فرهنگ و هنر

نوروز یا نگارینه نگاری از هویت ملی، آیینی و فرهنگی عجمیان

nawrooz_woman

 

بجمشـــــــید بر گــوهــر افشـاند ند 

مران روز را روز نو خــــــواند ند 

ســــر سال نــــــــو هرمز فرو دین 

بــر آســـــود از رنـج روی زمــین 

بـــزرگان بشــــــــادی بــیارستـــند 

می و جام ورامشـــگران خواستند 

چنین جشن فرخـنده از آن روزگار 

بما مــانـــد از آن خسروان یاد گار 

شاهنامه فردوسی ۱ 

  

بباغ تازه کن آئین دین زرتشتی       کنون که لاله بر افروخت آتش نمرود 

  –حافظ شیرازی


نوروز نگارینه نگار  آئین و فرهنگ عجمیان است. عجم اینجا به روال بیان عرب منظور از مردمان سر زمین خراسان یا (ایریانا ویجه) است. تازی ها، غیر اعراب ، به شمول ترک و پارسی و اروپایی را عجم میخواند ند، اما بیشتر منظور انها از مردمان حوزه خراسان و پارس تا به رود سند بود. اعراب نوروز نداشته واز نوروز عجم هم آگاه نبودند ، چون با فرهنگ و آئین و تمدن جهان بیگانه بودند. حکایت معروف که دال بر جهالت تازیان میتواند باشد.  اینست که وقت تازیان خراسان را اشغال کردند  جزیه بر انها مقرر نمودند ، هنگام وحصول جزیه مهرگان رسیده بود ، مردم بلخ بر علاوه مقدار معیینۀ جزیه « هدیه هایی از ظروف طلا و نقره و دینار و درهم و جامه  برای حاکم عرب  آوردند. حاکم گفت: این جزو چیزِیست که بر سر آن با شما صلح کرده ایم؟ گفتند : این چیزیست که در این روز به حاکم خود می دهیم که او را بر سر رأفت آریم. 

گفت این چه روزیست؟ 

گفتند مهرگان 

گفت نمیدانم این چیست ، اما خوش ندارم آنرا رد کنم  شاید جزو حق من است، آنرا می گیرم»۲ 

ابوریحان بیرونی در کتاب اثار الباقیه  در صفحه ۳۵ می نویسد که : « عبدالصمد بن علی در روایتی که آنرا به جد خود ابن عباس میرساند نقل می کند که در نوروز، جامی سمین پر از حلوا برای پیغمبر هدیه آورد ند و آنحضرت پرسید که این چیست ؟ گفتند امروز  روز نوروز است . پرسید که نوروز چیست ؟ گفتند عید بزرگ عجمیان است.»  

پس از اکمال تجاوز اعراب بر خراسان و کوچ آنها از مکه ومدینه و بصره و شام و عراق  که تعداد آنها به میلیون ها نفر میرسید ، اعراب به معنی نوروز پی بردند و انرا به خلفای خویش در جزیرهالعرب نیز گزارش کردند.  

اعراب در پی تحریم نوروز نشد ند، در نهی و منع نوروز نه در قرآن آیتی است و نه حدیثی و جود دارد. حتی روایتی دال بر منع نوروز ازسوی  خلفای عرب هم موجود نیست. اما سوال اینجاست که چرا اعراب مسلمان، کتابخانه ها را آتش زدند ، کتابها را سوختاندند و معابد زرتشتی ، بودایی ، و کلیسا های عیسویان را ویران نمودند و دانشمندان و اهل اندیشه را سر بریدند و به دار اویختند، جشن سده و یلدا ودیگر اعیاد و ایام مبارک و خدا پرستانه ی به ویژه زرتشتیان یکتا پرست  را مشمول نهی از منکر خویش گردانید ند. ولی نوروز را نخواستند جزء از منکرات عربی سازند. به نظر می آید برای آنهاییکه سطری از تاریخ را به خوانش گرفته باشند پاسخ روشن است.  اگر نبا شد واقعیت این است که تازیان مسلمان در تجاوز بر فارس و خراسان وهمه ء کشور های دیگر هدف ترویج اندیشه و یا آیین خداپرستی را نداشتند ، که اگر می داشتند هرگز به فارس و خراسان تجاوز نمی کردند، برای اینکه در کشور های مانند افغانستان( خراسان) و فارس ( ایران) هزاران  سال پیش از اسلام دین یکتا پرستی رواج داشت ومردم خدا پرست بودند. که ما از این آیین خداگرایانه در جایی دیگر این مقاله بحث خواهیم کرد . جالب است تا گفته شود، تازیان حتی از مسلمان شدن یعنی از گرویدن مردم به دین خود شان در هراس بودند و نمی خواستند که مردم به اسلام شان بپیوندند. حکایت جالبی که این ادعا را ثابت می نماید، در تاریخ تمدن اسلام تالیف جرجی زیدان نوشته شده است  که درزمان عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموی که بهر حال نسبت به دیگر خلفای عرب عادل  بود  کسی از ظلم  جراح بن عبدالله والی خراسان شکایت نمود که مردم خراسان با وجود آنکه  اسلام را می پذیرند با آنهم  باید جزیه بپردازند . عمر نامه ی به جراح نوشته می گوید: ( « هر کس که با تو نماز میخواند از پرداخت جزیه معاف است »  این فرمان عادلانه سبب شد که گروه انبوهی اسلام آورند، و حاشیه نشینان به والی یاد آور شدند که اسلام اینان برای نپرداختن جزیه است  چه بهتر که آنها را با ختنه آزمایش کنی. جراح این را برای خلیفه فرستاده  اضافه کرد که با اسلام اینان مقدار جزیه رو به کمی گزارده و بیم آن میرود که بازهم جمعی مسلمان شوند و جزیه از این هم کمتر گردد ، پس چه بهتر که موضوع ختنه را عملی سازیم. ) ۳  

با این وضع ملاحظه میگردد که اعراب مسلمان هیچگونه علاقه یی به مسلمان شدن مردم نداشته و بر عکس ازاسلام آوردن مردم وحشت می نمودند ، اعراب مسلمان فقط در پی آن بودند که شرایطی به وجود آورند که منافع آنان را حفظ نماید و اگر وضعیت و یا مناسبتی برای شان سود می آورد هرگز درپی نابودی آن نمی گردیدند، بر عکس آن را حفظ هم می نمودند. 

نوروز از جمله اعیاد  مقدس  سر زمین ما بود که مردم برای یکدیگر هدیه ها می دادند و رسم بوده که برای حاکمان و شاهان، رعایا تحایف گرانبهای  در روز نوروز و مهرگان تهیه می دیدند.           حتی شاهان کشور های دیگرنیز ، برای شاهان سر زمین ما تحایف بزرگ می فرستادند. اعراب با ملاحظهء  این رسم مهر دوستانه و مهر ورزانه جامعۀ خراسان  جابرانه  از مردم خواستار هدایا میشدند  و مردم بناچار هدایا را نه  با مهر، بلکه جبراً می  بپرداختند . در تاریخ تمدن اسلام نوشته شده است که : «عاملان بنی امیه  در فارس میوه ء باغ ها را به بهای زیاد از معمول تخمین میزدند و مطابق ارزیابی ظالمانهء خود از آنان مالیات می گرفتند .  دیگر از بیدادگریهای آنان برای افزایش  در آمد،آن بوده که بر زمین های بایر نیز مالیات وضع کردند، و از ایرانیان هر سال عید نوروز مالیاتی بنام عیدی می گرفتند  و در زمان معاویه این عیدی ده میلیون در هم میشد.»۴ 

در زمان امویها هدایای نوروزی  اجباراً از مردم اخذ می گردید  تا اینکه مردم ناچار شدند دست از برگزاری نوروز بر دارند و خود را مسلمان بگویند ، تا بدین وسیله شانه های خویش را از پرداخت جزیه نوروزی سبک سازند. این مسله در بسیاری موارد پیش آمده است . برای آنکه این موضوع دقیق تربیان گردد  حکایت را از تاریخ تمدن اسلام باز می نویسیم که نوشته شده که عبدا لملک بن مروان به حجاج بن یوسف ثقفی حاکم خراسان دستور داد که جزیه را تماما ًاز مردم اخذ ندارد  مبلغی را برای زمین داران نیر بگذارد که صرف نمایند. پس از چندی حجاج به عبدالملک نامه نوشت که اجازه بدهد که : 

« مختصر مساعدهء باقی مانده را از زمین داران بستاند. ولی این پیشنهاد بقدری ظالمانه بود که عبدالملک آنر رد کرده نوشت: 

[ با آنچه گرفته ای قانع باش و به باقی مانده چشم مدوز ، برای این بینوایان گوشت و استخوانی باقی بگذار تا اطراف آن چربی جمع شود.] ۵ 

سپس جرجی زیدان مینویسد: « ظاهرا” همین فشار پاره یی از زمین داران و روستاییان را بر آن داشت که اسلام آورند و در پناه دین از بیداد گری رها شوند ولی این کار هم آنان را از پرداخت جزیه و خراج آزاد نساخت . این بیدادگریها تنها بدست حجاج انجام نمی گرفت. جراح در خراسان و دیگران در بلاد ماوراءالنهر نیز چنان و بدتر از آن می کردند تا آنجا که مردم سمرقند برای گریز از پرداخت جزیه اسلام آوردند و چون دیدند اسلامشان سودی ندارد و جزیه آنان پس گرفته  نمی شود دوباره به دین پیشین خود بر گشتند.»۶ 

سر نوشت نوروز هم به همین منوال بود، حتی می گویند که  تازیان مثلا” عمر بن عبدالعزیز و معتضد  خلیفه عباسی با تقلید از سنت شاهان خراسان لباس زربفت می پوشیدند ، روی تخت می نشستند و سپس یک تن ، خوش صدا و خوش قدم ، به نام  میر نوروزی یا( میمنت)، پروای ورود می خواست و شاد باش می گفت. ۷ 

پس از آنکه مردم خراسان باب مقاومت ها را علیه لشکریان متجاوز اعراب می گشایند از نوروز حتی در زمان طاهریان و صفاریان  در تاریخ کشور ما خبری نیست ، بطوری یقین نوروز تجلیل می شده اما نه چونان روزگاران پیش از تجاوز اعراب جزیه ستان . اگر تجلیل میشده در بین اعضای خانواده بوده و بسیار خاموشانه و توام با ترس و وحشت از حاکمان اعراب و تحصیلداران مستعربه های آنان .  در طی این چندین قرن است که آیئن نوروز به انزوا و حتی به فراموشی سپرده می شود.  در فارس ( ایران امروزه ) بر عکس خراسان( افغانستان)  ازنوروز قسماً در دوران امویان و عباسیان تجلیل به عمل می آمده است و این به علتی است که مردمان فارس بسیار زود مقاومت را علیه اعراب رها نمودند و به پرداخت جزیه تن در دادند،  رفته رفته چنانکه علی دشتی  در کتاب ۲۳ سال مینویسد: « ایرانیان مطابق شیوه ملی خود در مقام نزدیک شدن به قوم فاتح بر آمدند و از در اطاعت و خدمت وارد شدند . هوش و فکر و معلومات خود را در اختیار ارباب جدید خود گذاشتند  زبان آنها را آموختند و آداب انها را فرا گرفتند ، لغات قوم فاتح را تدوین و صرف و نحو آن را درست کردند و برای اینکه فاتحان آنان را به بازی بگیرند از هیچگونه اظهار انقیاد و فرو تنی خود داری نکردند . در مسلمانی از خود عربها پیشی گرفتند و حتی در مقام تحقیر دین و عادات گذشته خود بر آمدند و به همان نسبت در بالا بردن شأن عرب و بزرگان عرب تلاش کردند و اصل شرف و جوانمردی و مایه سیادت و بزرگواری را همه در عرب یافتند. هر شعر بدوی و هر مثل جاهلانه و هر جمله بی سر و ته اعراب جاهلیت نمونه حکمت و چکیده معرفت و اصل زندگانی شناخته شد . به این که مولای فلان قبیله و کاسه لیس سفره فلان امیر باشند اکتفا کردند . افتخار کردند که عرب دختر شان را بگیرد و مباهات می کردند که نام عربی بر خود گذارند . فکر و معرفت انان در فقه و حدیث و کلام و ادب عرب بکار افتاد و هفتاد در صد معارف اسلامی را به بار آورد. »۷ 

در حالیکه مردم خراسان بر عکس فارسیان، جانبازانه علیه اعراب مسلمان متجاوز به نبرد می پرداختند و با شمشیر از آیئن و فرهنگ خویش دفاع نموده و نمی خواستند که تسلیم شوند. 

نوروز را نیز فارسیان پس از آنکه بگفتهء علی دشتی عرب تر از عرب شدند به یک آیین اسلامی تبدیل نمودند. چنانکه گفتیم خراسانیان  پس از یک سکوت چند قرنه سرانجام در دوره با شکوه سامانیان  دوباره در پی احیای آئین و فرهنگ خویش بر آمدند . شاعران و خدای نامه نویسان ( باید دانست که خدای نامه به معنی شاهنامه است  زیرا یکی از معنی کلمه خدای « پادشاه» بود چنانکه ملوک بخارا را « بخار خداه » می گفتند.)  قلم بر دست گرفتند تا فر و شکوه آیئن و فرهنگ نیاکان را دو باره به یاد ها بیاورند و آنرا پاسداری نمایند ، در راستای  این یاد آوریها و ترسیم های آئین و فرهنگ بیشتر از مردان  ، ماد ینه عقاب عرشینه پرواز خرد و شعر، رابعه بلخی است که در غزل نوروزی یا بهاری خویش  صدای آذر و مانی را بلند می نماید و می گوید:  

فشاند از سوسن و گل سیم و زر باد 

زهی بــادی که رحمـــت بــاد بــر باد 

بداد از نقــــش آذر صــد نـــشان آب 

نمود از ســــحر مــانی صــــد اثر باد 

 

و یا 

زبس گل که در باغ ماوی گرفت  

چمن رنگ ارژنگ مانی گرفــت 

سر نـــرگس تازه از زر و ســیم 

نشان سر تاج کســـری گرفــت 

و بعداز  رابعه شاهدخت ستیغ نشین قله های بلند خرد در بلخ  ، که سوگمندانه بیشترین اشعار او را منکران عقل و خرد از بین برده اند،  دقیقی بلخی است  که بی هیچ هراسی از مفتیان قصاب سرشت جهل ، فراز می آید چنانکه فردوسی در باره او  می گوید: 

دقیقی زجایی فـراز آمــــــــدی 

بر آن جام می داستان ها زدی 

به فردوسی آواز دادی که می 

مخور جز به آئین کاووس کی  

دقیقی اولین شاعری است که خواست بنای فرو ریخته شده ی هویت آیئنی و فرهنگی و ملی مردم ما را که به وسیله اعراب متجاوز صورت گرفته بود ، تعمیر نماید . او بود که شاهنامه را آغاز نمود و چراغ در آتشکدهء آیئن زرتشتی گذاشت. و گفت: 

دقیقی چهار خصلت برگزیده ست 

به گیتی از همه خوبی و زشـــتی 

لـــب یاقوت رنگ و نالهء چــنـــگ 

می خوشرنگ و دین زردهشـــتی 

گرچه پیش از دقیقی هواخواهان استقلال و آزادی از استعمار  آیئنی و فرهنگی اعراب دست بکار تدوین و تالیف شاهنامه ها زده بودند که از جمله میتوان از شاهنامه ء ابوالموید بلخی و منظومه مسعودی مروزی و شاهنامه ی که به فرمان ابومنصور بن عبدالرزاق طوسی نوشته شده نام برد  که بنا بگفته مرتضی راوندی : به ظن قوی ، فردوسی طوسی همین شاهنامه را از نثر به نظم در آورده است. ۸ 

بهر حال فردوسی بزرگ سرانجام ، تاریخ هویت ملی ، آیئنی ، فرهنگی و اجتماعی مردم را ساخت وحماسه ء جاویدانه یی به یادگار گذاشت که شوربختانه چشمان « نسل یاوه و خاکستر» از قرنها بدین طرف در نور آن نی تواند باز شود. از بس که بتاریکها عادت نموده اند.  پس از آن شاعران و پژوهشگران بسیار دیگر به باز خوانی وباز گویی شکوه ، جلال ، فر و خرد پیش از اسلام  پرداخته اند. از شاد روان علی احمد کهزاد  گفتار نیکویی است هم اندرین باب که در کتاب تاریخ افغا نستان  می نویسد :  

« دانشمندان آریانا یا خراسان این وقت بار دیگر به فکر  افتادند  تا در تربیت ملی وتقویت روحیات قومی از تذکار کارنامه های پادشاهان و پهلوانان باستانی مملکت کار بگیرند. این مرام از مدتی در دلها نهفته بود تا دورهء علم پروری منور سامانی رسید و زمینه برای پرورش چنین امید از هر حیث مستعد شد . پادشاه ، وزیر ، حکومت و محیط موافق افتاد و مخصوصاً دربار احمد بن اسماعیل و نصر بن احمد و نوح بن نصر که روی همرفته سالهای بین ۳۴۳ ـ۲۵۹ هجری در بر می گیرد ، مساعد ترین همه ء زمانه ها بود.  یک عده فضلا و دانشمندان و گویندگان بزرگ از نقاط مختلف خراسان قدعلم نموده و در این زمینه قلم بر داشتند ،ولی باز مرکز این جنبش بزرگ و کانون تجدید خاطرات باستانی و مبدأ تقویهء روحیات ملی، باختر یعنی سرزمینی بود که وید و اوستا را به جامعه تقدیم نموده بود. به تعقیب ریشی های ویدی و گویندگان اوستایی جمع از دانشمندان بلخی مانند ابی منصور محمد دقیقی بلخی ، ابو علی سینا بلخی ،ابوالموید بلخی ،ابوشکور بلخی و یک عده فضلای دیگر بلخ مصمم شدند تا خاطرات عظمت و جلال پادشاهان قدیم کشور خود را تجدید نمایند.  این کار با دقیقی بلخی شروع شد و شعرای دیگری هم در آن دست زدند و با شاهنامه و گرشاسب نامهء فردوسی و اسدی طوسی به پایهء تکمیل رسید . پادشاهانی را که شاهنامه ها ، گشتاسب نامه ها، گرشاسب نامه ها، نامه های خسروان و غیره نام می برند ، همه بلا استثنا همان پادشاهان و پهلوانان قدیم کشور ما هستند که بار اول وید و بعد از آن اوستا از آنها تذکار نموده و شاهنامه ها با پاره ء تصرفات وتشکیل صحنه های  متعدد و یاد آوری از بعضی پهلوانان دیگر که بعد از عصر اوستا ظهور کرده اند همان خاطرات، واقعات و گزارشات تاریخی  را روی صحنه های حقیقی آن بلخ، زابل، کابل،قندار، سیستان، هرات و غیره ترسیم کردند.» ۹  

در چنین اوضاعی که مردم افغانستان در پی باز سازی هویت ملی و آئینی و فرهنگی خویش بر آمده بودند ، پارسیا ن که دل در گروهء اعراب داده بودند و بگفتهء علی دشتی  هر جمله بی سر و ته عرب را چکیده معرفت قلمداد می کردند و سعی داشتند که به شیوه اعراب ،دروغ ها ی خویش را آسمانی  جابزند ، به مسخره ترین ترفند بافی ها به نفع فرهنگ عرب و مسخ فرهنگ و آئین عجم دست بکار شدند  مثلاًمحمد بن شاه مرتضی معروف به ملا محسن فیض ( ۱۰۰۷ـ ۱۰۹۱) پس از آنکه در دوره سامانیان  و غزنویان مردم دوباره در اثر شکست حاکیمت سیاسی اعراب ، به برگزاری اعیاد مبارک نیایی خویش از جمله نوروز ، سده ، مهرگان و بسیار دیگر رو می آورند، در بین پارسیان تعبیر های امام جعفر صادق از نوروز تبلغ می گردید ، پیش از آنکه به رد این تعبیر ها که بسیار مسخره و خنده دار است پرداخته شود  حرفهای امام جعفر صادق را که تا امروز در بین به ویژه معتقدین شیعه رواج دارد می نویسم:  «از رساله ی نوروز و سی روز ماه تالیف محمد بن شاه مرتضی معروف به ملا محسن فیض ۱۰۰۷ ـ ۱۰۹۱ ، فشرده  نقل می شود ، چنین روایت شده که معلی بن خنیس که در روز نو روز نزد منبع حقایق و دقایق ، امام جعفر صادق( ع) رفتم، فرمود : آیا میدانی امروز چه روز است ؟ گفتم فدای تو شوم ، روزی است که عجمان تعظیم آن می نمایند و هدیه به یک دیگر می فرستند . فرمود به خانه ی کعبه سوگند که با عث آن تعظیم امری قدیم است ، بیان می کنم آن را برای تو تا بفهمی . گفتم : ای سید من ! دانستن این را دوست تر دارم از آنکه مرده ی من زنده شود و دشمنان من بمیرند . پس فرمود: ای معلی ، نوروز روزی است که خدای تعالی عهد نامه از ارواح بندگان خود گرفته که او را بندگی نمایند و دیگری را با او شریک نسازند و ایمان بیاورند به فرستاده ها و حجت های او وائمه معصومین ( ٌص) . و اول روزی است که آفتاب طلوع کرده و باد ی که درختان را بارور می سازد وزیده ، و خرمی زمین آفریده شده . و روزی است که کشتی نوح ، بر زمین قرار گرفته ، و روزی است که خدای تعالی زنده گردانید جماعتی را که از بیم مرگ از شهر و دیار خود بیرون رفته بودند و چند ین هزار کس بودند . پس اولا” حق تعالی حکم کرد ایشان را که بمیرند ، بعد از آن زنده گردانید . و روز ی است که جبرئیل (ع) بر حضرت رسالت ص نازل شد به وحی . و روزی است که آنحضرت بت های کفار را شکست . و همچنین حضرت ابراهیم ع در این روز بت های کفار شکست و روزی است که حضرت رسالت ص  امر فرمود یاران خود را با حضرت امیر المومنین ع بیعت امارات نمایند . و روزی است که آن حضرت، امیر المومنین  را میان جنیان فرستاد که بیعت ازایشان بگیرند.  روزی است که بار دوم اهل اسلام  با امیر المومومنین بیعت کردند . و روزی است که  جنگ نهروان فتح کرد و به قتل رسانید ذ والثد یه را که سر کرده خوارج بود . و قایم ال محمد ، یعنی حضرت صاحب الامر ع ظاهر می شود .

و روزی است که آنحضرت بر دجال ظفر می یابد و آن ملعون را در کناسه که محله ای است در کوفه از گلو می کشد. و هیچ نوروزی نیست که ما توقع خلاصی  از غم نداشته باشیم زیرا که این روز به ماو شیعیان ما نسبت دارد ،عجمان آن را حفظ کرده اند و شماضایع کرده اید. » ۱۰ 

اینجا لازم است که در برابر هر جمله ء امام جعفر باید سکوت کرد و بس.  اما مسله این نیست که امام جعفر غلط می گوید. مسله اینست که چگونه سعی به عمل آمده است که هویت یک پدیدهء کاملا” غیر عربی و مطلق به یک آئین و فرهنگ دیگر را مسخ نموده ، هویت ناسوتی آنرا انکار نمایند.

تا مردم نتوانند از هیچ مجاریی به هویت خویش پی ببرند ودر پی حفظ فرخنده گی ناسوتی آن باشند. اعراب  سعی کردهمه چیزی باید رنگ اسلامی داشته باشد و به اسلام تعلق بگیرد. کشور های مفتوحه بدست اعراب بخاطر حفظ سیادت فرهنگ و دین اعراب میبایست فاقد هویت ملی و فرهنگی می گشت، باید هر چه پیش از اسلام داشتند فراموش می کردند  و یا باید آن را اسلامی می ساختند. نوروز را نیز اگر میل به حفظ آن داشتند با ید مثل گوسفند ذبح اسلامی می شد تا حلال می گردید .     و این ذبح به عمل آمد .  این مجبوریت به ویژه پس از سقوط سامانیان ناگزیر گردید.

در دوران سامانیان چنانکه گفته آمدیم نوروز دو باره رواج پیدا کرد، اما نه به آن شکلی که پیش از اسلام دارای فر و شکوه  اهورایی بود . زیرا با آنکه سامانیان  خود از تبار زرتشتیان بودند و مجال رشد و آزادی  آیئن های نیایی را فراهم نموده بودند ، اما حاکمیت دینی و فرهنگی اعراب همچنان بر جامعه مسلط بود ، زیرا بیشترین نفوس به ویژه بلخ و بخارا را اعراب مهاجر ومهاجم  تشکیل می داد و در پهلوی اینان مستعربه های بومی مانند قاضی و مفتی ، و حاکم، ملا، و شیخ و امام  که منافع  و مصالح خویش را در حفظ حاکمیت  اصول اسلامی جستجو می کردند ،  در نفی فرهنگ ، سنت ها و تمام آثاری که شهوات پست انسانی آنها را محدود می نمود و برعکس جامعه را بسوی وادی آزادی ، خرد و نیک منشی می کشاند با استفاده از جو تهدید و توحش اسلامی سعی وتلاش می نمودند  و از ان جلو گیری نمایند.   از سوی دیگر تمام نیایشگاهها و معابد خدا پرستی از سوی اعراب مسلمان ویران گردیده بود ، مهم تر ازهمه زنان که عامل تعین کننده و سازمان دهندهء مراسم وجشن ها و مظهر شکوه و زیبایی ها و آزادی ها به شمار می آیند  در طی قرون  تجاوز و تسلط اعراب مسلمان، چنان قربانی دادند و ستم کشیدند که برای آنکه به دام کنیز گیری اعراب در نیافتند،  سر از خانه بیرون نمی کردند .  در حالیکه پیش از اسلام  همین زنان بود که  در روز نوروز زمینهء شادی و خنده و شوخی و زیبای و مجلس آرایی  را فراهم می آوردند.  این مورد را در اشعار شرفنامهء نظامی گنجوی بخوبی میتوان دریافت که می گوید: 

دگر عادت آن بود که آتش پرست 

همه ساله با نو عروسان نشست 

بـنـوروز جــمشـید و جشن سـده 

که نو گشـــتی آئـــین آتـــــشکده 

زهر سو عروسان نادیده شــوی 

ز خانه برون تاختـــندی به کوی 

رخ آراســـته دســـتها پـــر نگار 

بشادی دوید ندی از هـــر کــنار 

مغــانه می لعــــل بــــرداشـــــته 

بــــیاد مغان گــــردن افراشــــته 

ز برزین دهقان و افســـون زنــد 

بر آورده دودی به چرخ بـــلـــند 

همه کار شان، شوخی و دلــبری 

گه افسانه گویی ،گه افسونگری 

جز افسون چراغی نیافروختــند 

جز افسانه ، چیزی نیاموختـــند 

فروهشته گیسو، شکن در شکن

یکی پایکوب و یکی دســــت زن

چو سرو سهی ، دسته گل بدست

سهی سرو زیبا بود گل پرســــت

سر سال، کـــز گنـــبــد تـــــیز رو

شماری جهان را شــــدی روز نو

یکی روز شان بود،از کوی و کاخ

بکام دل خویش، مــیــدان فــــراخ

جدا هریــکی بــــــزمی آراســتـــی

و زآنجا بسی فتـــنه بـــــر خاسـتی

شرفنامهء نظامی گنجوی

اما پس از تسلط جابرانهء حاکمیت دینی و فرهنگی اعراب این گوهر ذاتی نوروز یعنی (زن) و همچنان (هوم)افشره ء شادی بخش خاص نوروز از حضور منع گردید.  اما در خانه و خانواده های که اعراب  و یا مستعربه ها رئیس فامیل نبودند ،  چنگ و چغانهء شادی و سرور نوروزی و آرایش های دل انگیز رواج دو باره خویش را پیدا نموده بود . از این احوال ،امام  و مجریان امربالمعروف و نهی از منکر بی خبر نماند ند و تا توانستند خواستند جلو آنرا بگیرند . چنانچه که وقتی امام  محمدغزالی در اواخر سالهای ۴۰۰ هجری  مشاهده می نماید که دوکانها در ایام نوروز پر از نقل و میوه های رنگ رنگ و وسایل تفریحی و شادیبخش است فورا” دست به فتوا می برد و زیر عنوان (منکرات بازار ها) میگوید : « … و آنچه برای سده و نوروز فروشند چون سپر و شمشیر چوبین و بوق سفالین ، این در نفس خود حرام نیست ، ولیکن اظهار شعار گبران است که مخالف شرع است و از این جهت نشاید بلکه افراط کردن در آراستن بازار به سبب نوروز و قطایف بسیار کردن  تکلف های نو ساختن برای نوروز نشاید ، بلکه نوروز و سده باید که مند رس شود و کسی نام آن نبرد : تا گروهی از سلف گفته اند که روزه باید داشت ، تا از آن طعام ها خوردن نیاید ، و شب سده چراغ فرا نباید گرفت تا اصلا” آتش نبیند ، و محققان گفته اند روزه داشتن این روز هم ذکر این روز بود ، و نشاید که نام این روز برند به هیچوجه ، بلکه با روز ها ، دیگر برابر باید داشت ، و شب سده همچنین ، چنانکه از او خود نام و نشان نماند .» ۱۱

پس از صدور مجموعه از این قبیل فتوی ها در جهت منع هویت آئینی و فرهنگی،  جامعه ناگزیر می شود که به نوعی در حفظ میراث هایی که مبین شکوه و جلال تاریخ پر عظمت شان به شمار می آید راه و چاره دریابند . مثلا” در فارس ( ایران امروزی)  واقعیت های تاریخی دوران باستان را بدینگونه به عناصر سامی و یا اسلامی پیوند دادند.  داکتر فرهنگ مهر محقق ارجمند ایرانی در این باره می نویسد: « چون بحث از دیدگاه تاریخی است باید اشاره کنیم که پس از اسلام نسبت های تاریخی دیگری به نوروز ـ روز اورمزد فروردین ـ دادند. این نبوغ ایرانی بود که برای پایداری جشن های ملی به آنها رنگ مذهبی اسلامی و سامی داد . این آمیزش اساطیر ایرانی و سامی محاسن و معایبی داشت . از محاسن آن اینکه سنن ایرانی و ملی حفظ شدند و از معایب آن اینکه امروز تفکیک بسیاری از سنن ایرانی و سامی  مشکل است . برای نمونه در سه سده بلافاصله بعد از تسلط اعراب ، برای حفظ آرامگاه کورش آن را قبر( ام النسا) و یا مقبره مادر سلیمان خواندند و یا آتشکده ازگشسب را تخت سلیمان و تخت جمشید را تخت سلیمان نامید ند . در تغیر نامها آنگونه زیاده روی شده بود که در قرن چهارم نویسندگان چون ابن حوقل در کتاب صورت الارض و استخری در مسالک و الممالک و در قرن پنجم ابو ریحان بیرونی در آثارالباقیه عن القرون الخالیه و ابن بلخی در فارسنامه محمد بن محمود بن احمد طوسی در کتاب عجایب المخلوقات و غرایب الوجود ، خود را مجبور دیدند که انتساب تخت جمشید را به سلیمان تکذیب کنند . » ۱۲

در افغانستان نیزچنین واقعهء رخ داده است ، مثلا” برای آنکه مراسم نوروز را در زادگاه آن یعنی بلخ حفظ نمایند آرامگاهء حضرت زرتشت را به قبر علی ابن ابی طالب تبدیل نمودند ، که این از یک جانب برای حفظ بزرگ داشت نوروز حتما” ضروری بوده اما عیب آن در این شد که نوروز پس از  گذشت سالها همان پدیدهء شد که امام جعفر صادق از آن تفسیر به عمل آورده بود . در باره اینکه آرامگاه حضرت زرتشت به مرقد علی تبدیل یافته ، داکتر فرهنگ مهر در کتاب فلسفه ء زرتشت می نویسد: « بنا بر سنت زرتشتی اشو زرتشت در بلخ هنگامیکه سر گرم پرستش اهورا مزدا بود ، بدست( تورابراتور)  کشته شد . بنا به سنت ، زرتشت ۷۷ سال داشت . سالهای پیش در یکی از مسافرت هایم به افغانستان در مزار شریف ( که مشهور به مزار علی است ) از یک نفر شنیدم که می گفت مزار شریف ، مزار یکی از بزرگان پیش از اسلام بوده است و بعد از تسلط اسلام ، برای جلو گیری از تخریب ، آن را مزار علی خوانده اند ، در حالیکه مسلم است که آرامگاه علی در نجف است . » ۱۳

داکتر حسین وحیدی در کتاب شهر روشن زرتشت به نقل از پژوهش  داکتر صادق کیا می نویسد که : « چندی نگذ شت که یاران زرتشت پیکر او را بر گرفتند و به ( ارامگاه بزرگ) بردند، صادق کیا مینویسد( که مزار شریف در افغانستان آرامگاه زرتشت است)» .۱۴

این قلم در منبع دیگری از قول استاد پور داود نیز خوانده بودم که ایشان نیز به همین عقیده بودند . بهر حال واقعیت ها حتی پس از قرنها هم پنهان نمی ماند به ویژه دروغ سرنوشت جزرسوایی ندارد.  اما آنچه گفته آمدیم چه در جهت صلاح و چه در اغواء  هرچه بوده سرانجام مردم ماهیت اصلی نوروز را فراموش نموده و آنرا آنچه امام جعفر صادق تعبیر کرد همان پنداشتند . اما جزئیات سنتی برگزاری آن از سوی زنان جامعه ی ما در خانواده ها به نوع از انحا باقی ماند ، که در جای دیگری از این مقال روی آن بحث خواهیم نمود . اما پیش از آن بر می گر دیم به تاریخ و بزرگ داشت این روز مبارک در پیش از اسلام و خاستگاه آن.

آیا نوروز آئین زرتشتی است ؟

بسیاری از محقیقن و پژوهشگران در این مورد  د چار اشتباه شده اند و نوروز را آئین زرتشتی شمرده اند . در حالیکه نوروز بر می گردد به قرن ها پیش از تولد حضرت زرتشت .  نوروز در عصر جمشید آغاز یافت ، یعنی بقول همه مورخان و محققان عرب و عجم بنیاد گذار نوروز جمشید است چنانکه حضرت فردوسی می فرماید:

بجمشید بر گوهر افشــــــاند ند

مر آن روز را نوروز خواند ند

چنین جشن فرخنده ز آن روز گار

بما ماند از آن خســـروان یا د گار

راوندی در جلد ششم تاریخ اجتماعی ایران می نویسد:«  مراسم جشن نوروز جمشید یا نوروز بزرگ از آغاز فروردین ماه شروع میشود ،  وضع و انتخاب این روز را به جمشید نسبت می دهند. » ۱۵

ابوریحان بیرونی در کتاب آثارا لباقیه در فصل نهم زیر عنوان ( در باره اعیادی که در ماههای پارسیان است) به تفصیل از رابطه نوروز با جمشید سخن گفته و بسیاری از مراسم این ا عیاد را مفصلا” تشریح نموده است.

اگر نوروز یادگار عصر جمشید است ، پس در عصر جمشید  در  ( خراسان، افغانستان ) آئین خداپرستانهء  میترایی رواج داشت و جمشید هم معتقد به آئین میترایی بوده ،  حضرت فردوسی به نقل از دقیقی  بزرگ در شاهنامه در  این مورد بیان واضح دارد ، چنانکه  در مورد لهراسب هنگام سپردن تخت به گشتاسب  می فرماید:

چو گشتاسب را داد لهراسب تخت

فرود آمد از تخت و بر بست رخت

بـــــبلخ گزین شد بر آن نـــوبــهار

که یزدان پرستان بدان روزگــــار

مـــرآن جای را داشـتـندی چـنان

که مر مکه را تازیان این زمان

بدان خانه شد شاه یزدان پرست

فرود آمد از جایگاه نشســـــــت

ببســـــــت آن در آفرین خانه را

نماند اندرو خویش و بیگانه را

بپوشید جامهء پرســـتش بلاس

خرد را چنان کرد باید ســــپاس

بیفگند یاره فروهــــــشت موی

سوی روشن داد گــر کرد روی

همی بود سی سال پیشش بپای

بر ینسان پرســـــتید باید خدای

نیایش همی کرد خورشـــید را

چنان بوده  بد راه جمــشید را .۱۶

بدین گونه ملاحظه می گردد که آئین میترایی یا نیایش خورشید به مثابهء تجلی ذات خداوند  پیش از آئین زرتشتی در افغانستان رواج داشته است ، آئین میترایی همان آئینی است که پس از سده ها دوباره بخصوص به وسیله شیخ اشراق سهروردی پایه هایی حکمت و بینش اشراقی در عرفان را تشکیل داد. پسانها، آیین میترایی یا نیایش خورشید  در آئین زرتشتی هم مورد ستایش قرار گرفت و از جایگاه والایی بر خوردار بود.  حضرت دقیقی بلخی هم در شاهنامه فردوسی نیایش خورشید را نیایش خِرد خوانده است ، که در با لا از آن یاد کرد یم :

بپوشید جامهء پرستش پلاس

خرد را چنان کرد باید سپاس

در اوستا نیایش خورشید که اینک ترجمهء متن اوستایی  آن  با اختصار تقدیم می شود چنین است:

«پیروز و فرخنده باد خورشید درخشان ، خورشید بی مرگ؛ و خورشید تیز اسب.

با اندیشه و گفتار و کردار نیک، به سوی خورشید روی کرده و می ستایمش. ای اهورا مزدا ، خورشید درخشان تیز اسب را می ستایم که آفریدهء تست.

. . .» ۱۷

خاستگاه نوروز بنا به شهادت تاریخ  بلخ بوده است . زیرا جمشید  بنیاد گذار سلطنت پیشدادیا در بلخ میزیسته است . شادروان احمد علی کهزاد  در مورد مکان جمشید یا یما در بلخ می  نویسد :

«  یاما اصلا” اولین پادشاه بزرگ و نیرومند کتلهء آریایی باختری  یا موسس سلاله پاراداتا  یعنی پیشدایان بلخی می باشد . اسم پدر او را سرود  ویدی ( ویواسوات) خوانده و این کلمه را بعضی ها ( آفتاب طالع) ترجمه کرده اند ،  و اوستا ( ویوانگا نا) یاد کرده است . دختر خورد او ( یامی) و دختر کلان او ( آریا) نام داشت. مقصود از ( ورا) یا قصری که به این نام تعمیر نمود  همان قلعه یا ( ارگ شاهی ) است که بار اول  بیرق سلطنت آریایی فراز آن بلند شد  و با آبادی هایی که در اطراف آن به عمل آمد شهر زیبای بخدی اولین پایتخت قدیم آریانا عرض وجود کرد . . .   سرود ویدی ، یشت های اوستا، شاهنامه ها و دیگر ماخذ ادبی و تاریخی جدید همه بلا استثنا  از موسس سلطنت پاراداتا یا پیشدایان بلخی تذکر داده اند. . . شاهنامه ها و منابع دوره اسلامی  از یما  و یما ( جم) ساخته اند و ( شید  را که به معنی درخشان است و از جمله صفات یاما می باشد ، به اسم او پیوست نموده  و از اسم و صفت ، اسم واحد ( جمشید ) ساخته اند .» ۱۸

مسلهء دیگر که ذکر آن در این مقال ضروری پنداشته می شود . همانا گرد آمدن مردم در معبد نوبهار در هنگام نوروز برای نیایش اهورا مزدا ( خداوند) و استدعای وفور نعمات در سال جدید از بارگاه یزدان بود. که اعراب متجاوز  برای انکه تاریخ  مردم یکتا پرست و خرد اندیش ما را نیز مانند خویش به جهالت و بت پرستی منتهی ساخته باشد و برای پنهان سازی تجاوز و جنایات خویش در سر زمین افغانستان دستآویز بسازند ، مردمان افغانستان را قبل از اسلام بت پرست شمرده اند  و معبد نوبهار را نیز بتکده گفته اند .

چنانچه گفته آمدیم مردم در روز نوروز در معبد نوبهار بلخ جمع می آمدند و به نیایش نوروزی می پرداختند ،  بگفته فردوسی بزرگ که( مر مکه را تازیان این زمان).

در کتاب فضایل بلخ از قول ابن شوذ ب که از محد ثان ثقه بوده نقل می کند که : « ابلیس را خانه در خراسان است که آنرا نوبهار بلخ می خوانند، و هر سال احرام گیرند و حج آن خانه بگذارند . . . چون سال شمسی نوگشتی ، ازتخارستان و هندوستان و ترکستان و از بلاد عراق و شام و شامات ، اکابر و اشراف آن بلاد بدین شهر آمدندی و هفت روز عید کردندی به موضع نوبهار . . . »  19

منظور شوذب از سال نوشمسی عبارت از نوروز است ، و چنانکه گفته آمدیم نوروز آئین جمشیدی و زرتشتی است نه از بت پرستان و اعراب.

قزوینی هم در آثارالبلاد و اخبار العباد راجع به نوبهار می گوید: « . . . بزرگترین خانه از بتخانه هاست که به دیبا و حریر و جواهرات گرانبها تزیئن یافته  و در اطراف آن بتها  نصب شده بود ، و فارس و ترک بر آن احترام می گذاشتند  و حج بر آن بر قرار می دادند و طول این بنا صد  ذرع و عر ض آن نیز صد ذرع بوده و ارتفاع آن نیز بیشتر از صد ذراع، و ملوک  چین و هند به آنجا می آمدند و بر بتها سجده می کردند  و دست برمک را می بوسیدند و برمک بر نوبهار سدانت داشت.»۲۰

تمام تواریخ شهادت می دهند که برمکیان پیش از اسلام  آئین زردشتی داشتند ، حتی تاریخ نگاران عرب نیز این واقعیت را انکارنمی کنند. مسعودی در کتاب مروج الذهب می نویسد که برمکیان پیش از اسلام تولیت خانه نوبهار ، اتشکده ء بلخ را داشتند .۲۱ مسعودی یگانه مورخی است که بر خلاف دیگران نوبهار را اتشکده  می گوید . چنانکه از بیان مسعودی بر می آید برامکه پیش از اسلام آئین زرتشتی داشتند و نو بهار هم آتشکده بوده است، نه بتکده. فضل بن یحیی برمک وقتی کمر به خدمت اعراب می بند د و در جهت رضای خلیفه عرب  به تحقیر و توهین آئین و کیش نیایی خویش بر می ایستد، می گوید : « فضل بن یحیی ، علمای بلخ را بر دروازه نوبهار طلب کرده ، و فرموده است  که جد من بدین مشهور است که نوبهار که قبله مغان است ، بنا کردهء اوست ، مرا کاری فرمایید که از آن عار بیرون بیایم.» ۲۲  مغان مقولهء مذهبی مربوط به آیین زرتشتی است  شاد روان عبدالحی حبیبی هم نوبهار بلخ را بتاسی از نظریات اعراب بتکده  معرفی می دارد . او می نویسد: « از ابنیهء بسیار معروف این عصر نواسنگهارامه ( نواویهاره = نوبهار) بلخ است  ویکی از سلاطین سابق آنرا اعمار کرده بود  و در دالان جنب آن لگن و دندان و جاروب بودا  مرصع به جواهر گرانبها موجود بودند. . . »۲۳

مرحوم حبیبی معبد نواسنگهارامه را  بجای نوبهار معرفی داشته است.  این معبد ، عبادگاه بودایان بوده است که در جنب نوبهار بلخ یعنی پرستشگاه زرتشتیان قرار داشته است . محمد جواد مشکور در تاریخ اجتماعی ایران  می نویسد که : « معبد نواسنگها رامه در خارج شهر در جنوب شرقی واقع بوده  این معبد به زبان چینی  نا ـ فو ـ کیا ـ لان ، یا ناپو سنگ کیالان خوانده می شد . در تالار بزرگی که با طرز با شکوهی آراسته شده بود ، تند یسی از بودا دیده می شد که آن را با احجار گرانبها ساخته بودند .  در معبد ( نواسنگهارامه)  میان تالار جنوبی  طشت کوچکی بود که در آن بودا خود را شستشو می داد ، در این معبد جاروب بودا  و نیز دندان بودا  قرار داشت .» ۲۴

بهر حال قصد مرحوم حبیبی  این نبوده که مردم افغانستان را قبل از اسلام فاقد عقل و خرد نشان بدهد و تجاوز اعراب رابر کشور موجه بسازد ، این وظیفه اعراب بود که همه کشور های مفتوحه خویش را که از فرهنگ و تمدن عصر برخوردار بودند میبایست پست  جلوه داده و سعی کنند که شریک جهالت خویش بسازند. به همین لحاظ بود که هر معبد بودایی و آتشکده زرتشتی را بتکده معرفی داشتند.

با این ملاحظات به بطور قطع میتوان گفت که خاستگاه نوروز   در چند هزار سال پیش از میلاد بلخ بوده است. به قرار ملاحظات تاریخی ، در قسمت های شرقی خراسان و بلخ  مرم ما   این روز فر خنده را بنام  ( سامانه) جشن می گرفتند . شاد روان احمد علی کهزاد در جلد اول  تاریخ افغانستان تحت عنوان سامانه چنین می نویسد که « این کلمه در سرود ریگ وید زیاد ذکر شده و عبارت از یک نوع میله یی بود که در میدان ها ی آزاد  اجرا می شد . در این میله تمام طبقات جامعه  مرد، زن ، پیر،  جوان، ریشی ها ( روحانیون و دانایان ) ، ورزشکاران همه شامل می شدند و در آن ابراز لیاقت  و هنر نمایی می کردند. ریشی ها پارچه های شعر و سرود خود را می خواندند. جوان  ها اقسام مظاهرات و رزشی به عمل می آوردند و سورا کاران به اسب دوانی  و مسابقه مبادرت می ورزیدند. دختران و زن ها برای ساعت تیری و حتی انتخاب همسر  در این میله شرکت می کردند.  انواع بازی ها و اتن ورقص از طرف شامل شوندگان  اجرا می گردید  و موسیقی نوازان و خوانندگان با نوای موزیک  و خواندن خویش حاضرین را مسرور  و مشغول می ساختند . میله های ملی که امروز معمولا” در اوایل بهار در نقاط مختلف افغانستان تشکیل می شود به میله ( سامانه) عصر ویدی شباهت دارد . »

از قرار این تحقیق امکان دارد که این همان میله نوروز بوده باشد.

ما آنگونه که گفتیم پس از تسلط اعراب تن بی روح نوروز باقی ماند ، و اعراب بنا بر آنچه بر شمردیم نتوانستند که این پیکر  اهورایی را نابود کنند ، تنها کاری که توانستند این بود که عبا و قبای اسلامی به آن بپوشانند و ماهیت انرا آلوده بسازند.

ویژگی هایی برگزاری نوروز در پیش از اسلام چه بوده است ؟

۱ ـ چارشنبه سوری:

چهار شنبه سوری یکی از مراسم باشکوه نوروزی است که در چارشنبه آخر ماه حوت یا ( اسفند ماه) مردم ما انرا برگزار می کردند ، که پس از تجاوز اعراب برنوامیس فرهنگی ما  این بزرگ روز به اتهام اینکه افروختن آتش  نشانهء از اتش پرستی است ، این جشن را منع نمودند  اما در زمان سامانیان دوباره تجلیل گردید. « در تاریخ بخارا تالیف ابو جعفر نرشخی که توست ابو نصر القیادی در سال ۵۷۲ هجری از عربی به فارسی ترجمه شده ، در باره چهارشنبه سوری چنین می گوید: چون امیر منصور بن نوح بملک بنشست اندر ماه شوال ۳۵۰ به جوی مولیان فرمود تا سرایها دیگر بار عمارت کردند و هر چه هلاک و ضایع شده بود بهتر از آن کردند ،  انگاه امیر بسرای نشست هنوز سال تمام نشده بود ، که چون شب سوری ، چنانکه عادت قدیم است ، آتش عظیم افروختند . . . » ۲۵

مرتضی راوندی نیز می نویسد که : « و چنانکه از تاریخ بخارا بر می آید در زمان سامانیان این جشن را به نام

( سوری) می گرفتند. در هنگام جشن خطاب به آتش می گویند:

سرخی وگرمی تو از من ـــــ زردی و رنجوری من از تو. . . » ۲۶

از این سنت نوروز امروز در افغانستان خبری نیست.

صبح نوروز سنت بر آن بوده که  بزرگان خانواده  هدیه تقدیم می کردند . ابو ریحان بیرونی مینویسد : « با آغاز سال جدید سالمند ترین فرد خانواده به پا می خاست  و قاشقی عسل یا قطعه قندی بر دهان یکا یک خانواده می گذارد و با دادن هدیه و یک برگ سبز و یا یک سکه ضرب سال  که داخل یک سیب و یا لیمو قرار داده شده بود ، آمدن نوروز را شاد باش می گفت . بعد تمام خانواده به پا می خاست و نماز سپاس و تن درستی بجا می آورده و از هورا مزدا د یر زیستن و فراخی روزی و شاد کامی آرزو می کردند، پس از این مراسم خانوادگی زن و مرد ، کوچک بزرگ ، بکوی برزن برفتند و هر کی را سر  راه خود می دیدند بدو آب می پاشید ند ( گلاب پا شان هم اکنون در اصفهان و قسمتی از چین مرسوم می باشند. ) » ۲۷

از این سنت امروز در افغانستان تنها رسم هدیه انهم برای عروسان  باقی مانده است که  خانواده داماد تحفه نوروزی عروس را میدهد. هر چند که در این اواخر در شهر های بلخ و بامیان و هرات و بدخشان تجلیل های یادگاری از این روز از سوی جوانان به عمل می آمده است.

هفت سین:

هفت سین  در نوروز فلسفه و معنی خاصی دارد ، شوربختانه در افغانستان در رابطه به هفت سین و فلسفه و حکمت آن بررسی علمی و تحقیقاتی به عمل نیامده است . ولی پارسیان  این مسله را دقیقا” از هر جهت به پژوهش گرفته اند، که این پژوهشها انعکاسی از رابطه های مشتر ک پارس و خراسان ( ایران و افغانستان) میتواند باشد . زیرا در روزگاران بسیار این دوکشور مرز های مشترک داشته و پارس هرچند گاهی جز از قلمرو خراسان و شاهان اساطیری این سرزمین بوده  که مرکز آن بلخ بوده  است ، وهیچگونه تفاوت آئینی و فرهنگی در طول تاریخ بین مردمان مان مشاهده نشده است ، بهر حال این بحث دیگریست.

از این واقعیت نمی توان انکار کرد که دانشمندان وخردمندان پارس در امر حفظ ، احیا و بیان  و تکامل  تاریخ ، فرهنگ وآئین  نیایی در سالهای سلطنت پهلوی بیشترین سعی و تلاش را نموده اند ، که نمی توان مرهون ایشان نبود. همین ها اند که در مورد هفت سین نوروزی تحقیقات نموده اند که ما از جمله  این بررسی ها یکی آنرا  اینجا نقل می نمایم زیر عنوان( چرا هفت سین ؟) نویسنده می نویسد : «  در روزگار ساسانیان  قابهای منقوش ، زیبا و گرانبها  از جنس کائو لین به ایران آورده می شد که بعد ها به نام کشوری که از آن می آمد چینی نامیده می شد و در تغییر گویش  به   صورت سینی  و نیز در حالت معرب به صورت  صینی رواج پیدا کرد.چین یا سین نام سلسله پادشاهی چین است .  در ایران برای تمایز ظرفهای مختلفی که از چین آورده می شد  آن که از جنس فلز بود  سین  یا سینی و انکه از جنس کائولین بود را چینی  می نمامیدند . برای چید ن خوان نوروزی در این دوران  از همین ظروف منقش بهره می بردند  که نوع مرغی آن هنوز در ایران مرسوم است  و این ظرفها را پر از نقل  و قند و شرینی می کردند  و به عد د هفت امشاسیند که عبارت اند از  اردیبهشت ، خرداد ، امرداد ، شهریور ، بهمن و اسیندارمذ ( زمین) و خود اهورا مزدا  بر سر خوانهای نوروزی می گذاشتند و از این رو خوان نوروزی به نام هفت سینی نام گرفت که بعد ها با حذف (ی ) نسبت همان هفت سین  امروزین شد .اصولا” هفت در فرهنگ و ادبیات ایرانی عدد د مقد سی ا ست و کار برد آن در هفت خوان رستم ، هفت طبقه آسمان ، هفت مرحله عشق ، هفت اختر ، هفت اقلیم  و . . . مشهود است  و در ادبیات هم آثار زیادی با هفت آغاز شدهمچون هفت اورنگ و یا هفت گنج و . . .

نماد ها:

آنچه بر سر خوان نوروزی گذارده می شود به غیر از هفت سین ، آینه و شمعدان و طبعا” شمع های فروزان ، نان ، شراب ، نارنج غوطه ور در آب ، شرینی ، سرکه ، سبزی، تخم مرغ رنگ کرده ، ماهی قرمز ، اسفند ، و گلد ان سمبل است .  ابتدا بپردازیم به هفت سین که گفته اند  شش نشانه است از برتری اهورا مزدا بر اهریمن .

۱ ـ سیب : نماد زایندگی و عشق است.

۲ ـ  سنجد میوه درخت کنار است که وقتی بارور می شود  و عطر آن در فضا می پیچد تحریک کنندهء قوای احساسی انسان است  و معتقد ند که موجب عشق انسانها به یکدیگر می شود ، به همین دلیل سنجد هم سمبل عشق است.

۳ ـ سرکه : نماد صبر و شکیبایی است

۴ ـ سیر: نماد تندرستی است

۵ ـ سبزی : نماد باروری و نوزایی است

۶ ـ در باره سماق (سمارق) گفته شده به رنگ خورشید در حال طلوع است و مظهر طلوع و آغاز دو باره است

۷ ـ در باره سمنو (سمنک)  نقل قولهای مختلف است

۸ ـ آب سمبل روشنی  دل می باشد که مظهر ایزد بانوی نیرومند ابها  اناهیتا بزرگ می باشد که مقام بسیار والا در ایزدان ایران باستان دارد . اناهیتا ایزد بانوی عشق ، باوری ، آب ، برکت بخشی و پیروزگری است.

۹ ـ آینه نماد از به خویشتن نگریستن و به درون نظاره کردن است . دقیقا” آنچیز ی که در لحظه سال نو توصیه شده و در آن لحظه بی همتا که گذشته و آینده بهم پیوند می خورد با ید نظری کرد بر خویشتن خویش .

۱۰ ـ ماهی نماد زایش ، تازگی ، شادابی و تکاپو است .

۱۱ ـ شمع مظهر فروغ و روشنایی است .

۱۲ ـ سکه نشان ثروت و دارند گی است

۱۳ ـ اسپند به معنای مقدس و نماد دور کنندهء چشم بد است .

۱۴ ـ شکر و شرینی برای شیرین کامی همیشگی افراد خانواده است

۱۵ ـ نارنج شناور در میان آب  نماد زمین بروی آب است .

۱۶ ـ تخم مرغ نماد آفرینش ، نطفه و باروری است

۱۷ ـ نان نشان برکت و رونق روزی است .

در باره سفره هفت سین همچنین گفته شده است که سین ها نماد ی از صداقت ، عدالت و انصاف ، رفتار و کردار و گفتار نیک ، کامیابی و کامیاری ، پرهیز گاری و تقوا ، اد بیت و بخشش هستند .

نگاه کن که طبیعت ناب در این سفره نوروزی خلاصه شده است و آنچه در طبیعت از زیبایی ها وجود دارد مظهر ی در سفره هفت سین دارد . سفره هفت سین مملو از آرمان ها و آرزو های یک ملت برای بهروزی و سعادتمندی است و در واقع نه تنها یک ملت بلکه در معنای عام بشریت ، چرا که این ها مفاهیم محلی نیستند و به گذشته و حال و آینده انسان و رستگاری ابدی او وابسته اند. »  28

از این سفره در ا فغانستان آنگونه که باید باشد، نیست هفت سین در افغانستان به هفت میوه تبدیل یافته است ، ما نمیدانیم که ریشه پیدایش آن در چه و در کجاست . بهر حال سنت نیکو یی شمرده میشود .  رفتن به مزار شریف  از قرنها پیش از اسلام رواج بوده است ،  در پیش از اسلام مردمان که آئین زرتشتی و بودایی داشتند از نقاط مختلف جهان چنانکه  از قول ابن شوذب و قزوینی گفته شد به بلخ می آمدند زِیرا دو معبد بزرگ هردو آئین یعنی ( نوبهار بلخ ) زرتشتیان  و ( نواسنگهارامه) بودائیان در بلخ واقع بود . مردمان  روز اول نوروز را برای عبادت خدا به این معبد می آمدند، اما همانگونه که از بررسی های تاریخ بر می آید ، میبائست پس از آنکه حضرت زرتشت به قتل می رسد و جسد مبارکش را در تپهء( خیر آباد) بخاک می سپارند ، به یقین که پس از آنست که زرتشتیان جهت ادای احترام و دعا پیش از آنکه به نوبهار بلخ بروند به زیارت مرقد آن مبارک جمع می آمدند و بعد از آن به بلخ به نوبهار می رفتند.

اما امروز، آن همه شیوه های پرستش خدا و استقبال از بزرگترین خجسته روز اهورایی ،شکل اسلامی یافته است با آنکه مبدأ حرکت آن اهورایی است. امروز هم مردم به مزار شریف میروند ، اما بنام زیارت علی.  بعد از ختم مراسم به اصطلاح ژندۀ علی مردم بسوی بلخ روان می شوند . اما اکنون از نوبهار بلخ دیگر نشان نیست . نوبهار بلخ : « هنگامی که عبدالله بن کریز  خراسان را فتح کرد ، قیس بن هیثم را حاکم بلخ قرار داد . قیس به بلخ رفت و نوبهار را ویران کرد اِین کار بدست عطا بن صائب انجام گردید  در سال ۴۰ هجری» ۲۹

اما امروز بجای نوبهار که عباد تگاه یکتا پرستان بود مردم به بالای گور خواجه عکاشه بن محصن الاسدی ، وبعد به خواجه پارسا  ملقب به برهان الد ین  و غیره که همه از جمله متشرعین ادب و فرهنگ عرب و مشوق استقرار سنت ها ی عربی بجای آئین و فرهنگ پر جلال و پر شکوه مردم خراسان به شمار می آیند ، می روند و و عربی می گویند و عربی  می خوانند . اینجا باید گفت که  شکل حرکت همان است که بود ، چیزیکه اتفاق افتاده است مضمون تغییر یافته است.

نوروز اگر در دوره پس از سامانیان هم تجلیل می گردید ، مثلا” در زمان غزنویان در دربار ها تجلیل می گردید، شاهان تجلیل می کردند، که مقصٌود عمده هم اخذ تحایف نوروزی وشنیدن خوشآمد گویی های شاعران بود ، که ما از جهت اطاله کلام از نمونه های آن صرف نظر می کنیم. در زمان های پس از سلطنت غزنویان از نوروز چندان خبری در افغانستان نیست.  و اگر باشد هم در بارگاه شاهان است، و یا در شعر شاعران.

در زمان  سلطان حسین میرزا ( بایقرا) مرقد حضرت زرتشت ، بنام روضه علی تعمیر می گردد ، و این امر در اثر هشیاری مردی بنام شمس الد ین محمد که میخواسته آرمگاه حضرت زرتشت به هر نام و نشان که باشد باید تازمان فرارسیدن و باز گویی واقعیت ها تعمیر گردد، صورت پذیرفته است. میر غلام محمد غبار در کتاب افغا نستان در مسیر تاریخ می نو یسد : « . . .( مقبره مزارشریف) در ولایت بلخ است که در سال ۱۴۸۰ در عهد سلطان حسین مرزا اعمار گردیده است. مردی بنام شمس ا لدین محمد که خودش را به شیخ بایزید بسطامی صوفی معروف منتسب مینمود  کتابی غیر موثق به سلطان حسین نشان داد و گفت که در عهد سلطان سنجر سلجوقی  تالیف گردیده و طبق تذکر این کتاب بایستی مزار امیرا لمومینین علی بن ابی طالب در قریه ( خواجه خیران) بلخ بوده باشد . چون صحت این روایت از نظر تاریخی مشکوک بود ، سلطان حسین وقتی از هرات به بلخ رفت قریه خواجه را مورد تفحص قرار داد و گنبد و قبری با لوحه سنگی دید ، در این لوحه سنگ عبارت ذیل را نوشته بودند .هذا قبر اسداله اخ  رسول الله علی ولی الله . گرچه تاریخ چنین چیزی را تصدیق نمی کرد  معذا سلطان حسین امر کرد  تا بالای قبر عمارت موجود را بساختند و بازار و حمامی بنیاد نهادند.» ۳۰

پس از کشف  به اصطلاح قبر علی است که زمینه مساعد میشود تا مردم به مزار شریف جهت بالا کردن ژندۀ به خلافت رسیدن علی ، که بگفته امام جعفر صادق گویا که در این روز به خلافت منسوب شده بود،اشتراک نمایند.  این فرصت امکان برگزاری نوروزرا نیز البته با مضمون ومحتوای اسلامی مساعد نمود . درسالهای نخست مراسم  ژنده برداریی خلافت علی که این قلم بانکه از عمر هفت هشت سالی را نگذاشتانده بودم شخصا” ناظر بودم که وقتی مردم به مزار شریف می آمدند ، از خوشی و شادی که لازمه نوروز بود خبری نبود ، بلکه کاملا” به شیوه اسلامی جای خوشی ها و شادی ها نوروز را ماتم و گریه گرفته بود ، از ده روز قبل از نوروز  مداحان تبرچه بدست بسیاری در اطراف روضه که بنام چار باغ یاد می گردید ، و با آه و ناله و زجر خوانی در باره قتل علی و حسن و حسین خلق را به ماتم و گریه می آوردند  و عوام بسیار  در میدان  ها بدور انها حلقه میزدند و گریه و ناله می کردند. ، بعدا” در روز نوروز خلق بسیار  در مراسم ژنده بالا گرد می آمد ند و همین که توغ علی  رااز درون گنبد  ( ایشانهای روضه) بیرون می آوردند ، مردم هجوم می آوردند که دست خویش را به توغ برسانند و آنرا ببوسند، و یا دستمالی به آن ببندند و یا دستمالی از آن تبرک گویا  بر گیرند،  هنگام افراشتن توغ غوغایی از مردم بلند می شد  صدای یا علی  یا علی تا دور ها در فضا می پیچد  سر صورت ها زخمی می شد و اشکها بود که مثل دانه های باران  از چشمها جاری میشد ،  بعد از افراشتن ژنده تا پایان روز زایرین  سعی داشتند به هر شکل که شده خود را به توغ برسانند و آنرا ببوسند ، اما جالب ترین و خونین تر ین لحظه آن بود که در مکان که ژنده  را بالا می نمودند و آن قسمت را نظرگاه می گفتند و می گویند  عده از معلولین نابینایان ، شل ها و سایر مفالیج جمع می آمدند،تا مگر نظر علی به آنها بیفتد . هر ساله دو و یاسه تن که از قبل از سوی ایشانهای روضه کاندید می شدند و به مقام شاه ولایت مأب از پیش معرفی می کردیدند در دو یا سه روز پیش کور میشد ند و در روز نوروز جور. قضیه چنان بود که در روز نوروز در هنگام ژنده بالا، ناگهان در میان همهمهء مردم کسی صدا میزد که های مسلمانان ! کور بینا شد کور بینا شد .  با شیندن این صدا بود که  قیامت کبرا آغاز می گردید ، و سیلی خروشان از مردم  بجان جور- کور گشته یی  بینا شده  چون گرگ گرسنه حمله می آوردند وسعی می نمودند تا تکهء از جامه ی تن او را بدست بیاورند، چونکه آن مرد مبارک بود و علی بسویش نظر انداخته بود.   در پهلوی آن مرد دو سه کس دیگر صدا میزد که : های مردم مسلمان کمک کنید این این مرد را که، نظر کرده یی شاه مردان است! و همان بود که هرکسی پول در می آورد و به( بادیگارد) آن کور بینا شده  می پرداختند، سپس در میان هجوم خلق الله آن چند(  باد یگارد) موظف،  مرد نظر کرده ء علی را روی دست ها گرفته به یکی از حجره ها ی ایشان های روضه وبعد به خانه و یا دوکانی انتقال می داند و تا چند روز مردم به دیدار آن نظر کرده سخی می امدند و نقد و جنس می پرداختند  و دست و صورت وی را می بوسیدند.  که بعدا”غنایم ناشی از نظر علی بین ایشانهای روضه و بادیگارد ها که معمولا” از خویشاوندان کاندید مقام دریافت نظر می بود تقسیم می گردید. اما گاهی در اثر غفلت و یا ناتوانی محافظین از قبل تعین شده ، اتفاق می افتاد که در اثر هجوم خلق الله آن نظر کرده سخی قربانی لکد و فشار مردم شود و جان ببازد. تا چهل روز یعنی از اول حمل تا ده ماه ثور مراسم ماتم در مزار شریف حاکم بود.  اطراف روضه در این چهل روز فاتحه ، پر از ملنگ ها بود  که هر کدام به رنگی سوته و کجکول داشتند ، از هر طرف مردم  دیگ های شوله و برنج می آوردند و نذر میداند ، نه از ساز خبری بود و نه از خوشی و نه از نوروز،اما نوروز بود . بنام روز به خلافت رسیدن علی، چه بجا فرموده عارف فرزانه شیخ فرید الدین عطار نیشابوری  در اسرارنامه که:

زنادانی دلی پرزرق و پر  مـکر

گرفتار علی مانــــدی و بـــوبکر

همه عمر اندرین محنت نشستی

ندانـــم تا خــدا را کی پر ســــتی

همآنگونه که در بالا اشاره شد که پارسیان بقول علی دشتی عرب تر از عرب شدند،  در خراسان یا افغانستان امروز  وقتی پس از چندین قرن ، مقاومت ها درهم کوبیده میشود ،  سر ها بریده شد ،  فشار فقر  و زجر اعراب از یکسو ورونق بازار دین یعنی( جزیه ستانی ، بدست آوردن غنایم از جنگ و جهاد، کنیز گیری ، غارت و چپاول مال و منال مردم ، دروغ ، قتل ، دزدی )  از سوی دیگر، مردم را در تنگنا قرار می دهد، بنا” هیچ چارهء باقی نمی ماند که برای حداقل زنده ماندن به عرب و آئین عرب نپیوند. از سوی دیگر نیرو های مقاومت مادی و معنوی به وسیله اعراب  دیگر نابود شده بود، و نشانه هائیکه  مبین گذشته تاریخی و افتخار ملت ما بود از بین برده شده بود، مثلا”  این واقعیت از گزارش ابو ریحا ن بیرونی در آثار الباقیه کاملا” به اثبات میرسد. که در باره خوارزم می نویسد : « قتیبه بن مسلم هر کس را که خط خوارزمی دانست از دم شمشیر گذرانید و آنان که از اخبار خوارزمیان  اگاه بودند و این اخبار و اطلاعات را میان خود تدریس می کردند ایشان را نیز بدسته ی پیشین ملحق ساخت بدین سبب اخبار خوارزم طوری پوشیده ماند که پس از اسلام نمی شد که آنها را دانست.» ابوریحان بیرونی ، آثارالباقیه ص۵۷

عین واقعیت در افغانستان نیز از سوی اعراب تحقق یافت با گذ شت روزگاران و عواملی که بر شمردیم سرانجام کاربجایی کشید که اگر پارسیان ،( عرب تر از عرب شده بودند) اینان عرب شدند، اگر پارسیان( در مقام تحقیر دین و عادات گذاشته خود برآمدند) اینان در مقام انکار و نابودی آن شدند. اگر پارسیان (  هوش و فکر و معلومات خود را در اختیار ارباب جدید خود قرار دادند ) اینان هوش و فکر معلومات عرب را اختیار نمودند .اگر پارسیان (  مباهات می کردند که نام عربی بر خود گذارند) اینا ن در پی آن شدند که نامی بر خویش گذارند که اظهار غلامی ونو کر بودن عرب را نشان بدهد  مثل : غلام عمر ، غلام عباس ، عبد الخالد،  خادم علی ، خادم حسین ، عثمان قل، و غیره که همه بیانگر ارادت به غلامی و بندگی اعراب را نشان می دهد. و این  زبونی بخاطری بود که بازهم بگفته علی دشتی ( از خوان یغما نصیبی ببرند).

امروز هم در روزگاران که جهان به تسخیری سیارت دیگر مشغول اند ، اینان درس فقه و تفسیر تدریس می کنند ، و آنگونه که اینان در دفاع از دین و فرهنگ اعراب موضع گرفته اند ، حتی مکه و مدینه از این  مواضع اغوا گرانه بیرون بر آمده اند. به  لحاظ همین موضعگیریی بیگانه پرستانه است که حتی در نوروز هم سعی داشتند ،ماتم را جا گزین نشاط و خنده نمایند تا در اثر به ماتم کشاندن مردم  و بیزار کردن آنها از نعمات دنیا و کشاندن شان به آخرت ، خود سودی ببرند یعنی لذایذ دنیا را  بخود اختصاص بدهند .

در حقیقت  گریه و ماتم آنهم در روز نوروز در ضد یت تام با ذات و سرشت نوروز بود ، اصولا” در آئین زرتشتی جایی برای ماتم وجود نداشت ، در آئین زرتشتی  آرمان ، زندگی شادی و خوشبختی بود ، آئین زرتشتی با گریه و ماتم  و ترک دنیا و ریاضت های سالوسانه کاملا” مخالف بود و است. در طول تاریخ  پیش از اسلام نوروز روز شادی و نشاط بوده است . که ما تصویر آن را در اشعار نظامی گنجوی آوردیم. اما اسلام  تمام مظاهر شادی را حرام گردانید ، موسیقی که عنصر اساسی تقویت جسم و جان است ،حرام گردید،  که در پیش از اسلام مردم ما بدون زمزمه موسیقی حتی غذا نمی خوردند ، زن  که مظهر بلا شک و تردید همه زیبایی ها و خلاصۀ لذت زندگی و خدای عشق و آرایش و آراستگی به شمار می آید، پس از استقرار اسلام  زندانی شد و از آزادگی و آزادی ها محروم گشت و صفت کنیز یافت و به ماشین ارضای شهوت مرد تبدیل گشت، و در یک کلمه خنده به مثابهء  نماد از سعادت و خوشی زندگی حرام اعلام شد . با این حال، مردم در روز نوروز بجای آنکه به باغها و گلگشت ها بروند به قبرستانها آنهم قبور اعراب که قاتل پدران و مادر شان به حساب می اید روی آوردند ، مثلا” در کابل مردم  به شهدا که قبر ابو رفاعه  و شاه دوشمشیره که با دود ست مردم کابل را می کشت و یا شاشهید قبر  ابو اسحاق که آنجا را گورستان خواجه ها  گویند که ابواسحاق در زمان تجاوز اسلام به کابل در حالیکه بر گردنش شمشیر هم خورده بود اما با آنهم بر علیه مردم کابل (کفار) می جنگید و آدم می کشت . زن و مرد جمع می آیند و نوحه و زاری می نمودند ومی نمایند. و یا در منطقه که بنام سخی مشهور است که معلوم نیست، آنجا چه بوده که بنام زیارت علی معروف گردانده شد ه است. حتما” انجا نیز بتکدهء بوده یا اتشکده یی.

بهر حال پس از چند قرن و در پسینه سالها  یعنی زمانی که ساز و نوا  و موسیقی در افغانستان  از زندان تکفیر محتسب و ملا ازاد شد و اندکی بعد زن نیز چهره از پشت پرده بند گی و اسارت  بیرون آورد  و چون آفتاب از پشت ابر های تیرگی های قرون، نور در اجتماع افشاند ،  و در جو جاهیلت مطلق جامعه  روزنه های علم و دانش گشوده گشت و ندای خرمندانه ی نا صر خسرو بلخی  به گوشها جا گرفت که :

ای امت بد بخت ، بدین زرق فروشان

جز از خری وجهل چنین بنده چرائید

خواهم که بدانم که مر این بی خردان را

طاعت ز چه معنی و ز بهر چه نما ئید

با این وصف در های انکار  از خرافات و دروغ که بگفته ای حضرت جامی :

منع واعظ ز خرافات ، زغوغای عوام ــــــــ نتوانیم، ولیکن به دل انکار کنیِم

آهسته آهسته  در بین قشری کوچک از مرد م باز می گردید ، و این بیت حضرت سنائی  زمزمه و  جای برای معنی خویش می یافت که گفته بود :

وین گروهی که نورسید ستند

عشوهء جا و زرخرید ستـــند

ماه رویان تیره هــوشاننـــــد

جاه جویان د ین فرو شاننـــد

گشته گویاز بغض یک د یگر

کین فلان ملحد آن فلان کافر

داده  فتوا بـخون اهل زمین

از سر جهل وهم از سر کین

در نفاق و خیانــت و تلبــیــس

در گذشته به صد درک زابلیس

همه در علم سا مــــری وار ند

از برون موسی از درون مارند

اواخر دهه سی تا به ظهور اسلا میست ها در صحنه ، بابا نوروز گیسو سپید تاریخ ما  به ویژه در مزار و کابل از مراسم عزا داری خلاص می شود . در مزار شریف مداحان غایب می گردد و اگر صدا های شان از گوشه وکناری گوش جان را می خراشید ، موثر نمی افتد و مشتری برای به دام گریه انداختن مانند قرنها و سالهای پیش  ندارند. و بر عکس بجای آنها، سازند گان   و استادان موسیقی در کافه ها و محافل حضور پیدا نموده و شبها تا پگاه نشاط  می بخشیدند ، دکاکین از اقسام و انواع حلوایات وآنچه را که امام محمد غزالی حرام گفته بود به بازار حلال  آوردند ،گل خنده بر لب ها شگفت و سرکس ها و مسخره گان به بازی و دار بازی پرداختند و و فرشته های زیبایی و عشق وپاکیزگی یعنی زنان به شوخی و دلبری آمد ند ، و در محافل سرود  ، شعر و خنده حضور یافتند. نوروز دو باره  آرایش یافت بی آنکه کسی روز تولد و چگونگی زایش آنرا بیاد داشته باشد

ناگهان پس از چند سال محدود، دوباره  ابر های تیره از قبله بر میخیزد و سخت توفان می شود.  روی خورشید آزادی زن  را ابر های تیره می پوشاند ، جای سرود های روان بخش چنگ و چغانه را رعد و برق قتل و کشتار می گیرد.و صدای دره و تازیانه است که گوش های جان را به هلاکت می خراشد، نوروز عزیز دو باره به توغ ماتم و عزا داری بسته میشود. تا اینکه نیروی اجرائویی منسجم  اسلام یعنی طالبان  بر اریکه قدرت تکیه زده ، هر گونه مصالحه ومسا محه در برابر شریعت ناب محمدی را ناروا دانسته و به اجرایی دقیق امرباالمعروف و نهی از منکر می پردازند.  بنا” حضور زن در اجتماع ، صدایی چنگ و چغانه حرام، و نوروز به مثابهء عید مجوس ، منع قرار می گیرد. و منکرات را که امام غزالی و دیگر امامان  و فقها اسلامی دستور داده بودند در عمل تطبیق می نمایند. اینجاست که نوروز را در بازی های سیاسی وارد می نمایند.  پس از منع قرار دادن طالبان نو روز را ، آنان که خود در نخست در بیرنگ ساختند نوروز ، و به چادر انداختن زن ، و منع موسیقی ، اداره امر باالمعروف ونهی از منکر را ایجاد نموده بودند ، یکباره صدای دفاع از نوروز را بلند می کنند ،  در این روزگار است که  شاعران ونویسندگان و قلم بدستان بسیج می شوند، سعی می نمایند که نوروز را یک پدیده ی اسلامی بسازند ، بنا” از منابع و مأخذ  مختلف نقل قول آورده می شد که در زمان عباسیان  فلان خلیفه نوروز را تجلیل می نمود و فلان  ابن فلان شاعر در زمان فلان ابن فلان خلیفه و یا امیرالمومنین در باره نوروز چنین قصیده یی سروده و این فلان مجلس در خلافت فلان امیراسلام به مناسبت نوروز چنین مجلل برگزار گردید . با این گونه روایات ، آگاهانه و یا نا آگانه در پی آن بودند که نوروزرا در اسلام تبرئه ، در حالیکه طالبان هیچ عمل مخالف اصول و موازین مذهبی را مرتکب نشده بودند. چه در مورد زنان بوده ، چه در مورد ساز و موسیقی و چه در مورد نوروز و چه در مورد بت های بامیان . بگونه مثال  وقتی بت های بامیان که مظهر  درخشان از یک فصل تمدن و فرهنگ در تاریخ کشور ما به حساب می آمد بدست طالبان مطابق اصول و موازین مذهبی  ویران گردید، به شمول این قلم همه یکصدا آواز دادیم که جنایت ، جنایت ، طالبان جنایت عظیم کردند. اما سوال اینست که چرا در هزار و چند صد سال پس از ان که قیس بن هیثم و عطای بن صائب که نوبهار بلخ  را در پهلوی صد ها آتشکده ومعابد بودایی و عیسوی ویران نمودند و یا  ابراهیم بن جبرئیل که بقول یعقوبی در البلدان  در زمان ولایت داری فضل بن خالد برمکی در دوران خلافت رشید عباسی ،( شاه بهار کابل)  را  ویران و تمام جواهرات آن را به غنیمت گرفته و بت بزرگ را سوزاند ۳۱  نه تنها یک شاه بهار  که بقول عبدالحی حبیبی  به نقل از  هیون تسنگ  زایر چینی که « در کابلستان  شاه بهار های  متعددی بوده» ۳۲ که همه را اعراب در اثر تجاوز  ویران و ثروت های آنهارا به یغما بردند ، که صد ها و هزاران نمونه از این ویرانگریها در تاریخ موجود است وهمه پیش از هجوم چنگیز بدست مسلمانان عرب صورت  گرفته است ، یک نرینه ی پیدا نشد که از آن جنایتکاران به بدی نام ببرد و جنایات شان را محکوم بدارند. ؟ مگر طالبان  تد وام همان اصول و موازین حاکمیت دین وفرهنگ اعراب به شمار نمی آمد ند ؟یا مثلا” در کدام دوره تاریخ اسلامی  اگر دوره سامانیان بلخی را بگونه نسبی در نظر نگیریم  تا سلطنت شاه امان الله خان البته به مدت چند ماه و تا دهه اواخر دههء ۳۰ ، زن از کدام حقوق و آزادی بر خوردار بوده و در جامعه حضور بالفعل داشته است ؟ چرا ما آن روزگارانرا تحریم نمی کنیم؟

بهر حال این نکته را نباید انکار کرد که زنان خراسان ( افغانستان امروزی) ما حافظین مواریث شکوهمند تاریخ و سنت های نیایی ما به شمار می آیند.  زیرا این راد زنان سرزمین ما بودند که  با آنکه در بند بوده اند، هرگز رسوم و عنعنات خدا پسندانه اجدادی خویش را فراموش نکرده و بسیار ظریف و زنانه مردان را وادار به برگزاری و سپاس یادگارها ی نیایی وادشته اند که یکی هم نوروز است . این زنان بودند که در بدترین حالات بیداد مذهبیون ، در خانواده  در شب نوروز سبزی می خواستند و سبزی چلو می پختند و هفت میوه می خواستند و هفت میوه تر می کردند ، این زنان بودند که با در نظر داشت دخل و خرچ شوهران شان برای کودکان در نوروز جامهء نو می دوختند و خود به آرایش می نشستند و خوان نوروز ی می گستردند، و این زنان بودند که در صبح نوروز بالای همدیگر با شوخی و خنده آب می پاشیند و و گلاب می افشاند،  رسومیکه همهء آن را ابوریحان بیرونی در کتاب آثار الباقیه از صفحه ۳۲۵ تا ۳۷۴  ترجمه اکبر دانا سرشت توضیح نموده است که بخاطر اطالهء کلام از ذ کر آن می گذریم . و سرانجام این زن بود که در روز نوروز به نقل از یک شاهد عینی در روز نوروز با عطر خوشایند از خانه برآمد تا به دست بوسی پدر برود  که بوی عطر به دماغ طالب  می رسد و زن را در کنار جاده به زانو می نشاند و به جرم آرایش در نوروز دره میزند ورهگذران  نرینه از کنار او خاموشانه می گذرند. ولی زن نوروز را تجلیل کرده بود.

 

آلمان ـ پانزده حوت ۱۳۸۳

 

___

یاد داشتها و حاشیه ها:

۱ ـ شاهنامه فردوسی ، متن کامل ، چاپ قطره ، ص ۱۳

۲ ـ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری ، جلد ۵ ،ص۲۱۷۰

۳ ـ جرجی زیدان ، تاریخ تمدن اسلا م ، ص ۲۳۵

۴ ـ همانجا ، ص ۲۳۲

۵ ـ همانجا ، ص ۲۳۰

۶ ـ همانجا ، ص ۲۳۰

۷ ـ علی دشتی ، ۲۳ سال رسالت ، ص ۴۰۲ ـ ۴۰۳

۸ ـ مرتضی راوندی ، تاریخ اجتماعی ایران ، جلد ۸ ، ص ۱۳۱

۹ ـ احمد علی کهزاد ، تاریخ افغانستان ، جلد ۱ ، ص ، ۱۹۷ ـ ۱۹۸

۱۰ ـ هاشم رضی ، حکمت خسروانی ، ص ، ۳۸۱ ـ ۳۸۲

۱۱ ـ امام محمد غزالی ، کمیای سعادت ، تصیح احمد آرام ، جلد اول ، ص ، ۴۷۸ ـ ۴۷۹

۱۲ ـ داکتر فرهنگ مهر ، فلسفه زرتشت ، ص ، ۱۸۶

۳ ۱ ـ همانجا ، ص ، ۱۲۸

۴۱ ـ داکتر حسین وحیدی ، شهر روشن زرتشت ، ص ، ۳۶۰ ـ ۳۶۱

۱۵ ـ مرتضی راوندی ، تاریخ اجتماعی ایران ، جلد ۶ ، ص ، ۵۹۴ ـ ۵۹۵

۱۶ ـ شاهنامه فردوسی ، ص ، ۶۴۶

۱۷ ـ اوستا ، ترجمه و پژوهش هاشم رضی ، ص ، ۴۸۷

۱۸ ـ کهزاد ، تاریخ افغانستان ، جلد ۱ ، ص ، ۲۰۷ ـ ۲۱۱

۱۹ـ واعظ بلخی ، فضایل بلخ ، ص ۴۶ و جغرافیایی تاریخی بلخ و جیحون تالیف الهامه مفتاح ، ص ۹۷

۲۰ ـ همانجا ، ص ۹۴

۲۱ ـ ابو الحسین علی بن حسین مسعودی ، مروج الذهب ، جلد دوم ، ص ۳۸۷

۲۲ ـ واعظ بلخی ، فضایل بلخ ، ص ۲۰ و جغرافیایی تاریخی بلخ ، ص ۹۶

۲۳ ـ عبدالحی حبیبی ، تاریخ افغانستان بعد از اسلام ، ص ۶۶۶

۲۴ ـ محمد جواد مشکور ، تاریخ اجتماعی ایران در عهد باستان ص ۳۳۵ و جغرافیایی تاریخی بلخ ص ۸۴

۲۵ ـ رحیم عزیزی ، بررسی های تاریخی و مذهبی آئین نوروزی  چاپ آلمان ، ص ۹۴

۲۶ ـ مرتضی راوندی ، تاریخ اجتماعی ایران ، جلد ۶ ، ص ۵۹۶

۲۷ ـ بررسی های تاریخی و مذهبی آئین نوروزی ، ص ۱۱۸

۲۸ ـ انترنیت ، سایت پیوند

۲۹ ـ الهامه مفتاح ، جغرافیایی بلخ و جیحون ، ص ۹۵

۳۰ـ میر غلام محمد غبار ، افغانستان در مسیر تاریخ ، ص ۲۸۰

۳۱ ـ احمد بن ابی یعقوب ، البلدان ، ترجمه داکتر ابراهیم آیتی ، ص ۵۵

۳۲ ـ عبدالحی حبیبی ، تاریخ افغانستان بعد از اسلام  ص ۱۵ ـ ۱۶.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا