى کنند به منطق همان ها خطر داوود به اسلام و افغانستان از احدى بیشتر است ، یا اینکه بازى همان بازى قدیمى است ، گرداننده اصلى انتحار و خشونت کور احدى، هاشمیان، اشرف غنى وغیره تیوریسن ها فاشیزم اند، اما ممثل براى پروسه ترور از طالب جاهل اختیار گردیده است ، تا کسانى مثل من و استاد را با استناد به آیه الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس مهار نمایند ، نتنها مهار بل تا سر حد توجیه غیر مقترن با فرآورد هاى واقعیات ملموس به پیش برند ، استاد اگر آنها خواهان صلح اند پس چرا مجاهدین هر روز هزینه انتحار و خود کشى این متوحشان عصر را مى پردازند، آیا مردان صلح دوست و صلح مؤمن به انتحار دیگر ها مى پردازند ، یا اصلا قرار است آنها با اشباح و مرده گان صلح برپا نمایند ، استاد محترم آیا منطق و شبه اینکه ما اکر صلح نمایم ما را قتل مى نمایند حجیت اش با زنده بودن، ارسلا رحمانى، ملا ضعیف، متوکل، و سائرین آنها که به کابل و اسلام آباد و خلیج لمیده اند دحض نمى گردد. استاد محترم اینها که تا همین لحظات دارند مى کشند و مى بندند و مى سوزند و مى برند چگونه این ادعاى واهى را به خرد اینهمه مردم مى دهند که ما اگر صلح نمایم کشته مى شویم ، استاد محترم این مجموعه که این همه سال جنگیده و این همه خون ریزى را سبب گشته است آنقدر در امر صیانت جان شان در مانده اند که اینگونه گویا به دامن شوراى صلح شده اند، استاد محترم این چگونه نا توانى است که از خود نمى توانند حفاظت به عمل آورند، اما در فاصله بسیار کوتاهى بعد از قتل اسامه براى انتقام از خون آن برجسته ترین و خبره ترین نظامیان جهاد و فرزندان نهضت اسلامى را مى توانند به خاک و خون کشند، استاد محترم اگر قرار است نهاد استخبارات پاکستان آنقدر بر اینها کنترول دارد که هر آنکسى که از خط مرسوم اش پا بیرون نهد تصفیه جسدى مى گردد ، اگر قرار است این روایت را بپذیریم ، پس آیا فکر نمى نماید ادامه مذاکره با یک مجموعه اسیر و در مانده هیچ دردى در کشور را دواء نمى کند، اکر ظواهر و شواهد از این قرار است پس چرا بجاى شوراى کویته و مجموعه حقانى و حکمتیار با نهاد استخبارات پاکستان رأساً مذاکره ننمایم بجاى ضیاع وقت با گروهى که هیچ برگه اى در اختیار ندارد، استاد محترم شما به محفل فاتحه خوانى شهید سید خیلى گفتید شوراى صلح براى این ایجاد شده است تا از شهید شدن مجاهدانى چون سید خیلى جلوگیرى به عمل آورد، آیا بهتر نیست استاد اعتراف نماید که در براورده شدن آن مأمول شما ناکام ماندید و طالبان نتنها به نداى صلح خواهانه شما پاسخ مسؤولانه ارایه نداشتند، بل مؤمن فرزندان دیگر شما را نیز با شهادت خان محمد مجاهد و داوود شهید و شاه جهان نورى شهید از شما گرفتند، استاد محترم من مى دانم شما هم مثل ما از بى برنامه گى ، خود بینى و فرکسیون بازى هاى برادر ها خسته گردیده اید، براى همین از روى نا خواسته به مصروفیت در شوراى صلح تن داده اید، اما شما فکر نمى کنید یگانه چشم امید مردم شما بودید، شما بودید، که مسعود ها، ذبیح الله ها، علاء الدین ها و داوود ها در چمنزار فکر و مکتب تان به آن قد و قامت و به آن تعالى اخلاقى وسجایاى انسانى رسیدند، آیا براى شما زیبنده است که بصورت واکنشى براى اشتباهات چند خود بین با مساعى در شوراى صلح نام نهاد کرزى ، آرمان همه آنهاى را که براى افغانستان، مسلمان ، آزاد و آباد در سایه عدالت اجتماعى ، تنوع فرهنگى ، قسط ، تسامح و تساهل خواب دیده اند ضریب صفر نماید، استاد محترم دست آورد شوراى صلح جزء به کشتن دادن فرزندان نهضت اسلامى و آزاد سازى خشونت محوران چیزى دیگرى هست!!!!، تا ما به آن چشم امید بندیم، شما خود به این اذعان داشته اید که از فعالیت شوراى صلح تا الحال ۱۶۰۰ طالب به پروسه صلح پیوسته اند مگر نگفتید این پیوسته گان چى تحولى را در جبهه گرم جنگ و انتحار ببار آورده اند، تا ما خشنود باشیم، شما اضافه مى نماید که بعضى از این به صلح پیوسته گان با راه اندازى جنگ هاى بینى بین خود در بسا موارد باعث نا امنى نیز شده اند، آیا فکر نمى کنید این شوراى جزء بلند بردن مورال انتحار گران و هویت کاذب بخشیدن به بیماران خشونت دست آورد دیگرى نداشته است، استاد چى اطمینان است که مولوى ارسلا رحمانى باز مثل دوره حکومت اسلامى به ریاست شما ، باز مجلس را به تشنج نکشد و از تریبون شوراى صلح خشونت کور طالب را توجیه ننماید، چنانکه در آنزمان براى منافع قبیله به این کار مبادرت ورزید، استاد اگر خدا صلح را در کتاب اش براى صیانت از ضروریات پنجگانهء شرعى خیر تلقى و تعبیر ننموده است اگر چنین است، طالب عکس این تصور قرآن را دارد به نمایش میگذارد، بلى خدا صلح را براى حفظ و صیانت ضروریات پنجگانه خیر تعبیر نموده است نه براى گسترش افساد و ریختاندن خون مسلمان و انسان در زمین به نا حق، تاریخ اسلام قصه درد آور خوارج را در ذاکره اش حفظ دارد، قصه اى که به درازناى تاریخ درد آور است، استاد آیا على توانست با خوارج عقد صلح نماید!!! و یا در این راه شهید شمشیر کین آنها شد، آیا ابوبکر با مرتدین اقتصادى از در صلح و مسامحه پیش آمد در حالیکه آنها در صدد ریش کن کردن نظام نوپاى اسلامى بودند، استاد محترم آیا آنچى طالب و القاعده دارد انجام مى دهد، انحراف از تعالیم اصولى اسلام نیست، اگر چنین است پس مشخصاً استاد بزرگوار توضیح دهند که روى چى تو جیهى باید با شبیه هاى خوارج و یا نیو خارجى ها که اصرار به اباحت خون مسلمانان دارند به مذاکره نشست، در حالیکه آنها جزء به اباحت خون مؤمن فرزندان این دیار به چیزى دیگرى نمى اندیشند، استاد محترم دولت کرزى و عناصر رهبرى کننده آن ، آیا همان تیوریسن هاى طالب دوره مقاومت نیستند، آیا دولت نوپاى مجاهدین در اثر ذهنیت سازى هاى همین ها نبود که به انزواى سیاسى کشانیده شد، آیا همین ها نبودند که زمینه پیدایش طالب را در اطاق هاى فکر انگلیس، امریکا، سعودى و پاکستان محیا ساختند ، آیا همین ها نبودند که از طالب چوب سوخت ساختند براى سوزاندن هستى دیگرها تا به نحوى عقده هاى تاریخى شان را سر پوش گذارند، آیا همین ها نبودند که با تحریک حس قدرت خواهى در بعضى سیاستمدار هاى جمعیت اسلامى که نا آگاه از فرایند مدیریت جهان بودند، زمینه حتک حرمت مجاهدین، عزل عناصر مؤمن از نهاد هاى امنیتى عسکرى و شرطى ، انحصار طلبى را در کشور زمینه گردیدند، آیا ترور کاظمى و رفقایش و قبل از آن شهادت حاجى قدیر، حاجى حبیب الله، خاکریزوال، داکتر عبد الله لغمانى، استاد عبد الله وردک، مولانا سید خیلى، انجنیر محمد عمر، جنرال خان محمد مجاهد، و حالا جنرال محمد داوود داوود و جنرال شاه جهان نورى، بدون آنکه احدى از غرب برگشتگان به هیچ حادثه اى صدمه بیند، حس امنیتى شما را متوجه رویکرد منظم براى استهداف مجاهدین نمى نماید،، اگر قرار است طالب فقط با دید خشونت کور به این رذالت مبادرت ورزد، پس چرا تفکیک بین عناصر مجاهد، مؤمن و متعهد به وطن و عناصر سر سپرده امریکا و وارثین غیر مشروع پروڒه طالبانى.

استاد محترم، من به عنوان باز مانده شهید جداً از حضور شما تقاضا مى نمایم از ریاست شوراى صلح کرزى کنار روید و به بسیج نیرو هاى مؤمن و متعهد پردازید و الا خود بهتر مى دانید براى مسؤلیت هاى که در زمینه دارید ایزد شما را در زمینه سوال خواهد کرد، استاد محترم صلحى که زمینه ریختن خون فرزندان مؤمن و متعهد را محیا نماید در واقع آن صلح نیست، آن پروڒه سراب است که ما آنرا صلح پنداشته در آن واقع شده ایم، و با دستان خود و با حسن نیت داریم هستى مردم و خود را به مهلکه مى سپاریم، در نتیجه با این دیدى که سالهاست از دوره حبیب الله خادم دین رسول الله شهید تا امروز آنرا تجربه نموده ایم، داریم بى برنامه گى، روز مره گى، مرگ تدریجى، و تطویل حبل دور باطل را تحویل مردم مى دهیم، استاد محترم مردم ضرورت به یک تصور جامع دارند، تا از این مهلکه عبور نمایند و الا این زخم کهنگى شده دامان همه را خواهد گرفت وهمه را به یکبارگى به کام مرگ تحویل خواهد داد، استاد محترم اگر قرار است ضروریات پنجگانه شرعى از طریق تجزیه کشور صیانت و حفاظت گردند، به دید من حفظ جان و دین مردم ارزش این را دارد که ما حتى این جام زهر را نیز سر کشیم، و اگر قرار است در معرکه با اهریمن خشونت جام شهادت نوشیم پس بهتر نیست این فدا کارى در مرز هاى کشور خراسان انجام شود تا بلاد و عباد از شر فساد پیشه گان کور بینش ایمنى یابند. باید توضیح داد که اگر رهبرى جمعیت خواهان این است که فرزندان بیشتر جمعیت را به عنوان هزینه ندانم کارى ها به کام مرگ ندهد، پس الزامى است همه فرکسیون هاى جمعیت بصورت جدى در مورد باز سازى جمعیت و احیاى نهاد هایش جدى باندیشند، قانونى باید اعتراف نماید که اشتباه نموده است و سنگ بناء تشتت و بى برنامه گى و چند دستگى را او سبب شده است پس باید در توحید و احیاى مجدد اعتماد بینى نیز پیش گام گردد، داکتر عبد الله باید متوجه شود که فقط با سفر هاى خارجى و عاطفى صحبت کردن و گریستن، آلام مردم ما شفاء نمى یابد، باید به سراغ مردم رفت و به بسیج مردم پرداخت ،حالا هم آنقدر دیر نشده است، امر الله صالح باید درک نماید، که او برخاسته از متن توده هاى جهاد و مقاومت است غرب بر او اعتماد نخواهد کرد، پس بهتر است ظرفیت های مدیریتى اش را در باز سازى نهاد هاى حزبى و بسیج توده هاى که قاعده جهاد و مقاومت را تشکیل مى دادند به خرج دهد، فهیم باید متوجه شود که مردم از او مسعود وار توقع دارند، استاد عطا و اسماعیل خان در حد استطاعت بر رکیزه هاى بینشى و مرام هاى اصولى شان استوار اند، استاد باید درک نماید که با وجود اشتباهات فرزندان معنوى اش، اینها ما حاصل مبارزه سیاسى او اند، پس باید بر آنها اعتماد نماید و زمینه انتقال رهبرى جمعیت را به نسل دوم و یا سوم با برگذارى کنگره سرتاسرى جمعیت محیا نماید ، تا بلوسیله جمعیت بتواند دور اساسى اش را در پاک سازى کشور از افساد و تلوث اهریمن هاى کور دل، بازى نماید.


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا