دیدگاه ها - اجتماعی

کارد آلودگی بر استخوان کابل

kabul_pollution

 

حالا دیگر درین شکی نیست که شهر کابل ریکارد آلوده ترین پایتخت دنیا را قایم کرده است. چشم انداز این برتری منفی و وضعیت وحشتناک را زمانی میتوان بخوبی مشاهده نمود، که از کوتل خیرخانه کابل نگاهی بر فضای شهر بیندازیم. بدون شک تداعی این نگاه به شهر در ذهن، جز تصویر یک شهرتبدار و خوابیده در زیر لحاف ضخیم و سنگینی از مه آلودگی ناشی از خاک، دود و مواد فضله انسانی و حیوانی چیز دیگری نخواهد بود. پیش از اینکه به  چرای؟ شکل گیری این وضعیت پاسخ در خور بیابیم، عمق و ابعاداین مسله ایجاب میکند که ما از یکسو جایگاه خود را مانند یک حلقه ضعیف در زنجیره بزرگ خطر گرم شدن هوای کره زمین و ماهیت غیرانتزاعی و همه گیرآلودگی هوای زمین دریافته و موقف استراتژیک، بازدارنده و حفاظتی خود را در برابر تهاجم این جبهه آشکار ارزیابی نماییم و از سویی هم به کالبدشکافی عوامل وبسترهای خصوصی آلودگی هواوتخریب محیط زیست در محدوده جغرافیای کشور خود نیز بپردازیمسبز اندیشان گاهی آرزو میکنند، که ایکاش انسان قدیم هیچگاهی آتش را نمی شناخت، چون شناخت و یا کشف آتش انسان را پخته خوار، جسورتر و آگاه تر ساخت و با استفاده از این کشف و دریافت مداخله خود بر طبعیت را بیشتر، مخربتر و شعورمندانه تر نمود، مگر آیا این انسانی را که از آن دورهای دور تاریخ تا اوج دانش و فن اوری امروزی رسیده، می بینیم و میشناسیم، غیر از این هم میتوانست بکند؟

آری! این سوال همان ضعف بزرگ برزخ شخصیت کرداری انسان در مقایسه با دیگر جانداران روی زمین را بر ملا میکندبرزخی که شعار فلسفه رایج آن همانا میدانم که بداست و خطر دارد اما باید بکنم” است و درست در همین برزخ است که مفکوره یک نوع خودکشی موجه و تدریجی تولید گردیده، رشد نموده و اجتناب ناپذیر میگردد. ساز و برگ و اسباب این خودکشی موجه  مانند شبحی آرام چنبره اش را بر حیات ماپهن کرده است، درکنارماوهمیشه باماست، تبسم معنی داری برلب دارد، گویی به مابه مثابه خالق خود مینگرد و افتخار میکنداین شبح خون آشام چیست؟ این شبح همانا فرآیند اسارت انسان امروزی در قید هزاران نوع تولیدات و فرآورده های علمی تخنیکی،صنعتی و فرهنگی است که نامش را تمدن بشریگذشته اند. انسان طی ادوار طولانی باحرکت مورچه وار ولی متوالی از سادگی طبعیی به پیچیده گی تصنعی  گذار نموده استروزگاری بودکه انسان در دامان طبعیت و جز از طبعیت  بود و آزاد بود؛ ولی حالا همان انسان ساده و آزاد به اسیر پیچیده و جسوری تبدیل شده و چنان جسارت علمی و مهارت آگاهی پیدا نموده است که دامان خودش را زیرورو میکند، آنرا به میل خودش تغیر میدهد، حالت طبعیی آنرا ازبین میبرد و در حقیقت امر برای خودش همان ریسمان خودکشی موجه را به بسیار زیبایی و خوبی در کارگاه های مدرن دیجیتلی امروز میتند زندگی بشر امروز سخت پیچیده و پر درد سر است و اصلاً نمی شود حداقل بدون کمتر از ۳۰ قلم اسباب و اثاثیه و لوازم زندگی کرد، این ۳۰ قلم اسباب در واقع ۳۰ حلقه همان زنجیری است که انسان برای اسارت خودش و برای اینکه زندگی امروزیداشته باشد درست کرده استآیاانتظار میرفت که تمدن بشری نیز روزی همچون تیغی برگلوی بشر گذاشته شود؟ انسان آنقدر سرسام و نعاقبت اندیشانه درین جنون تمدن آفرینی پیش رفته است، که نتواسته است جنبه های آسیب رسانی آنرا متوجه شوداو دیگر نمیتواند به عقب برگردد و این تیغ را ازگلوی خود دور کند؛ بلکه میخواهد و مجبور است آنرا صیقل دهد و برنده ترنمایدافزایش نیازها و توقع روز افزون انسان از محیط، انفجار جمعیت، رفتار سودجویانه محض نسبت به محیط زیست و پیشرفت لجام گیسخته تکنالوژی و فن آوری، انسان را در مسیر مرگ آفرین و برگشت ناپذیری قرارداده است.

حالا ازین دریچهء نه صرف زیست محیطی به وضعیت حال و آینده جغرافیای خودمان مینگریم و ریسمان های زمخت خودکشی موجه خود را که هر چند به مرغوبیت و زیبایی ریسمان های جغرافیاهای متمدن و پیشرفته دیگر نیستند؛ اما ماموریت مشابهی را بسر میرسانند، تابی میدهیم و میبینیم که سفت هستند یا نه؟  به به چه ریسمان سفت و زمختی، واقعاً زیبنده گردن ماستچرا نباشد؟ ما که مردم غیور و آزاده یی  هستیم، فرهنگی به عرض یکهزار کرور مسافت تاریخی و تاریخی به طول پنج هزار فرسنگ مدت زمان داریم و جزء از ایمان ما نیز ازبابت همان چیزیست که میخواهیم داشته باشیم اما نمیتوانیم داشته باشیم. نخست اینکه ما بگونه رقتباری از دانش، آگاهی و فهم ابتدایی ترین موضوعات،مسایل و مقوله های زیست محیطی و فهم عناصر مخرب و محافظ محیط زیست تهی میباشیم و برده باورهای پوچ وزجردهندهء هستیم که ازگذشته به ارث برده ایم،این امراساس همه هویت ناهنجاروترحم برانگیزمادربعد محیط زیست راتشکیل میدهد .درحقیقت امرما دارای یک هویت سیاه زیست محیطی هستیم که گزند این هویت تاریک منحصربه خودماوجغرافیای مانیزنمیگردد، چون تمام مرزهای سیاسی ،جغرافیایی وطبعیی دربرابرماهیت زمینشمول بحران زیست محیطی رنگ میبازد. روزی ازیک دوست شاعرخودپرسیدم که دقیقاً مرادومعنای این قسمت شعرصدای پای آبسهراب سپهری که گفته است: “و نخواهیم مگس ازسر انگشت طبعیت بپردو نخواهیم پلنگ، از در خلقت برود بیرونوبدانیم اگر کرم نبود، زندگی چیزی کم داشتو اگرخنج نبود، لطمه میخورد به قانون درختچیست؟ آن دوست چیزهای گفت که از دیدزیست محیطی (تنوع زیستیسپهری بسیاربیگانه بود. آوردن این مثال بدانجهت است که نه تنهاعوام بلکه اکثرخواص یعنی تحصیلکرده ها ونخبگان عرصه های مختلف اجتماع ما نیزازحداقل دانش زیست محیطی بی بهره اند.درهمچویک حالت مردم ناخودآگاه به دشمنان محیط زیست خودمبدل میشوند .وقتی درمکتب ومدرسه ومطبوعات ورسانه وکانون خانواده چیزی ازآموزه های محیط زیست نباشدونظام تعلیمی یکسره فاقداین دانش باشدودولت هم استراتژی وبرنامه های لازم برای این کارنداشته باشد،ناگزیرآن شهروآن سرزمین باید زیرلحاف آلودگی هوا بخسپدوتعفن خودراتنفس نماید.عدم آگاهی واطلاع ازعلل وعوامل بحران جهانی محیط زیست وتاثیرآن بروضعیت اسفناک محیط زیست کشورما که فاقدساختارها،سیستم ها ومنابع فکری وعملی حفاظت ازمحیط زیست میباشد، مارایک قلم غافل وبی اطلاع ازخطری نموده است ،که بسیارجدی ،واقعی وبزرگ بوده وسایه وارهمیشه باماقدم میزند.واقعاً ازخطردوکس نمی ترسداول کسی که خطررامیشناسد؛اما درمقابل آن دفاع مطمین داردودوم کسی که اصلاٌ خبرنداردکه خطرکلانی درچندقدمی اش رسیده است .ماواقعاًبه شکل خنده آوری به شجاعان بی خبری میمانیم که منشا شجاعت مابی خبری ونادانیست ، درست مانندکسیکه بیهوده فکرمیکندتفنگش  پراست . تغیردرتفکرواندیشه افرادجامعه بخصوص دولتمردان به نفع محیط زیست نقطه آغازهرچرخشی خواهدبودکه به نفع محیط زیست انجام میگرددچون هرحرکت ازیک فکرسرچشمه میگیردوبه اراده وتصمیم مبدل میشود.چیزدیگری که این نارسایی مارامضاعف میکندهمانانبودشرم آورفرهنگ زیست محیطی مردم وعدم حفظ الصحه شخصی ومحیطی است، پایین بودن سطح احساس مالکیت اجتماعی واینکه غیرازچهاردیواری خانه ،کوچه وخیابان مال چه کسی است ؟بی تفاوتی وانتظاربیش ازحد و غیرمنطقی ازدولت و شهرداری برای رفع مشکلات زیست محیطی، آدم های کشورمارابه اطفالی مبدل کرده است که فقط خودوماحول خودراکثیف میکنندولی توان تمیزکردن خودراندارند و طبیعتاً باید والدین آنها را تمیز کندواگروالدین به این کار رسیدگی کرده نتوانند باز هم اطفال به کارشان ادامه میدهند، پس وای به حال والدینی که چنین اطفال زیادی دارند.

وقتی یک کشور فقیر و جنگ زده که فاقد سیستم ترافیک، جاده و سرک است و هنوز راه هایبزرو” حلال مشکلات مردم است، واردکردن بی رویه و بی حد عراده جات عمدتاً دست دوم و بکار اندازی آن چه معنی پیدا میکند؟ آیا این مشکل از عمق یک اعتقاد و عشق به تکنالوجی که ناشی از محرومیت و خصلت جامعه نارس بوده و درکش هم کمی پیچیده است برنمی خیزد؟  اینجاست  که می بینیم اطفال گاهگاهی به کارهای خطرناکی دست میزنند، بخصوص اگر گوگرد بدست شان بیافتدداشتن موتر برای ما رویای شرین است؛ ولی داشتن سرک حتی کابوسی هم برای ما حساب نمی شودآهای آی موترچه چیز خوبی هستی، دود و بوقت کیف آور و لذت بخش است.

شکاف جامعه ما از لحاظ بحران محیط زیست بسیار عمیق است، اول بخاطر اینکه درک و اهمیت حفاظت از محیط زیست شامل فرهنگ، عادات و باورهای مردم نشده است، دوم بخاطر اینکه دانش و آگاهی زیست محیطی لازم وجود ندارد تا حداقل ترس از خطر بحران را به عامل بازدارنده و تدابیر ساختارمند در برابر خطر مبدل نماید، سوم بخاطر اینکه ساختارهای بسنده دولتی و غیرحکومتی برای حفظ محیط زیست وجود ندارد و چهارم بخاطر اینکه دولت استراتژی و برنامه پاسخده برای این کار نداردتاکید بر بزرگ بودن و واقعی بودن خطر بحران جهانی و کشوری محیط زیست را برای خود باید جدی بگیریم و درک کنیم؛ البته نه بر بنیاد تقلید و دنباله روی بلکه از روی فهم دقیق خطر که اجتناب ناپذیر است. درخارج از جغرافیای بی خبر ما لازم دیده اند تا سیاست را هم در خدمت مبارزه با خطرات بزرگ آلودگی های آب و هوا قرار دهند، چون آنها درک کرده اند که صرف با ساختارهای فعال دولت و همکاری مردم نیز نمیتوان بصورت فعال و لازمی در کارحفظ محیط زیست کامیاب شد. اراده سیاسی و سیاست برای محیط زیست شاید تنها و آخرین وسیله یی نباشد که بشربه خدمت میگیرد ولی این وسیله تا حال مهم ترین وسیله شناخته شده استنشانه این به خدمت گیری سیاست، یکی هم ظهور احزاب سبز در اروپا میباشد که برای ما نیز الگوی خوبی شمرده میشود. انسان پشیمان در مرحله یی رسیده است که باید قیمت آن همه تاخت و تازهای تمدنی و مداخلات خود بر طبعیت را بپردازد، حال اگر او تمام تمدن دست داشته خود را دو دسته اهدا و رها نماید ناکافی و ناکار است.

انسان امروزنه تنها سیاست، اقتصاد، فرهنگ و حتی خود تکنالوژی؛ بلکه تمام هست و بودخود را باید در خدمت حفاظت از محیط زیست قرار بدهد، چون حیاتش در معرض خطر جدی قرار گرفته است. شاید این امتحان و این انتخاب سخت ترین امتحان باشد که تا اکنون انسان با آن مواجه شده استانسان یا به نحوی از تمدن دل بکند یا اینکه تدریجاً در پای تمدن و دود و بخار فن آوری و کارخانجات صنعتی و تولیدی خود جان بسپارد. هر چند که بار گناه بیشتر بحران جهانی محیط زیست را کشورهای بزرگ صنعتی بدوش میکشند و کشورهای فقیر توسعه نیافته و کمترصنعتی در واقع قربانی های ناخواسته این وضعیت میباشند؛ ولی نمیشود که ادعای حقوقی کرد، چون همین کشورهای توسعه نیافته جهان سوم نیز مشتاقانه خواهان صنعتی شدن اند و راهی را میپیمایند که کشورهای بزرگ صنعتی پیموده اندبنده بر این باور هستم که، اگر یک سیاست جهانی بر بنیاد مسولیت پذیری همه کشورها و ایجاد مراجع حقوقی و قانونی برای تطبیق این سیاست جهانی بوجود نیاید و تمام کشورها درین راه مسولیت های خود را درست درک نکنند و وظایف خود را درست انجام ندهند، به یقین که کار موثری انجام نخواهد شد و تمام داد و فریادها بخاطر محیط زیست در حد شکل و شعار باقی خواهد ماند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا