شاغلو عبدالباری جهانی و احسان الله مایار!
جریانات سیاسی و اجتماعی اخیر کشور بشما ثابت ساخت، که همان “اقلیتهای ناچیز”؟! تمام آن قالبهای تنگ و تاریک ساخته شدۀ قبیله را، که تمام فضائل نیک را بخود و تمام معائب بد را بدیگران اختصاص داده بود، شجاعانه شکستند. مطمئنیم که آن قالبها دیگر نه پتره خواهد شد و نه به شکل اصلی کاذب خود خواهد در آمد. نهایتاً ناگزیرید برای مرهم گذاری به شکست های پی در پی سیاسی اجتماعی، با سرا سمیگی، به نوشتن چند مقالۀ بی محتوا و بی ارزش، برای خود و قبیلۀ خود آرامشی را جستجو کنید.
باری صیب باید بدانند، نقل و قولهایی که در مقالۀ خود از کتاب فیض محمد کاتب هزاره ذکر کرده اید، ترجمۀ، تحلیل و تفسیر آن بزبان پشتو، کار شاعران پتی و پلوان نیست. نوشته های کاتب بسیار مغلق ، پیچیده و با کنایه ها ، اشاره ها ، استعاره ها و حتا وارونه ، از ترس جلادان و سانسورچیان ، با کلمات و اصطلاحات بسیار قدیمی و سر بسته مزین یافته . بقول جناب دولت آبادی « سراج التواریخ یک متن تاریخی یک قرن قبل با واژه گان مخصوص بخود است که نیازمند به تجزیه و تحلیل و تفسیر به زبان روز دارد » . شما اگر قرآن را نیز ترجمه کنید ، به آن باور نخواهیم کرد ، چون تحت تأثیر« مانفیست دویمه سقاوی » که تمام معلول های ذهنی را سفسطه وار روی هم کرده و از علت ها گریز نموده قرار گرفته اید ، ما دیدیم که اسلاف شما قرآن را مُهر کردند و بعداً زیر پا نمودند و حتا به نفع خود تعبیر و تفسیر کردند . بهتر بود بجای مقالۀ تفرقه افگنانۀ و متعصبانۀ « تاریخی حوادث تکراریزی » یک مقالۀ تحقیقی و علمی ، بخاطر برون رفت ازین همه مصائب ، برای ملت مظلوم خود می نوشتی، اگر از توانت خارج بود ، میرفتی دنبال همان اشعار بی موزون خود و چند شعر بی سرو ته ، چون سرود ملی ، می سرودی . زنهار ازین همه جانبداری ها و اندیشه های نشنلیستی که خلق الله را می آزارد. مطمئن باشید ،امواج پر تلاطم تاریخ را به عقب بر گردانیده نمی توانید ، تاریخ ثابت ساخته که امیر حبیب الله کلکانی، یگانه شخصیتی در تاریخ افغانستان بود، که نه به زور اجانب و نه به قبول تعهدات غلامی و نه به قبول فروش سرزمینهای کشور، به اریکۀ قدرت نشست ، او مردانه زیست و مردانه شهید شد.
وی به ناموس کسی، حتا دختران جوان و زیبای خاندان «غدار» هم چشم ندوخت ، ناموس مردم را به بی ناموسی ، چون امیر « آهنین »؟! در ماورأی سرحد نفروخت و بقول کاتب از « خرید و فروش دختران و زنان هزاره ، هر که می خرد تومانی دو روپه یعنی ده یک محصول بدهند » مالیه نگرفت . به پستان هیچ زنی چون محمد گل مهمند خائن ، سوزنی فرو نکرد و با انگلیسها نساخت ، تا تاج و تخت اش در امان می بود ، به کابلیان گفت : تا زمانیکه این خادم تان پادشاه است دروازۀ خانه های تانرا مبندید.
حالا مشکل شما با این جوانمرد تاریخ و این عیار خراسان چیست . حبیب الله کلکانی به کوری چشم شما ، در کشتزار تاریخ تا ابد یاقوت گونه خواهد درخشید. در زمان جلوس او یک دوکان مورد دستبرد قرار گرفت و گوش سارق میخکوب شد ، با خروجش از ارگ با چند سکه ای ناچیز اتمام یافت.
جهانی می نویسد: دوی د حکومت هغه شته منی چی د هیواد سخه د دفاع د پاره ذخیره سوی وه لوت کر . این هم یک دروغ شاخدار دیگر؟! . تاریخ میگوید که ثلث بودجۀ دولت در جنگ ملای لنگ بمصرف رسید و احیاناً اگر در اختیار حکومت ، ذخایر دفاعی بود ، چرا نتوانست در مقابل سیصد نفر جان بکفان خادم دین مقاومت کند .
جای بسیار تأسف است که جهانی صیب از رویداد های هشاد و دو سال پیش ، اکنون خاکپاشی بچشم مردم را آغازیده ، اما سوگمندانه باید گفت که یکروز ننوشت امیر غازی ما « همانطوریکه بی حساب آمده بود بی حساب بُرد » و یا طالبان وحشی در هنگام فرار شان از بانک ملی ، هشتاد ملیون دالر را دزدیدند و اگر مؤفق به شکستن گاو صندوق بانک می شدند ذخایر طلاتپه را نیز با خود می بردند و به اربابان پنچابی شان تسلیم میکردند.
فکر میکنم دیر شده باشد که شما بتوانید، مثل تاریخنگاران درباری ، سیاه را سفید و سفید را سیاه بسازید . زمان زمان دیگریست ، آن مؤرخین و آن مستبدین بزباله دان تاریخ برای همیش دفن شدند . دردمندانه باید گفت که ما ۲۵۰ سال آنچه عذابی را که تفسیرش بزبان قلم نمی گنجد ، دیدیم و تحمل کردیم ، اما هیهات !! . که نه ماه فارغ از همه استعمار و استثمار را ، برای اینکه تسلط میراثی قبیلوی متزلزل گشت ، تحمل کرده نمیتوانید.
از سرود ملی گفتیم! آری … چند روز پیش آقای آصف وردک، با چند تن از « بازنده گان » بشمول معین مرستیال و بارکزی ، میز مدوری را در یک اتاقی که تصاویر نفرین شده گان تاریخ جلوه نمایی میکرد ترتیب داده بود . سوالات و ابراز نظر ها در این میز مدور سراسر عقده مندانه و خلاف مصالح ملی بود ، کنایه دار ، با اشاره ها ی چشم ابرو ، به شخصیت های غیر خودی و سفیر افغانستان در کشور چین ، آشکارا توهین کردند . آنها در مورد سرود نا ملی صحبتهایی داشتند ، که بسیار کودکانه به نظر می رسید . اول اینکه آنها معنی و تعریفی از کلمۀ ملی را نمی فهمند ، دوم اینکه ، این موزیک و سرود نا ملی را تا سرحد آیه ای از قران به تقدس گرفتند ، آنها تا هنوز متوجه نیستند که این سرود نا ملی، ملی نشده ، مردم این شعر بی ارزش را ، که مشتمل به چند کلمۀ معمولی و کودکانۀ کوچه و بازار است ، به عنوان سرود ملی قبول ندارند.
جهانی صیب! شما که خود را شاعر می تراشید ، بیائید صادقانه قضاوت کنید که ، این شعر گونۀ شما ارزش سرود ملی را دارد ؟ و چه کلمه ای را بعنوان نماد ملی درین شعر می بینید ، اگر از دو بند مصرع اولش بگذریم ، که خدای نا خواسته عزت شما لطمه نبیند ، در بیت دوم از خانۀ صلح و خانۀ شمشیر نام برده اید . مردم خواهند پرسید ، کدام خانۀ صلح !! آیا در ۲۵۰ سال گذشته که بخاطر گرفتن قدرت ، برادر با برادر پدر با پسر ، برادر زاده با عمو در جنگ و قتل و قتال بودند و با جرگه ها و رد و بدل چند دوشیزۀ معصوم مؤقتاً دست از خونریزی می برداشتند ، کدام صلح انسانی دیگری بوقوع پیوسته ؟ . همین حالا می بینید که آقای کرزی شورای صلحی ساخته ، با تضرع بطرف برداران طالب خود اعزام کرده ، مگر طالبان جواب آنرا با انفجارات انتحاری نمی دهند ؟ . در بند دوم همین بیت آمده که : هر فرزندش قهرمان است . پس ما نسبت به تمام دنیا ، بالاترین احصائیۀ قهرمانان را در جهان داریم. یعنی ۳۲ ملیون قهرمان؟!
قسمت اعظم این شعر را نام اقوام کشور تشکیل می دهد و در آخر چنین در فشانی شده : نام حق است ما را رهبر { نه خود حق } بگو الله و اکبر . آری … این هم شد ، یک شعری که نه درآن افتخارات ملی و نه ارزشها و نه اصالت ها و نه هیچ چیز دیگر ، دیده می شود . اگر نام اقوام را برداریم ، اگر چند کلمۀ « سرقت ادبی » از اقبال لاهوری و غیره را برداریم ، هیچ چیزی بغیر از الله اکبر باقی نمی ماند.
در سرود های ملی حماسی ، شعری که مفاهیم عالی ، طرح و ساختار کلامی ، بیانی ، مفهمومی ، صوری ، معنوی و عناصر شعر غنایی را در خود نداشته باشد و لشکری را بوجد نیاورد ، آنرا بعنوان شعری از اشعار دلقکان دربار محمود غزنوی به زباله دانی گندیده باید انداخت.
از اینرو بود که ، سفیر افغانستان در چین ، از پخش آن شرمش آمد و بعوض آن از آهنگ های میهنی کار گرفت . آقایان وردک ، بارکزی ، معین مرستیال حق ندارند ، کسی را به اتهام مأویست بودن ، خلاف قانون ، به ستره محکمه بکشانند ، زیرا در قانون اساسی چنین ماده ای وجود ندارد که ، اگر کسی سرود ملی جهانی را نشنید ، اشد مجازات شود . شائسته آن بود که این سرود ، بزبان اکثریت { پارسی } سروده می شد و از افتخارات عظیم آریانای بزرگ و خرآسان با عظمت ، که یاد آور تاریخ کهن ما است و نماینده گی از عزت و جلال ما می کرد ، یاد آوری می شد.
بر میگردیم به نوشته ی از احسان الله مایار.
اگر اشتباه نکرده باش ، احسان الله مایار فرزند محترم والی محمد اسماعیل خان که در استالف بزرگترین باغی را بنام « باغ والی » دارند و از تپه های ملکیت های عامه ، به وسعت آن افزوده شده و شب های جمعه شاهد بزم آرایی های شاهانه و محافل بکوب و بنوش بود ، باغبانی آنرا مرحوم عبدالاحمد خان بدوش داشت . مایار صیب تازه از خواب بیدار شده می بیند که ارزشهای شان زیر خاک نابود شده می رود ، با حالتی از غم و اندوه ، به استخوانهای پوسیدۀ یک مشت خاکفروش ، بز دل ، متجاوز ، زنباره ، قاتل حرفوی و غداران ، اشک تمساح گونه می ریزد و در مقاله ای تحت عنوان « ارج نگذاشتن به ارزش ها » که ارزش به نقد کشیدن را ندارد ، دنبال قبر های گمشدۀ شاهان افغان میگردد و خواهان نامگزاری جاده ای بنام خونخوار ترین و منفور ترین شخصی بنام محمد گل مهمند می شود. وی می نویسد : شاه شجاع هر که بود اما دو دوره پادشاه افغانستان بود ، چرا جرأت آنرا نداریم اعتراف کنیم که این پادشاه افغان جز جامعۀ ما بود و از ما بود . اما نمی نویسد که { امیر حبیب الله کلکانی هم جز این جامعه بود و از ما بود } . او چنین می نویسد : اگر از دوره نه ماهه مختنق و تاریک حکمروایی یک رهزن قدمی فرا تر گذاشته به سلسله پادشاهی اعلیحضرت محمد نادر شاه … و چرا امان الله خان تابوت پدرش را بکابل انتقال نداد . { شاید جلال آباد را خاک خدا ووطنمان نمی داند } . ببیند نهایت افکار نشنلیستی فاشیستی و تعصب بار یک افغان را ، که فطرت تبار منشی آن اجازه نمی دهد که غیر از تبار خودش ، هموطن دیگری را جز جامعه خود بداند . و اما سوال اینجاست که چرا تاریخ نویسان قبیله ، شاه شجاع را که در اخلاق ، کردار و رفتار خود از دیگر شاهان افغان کم نبود، در تاریخ ذلیل و پست شمرده اند . این هم علتی دارد ، علت اصلی آن اینست که، شاه شجاع اشعار پارسی می سرود.
شاغلو جهانی صیب و مایار صیب!
«تاریخی حوادث نه تکراریزی» اگر شما طالبان را حمایه نکنید! «د سقا زوی که د خراسان عیار» هو هغه د خرآسان عیار ؤ، او مایار صیب لطفاً ملتفت شی، ما به ارزشهای واقعی و حقیقی ارج میگذاریم؛ اما یک مشت خائنین ملی را نمیتوانیم بجای ارزش قبول کنیم، لطفاً واژه های معصوم را ناپاک نسازید.