خبر و دیدگاه

شهادت مبارکت باد، مرد خدا!

sayedkhil_martyr

 

مرگ پدیده ییست که همیشه در کمین است؛ در کمین هر زنده جانی. با اینهمه هیچگاه آمدنش را نمی شود آسان، طبیعی و متوقع گرفت. مرگ ما همیشه نا به هنگام است، همیشه ناخواستنی و همیشه درد آور. اما وقتی پای مرگ دیگران در میان است، نه از شخص خود ما، مساله فرق می کند.

ما برای دشمن خود مرگ می خواهیم و برای دوستان خود بقای عمر. وقتی کسی را دوست داریم، وجودش را غنیمت می دانیم، حضورش به زندگی دلگرم مان می کند و یا زندگی ما وابسته به زندگی اوست، به یقین که  مرگ همچو کسی را هرگز نمی خواهیم.  بزرگی انسان ها و سنگینی مرگ آنها وابسته به همین تاثیریست که مرگ آدم ها بر کسانی که زنده اند، میداشته باشد. هرقدر شعاع این تاثیر در جامعه بزرگتر باشد، به همان اندازه آن شخص بزرگ است.  مرگ مولانای سید خیل، از همین مرگ هاست.

بنده او را به نام مولانای سید خیل می شناختم و در همین نام است که او را عزیز داشته ام. جنرال شدنش برایم هرگز اهمیتی نداشته است و میزان محبوبیت او بستگی به رتبه و مقام دولتی اش نبوده است. آدم های زیادی جنرال می شوند و مارشال می شوند و هزار چیز دیگر در دولت ها می شوند، اما اگر به قلب آدم نفوذی نکنند، رتبه نمی تواند محبوب و دوست داشتنی شان بسازد. مولانای سید خیل هم در دوران جهاد و هم در دوران مقاومت و چه پس از سرنگونی طالبان همیشه در سنگر بوه است- اومردی بود از تبار ققنوسان آزادی.

چه زیباست مرگ در پای آرمان آزادی و ایمان. زندگی آخر به سر می  آید، اما مهم اینست که راهی را برگزیده باشی و برای رسیدن به آرمانهای راه برگزیده ات، جان داده باشی.

زندگی سیاسی و نظامی مولانا سه مرحله دارد. جنگ، جنگ و جنگ. جنگ در برابر جنایت و اشغال سرخ، جنگ در برابر جنایت و اشغال سیاه و جنگ و درکنار وجدان و جامعهء بشری  در برابر تداوم جنایت، وحشت و تجاوز.

مولانای عزیز، جنرال عبدالرحمن آقتاش سید خیلی، در حالی که دهمین سال مرحله سوم جنگ برحق خویش در برابر  جنایت و تجاوز را سپری می کرد، به شهادت رسید- آنهم در حالی که او قدراست و بیباک در میدان جنگ حضور داشت. دشمن زبون می دانست که حضور مولانا در کندز بیخ و ریشهء آنها را می کشد. چرا که مولانا مصمم به جنگیدن در برابر آنها بود. مولانا از جنرال ها و قوماندانی هایی که تنها چوکی گرم کنند نبود. او مرد میدان و مرد رزم بود. ازینروست که مولانا هدف تروریزم قرار می گیرد. تصور دشمن زبون و بزدل همین است که با رفتن مردان مصممی چون مولانا رعب و وحشت می آفرینند و دیگران را از مبارزه باز می دارد.

اما قانون الهی همین است که خون حسین ها مرگ یزید ها را بار می آورد. شهادت مسعود (رح) بربادی و برچیده شدن نظام طالبان و ارمغان آزادی برای مردم در بر داشت. مرگ مولانا نیز سبب خواهد شد که هزاران مرد مصمم دیگر به میدان بیایند.

مهم اینست که سنگر ها باقی بمانند. مرگ چریک دردناک و اندوه آفرین است اما راه چریک باید باشد و بماند. سرباز برای سربازی به میدان می رود، مرگ سرباز نباید مرگ سنگر باشد.

شهادت مولانای عزیز را به همهء بازماندگان، همرزمان و هواخواهان آزادی و مقاومت تسلیت و تبریک می گویم.

روحش شاد، راهش پر رهرو و آرمانش جاودانه باد!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا