اخبار و گزارشات

وحدت به چه قیمتی؟

wahdati_meli

 

هیچ چیز بیشتر از پیرایه های تعصب گرایانه، تفکر و کردار حذفی و ذوبی در برابر «غیر خودی » و مخالف فکری و رجز خوانی های قومگرایانۀ افراطی و گرایش های گریز ناپذیر به سوی اقتدار؛ اثر نا مطلوب بر عملکرد اجتماعی شخص مصمم به روشنگری و مدعی روشنفکری؛ نمی گذارد. هیچ چیز به اندازۀ باور های ذهنی ایکه فرد را به عبور بی اعتنأ از کنار حقیقت و گزارش ذهنیت هایش به جای تاریخ و واژگونی رویداد ها؛ مجبور سازد؛ قابل نکوهش نیست. این عادت ها فرد را از رسیدن به جایگاه اخلاقیی شایسته وقابل احترام ؛ باز میدارد. آنچه « می خواهد » را به جای آنچه «هست» قرار دادن و «هست » را پنهان داشتن وباژگون کردن و« نیست» را وانمود کردن و آراستن؛ دروغ است و فریب، هر چند لذت آور باشد؛ هوشیاری را آشفته می سازد و هر چند تو هم «قبول» گذرا را باعث گردد؛ برحقیقت چیره نمیگردد.                                                                                           

آنگاه که این اندیشه ها با جلوس به منبر « ارشاد »؛ به اصول فکری فرد مبدل  گردد وبر فراز ذهن او قرار  گیرد و فرمان فرمای اندیشۀ او  گردد ؛ « حدودی » بر آفرینش های ذهنی او وضع می کند . ذهن در چنان وضعیتی به دستگاه خود کاری می ماند که پاسخ هر سوال و مسأله ای را از « بَر» دارد و فرد پاسخ هر پرسش اجتماعی را از آن رونوشت می گیرد ، تعبیر هر مقوله و راه حل هر مسأله ای را از آن می خواهد  ودر اطاعت بی چون وچرا ؛ این تصورات حاکم بر رفتار وکردار خویش را حقیقتی خلاف نا پذیر می داند .  همانست که عده یی در الهام از همان رویا های  روز گار فرمان روائی استبداد که یاد آن هنوز هم سر مستی شان را موجب می گردد؛ باهمان پاسخ های از وقت قالب شده ؛ ساز« وحدت ملی » تعبیری خود شان را ؛ سر از نو کوک کرده اند.                                          

وقتی با یک نگۀ گذرا دیده می شود که  در « ارادت » از باور های تَه مانده از زراد خانۀ استبداد تاریخی وتفکرات برتری جویانه ؛ تمام دانش سیاسی ، حقوقی وتاریخ نگاری وکوشش های فرهنگیی غرض آلود  ؛ به مثابۀ ابزار مبارزۀ سیاسی برای تحقق آمال شوونیستی وتوجیه کشتار ها وکوچ های اجباری ، محرومیت از حقوق مدنی وتهدید نماد های فرهنگی وافتخارات دیگران ؛ به خدمت گرفته می شود واین همه بی پرنسیپی ؛ با رنگ ارزش های ملی وحقوق حقه ومُسلم یک قوم تئوریزه می گردد ، وقتی زور گوئی ، بد عهدی ودروغ ، برتری جوئی وکم نگری دیگران ؛ در لباس تقدس برادری ، وحدت ومنافع ملی پیچیده می شود وتاریخ های آشفته ، خیالبافانه وسر کاری تحویل مردم می گردد ؛ این جاست که درذهن انسان کاوشگرنسبت به راست گوئی ها تردید صورت می گیرد ودر صداقت ها شبهه ایجاد می گردد .  امروزی ها که به صورت استثنائی به روزگاری افتاده اند که کمتر زنده گی یی در چنین گذر گاه تاریخی قرار می گیرد ، بدون شک به مراتب بیشتر از پیشینیان ؛ به مشکلات ، گرایش ها، ارزش ها وسنت های جامعه شان واقف اند، هنگام جست وجوی حقیقت بی وقفه وبی پروا بر تفکر انتقادی وپرسشگر تکیه می کنند وذهن خود را در قربانگاه هر ایده وعقیدۀ قالب شده فدا نمی سازند ؛ حق به جانب اند ؛ اگر به صداقت این منادیان « وحدت » شک نمایند .  این جاست که تعارض وتقابل « غیر خودی » های پرسشگر ومتردد؛ بامدعییان تصاحب وانحصار حقیقت آغاز می گردد ؛ چه این پرسشگری ها خلاف «خوی » وتکرارنظم های  عادت شده یی است که طول عمر گذشتۀ آن توهم طبیعی  وبدیهی وخوب بودن آن را ایجاد کرده است . با این تردید ها آن نظم های دیر پای مبتنی بر قبول  تفاوت های نا معقولِ ظالمانه فرو می پاشند ومناسبات تا کنون مقدس  ؛ غیر عادلانه جلوه می نمایند . بنا بر آن زمینه های بحران های جامعه شناسانه را دربین گروه های بزرگ انسانی ؛ طرفدار حفظ آن هژمونی ها وطرفداران حق عادلانه ومساوات ؛ که دارای تاریخی مشترک اند ؛ ایجاد کی کند. هر چند طرح این پرسش ها تاب تحمل شنیدن را از عده یی می گیرند وبا دهن کجی ، فحش ، ناسزا وخشونت بدرقه می گردند وپرسشگر مخالف ، بی ارزش ، خائن ، حقیر وجامع همه زشتی ها دانسته می شود ، اما ضرورتی است فوری ؛ هم ارائه این پرسش ها وهم دریافت پاسخ های امروزی به آن . معتادان به دوام اقتدار به جای ترسیم وتصویر و زدودن لکۀ ننگی  که از استبداد بر تاریخ این وطن نشسته است ؛ به خاکستر استبداد می دمند وبه آرمان باز گشت آن نوحه ها سر می دهند . این در حالیست که باید گذشته را نقد کرد واز نظر انصاف وعدالت با آن مواجه شد ونگذاشت که استبداد تاریخی منحوس گذشته که استخوان شکنی های امروز را باعث گردیده است؛ دوباره بر گردد.        

زخم چماق وخنجر، کُنده وزندان، کله منار، تیل داغ وکیبل ، سر بریدن وچشم کشیدن ، تنگ نظری های قومی وزبانی ، بد قولی وخیانت ، تحقیر وتوهین ، کوچ اجباری وغصب زمین وچراگاه ، سیاست زمین سوخته ودشمنی با دیوار ایستاده ،امتیازات غیر عادلانه به یک گروه قومی ، تخریب نماد های تاریخی وصد ها نوع مظالمی که مایۀ استبداد قومی درآن عجین بوده است ؛ امروز مواردی است که هرآن از پرده برون می افتند وماهیت دستوری تاریخ نویسی های سرکاری ودرباری دروغین ؛ رو می شود . امروز آن بند هائی که استبداد به استواری آن اطمینان کاذب  داشت ؛ شکسته است.                                                                    

در شرایط امروز کشور با وجود خلای اهتمام دولت ؛ برای رونق هویت ها وفرهنگ های اقوام غیر از قوم در اقتدار ، از یُمن امکانات بزرگ ارتباطات امروزی ؛ زمینۀ تقسیم دانش واندوخته ها واحساسات ؛ برای همه میسر گردیده است وافزون از همه تلاش با انگیزه برای فهم درست از امروز ودیروز خود ودیگران ؛ وجود دارد . ستمدیده های دیروز ؛ امروز  از تاریخ گذشتۀ خویش وآنچه بر ایشان رفته است ؛ آگاه اند . آنچه امروز دل های بسیاری را رنجانده است ؛ امتداد ریشه های آن به دهه ها وقرن ها می رسد وفضای امروز بستری تاریخی واجتماعی دارد واساسی ترین بستر شکل گیری این فضا ؛ استبداد نا روائی است که از یک قوم بر اقوام دیگر روا داشته شده است وهنوز هم زخم های خون چکان بر پیکر و روان  مردمان زیر دست ؛ در این سر زمین وجود دارد که تسلط وحشت طالبانی همچون بازوی مسلح برتری جوئی قومی پشتون ؛ این زخم ها را کاویده است  که با وجود سقوط  رژیم طالبان هم چنان چرکین وباز  باقی ماند ه اند . وقایع سال های اخیر نیز نه تنها کمکی به التیام آن ها نکرده است ؛ بلکه همچنان ناسور باقی مانده اند .         پرسش ؛ از این که ما در آینده چه خواهیم شد ؛ دیر زمانی است که اندیشۀ همگان را به خود مشغول داشته است . آیا همدلی با کسانی که پشتون را به اصالت وآن را باخویش یکی فرض می کنند ؛ امکان دارد ؟ آیا ما به هستۀ خود ساخته ازمعنای خویشتن دست خواهیم یافت یا با هویتی وصله پینه شده وگذشتۀ مبهم وتاریخی دست چین واندیشیده بر منافع دیگران باقی خواهیم ماند ، یا وارث خزانۀ فرهنگ وافتخارات  گونه گون نیاکان مان با هویتی شایسته که فهم چیستی وچگونگی ما را در برابر دیگران مشخص بسازد واحساس خوشایند تعلق به جامعه را در ما ایجاد نماید ؛ خواهیم بود ؟ هویتی که بتواند به درستی وروشنی ما را تمثیل نماید وما را در واقعیت « ما » حل نماید که میلی برای حفظ آن در مواردی شدید تراز ادامۀ زنده گی در ما خلق گردد.                                                                         

جواب این پرسش ها به استخراج روح « وحدت ملی » از دل تاریکی های موهوم سال های مفقود تاریخ نیاز ندارد ، قبول پیوسته گی تقریبی رویداد های نزدیک گذشته واحضار وتفسیر وقایع  ومشاهدۀ میل ناشیانۀ استبداد وبرتری جوئی در وجود امروزی های پشتون ، درک یک بُعدی ذوب گرایانه وحذفی از واژۀ «وحدت» ، خصلت مصنوعی ، خشونت بار ، آمرانه وشوونیستی « وحدت »عرضه شده و مطلوب این ها ؛ قبول این مقوله را برای دیگران هزینه برو حتا  نا ممکن ساخته است.                                                                                      

طرد قواعد رقابت دموکراتیک ، قبول زور گوئی وارعاب به مثابۀ بهترین روش اقتدار سیاسی ، خواست های بارنگ وبوی « حق تاریخی » و« اصل ! » اکثریت واقلیت ( آن هم بدون قبول شمارش نفوس ) ، سخن سیاسی را با پرخاش واتهام پاسخ گفتن ، طلب حقوق برابر را هوا داری از استعمار خواندن ، فدا کاری در راه جهاد ومقاومت را ستون پنجم دشمن شمردن ، مباحث و دعاوی را از مسلمات اخلاقی وانسانی تهی ساختن ، تعاریف وتعابیر زشتی وزیبائی وشایسته وناروا را ؛ منحصر به خویش دانستن ، تلاش برای تحمیل برداشت های خویش وقوم خویش وزمینه سازیی بروز ساختار های هیرارشیک در حوزۀ قدرت ، باور وفرهنگ ، نمودن ، تمایل شدید به حفظ قدرت سیاسی وکوشش برای تسری سنت های قبیلوی بر تمام آحاد شئون زنده گی اجتماعی ، «بابا » زده گی واصرار به قبول احترام بابا های قومی پشتون ، توهین وتحقیر وترور شخصیت های مورد احترام دیگران روی انگیزه های روانی وآرمانی بر تری جویانه  ، تأکید به باور های کلیشه یی وپیشداوری های فردی وجمعی خویش ، دشمنی با باور ها ونگره های  کسانی که  به جمع خودی ها تعلق ندارند و تهدید خواندن آنها ، ستایشگری از جنگ ، خونریزی وکشتار کردن و… همراه با تفاوت های فرهنگی ، زبانی ، حماسه ها ، قهرمانان و فقدان وجود « اراده » و« انگیزه » و«روح » واحد ملی همراه با موانع دیگر ؛ موارد اختلافی هستند که « وحدت » را به معنا ومقتضای امروزی آن ؛ به خیالی دست نیافتنی ؛ مبدل می سازند.                                                         

اگر غیر پشتون ها تجربۀ سنگین تصفیه های قومی ، تبعیض وتحقیر بر تری جویانۀ زمام داران پشتون را که از حمایت های فکری وعملی نظریه پردازان دیروز وامروز این قوم بهره مند بوده وهست را ؛ نمی داشتند ؛ روشن است که هویت های قومی گوناگون عاملی برای تعارض وتقابل وحتا اختلاف ؛ نمی گردید . اما هویت گرائی پشتون در تلاش برای نفی هویت های دیگر با قدمت انکار ناپذیر تاریخی آنها وایجاد انسان های درجه دوم ؛ زمینۀ نا باوری ونا همدلی اقوام دیگر را تا حد میل به جدایی ؛ سازمان داده است.                                                                  

مناسبات میان اقوام در کشوربر خط قرمز خطر قرین شده است . عقده های انباشته از حقیر نگری های طولانی ومستمر اقوام زیر ستم ؛ در حال تر کیدن است. تجربه ودرس های گران بهائی از رهائی اقوام زیرظلم و استبداد وچه سانی دست یابی شان به سرنوشت شان درمحضر همه قرار دارد . «هویت » ها سیاسی شده اند وهویت سیاسی شده نابود نمی شود و زمینۀ بسیچ های قومی شده می تواند . وحدت اقوام با آن نسخه های قدیمی اگر در زربفت «برادری » نیز پیچیده شود ؛ تسلایی برای اقتضای زمان شده نمی تواند . آن قدح بشکست وآن پیمانه ریخت !                     نظریه پردازان وپیشروان فکری پشتون حاضر به شنیدن حرف های جانب مقابل ؛ نیستند ومطالبه کننده گان حقوق برابر را هنوز هم ذاتا شرور ، پر توقع ، تشنۀ قدرت وغیر منطقی و مجری اغراض بیگانه می دانند . امروز جماعتی با سوابق برتری طلبی وضدیت با ارزش های شهروندی وجعل کننده گان تاریخ ؛ منقبت خوانی «وحدت اقوام » را با تعبیر وتفسیر عندی شان که  بار دیگر تسلیمی به شوونیسم پشتون را تسجیل می کند ؛ از منابر فکری وایدیولوژیک شان ؛ آغاز نموده ،عقلا را به میدان و وجدان ها را به بیداری فرا می خوانند!                                       

اما باید دانست: تا آنگاه که بر استبداد رفته تا کنون بر اقوام غیر پشتون؛ اقرار صورت نگرفته است ودر انکار ویا توجیه آن تأکید صورت می گیرد، تا وقتی که افراد منسوب به هر قوم کشور با حقوق مساوی«شهروندی » در قانون و عمل؛ شناخته نشده اند. «وحدت ملی» در کشور سرابی بیش نخواهد بود.                 

وقتی استیلای سیاست های آزمندان منطقه در پیشروی طالبان در مناطق غیر پشتون نشین «فرمول حل نظامی مشکل افغانستان » خوانده می شود و طالبان از رعایت حقوق غیر پشتون ها بر حذر داشته می شوند ، وقتی گروه وحشی پیش مرگان سیاست های سازمان های استخباراتی منطقه در کشورما فقط به مناسبت پشتون بودن «مقاومت ملی » خوانده می شود ، وقتی که نویسندۀ پشتون تبار از رئیس جمهور می پرسد؛ چگونه با دیدن این تعداد وزرای هزاره در کابینه ؛ دلش «بد » نمی شود ، وقتی پشتون هزاره را منحیث نماینده خود در پارلمان نمی پذیرد ومراجعه به اورا «عار» می داند وصد ها مورد دیگر . آیا « وحدت » امکان پذیر است؟                

در کمال اختلاف اتفاقا ما حرف همدیگر را خوب می دانیم .هیچ سؤ برداشتی وجود ندارد .این پارچۀ شل بافت برای اقوام ستم کشیده ؛ امروز کلاه نمی شود . مدعییان وحدت یک بار بهتر است بر استبداد روا داشته بر شمالی ، بامیان ، مزار وسایر مناطق غیر پشتون نشین تا آنجا که انگیزۀ قومی وسمتی وزبانی داشته است ببینند ویکبار با انصاف واخلاق با کلاه خود شان همراز گردند .آنگاه خواهیم دید که اینها کلمۀ وحدت را چگونه هجا خواهند کرد؟

امروز که دانشگاه دیده ترین های پشتون مهار شتر ملای یک چشم را با شانه انداخته وآن را به پیش می برند؛ به جزهمانندی قومی و قبیلوی کدام وجه مشترک دیگری ایشان را به این همدلی واداشته است ؟ گویا استبداد گران در برابر خود آئینه نمی گذارند. دَم حاضربه گمانم از صد آری آری دروغین؛ یک « نه! » صادقانه بهتر!

 


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا