خبر و دیدگاه

ملاقات ریس جمهور کرزی با یک ترکاری فروش

kazai_weirdsmile

 

سخنگوی دولت در یک کنفرانس مطبوعاتی افشاء نمود که شخص مذ اکره کننده که خود را نماینده گروه طالب ها خوانده و چند روزی را در ارگ ریاست جمهوری به بحث و گفتگو نشسته بود، ملا منصور نماینده گروه طالبان نه بلکه یک ترکاری فروش در کویته پاکستان بوده است. منابع نزدیک به ارگ گفته اند که این ترکاری فروش ماهر که از قرضداری و مشکلات اقتصادی روزگار رنج میبرد، از آشفته بازار بی نظمی، بی قانونی، و به قول خودشان «پخپل سری» های موجود سود برده و خود را در چهره یک نماینده قلابی تا ارگ ریاست جمهوری رسانده و یک مقدار هنگفتی از دالر و یورو های ایرانی، امارتی، و آمریکایی را قپیده وخود را دوباره به کویته رسانیده است. در خصوص این مسله سخنگوی دولت نگرانی شدید آقای کرزی را ابرازنموده تاکید نمود که منبعد هرگز به ترکاری فروش، نانوا، حمامی، بقال، گلکار، رنگمال و… اجاره نخواهند داد که به بهانه نماینده مخالیفین داخل ارگ شده و سبب تشویش شهروندان کشور گردند.

گفته شده که ترکاری فروش بعد از عزیمت به کویته مورد استقبال سایر دست فروشان قرارگرفته و از جریت وشهامت وی تقدر به عمل آمده است. او که از طرف صد ها ترکاری فروش و رنگمال، دوکاندارو…حلقه شده بود لب به سخن گشود و گفت که اگر می فهمیدم که با قدم گذاشتن به دربارآقای کرزی، صاحب این مقدار پول و عزت میشوم، چند سال قبل دست این به این اقدام فداکارانه میزدم و حالا بجای کراچی ترکاری، سوپرمارکیت میداشتم.

یکی از دوکانداران که کم وبیش اخبارگوش میکرد وچند کلمه ای ازسیاست و جنگ بلد بود به ترکاری فروش گفت” او بیادر تو که سیاست نمی فهمی و از من نادان کرده نادان تری چگونه توانستی خود را به ارگ کابل برسانی و خود را نماینده طالب ها معرفی کنی”؟

ترکاری فروش با یک مکث معنی دار گفت: «تاکه احمق در جهان است مفلس در نمی ماند». قرضداری و مشکلات اقتصادی مرا سراسیمه و پریشان ساخته بود چند شب متواتر استخاره کردم بلاخره در شب آخر که شب جمعه بود هاتفی در خواب برایم گفت که حاتم طایی در ارگ ریاست جمهوری کابل نشسته که از در ودیوار قصرش دالر و یوری ایرانی و آمریکایی میبارد و سالهاست از هرترورست و آدمکش دعوت میکند تا به ندای صلح پاسخ مثبت گفته صاحب زمین، خانه،پول، عزت و بلاخره هرچیزی که بخواهند خواهندشد. من که الحمدالله زمین و خانه به قدر ضروت دارم خواستم مقداری پول بدست آورم به همین سیب دل به دریا زده خود را نمایده ارشد طالب ها معرفی کردم و هی میدان و طی میدان خود را به حاتم طایی رساندم و حاتم طایی از سر محبت و شفقت پدارنه به من میگفت: «طالب جانه وروره خدای می راولی.»

راستش را بگویم قبل از این اینکه با حاتم طایی گفتگو کنم یک کمی ترسیده بودم که مبادا افشاء شوم ولی آنقدر محبت و نوازش دیدیم که ترس از سرم پرید .شما خو میدانید که من بیسواد استم از سیاست و این گپ ها خیلی دوراستم در اول در مقابل هرسوال «بلی»، «نخیر»، «درست است»، انشاالله میشه و … میگفتم . در آخر دیدم که هیچ گپی نسیت هرچه بخواهم نی نمی نمی شنوم من هم دهن جوال را کلان گرفتم و حاتم طایی صاحب خم به ابرو نیاورد . روز آخر که از ارگ خارج میشدم ریس دفتر حاتم طایی کمی بالایم مشکوک شده بود و به یک آقای دگه که مشاور امنیت ملی بود میگفت که این آدم نماینده طالب نیست . مشاور امنیت ملی که کمی سیاست را در خارج خوانده بود به ریس دفترگفت من از اول شناخته بودم که او نماینده طالب نیست. سردفتر گفت که چطور خواهد شد؟ مشاور گفت که گپ از گپ گذشته «قمار ره باخیتم فکرت باشه که حریف ازدست نتیم».

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا