کرزی کنار پنجره تنها نشست و گفت:
ای احمدی نژاد! حسد میبرم به تو
عطر و گل و ترانه و بدبختی ترا
با هر چه (طالب) است همه میدهم ترا
تنها دو سه خریطۀ زر بهر من فرست.
احمدی نژاد:
یورو نهم به دامن داوود زی ولی
هشدار تا که فاش نگردد قرار ما
شرطی دگر مراست:
باید حجاب شیعه و فرهنگ یا امام
در تی وی بیات بود درس صبح و شام
دارالفنون شرک مرا (محسنی) عمید
دارالسفیر کذب مرا (مالکی ) برید!
دیگر دو خواهشی که مرا هست:
پلکک مزن به هر سخن راست جان من
شیطان چاق را بکش از خانه زودتر
بگذار لاغران چو من همره ات شوند.
کرزی:
من با تو همرهم.
لیکن چسان کنم که ندانم چرا همیش
چشم سفید من به غلط میپرد به چپ
وقتی که حرف راست بیاید مرا به لب.