خبر و دیدگاه

وضعیت موجود سخت نگران کننده است

afghanistanmap_black

 

وضعیت موجود در کشور آشفته، گیج کننده و پرآشوب است. فساد و رسوایی درانتخابات و دیگر امورات کشوری و لشکری موج می ‌زند. در هر وضعیتی، توجیه‌گران، چاپلوسان و حقه‌بازان بی‌شماری نیز سبز می­شوند. امیدواری و ناامیدی، خوش‌بینی و بدبینی، سرخوشی و سرخوردگی، شادی و غم همه هجوم می‌آورند. گاهی آدم فکر می‌کند، خوش بینی تنها حماقت زیسته شده در راه آینده برای ما افغانها رقم زده شده است.

در قدم اول  آنچه در افغانستان بنام  انتخابات مطرح است و آنچه تحت نام وضعیت موجود مطرح بوده ، یک رخداد زیسته شده است که ما هستنده‌های بالفعل، آن را بالفعل تجربه می‌کنیم و می بینیم این می‌تواند هم واقعیت باشد و هم حادواقعیت، هم بود و هم دارای ابعاد وانموده باشد. ولی یک رخداد اتفاق افتاده در بطن یک فرایند است قدم دوم این که آنچه در افغانستان جریان دارد وضعیت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، عقیده‌ای و تاریخی را ساخته اند، تنها نمودگارهای رسانه‌‌ای-تصویری‌ای نیستند که همه را در یابیم و تصویر دیگری بطور آنی خلق کنیم.

در یک نگاه ساده، دست کم بر اساس دو روش و فرضیه ساده می‌توان برای تحلیل این وضعیت نقطه عزیمت برگزید. یکی این که بگوییم جهان بر اساس تفکر غلط و یک توطیه بزرگ و حساب شده، در افغانستان دچار بحران و آشوب‌زدگی شده است که اکنون گره‌گاه و بزن‌گاه اصلی و نیز تاریخی آن به لحاظ زمانی و مکانی، ما هستیم؛ یعنی ما قربانی یک بازی کلان جهانی و توطیه‌آمیز شده ایم. پس قبل از آن که فاعلان متفکر، عاقل و مختار باشیم، موضوع بازی‌ها هستیم یعنی وسیله بخاطر هدف و همین طور خانه ما هم میدان نبرد و سنگر اصلی جنگ است نماد تخته شطرنج را داریم که دیگران روی آن بازی می نمایند علاوه براین، واقعیتی دیگری هرگز وجود ندارد بلکه حادواقعیت ها نیز این بازی را ماجرا جویانه ‌تر کرده است. پس ما و حرف ما و تصمیم ما چیست؟ بر اساس این روش باید نسبت به همه چیزی یک شک حسابی معطوف به توطیه کرده و لاجرم دست به یک قیام مردمی بزنیم تاهم از شر هرگونه توطیه و تفکر خارجی و داخلی رهایی(؟) حاصل کنیم و هم نیکویی و نجابت خویشتن را پاس داشته و زنده نگهداریم و اجازه ندهیم که قربانی توطیه و تفکر داخلی و خارجی شویم اما شرایط دست ما را از پشت سر بسته است.

فرضیه دوم این است که نه تفکر توطیه در کار است و نه توطیه سازمان یافته برای زُدایش و تباهی نجابت و نیکویی انسان و به خصوص ما افغان‌ها. بلکه این حکومت ما و ما هستیم که نه تنها که خویشتن خود را در بحران و نیستی غم‌انگیزی غرق می‌کنیم، بلکه دیگران را نیز بهترین اهداف نیستی و مرگ می‌بینیم و برای تحقق آن از سر و جان خود نیز می‌گذریم. یعنی، جهان و عالم در برابر سربازان مرگ و نیستی، گیج و مبهوت مانده اند و در نتیجه وضعیت پرآشوب و ناامید کننده شده است. اصلاً مایه‌ی شیطانی کردن جهان و شیطانی دیدن جهان ما هستیم اما حق و نا حق برف بام خود را بالای بام دیگران می اندازیم و دیگران را ملامت می دانیم.

در نهایت ما به فرافکنی‌ای کشنده‌ و خود سبک کنِ سهل‌انگارانه مواجه هستیم که راه هر گونه فهم و دانایی را قفل می‌زند. یعنی، به جای فهم این وضعیت و بحرانی که ما را در کام خود فرومی‌برد و سرگیچه مان کرده است، دست به فرافکنی‌های ناامید کننده و کودکانه می‌زنیم که انگار جز ظهور ابرانسانی دیگر راه حل ممکن وجود ندارد. در فرضیه اول تمام درد و آلام را به دیگری و بیرون از خود ارجاع می‌دهیم و به برائت خویشتن پافشاری کرده برای دریافت یک راه حل دراماتیک  وغیرواقعی سرگردان هستیم. اما در فرضیه دوم تمام نگون‌بختی را برخویشتن خود بار می‌کنیم، هرچند امکان دارد بسیاری از آشوب‌ها ریشه در بیرون از ما داشته باشند،  واما محور فتنه در جهان پرآشوب ما هستیم و دست پر آشوب کشور های همسایه ما دیگر شیفته‌گی بی‌خردانه زاده یی نبود درک ما از آنچه که بر ما و منطقه می گذرد بوده می تواند.

ما و مسوولین عالی رتبه ما عادت کرده ایم که در هر کاری خارجی ها را ملامت دانسته و توطیه گر معرفی کنیم آیا تقلب در انتخابات توطیه خارجی ها بود یا بی کفایتی ما آیا این یک نمایش محض بود؟ این نمایش و توطیه را ما کردیم یا دیگران ؟ نه خیر ! ما کردیم و مسولین ما کردند ؟ یا اصلاً این چیزها از بنیاد اتفاق نیفتاده است بلی افتاده است اما ما نقاب به رو انداخته همه چیز را نا دیده می پنداریم بلکه ما افسون و دیوانه حادواقعیت هستیم؟ یا هم رسانه‌ها ما را در گیرو اسطوره‌ی یک رخداد اسیر کرده که چنان نبوده است؟ این سوال‌ها را می‌شود با روش‌های فهم پذیر توصیف کرد. اما تنها با حادواقعیت و انصاف و شکوه و درک درست نه کور خود بینای مردم.

حالا مسولین و ما این وضعیت را در کدام سطوح تحلیل می‌کنیم؟ مثلا در سطح کوچک تر مثل برگزاری انتخابات و تقلب و مشکلات مربوط به آن و یا در سطح کمی کلان‌تر مثل آشفته­گی و بربادی کل مملکت که هر روز دامنش از خون لکه دارتر می‌شود: در چارچوب رخداد و فرایند. گذشته از این، واقعیت‌ها  و فاکتورها را طبیعی می‌بنیم و یا پدیداری؟ بعد هم راه حل چیست؟ روش ارایه راه حل، مطلوبیت راه حل، عقلانی بودن راه حل، علمی و عملی بودن راه حل از جمله مسایل بحث برانگیز دیگری است که باید مورد نقد و ارزیابی قرار گیرند. همان طور که در تبیین وضعیت نیز این مسایل را ملاحظه می‌کنیم: مسوولیت اندیشی سنجش گرایانه باید داشت.

پس، وضعیتی را که توصیف کردم، واقعیتی است که باید در جهت دانستن و بیان آن تلاش بیشتر صورت بگیرد. همان طوری که انتخابات  نیز یک واقعیت بود(این سرنوشت واقعیت به کجا انجامید ؟ چقدر خیانت ها جنایت ها و تقلب ها بر ملا شد سخن دیگری است). به نظر من، این رویکرد دست کم ما را به‌سوی دانایی و فهم هدایت می‌کند تا توطیه‌بافی و تغزل‌گرایی‌ تراژدیک و ناامید کننده؛ چون توطیه‌بافی و تغزل‌اندیشی عملا از سه عنصر مهم مانند عنصر اندیشه و معرفت، واقع‌گرایی و عمل‌گرایی به دور مان می‌کند. حرف بر سر احساس و بیان آن نیست، درست است که انکار احساس خود عمل غیرعقلانی است. اما بیان احساس و شکوه‌های جان‌گداز در یک زمینه دیگر با روش دیگر و با هدف دیگر مقبول و مجاب کننده است.

بنابرین، پرسش این است که چگونه می شود وضعیت بهتر شود؟  در نهایت تحلیل ما از وضعیت چیست؟ به حاشیه‌ها چسپیدن  و موارد خاص را بر کلیت تعمیم دادن، انحرافی در بحث به وجود می‌آورد. چیزی‌که حاد شده و همه به آن تمسک می‌جویند، “اصلاحات” است. راستی چه کسی آمده در این مملکت اصلاحات را تیوریزه کرده است؟ نیرو و جنبش دموکرات اصلاح طلب و قانون پزیر کجاست؟ حرف‌های پا در هوا مثل این‌که اصلاحات از درون(قدرت) نمی‌شود و یا اصلاحات از بیرون(قدرت) ناممکن است و یا هر دو راه درست است و یا هردو راه غلط است، راه به جای نمی‌برند. مهم این است که در حرکت به سوی اصلاحات، ما در غیبت سنجش عقلانی و رویکردهای تیوریک که پایه‌های مجاب کننده‌ی ‌علمی داشته باشد، به سر می‌بریم. همان طوری‌که نیروی بالفعل انسانی آن را نیز نداریم. پس بهتر است واقعیت را واقع‌بینانه بنگریم. چون با تعارف عارفانه و گفتارهای پریشان و شکوه‌کنانه نمی‌توانیم رخدادها و فرایندها را به مثابه دینامیزم‌های انکار ناپذیر وضعیت کنونی درک و فهم کنیم. فراموش نکنیم که هیچ آرزوی کلانی یک شبه تحقق نمی­یابد و نتیجه سهم گرفتن و مشارکت بر اساس قانون ریاضی در فرایندهای کلان سیاسی-اجتماعی قابل پیمایش نیست. بنابراین، سازمایه‌ها و نیروهای نامطلوب، هم‌چنان کارشکنی‌ها و بازی­های مضر را باید عاقلانه و با شکیبایی شناخت و نقد کرد، نه با فرافکنی‌های خود-ارضاگرایانه که از نگریستن و دانستن امر دشوار می‌گریزند.

 


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا