خبر و دیدگاه

جناب گلبدین خان حکمتیار! سلام، نامه تان رسید

hekmatyar4

 

ببخشید که شما را آنگونه که در سرلوحه نامه تان بود،  “امیر” نمی خوانم. چون هزاره در افغانستان کنونی هیچ امیری را به رسمیت نمی شناسد. نه “امیرالمومنین” را، نه امیر حزب اسلامی را، نه “آمر شهید” را ونه “امیر اسماعیل خان” را. افغانستان کنونی غیر از افغانستانی است که شما در ذهن تان دارید و هزاره ای کنونی نیز غیر از هزاره ای است که شما دیده یا شنیده بودید. 

من (هزاره) درحالی که گذشته ام را به یاد دارم، گذشته ای پر از مظلومیت، سیاه ومحرومیت، که شما هم از آن یاد کرده اید، بلی این گذشته با تمامی جزئیاتش به یاد من هست. این گذشته جزیی از وجود من و بودن من و هویت من است، آن را به یاد دارم که نمی توانم فراموش کنم. اما اسیر این گذشته نیستم. که با نگاه انتقادی و عبرت آموز به گذشته، در حال زندگی می کنم. 

من می دانم و دیده ام که حزب اسلامی به رهبری شما، در میان هزاره ها طرفدارانی داشت و در اخبار آورده اند که اولین مردان هزاره که به تفنگ های پخته، مسلح شدند، جنگاوران حزب اسلامی بودند. اما آن سالها گذشتند و به تاریخ پیوستند. 

من گذشته پر درد و رنجی داشته ام. درست. اما این، همه ی گذشته ی من نیست. گذشته من برهه های متفاوتی هم دارد که شما عمدا از آن یاد نکرده اید.
گذشته ای من مملو از مبارزه علیه استبداد و انحصار و تلاش برای تامین عدالت در افغانستان بوده است. 

ما اگر مظلوم بوده ایم، آزادی خواه نیز بوده ایم. علیه عبدالرحمن ما ایستادیم، مغز دیکتاتور ترین چهره ، درتاریخ افغانستان یعنی نادر خان را ما منفجر کردیم. از شاه ترقی خواه و عدالت طلبی چون امان الله، ما حمایت کردیم. و در برهه ای از حساس ترین مرحله تاریخ معاصر افغانستان، مبارزه علیه انحصار طلبی را ما رهبری کردیم.

در آن مرحله نام من مزاری بود، من توانستم  دست ترا روی دست ژنرال دوستم بگذارم کسی که تو چند ماه پیشش می گفتی در افغانستان یا او باشد یا من. اما من با طرح تشکیل  “شورای هماهنگی ” تورا از این سکوی غرور پائین آوردم تا جبهه ای مبارزه غلیه انحصار طلبی تقویت شود. 

اینها نیز گذشته من است، گذشته ای که شما دوست ندارید از آن یاد کنید. جالب این است که وقتی ازگذشته هزاره یاد کرده اید، فقط برجنبه های مظلوم بودن هزاره ها تاکید کرده اید؟ 

من فکر می کنم تاکید بیش از حد شما بر مظلومیت گذشته هزاره، بیش از آنکه “دلسوزانه” باشد، نوعی  “توهین  “و  “تحقیر” خواسته یا ناخواسته را در خود نهفته دارد.

نه آقای حکمتیار، من هزاره مظلوم بودم، اما حالا هزاره مظلوم نیستم. همانگونه که هزاره ای ظالم هم نیستم. 

پیام تان را “دلسوزانه” خوانده اید. صریح کوتاه و پوست کنده بگویم، عطای این دلسوزی متکبرانه را به لقای تان می بخشم. هرآنچه را به چمچه بخشیده اید، با دیگ پس بگیرید. 

من، نیاز به هیچ “دلسوزی” ندارم. آنهم دلسوزی یک ” امیر” که اگر عادل ترینش هم باشد، از نوع دلسوزی و عدالت انوشه روان عادلش (نوشیروان عادل ) خواهد بود. 

انوشه راون که در تاریخ به “عادل” شهرت دارد، به این دلیل است که معتقد بود، فرزند موچی باید موچی شود، فرزند نجار نسل اندر نسل نجار بار آید و فرزند وزیر و شاه نیز نسل اندر نسل وزیر و شاه. زیرا او اعتقاد داشت که این طوری نظم و اعتدال جامعه حفظ می شود. 

و من شک دارم که شما عادل تر از انوشه روان باشید و یا هم برداشت تان از عدالت، با برداشت او تفاوتی داشته باشد. چنانچه در همین نامه نیز به خوبی پیدا است. یکبار عنوان نامه تان را از سر بخوانید.

نامه، چی نامه ای، نامه دلسوزانه.
از کی، از ” امیر”
برای کی، برای برادر هزاره. 

می بینید، نامه از بالا و از مقام یک امیر، به پائین، برای ” برادر” نوشته شده است. حتمآً انتظار دارید که این گیرنده نامه آن را ببوسد، و بعد بگوید به چشم. اطاعت می شود. 

جناب حکمتیار! من حتی دیگر به روابط برادرانه، در یک زیست ملی اعتقادی ندارم. رابطه یک ملت با همدیگر رابطه شهروندی است، یعنی همه شهروندان یک کشور در برابر قانون آن مساوی اند وبه لحظاظ قانونی تفاوت و امتیازی از هم ندارند. 

درحالیکه رابطه برادرانه ، یک رابطه پیشامدرن است. غیر عادلانه است. در رابطه برادرانه، برادر کلان با برادر کوچک عین حق را ندارند، درجایی که برادرکلان است نباید برادر یا برادران کوچک حرف بزنند. 

برادر کلان در عرف افغانی مقام و صلاحیت های پدر را نیز دارد و مخصوصا وقتی پدر نباشد. من دیگر هرگز نخواهم گذاشت افغانستان به روابط برادرانه بازگردد. چون در این رابطه برادرانه، شما جناب گلبدین خان که برادر کلان هستید ( البته به زعم خود) حق تصمیم گیری را از من هزاره و ازبک و تاجیک و دیگر برادران که به زعم شما کوچک هستیم، سلب می کنید.

به خود حق می دهید، برادران کوچک را سهمی بدهید یا ندهید، بزنید، چشم خود را کلان کنید. نه، هزاره دیگر هیچ اعتقاد به رابطه برادرانه در سطح ملی ندارد.

من در سطح ملی به رابطه شهروندی باور دارم و برای تحقق آن تلاش نیز می کنم.
 

کاسه ای داغتر از آش

در نامه تان در مورد “رهبران هزاره” سخن گفته اید. هزاره ها را از اطاعت کردن از آنها برحذر داشته اید. دست تان درد نکند، اما بازهم دیر آمدید.

کسانی را که شما “رهبران هزاره” خوانده اید، وضع بسیار بهتر از شما را ندارند. اگر در این مورد کوتاه سخن بگویم حرف از این قرار است که به ما آموخته شده در رهبری “عاشق قیافه ای کسی نباشیم” و نیستیم. رهبران هزاره در مواردی که از منافع این مردم فاصله گرفته اند، طرد شده اند.

اما مواردی را که به عنوان دلیل عدم پیروی از رهبران هزاره  برشمرده اید، برایم بسیار خنده دار بود.

شما آنها را به چیز یا چیزهایی متهم کرده اید که خود درآن کارها از همه پیش قدم تر هستید. من نمی گویم آنها نیستند. اما شما بیشتر از آنها هستید ولی اگر یادتان رفته بگذارید برای تان یاد آوری کنم.

شما زمانی شصت درصد کل کمک های غرب و آمریکا را به تنهایی می گرفتید. شما زمانی در پیشاور پلیس پاکستان را به گلوله می بستید، ترور می کردید، زندان داشتید، آیا این همه بدون اجازه آی اس ای ممکن بود؟

زمانی شما از ایران سر در آوردید، آیا ایران در آن سالها “هزاره ها “را اذیت نمی کرد؟ و عاقبت، پسر شما تا همین اواخر، در ایران نبود؟

شما گفته اید: “این آخوند های حرام خوار” فرزندان هزاره ها را به جبهات مختلف فرستاده و به کشتن داده اند و خود شان حتی یک قطره عرق نیز در راه اسلام و وطن نریخته اند.

این حرف شما را کاملا قبول دارم، چون از آفتاب روشنتر است. و نمی شود منکر حقایق شد. فقط می خواهم اضافه کنم که از دید من شما نیز یکی از همان کسان هستید.

اخیرا پسرتان را که در کنفرانس مالدیو شرکت کرده بود، از طریق رسانه ها دیدم، ماشاالله مثل یک شهزاده بود، زیبا، رشید، پوست سفید، دستان نرم، لباس لکس، انگار یکی از فرزندان شیوخ عرب باشد.

گلبدین خان، پسر شما هم جهاد کرده است؟ پس چرا هیچ خاک پر نیست؟ چرا هیچ یک از شیارهای عمیق را که افغانهای حتی میان سال دارند، هنوز بر چهره فرزند دلبند جنابعالی دیده نمی شود.

واقعا باور دارید که فرزند شما می تواند درک کند که زندگی کردن در دایکندی، بدخشان، غور، و پکتیا یعنی چی؟

جناب حکمتیار، فکر کنم سی سال است شما خوابید، یا شاید نشئه اید و خمار، فکر کنم افغانستان برای شما افغانستان سالهای، ۵۷ خورشیدی است و…

در یک جای از نامه تان شما دروغ کلانی هم گفته اید، و آن اینکه، رهبران سیاسی هزاره ( با انکه من با آنها مخالفم)  علیه سنی ها تبلیغ کرده اند.

هزاره ها نیک می دانند که سنی، مثل شیعه یکی از مذاهب اسلامی است، محترم است، اکثر افغانها سنی مذهبند و باید به پیروان همه مذاهب و حتی ادیان احترام گذاشت.

این ادعا در نامه تان واقعا دروغ است. آخوندهای ما اکثر شان همان صفت هایی که شما گفته اید دارند، کما آنکه شما خود نیز به عنوان یک آخوند آن را دارید. اما رهبران سیاسی هزاره ها هیچگاه  تبلیغ علیه سنی نکرده اند.

رهبران سیاسی هزاره جنگ قومی را نیز هیچ وقت دامن نزده اند، مزاری در اوج جنگ های کابل، در سخنرانی هایش که حالا هم در سایت های اینترنتی قابل دسترس است، از جنگ ها و تعصبات قومی برحذر می دارد. و می گوید جنگ قومی در افغانستان فاجعه می آورد.

از آن پس، نیز هیچ گاهی در جامعه هزاره، اهل سنت، تبلیغ نشده است.

آقای حکمتیار، در میان هزاره فراوانند شمار کسانیکه به مدارا، تسامح و تساهل به عنوان نیاز جامعه به آن ایمان دارند و تلاش می کنند برای عام کردن بیشتر این ارزشها، در جامعه کار کنند.

آقای گلبدین ، قومی که بیشتر از اقوام دیگر افغانستان از دموکراسی و حقوق بشر حمایت می کند، می تواند به تبلیغ ضد یک مذهب خاص گوش دهد؟ بنا براین و دلایل بیشمار دیگری که در حوصله این نوشته نیست، این قسمت ازنامه تان، غیر واقع بینانه و غیر منصفانه است.  

و اما ایران

این قسمت از نامه شما برایم واقعا شوک آور بود، شاید هم تجاهل عارفانه بوده باشد.

همه دنیا می داند که ایران در حال حاضر با جناب شما است. پول و امکانات ایران در شرایط کنونی برای شما می آید، البته که همزمان بوجی بوجی برای رئیس دفتر آقای کرزی هم می رود، این رفتار دوگانه را، شما از بادار خود گلایه کنید.

در سالهای جنگ علیه دولت ربانی خود شاهد بودید که ایران از هزاره ها حمایت نکرد. بلکه همه امکاناتش را پشت دولت ربانی گذاشت.

در شرایط کنونی اگر ایران هدف و نیتی هم داشته باشد، می داند که از طریق هزاره ها نمی شود عملی کرد، چون نفع ایران مانند پاکستان درافغانستان بی ثبات و پر آشوب است و هزاره ها افغانستان را آرام، آباد و خود کفا می خواهد.

هزاره ها برای آینده افغانستان درس می خوانند، شب و روز زحمت می کشند، در قریه قریه خود مکتب آباد می کنند، دانشگاه های خصوصی به راه می اندازند. در انتخابات شرکت می کنند. و از دولتی که رئیس جمهور آن پشتون است، قاضی القضات آن پشتون است، رئیس پارلمان ان تاجیک است، وزیر خارجه اش پشتون است وزیر دفاع اش پشتون است وزیر داخله اش تاجیک است. بیشترین حمایت را هزاره ها می کنند. چرا چون فکر می کنند حمایت از این دولت و جامعه جهانی می تواند افغانستان را از شر دو همسایه بد نیت و بی مروت اش نجات دهد.

برای گفتگو با هزاره ها حالا چند شرط اساسی لازم است:

یک) با این مردم از موضع یک امیر نمی شود حرف زد. اما از موضع یک رهبر سیاسی چرا؛

دو) گوش هزاره ها دیگر به دلسوزی های امیرانه بدهکار نیست و دوست هم نداریم زیاد گذشته مان را به رخ مان بکشید. ما اگر مظلوم بوده ایم یانه، گذشت. حالا شهروندی مانند همه هستیم. نه کم نه زیاد.

سه) ما از یک رهبر سیاسی انتظار شنیدن چرندیات و یا نصحیت هایی به سبک کلاسیک که از موضع بالا ارائه می شوند را نداریم. ما از یک رهبر سیاسی می خواهیم بگوید طرحش برای آینده افغانستان چیست؟ چیزی که درنامه شما اصلا وجود نداشت؛

چهار)  من می توانم به عنوان یک آدم عادی جامعه هزاره طرحی هم به شما بدهم. هزاره جات می تواند منطقه سبز و زون صلح افغانستان اعلام شود. و بامیان محلی باشد برای اجرای برنامه قدم به قدم صلح.

به عبارت دیگر بامیان را می شود  “پایتخت صلح افغانستان ” اعلام کرد. شورای امنیت سازمان ملل متحد، آن را رسما پایتخت صلح اعلام کند و رهبران سیاسی در آنجا مصئون باشند.

هزاره ها در حال حاضر این توانایی را دارند که برنامه صلح افغانستان را رهبری کنند. اگر شما می خواهید به جنگ در افغانستان پایان داده شود.

اما اگر قصد دارید با چنین نامه هایی هزاره هارا برای جنگ دیگر که پایانش نا معلوم است و نتیجه اش برای افغانستان مسلما چیزی جز درد و رنج نخواهد بود، دعوت کنید. باید پوست کنده بگویم که  کوشش تان بسیار نا سودمند است.


___________

در همین زمینه:

پیام برادر حکمتیار به مردم مؤمن پنجشیر و هزاره

 


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا