خبر و دیدگاه

بحران چیست؟

afghanistan2_map

 

بحران عبارت از وقایعی است که در انجام امورجاری بصورت دفعی اخلال ایجاد می کند و برطرف کردن آن نیازمند اقدامات اساسی و فوق العاده است و یا تغـییرعظیمی اسـت که یکبــاره در یک وضعـیت صـورت می پذیرد. افغانستان در پهلوی سایر بحران ها، با بحران فرهنگ و تمدن مواجه است که روز به روز نگرانی ها را بیشتر میسازد.

افغانستان کشوریست دارای تاریخ فرهنگی و تمدنی پنج هزار ساله و به باور بیشتر از کارشناسان فرهنگی و شرق شناسان، این کشور به عنوان چهار راه تلاقی فرهنگ ها و تمدن های بزرگ بشری محسوب میگردد و تمدن های چون فرهنگ و تمدن اسلامی، باختری، اوستایی، یونانی، بودایی و غیره در سیر فرهنگی این سرزمین رسوخ داشته است. افغانستان پرورش دهنده آثار تاریخی تمدن های مختلف چون بزرگترین معبد زرتشتیان در دورۀ اوستایی و  بزرگترین پیکرۀ بودا در عصر بودایی ها بوده و گهواره بزرگترین شخصیت های علمی و عرفانی چون بوعلی سینای بلخی، جلال الدین محمد بلخی، ناصر خسرو بلخی، سنایی غزنوی و شخصیت های دیگری که خدمات ارزنده علمی و معنوی را به جهان عرضه نموده اند است. این سرزمین بعد از اوایل قرن ۱۹ دستخوش حوادث ویرانگر  و استعمارگرانه گردید که زمینه رشد و توسعه فرهنگی را کم ساخته و بلاخره جنگ های مخرب سه دهه اخیر و مهاجرت ها،  افغانستان  را که چون الگوی از پرورش و تنوع تمدن و فرهنگ های بزرگ بحساب میرفت با مصیبت  بزرگ بنام بحران فرهنگ و تمدن دست و گریبان ساخت.

در جریان دو دهه اخیر افغانستان شاهد بوجود آمدن حکومت های مختلف با مفکوره های گوناگون دینی، فرهنگی و عقیدتی بود که تاثیرات ویرانگر بر روحیه و افکار افغانها بخصوص نسل جوان داشت. این تحولات مردم را دامنگیر مشکلات دیگری ساخت که به تدریج کلمه فرهنگ و تمدن به یک واژه فراموش شده در اذهان مبدل گردید.

جای رشد و توسعه فرهنگی را بیم مردن از گرسنگی و نجات از ظلم و بیچاره گی گرفت، جای بو علی سینای بلخی و ناصر خسرو بلخی را ملا عمر، اسامه و دیگر عناصر ویرانگر گرفت و در یک کلمه، افغانستان را بی همه چیز ساختند. دیگر این سرزمین مهد پیدایش فرهنگ، تمدن و حماسه آفرینان نبود. افغانها با پشت سر گذشتاندن حکومت بنیادگرایانه طالبان وارد حکومت دموکرات نما و آزادمنش کرزی گردیدند که در حقیقت رهگشای دریچه فساد اخلاقی، بحران هویت، بحران فرهنگ و هزاران مشکلات دیگر برای افغانها و بخصوص نسل جوان بود.

وای بر حال چنین ملت بی همه چیز، دیگر جامعه ما مثل هر جامعه دیگری و زمان ما مانند هر زمان دیگری قالب ریزی شده نیست، افکار و عقاید قطب بندی شده ای نداریم، افسار فرهنگ در قبضه طوفان هولناک بیگانه پرستان افتید، فرهنگ و تمدن غرب باعث انحطاط فکری مردم شده، هیچ نوع تحرک در کانون حیات، اندیشه، حرکت و آگاهی مردم بوجود نیامد، هیچ معجزه نجات دهنده در افکار و برداشت های مردم بوقوع نه پیوست، بکار بردن کلمات غربی در لسان های خود ما باعث فخر گردید، مردم با برگذاری محافل عروسی و حتی ختم های قرآن بطور تجملی به رقابت ها و  خرافات بی اساس روی آوردند و در نهایت میتوان گفت افغانها در یک تنگنا و هرج و مرج فرهنگی گیر افتاده اند که به آسانی فکر ترک کردن آن محال است. یک تعداد افراد که به تمام مسایل بطور سطحی مینگرند به این باورند بخصوص نسل جوان که هر کس ریخت و قیافه غربی داشت و بیشتر از لباس ها و فرهنگ غربی استفاده نماید بیشتر متمدن تر و با فرهنگ تر اند و یا افغانانیکه از غرب و یا کشور هاییکه موزیم های شان با آثار باستانی و فرهنگی ما مزیین شده است و به آنها میبالند، وقتیکه داخل افغانستان میایند خود را اصیل تر و اشرافی تر نسبت به دیگران میدانند و یک تعدادی دیگری که در داخل زنده گی میکنند هیچ نوع آگاهی از انسان وار زیستن ندارند که نظافت و کثافت شهر دلیل خوبی بر این موضوع است. رسانه های داخلی در ترویج و توسعه فرهنگ اصیل افغانی رول حیاتی داشته میتواند که تا حدی بعضی از برنامه های تلویزیونی در این راستا جد و جهد دارند، لیکن تهاجم گسترده فرهنگ غربی از تلویزیون های داخلی و پخش فیلم های مبتذل غربی که بنیانگذار فرهنگ غرب در افغانستان میباشد نیز مشاهده میگردد، فروش تقریبا آزاد مشروبات الکولی و گسترش مراکز فساد و فحشا روز به روز بیشتر میگردد، چون حالا در افغانستان این چنین تجارت ها  مشتریان خوبی دارند. دلیل این همه باختگی های فرهنگی و تهاجم فرهنگ بیگانه، علاقمند بودن مردم به این چنین فرهنگ ها و توجه نکردن مسئولان حکومتی در حراست از ارزشهای فرهنگی و تاریخی ما میباشد. امروز افغانستان در مسیر افراط و سقوط در دام تهاجم فرهنگ های بیگانه و غیر اسلامی به حرکت است و مظاهر فساد و ناهنجاری های فرهنگی در افغانستان بخوبی مشاهده میشود.

از سوی دیگر دنیای غرب که هنوز هم خوی و خصلت ضد اسلامی دارد و منافع خود را از طریق استعمار و استثمارگری دنبال می کنند، همواره کوشیده تا از طریق به راه انداختن جنگ فکری و فرهنگی، زمینه حضور خویش را در کشورهای اسلامی مساعد و هموار سازد که تاثیرات آن در جامعه امروزی ما مشهود است.

همه و همه به چشم سر میبینیم که فرهنگ و تمدن اصیل خود ما در قهقرا فراموشی سپرده شده و روز به روز افراد جامعه غیر مسئول تر میشوند. بیاید یک بار از خود بپرسیم، که آیا من بحیث یک انسان آگاه در نجات فرهنگ و تمدن خود چی اقدامی مفیدی کرده ام ؟ آیا بر من فرض نیست تا در ترویج فرهنگ و تمدن خود از جان و دل کوشا باشم ؟ باید خاطر نشان ساخت که این بر ماست تا این سرزمین را از بدبختی های دامنگیر نجات دهیم. همه در خواب غفلت فرو رفته ایم و غافل از فرو رفتن ارزش ها دینی و افغانی ما در کام هیولای فرهنگ غرب هستیم. اگر سیر اوضاع فرهنگی کشور بدین منوال باشد، افغانستان و افغان ها در سال های نزدیک به بحران هویت که فعلا در پله های ابتدایی آن قدم گذاشته ایم مواجه خواهیم شد که برای ما سخت ننگین خواهد بود و از افغان بودن خود خواهیم شرمید. واقعا دردناک و شرم آور است که سرزمین جلال الدین محمد بلخی و مهد تمدنهای بزرگ دنیا چنین سرنوشتی داشته باشد و در این راستا دست های خیلی نیرومند در فعالیت اند.

انسانها در برابر هر عمل بد و ناشایسته یک سلسله عوامل بازدارنده که همانا اهداف‌، ارزش های انسانی و علمی، کانون خانواده وغیره میباشند در وجود شان دارند لیکن بدبختانه هیچ نوع عامل باز دارنده از فرهنگ های مبتذل، از فحشا و بیگانه پرستی در وجود تعداد کثیر از افراد این جامعه دیده نمی شود و دولت نیزنه تنها طرحی عملی برای مدیریت بحران فرهنگی در دست ندارد بلکه در ترویج فرهنگ غرب  و در چند پارچگی اقوام نیز دست داشته و یک قوم را مسلح ساخته بالای علف چر ها و جایداد شخصی قوم دیگری فرستاده دشمنی و کدورت در بین افراد و اقوام را به شکل گسترده دامن میزند.

مدیریت بحران فرهنگی کنونی در افغانستان کاری بسا ساده نیست، کاربرد موارد ذیل در ترویج و از سرگیری فرهنگ افغانی مفید واقع خواهد شد.

۱. مشخص ساختن نشانه های بحران.

۲. ایجاد یک تیم مدیریت بحران برای  رویارویی  با بحران.

۳. عملی کردن روشهای باز دارنده در مقابل هجوم فرهنگی غرب و جلوگیری پخش نشرات عامل بحران.

۴. اجرای روشهای سالم سازی و ترویج فرهنگ اصیل خود کشور.

۵. مقابله با بحران پس از وقوع آن و محدود کردن دامنه های گسترش آن.

۶. تجربه‌ اندوزی از بحرانهای قبلی و بهره‌گیری از برنامه‌های مقابله با بحران.

۷. آگاه ساختن اذهان عامه از ارزش های فرهنگی افغانستان.

۸. تبلیغ های آگاهانه و روشن فکرانه دینی.

۹. بلند بردن سطح تعلیمی در سراسر کشور.

امروزه عمده ترین نقاط ضعف مدیریت بحران، عدم هماهنگی و همکاری سازمانهای دولتی، کمبود ضوابط و مقررات و محدودیت منابع مالی در افغانستان میباشد، و دولت به مثابه یک نهاد ترویج دهنده فرهنگ فعالیت های بنیادی و اساسی ندارد، پس این بر ماست تا اصالت انسانی خود را فراموش نکرده و مجری فرهنگ خود باشیم و در حقیقت این بزرگترین جهاد است.


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا