خبر و دیدگاه

‘کار شورای نظار است’

truth

 

بعد از آنکه روشن شد که انتخابات مجلس نماینده گان در تابستان سال یک هزاروسه صد وهشتاد ونُه هجری خورشیدی بر گزار می گردد؛ غیر حاضر های دایمی مجلس، وکلای کمیشن کارِ سر گردانِ عریضه به دست در دهلیز های وزارت خانه ها وشهر داری ها، وکلای بی سرو صدا که در پنج سال گذشته کسی کلام شان را نشنید،  وکلایی که از خواب شان در مجلس معاش وخرچ دستر خوان می گرفتند، وکلای «گیم با ز» که تلفون همراه شان را وسیلۀ سر گرمی شان ساخته بودند،  وکلای « توزیع شناس» که اصرار شان برای استجواب و یا معرفی اعضای کابینه نه از برای رفع نقیصه در ادارۀ دولت بل برای انباشتن کیسه حرص شان بود، بوتل بازان،  چپلک بازان، خانم وکلایی که مجلس را بهترین محل برای نمایش لباس ومعرفی«استایل» جدید شان می دانستند، عاشق وکلا ومعشوق وکلا وشایقان خد مت گذاری به مردم؛ همه وهمه نیت شان را برای احراز دوبارۀ کرسی های مجلس ابراز داشتند. معدود شماری از کاندیدا ها در اتکأ به توان اقناعی شان در جلب آرای مردم در حالی که نه وعد ه یی برای «پرداخت » داشتند ونه دستر خوان درازی برای شکم پروران گسترده بودند، با عکس های سیاه وسفید ، بدون محافظ وحتا بدون «پای کَش»، در حالی که پیرامون شان را مردمان از هرطیفِ قومی، سِنی وجنسی بدون « مدعا »؛ گرفته بودند؛ دست وآستین همت را بالا زدند وشماری به مؤفقیت نیز نایل گردیدند. افرادی از اروپا وامریکا نیز برای تکیه به صندلی های مجلس نماینده گان رخت سفر بربستند، عده یی از این افراد برای جلب خاطر جامعۀ عنعنوی و دین باور افغانستان با گذا شتن ریش های منظم و آرایش دیده، نهادن کلاه و یا بستن دستار بر سر و با به شانه افگندن چپن های زیبا وخوش دوخت ابریشمین؛ خواستند چهرۀ افسقال، مجلسی و قومی از خویش به نمایش بگذارند. این انسان های جَلد و چابک، بَلد با جَهِش و دَوِش ویژۀ زنده گی غربی؛ اکنون با قیافه های جدید و لباس هایی که سال ها قبل آن ها را از خویش به دور کرده بودند؛ چنان با گام های شمرده و لنگر دار بر زمین وطن پا می گذاشتند که گوییا لاشۀ های گران وزن کوه اند که به قدرت خداوند با عظمت به راه افتاده اند. عده یی از این تازه بر گشته ها در همان روز های آغازین  ورود؛ « پَر» دست شان را خواندند و دانستند که پول ساعت ده دالر وهشت هیرو کمائی شان درامریکا  و اروپا؛ کفاف مصرف چند روزه رقابت های انتخاباتی شان را در برابر ثروت های به دست آمده از قاچاق و ترافیک مواد مخدر، قرار دادهای میلیونی ساختمانی و اکمالاتی، مافیای زمین و خریطه های توزیع شدۀ عرب وعجم؛ خر پول های داخلی را؛ نه می دهد.   

همچنانی که این تازه برگشته ها به زودی در یافتند که مردم تفویض حق نماینده گی از ایشان را به شخصیت های « مونتاژ شده »؛ اعتماد نه می نمایند، این  ها که انتظار داشتند؛  اسپ شان در خانۀ مَلک قریه بسته شود؛ مشاهدۀ استقبال بی تفاوت وحتا کنایه ونیش زبان وچشم مردم برای شان حالی ساخت که برد شان در جملۀ احتمالات بسیار کوچک است، با آن هم همواره این جمله را ورد  زبان  داشتند که : مردم از ایشان دعوت نموده است که به وطن بیایند،  پایگاه و«بیز» مردمی دارند، اما پول ندارند. این عده در داخل در جست وجوی یک « جهیز گر » خوب با دست باز وکیسۀ پُر بودند که مصارف انتخابات را برای شان تدارک نماید که با گشایش کار وجلوس در « خانۀ ملت » این ها نیز« دَین » شان را در برابر «سخاوت » او؛ ادأ نمایند. (البته این جمله خاص این گروه نه بود بل زیادی از کاندیدا های از داخل نیزکه درجست و جوی حامی بودند همین جمله را تکرار می کردند). عده یی از این  تازه بر گشته ها؛ هر چند دست شان به جیب شان بود و پی بردند که کمتر کسی بدون «عوض» برای شان دست تکان می دهد؛ اما این را نیز دانستند که « طمع ورزان »؛ هر دستی را برای طمع نه می فشارند بل در برابر « خد مت » شان اگر بهائی می طلبند از کسانی است که حد اقل تعلق و منا سبتی اعم از قومی یا سیاسی با ایشان داشته باشند، حتا محافل گاو کُشان و پلو پزان این گروهِ با دست باز از بیرون رفته؛ با تمام هم  طرازی مادی شان در برابر رقبای پا  بر جای محلی؛ چندان گرمی و جوشش اطمینان بخش نداشت. چنانچه از نتیجه پیداست که شاید هیچ کسی از این طیف نامزدان از هیچ جناحی و در هیچ محلی به هدف نائل نشده اند. گروه های قومی و احزاب سیاسی نیزهر کدام در جست و جوی افراد منسوب به خود وهواداران شان؛ که می پنداشتند بخت پیروزی در انتخابات را دارند؛ آغاز نمودند. هر چند نبود احزاب فراگیر و نیرو مند واجد برنامه؛ مانع آن بود که رأی دهنده ها در برابر کاندیدا های این احزاب با مطالعۀ خط مشی و برنامۀ حزبی شان ؛ تصمیم اتخاذ نمایند؛ اما این امر مانع آن نشد که عده یی از نامزد ها تصاویر رهبران و یا شخصیت ها ی مورد احترام شان و چهره های مطرح اپوزیسیون رژیم را در کنار تصاویر شان به نمایش بگذارند. هم چنانی که عده یی با وجود نسبت شان به یک حزب سیاسی؛  خود شان را کاندیدای مستقل معرفی می کردند.

حزب قوم گرای افغان ملت که تعداد زیادی از رهبران وهواداران آن در رده های بلند تصمیم گیری های کلان سیاسی چه در کابینه و چه در خارج از آن در سطح مشاوران و حلقات نزدیک به رهبری دولت قرار دارند واز امکانات دولتی وپولی بی رقیبی درسطح کشور بهره مند می باشند واز تمام این امکانات برای به پیروزی رساندن اعضأ وهواداران شان در انتخابات بهره بردند؛  نظر غالب شان این بود که چهره های پشتون «غیر تعامل پذیر» را به میدان رقابت های انتخاباتی بکشانند. هر چند این نظر در بین هواداران این حزب مخالفانی نیز داشت، اما شخصیت های با نفوذ حزب که در کابینۀ دولت در وزارت خانه های کلیدی تکیه زده اند وچهره های پرخاش گر این حزب که رسانه ها را عرصۀ جولان عقده های انباشته شدۀ قومی وزبانی خود ساخته اند ؛ با این استدلال که « تعامل پذیر ها» در پارلمان از جانب تاجیک ها «جذ ب» می شوند، توانستند نظریۀ « کاندیداتوری غیر تعامل پذیر ها » را به کرسی بنشانند. در روشنی این اندیشۀ تار تعدادی از وکلای پشتون که در پارلمان قبلی عضویت داشتند  وبا سایر وکلا، به خصوص با وکلای تاجیک؛ مراوداتی بر قرارنموده بودند؛ در این دورمورد حمایت حزب قوم گرای افغان ملت واقع نه شدند و کاندیدای غیر قابل تعامل که اکثر شخصیت های «دشنام گو» و«توهین گر» و متعصبان افراطی  بودند؛ مورد حمایت حزب قرار گرفتند.  جنباندن این حلقۀ اقبال نا ممکن چیزی شد که امروز خواب راحت رهروان وهواداران این حزب را ربوده است و حزب را تامرز نابودی وانحلال کشانیده است. این نامزد ها با تفکرات نفرت انگیز از ستم و تبعیض و نا دیده انگاری دیگران، باتحلیل های ساده وانتزاعی وخالی از مفهوم، کوته نظری و درک سطحی و احساساتی از قضایای سیاسی و فقدان روش مندی تحلیل مسائل قومی و زبانی واسیر سیا ست های روزمره و بی عمق و مضحک زبانی و قومی از طرف جامعه وحتا قشر آگاه پشتون نیز طرد گردیدند.  این رهبران وهواداران نا آگاه شان برای گشودن دربی تقلا نمودند که سال هاست ستم دیده ها و آگاهان واقع بین؛  آن را بسته اند. این شکست های زنجیره یی به جای این که تمامیت خواهان از واقعیت به دور را؛ به سوی درک واقعیت های موجود در جامعۀ ما سمت وسو دهد و از پندار یک نظم تخیلی و خود ساخت بدر آرد تا عوامل و  انگیزه های نا توانی جایگاه شان را به تحلیل و گفت وگو بنشینند؛ برای گریز از بار مسؤولیت در کنار پندارهای واهی دیگر به کج راهۀ دیگری رهروان شان را متوسل می سازند که آن عبارت از ادعای وجود یک برنامۀ « توطئه» علیه ایشان است. بی مصرف ترین وساده ترین علتی که در تعطیل تفکر و توقیف خرد با سرخ وسفید شدن ها وغُرغُر های سیاسی از سر استیصال در قبال شکست های تمامیت خواهانه از جانب حلقات مطرود سیاسی  این حزب؛ ارائه می گردد این است که : توطئۀ شورای نظار است! که مانع رسیدن به مقاصد ایشان می گردد. مدعییان این ادعا نه می خواهند بپذیرند که کار شورای نظار نیست بل دوران احتضار تمامیت خواهی است.  نمی توانند تن در دهند که واقعیت های اجتماعی خود شان را بر واقعیت های سیاسی قبولانده اند. دیگر نمی شود در میانه و فضای کنونی و هوشیاری موجود و تعامل زنده و جاریِ امروز با استبداد ادامه داد وهمچنان سوار براسپ سرکش و مغرور «کوچک نگری» زمین و زمان را قبضه کرد. تئوری پردازان برتری جوئی های قومی پشتون در عوض روشن گری و تحلیل دقیق از واقعیت  های سیاسی و اجتماعی کشور و پذیرا سازیی رهروان شان به زنده گی با همی و جست و جوی راه حل های علمی برای رفع نقایصی که موجبۀ شکست های مکرر شان گردیده است؛ با به بی راهه کشانیدن بی خبران خودی شان که تعداد شان کم هم نیست؛ در اعتقاد به توطئه از جانب دیگران به درشت گوئی و گزافه می پردازند که مانع نقد درست اوضاع خود شان می گردد. وقتی ماه ها قبل از انتخابات نویسنده یی پشتون تبار از ولایت کندز  در سایت بینوا نوشت که معین « مرستیال» نمایندۀ آن ولایت دروازۀ پذیرش خود را در برابر مردم کندز بسته است و پیش بینی کرد که این بار محال است که او به پارلمان راه یابد، وقتی مردم کابل به عصمت « قانع » که به هیچ بندی از اخلاق و معاشرت انسانی بسته نیست و نمونۀ  کاملا عیار تیپ « تعامل نا پذیر »هاست و غیر پشتون را با چوب دشنام و بد زبانی بدرقه می کند؛ رأ ی نه دادند، وقتی طلبای کرام! بازوی مسلح تمامیت خواهی پشتون در محلات زیر حراست شان انگشت رنگین را « قلم » می کنند و بینی می بُرند و محلات رأی دهی راخاکستر می سازند؛ دانسته نه می شود که شورای نظار در این امور چه نقشی داشته است. بایست تئوریسن های «لزبن» رفته و «پاریس» دیدۀ پشتون؛  که برای توجیه وحشت،  بنام « مقاومت ملی » لای کتاب های کهنه و نو را می پالند و با فتور در اندیشه و بیان با القابی که برای شان توهم دانشمندی را ایجاد کرده است؛  کشتار های قومی و جنگ را توجیه می کنند و سیاست  زمین سوخته  وتصفیه های قومی ومذهبیی طالبان را « فورمول نظامی حل قضایای افغانستان » می دانند و عهد و پیمان های زور مدارانۀ  گذشته را نقش حکاکی شده جاودانی و سر نوشت محتوم این دیار می پندارند و با لحن عصبانی و پرخاش گر؛ پل های ممکن مفاهمه و زندگی در یک جغرافیای واحد را ویران می کنند، به تحلیل وضعیت خود شان بپردازند.              

شورای نظار منحیث تشکل سیاسی – نظامی، سال ها قبل توسط بنیان گذار و رهبر آن زنده یاد احمد شاه مسعود؛  منحل اعلان گردیده است. اعضای آن عده یی چون قبل به جمعیت اسلامی به رهبری  استا دبرهان الدین ربانی وفادار مانده اند و عده یی به احزاب دیگر سیاسی پیوسته اند و یا خود بنیان گذاران احزاب سیاسی ثبت شده یی هستند که  نظرات متفاوت و حتا متضاد در سیاست، اقتصاد و شیوۀ ادارۀ دولتی دارند. بار مسؤولیت تصامیم نا بخردانۀ خویش را به دوش سازمانی که اصلا وجود عینی نه دارد انداختن؛  در یک کلام توسل به اوهام است که غیر از فریب خود و کوشش برای فریب دیگران؛ کار دیگری بوده نه می تواند. حذف اعضای سابق شورای نظار از وظایف شان از چند سال تا کنون به منزلۀ سیاست مستمرکادری دولت اجرا می شود، اما نگاه واقع گرای این افراد به قضایا، همدیگر پذیری، درک درست وضعیت و پیش دستی شان در انتقاد از خود و بیان طرح ها ی اصلاحی واستقامت در برابر دشواری ها؛ زمینۀ مانور را برای آن ها میسر ساخته است؛ که نتیجۀ آن را درهمین انتخابات اخیر همه شاهد بوده ایم.                             

اما: کینه توزی های قبیله یی وانتقام جویی های عشایری و خون ریزی های محصول آن را به توطئۀ شورای نظار نسبت دادن وشورای نظار را رقم پرداز نتایج انتخابات  دانستن و آن را گردانندۀ اصلیی ار گان های مسلح وامنیت، سیاست خارجی، بمباردمان های ناتو وامریکا،هدایت کنندۀ طیاره های بی سرنشین طالب کُش معرفی داشتن؛ اطلاعات نادرستی است که مدعییان روشن گری این قوم  برای اغفال قوم خویش برای آن ها، تحویل می دهند و آنان را از فهم حقایق محروم نگه می دارند. پیشینه نویسان  آن ها؛که نا بکاری های گذشتۀ شان را مردانه گی وشکست های تاریخی شان را با دروغ پردازی؛ ظفر وپیروزی برای امروزی های شان وانمود می سازند و به طبل تکرار آن می کوبند؛ با ایجاد توهم غیر واقعی؛ فضای احساساتی وفاقد مبنای عقلایی را که هیچ واقعیتی مزاحم؛ مجال واجازۀ ورود را در قلمرو آن ندارد؛ به میان می آورند  ودر نا برخورداری از ظرفیت های تکامل پذیری تاریخی؛ مردم شان را در متحول سازیی جامعۀ امروز از درون بر مقتضای ایجابات زمان فاقد آگاهی می سازند.  

 


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا