اخبار و گزارشات

یک برنامه دیگر برای افغانستان

afghanmap_partition

 

هزینه سیاست ایالات متحده در قبال افغانستان، میلیارد ها دالر و جان باختن صدها سرباز ایتلاف در سال است که بیشتربه منظور جلوگیری از کنترول طالبان بر مناطق پشتون نشین افغانستان عملی می گردد، اما با وجود آن هم ایالات متحده امریکا و هم پیمانانش قادر به شکست طالبان از طریق نظامی نیستند. و از طرف دیگر، ما شاهد اصلاحات چشم گیری در حکومت فاسد رییس جمهور کرزی نیز نخواهیم بود.

از سوی دیگر، اردوی ملی افغانستان قادر به برعهده گرفتن مسولیت عملیات از آیساف در مناطق جنوبی و شرقی افغانستان در قالب هیچ جدول زمانی واقعی نخواهد بود. به تاریخ ۱۵ دسامبر همین سال، ارزیابی نیویارک تایمز نشان داد کهبراساس دو گزارش جدید محرمانه استخباراتی،  چانس کامیابی در افغانستان محدود است، مگر این که پاکستان در راستای از بین بردن پناه گاه های شورشیان در مرز هایش وارد عمل گردد.” که این امر نیز آن قدرها عملی به نظر نمی رسد.

با این عناصر منفرده که سیاست امریکا در قبال افغانستان را به مشکل جدی مواجه ساخته اند، خوش بینی پیرامون موفقیت استراتیژی امریکا در جنگ افغانستان، شبیه اظهارات ملکه سفید در هنگام صرف صبحانه اش است که با خود می گفتچرا من گاهی همانند اکثریت، به شش امر نا ممکن قبل از صرف صبحانه ام فکر می کنم.”(موفقیت با این روش نا ممکن به نظر میرسد).

گزینه تجزیه غیر رسمی یا عملی (De Facto)افغانستان می تواند که یک بدیل خوبی برای اداره اوباما به عوض شکست استراتیژیک  باشد. اداره اوباما باید که تعیین ضرب الاجل برای خروج نیروها را توقف داده و در عوض متعهد به حضور و نقش دراز مدت در مبارزه با شورشیان با یک نیروی ۳۵-۵۰ هزار نفری برای ۷-۱۰ سال آینده گردد. و همزمان با آن، واشنگتن باید کنترول مناطق جنوبی و شرقی افغانستان را که برای امریکایی ها بسیار سنگین و گران تمام می شود، به طالبان بسپارد. امریکایی ها و متحدانش بایست جنگ و جان باختن را در آن مناطق متوقف ساخته و در عوض، با اعزام نیروهای هوایی و نیروهای ویژه، از سقوط مناطق غربی و شمالی افغانستان جلو گیری کنند. هم چنان ایالات متحده امریکا باید روشن سازد که القاعده را در هر جایی که باشد، مورد هدف قرار می دهد و هم چنان طالبان متجاوز(طالبانی که از منطقه تحت کنترول خود بیرون و بر مناطق شمالی یا غربی حمله کند) و پایگاه های که در امتداد مرز پاکستان قرار دارند و از اسلحه سیستماتیک که پیش از ۹/۱۱ در دسترس شان نبود استفاده می نمایند، را نیزمورد هدف قرار خواهد داد.

گزینه تجزیه غیر رسمی افغانستان، زمانی کارآمد است که سایر گزینه ها بد تر از آن باشد، که ما اکنون در آن وضعیت قرار داریم(سایر گزینه ها موثر نیستند).

مثلا یک گزینه، ادامه پالیسی کنونی است. که امریکا نزدیک به ۱۰۰۰۰۰ هزار سربازش را به افغانستان فرستاده است، در حالی که در آن کشور، بین ۵۰-۱۰۰ نفر از جنگجویان القاعده موجود است که به این اساس، بین هزار الی دو هزار سرباز امریکایی برای ۱ نفر القاعده به هزینه سالانه ۱۰۰ میلیارد دالر گماشته شده اند. که این کاملا هزینه غیر منطقی است.

و حتا اگر نزدیک به ۳۰۰ جنگجوی القاعده که اکنون در پاکستان هستند، کمی بجنبند. 

و از خطوط مرزی هم پا فرا تربگذارند، باز هم تعداد شان قابل ملاحظه نیست و چندان تفاوت عملی را به وجود نخواهد آورد و هم چنان نمی توان آن را توجیه ای برای یک جنگ زمینی عظیم با این قدر ارتش و هزینه ها کرد.

گزینه دیگر این است که ایالات متحده امریکا طی چند سال نزدیک، تمام نیروهایش را از افغانستان خارج سازد، ولی این گزینه ممکن منجر به فتح تمامی این کشور به دست طالبان گردد. این حالت یک وضعیت جنگی را در همسایه های افغانستان ایجاد خواهد کرد. و در نتیجه افراط گرایی اسلامی در پاکستان افزایش خواهد یافت و این خطر بزرگ وجود دارد که آن ها به تاسیسات هسته یی این کشور دسترسی پیدا کنند. از سویی هم روابط نو پای استراتیژیک میان هند امریکا را تضعیف کند. آینده ناتو را زیر سوال ببرد و تحریکات جهانی را برای حمایت از افراط گرایی اسلامی به منظور دهشت افگنی بیشتر بر علیه جوامع آزادی خواه، سازمان دهی کند. در سطح جهانی، دوستان و دشمنان، ما را شکست خورده ببینند و در نتیجه یک امریکایی ضعیف تر از همیشه داشته باشیم.

گزینه سومی این است که، ثبات را از طریق گفتگو و مذاکره موفقانه با طالبان در افغانستان بیاوریم. چنان چه رییس سی آی ای Leon Panetta نیز این حرف را گفته است.

البته باید ملتفت بود که از دیرگاهی بدین سو، طالبان فکر می کنند که آن ها برنده خواهند شد. بنا، آنان این مساله (مذاکره) را رد خواهند کرد. از سویی هم، با وجود حملات شدید طیاره های بدون سرنشین امریکا بالای طالبان، امریکا نمی تواند که طالبان را وادار به یک نوع مصالحه سیاسی نماید. (بنا این راهکار هم عملی نیست)

مقایسه یا مثالی که بیشتر برای توجیه پالیسی کنونی امریکا در افغانستان از آن یاد آوری می گردد، پالیسی افزایش نیرو در جنگ عراق ۲۰۰۷ است. چنان چه James Dobbins نماینده پیشین امریکا برای افغانستان به آن اشاره کرد بود.

این در حالی که در ۲۰۰۷، اقلیت عرب سنی مذهب در عراق، در برابر اکثریت شیعه مذهب آن کشور شکست قاطع خورده بودند و پس از این شکست بود که سنی های شکست خورده به نیرو های امریکایی به خاطر محافظت خود شان پیوستند، اما در افغانستان قضیه کاملا معکوس است و طالبان ریشه در قوم اکثریتی افغانستان دارد نه قوم اقلیتی.

این اکثریت پشتونی طی سالیان گذشته در جنگ های داخلی پیروز بوده اند نه بازنده. در عراق ۲۰۰۷، جایی برای القاعده در میان سنی های آن کشور نبود. در حالی که در افغانستان حضور القاعده، تهدیدی برای رهبری طالبان محسوب نمی گردد. بزرگان قوم پشتون در مقایسه با شیخ های عرب، نفوذ کمتری بالای طرفداران خود دارند. خلاصه این که پالیسی افزایش نیرو که در عراق عملی گردیده بود، کمتر در افغانستان کارگر واقع گردیده است.

نا گفته نباید گذاشت که تاریخ نگاران از این مساله، معما خواهند ساخت که چرا رییس جمهوری امریکا ۱۰۰ هزار سرباز را ۱۰ سال پس از ۹/۱۱ به افغانستان فرستاد، چرا سیاست سازان طوری وانمود می کردند که سرنوشت جهان پیشرفته، وابسته با آرامش در مارجه کندهار است.

بنا، با در نظر داشت بدیل های فوق، به این نتیجه میرسیم که تجزیه غیر رسمی افغانستان هر چند راهکار ایده آل نیست، اما نسبت به راهکارهای دیگر، بهتر به نظر میرسد.

 

برگرداننده به فارسی:  ویس صدیقی

 

___

برای مطالعه اصل مطلب به زبان انگلیسی اینجا اشاره کنید

 


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا