خبر و دیدگاه

استعفای مردانه بهتر از گریه زنانه

karzai_cries2

 

بحران های موجوده کشور فرارتر و پیچیده تراز آنست که بتوانیم آنرا با ساختن مجلس نماینده گان، انتخاب ریس جمهور حل کنیم. این بحران خیلی عمیق و دامنه دار شده است. دامنه آن فراتر از مرزهای کشور کشیده شده و برخورداراز لایه های مختلف شده است. لایه بیرونی، لایه میانی و لایه مرکزی و اصلی. این لایه ها گاهی با یک دیگربه شکل دافعه عمل میکنند و گاهی هم به شکل جاذبه. لایه بیرونی آن ریشه درمعادلات جهانی دارد مانند، سیاست های جهانی غرب، القاعده و تروریزم جهانی. لایه میانی مشکل سابقه و طولانی است میان ما و همسایه ها به ویژه پاکستان. این مشکل به نحوی در بی ثباتی و ناآرامی های کشور نقش محوری را بازی نموده است.اما به نظر بنده لایه اصلی مشکل همان لایه دورنی و مرکزی است که مردم این سرزمین با آن دچار اند. این لایه ریشه در ساختار های قومی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی این کشور دارد.

از منظر فرهنگی و اجتماعی دو معضل خیلی عمیق است و سرنوشت کشور و مردم در طول تاریخ با این دو معضل عجین بوده است. یکی جهل و دیگر فقر. که البته جهل و فقر گاهی هم نقش معلول را بازی نموده اند و گاهی هم نقش علت را. این دوعامل در عدم توسعه یافتگی کشور خیلی نقش داشته و تا هنوز نقش خود را به خوبی بازی میکنند. ازنظر قومی و سیاسی یک قوم همیشه خواسته یک سر و گردن خود را از سایر اقوام بالاتر جلوه دهد . برتری جوی قومی در کشوری که از جهات مختلف کثرت و تعدد درآن دیده میشود زمینه های استبداد سیاسی را هموارنموده است. این فاشیزم قومی در بطن خود استبداد را پرورانده و تا حال ما وارثین اخلاق و فرهنگ یک نظام استبدادی هستیم. فاشیزم قومی همیشه خواسته با سردادن اکثریت و اقلیت خود را بر سایر اقوام باهمه بی لیاقتی فرهنگی و تهی دستی خود تحمیل نماید. عدم توسعه یافتگی کشور در فرهنگ قبیله سالاری کشورنهفته بوده است. جهان خارج در طی چند صد سال شاهد تحولات خیره کننده سیاسی، فرهنگی، علمی و فنی بوده است . تحولات سیاسی در نحوه ساختن حکومت های مردم سالار که همه به طور مساویانه از حق شهروندی برخوردار اند و درتعین سرنوشت شان خود تصمیم گیرمیباشند، همانقدر با ارزش و پرثمر میباشد که تحولات علمی و فنی با ارزش بوده است.

بحران هویت ملی نیز از همین جا سرچشمه میگیرد. بعضی ها دانسته و یاندانسته هویت های حاکم قومی را هویت ملی گفته و به خورد عامه میدهند و از این طرفندهای شیطانی بهره میجویند.فرهنگ و اخلاق استبدادی که یکی از بدترین اخلاق حاکم در جامعه میباشد هنوز هم به حیات پلید خود ادامه میدهد.گرچه در طی دهه های اخیرشاخ های این درخت مصیبت بار خشکیده و برگ هایش از طراوت قبلی برخوردار نیست ولی هنوز ریشه در آب دارد. هنور هم فکر تولید میکند و میخواهد همان نیروی قبلی خود را بازیابد. تولید فکر کاذب یکی از نیاز های است که به ابقای نظام های ستمگر مدد می رساند. فکر کاذب درنظام های استبدادی یعنی نفی حق طلبی وحق خواهی. جامعه ایکه از داشتن یک فرهنگ سالم انسانی رنج میبرد و فرهنگ نظام استبدای در آن حاکم است. حق خواهی و حق گوی هویت ملی را زیرسوال میبرد!!! این فکر شیطانی سالهاست که کارکرد دارد و فاشیست های قومی از آن بهره ها میبرند. این اندیشه کاذب حجابی واقع شده میان حق و باطل.

زیان فاشیزم را امروز بیشر از بیش درک میکنیم. این زیان و مصیبت بزرگ همان تروریزم است. چالش تروریزم یکی از تهدید های بسیار خطرناک در کشورما، منطقه و جهان بوده که ده سال است که به ظاهر برعلیه آن مبارزه جهانی جریان دارد و لی نتیجه دلخوا برای مردم به ارمغان نیاورده است. شاید پرسشی به میان آید که فاشیزم داخلی چه ارتباط وثیقی با تروریزم جهانی دارد؟

این ارتباط زمانی آشکار میشود که ما نحوه و صداقت در مبارزه جهانی و کشوری علیه تروریزم را بررسی نمایم.

ده سال مبارزه جامعه جهانی علیه تروریزم شک و تردید های جدی را برانگیخته است. وصداقت این مبارزه را زیر پرسش برده است. جامعه جهانی با همه امکانات قوی و همه جانبه نه نتها دست آوردی ندارند بلکه دامنه جنگ، گسترش نا امنی وقدرت روز افزون تروریزم را نیز فراهم نموده اند. واقعا گیچ کننده است که جامعه جهانی دنبال کدام ناپیداست آیا در پی بحرای زدایی است یا بحران زایی ؟ و یا اینکه آگاهانه بحران می آفرینند؟آیا واقعا درمانده اند یا درماندگی کاذب خلق میکنند؟ آیا واقعا به بن بست نظامی رسیده اند و یا اینکه در مرداب وباتلاق افغانستان در جستجوی نیلوفرگمشده خویش اند؟؟ این پرسش های اند که ذهن هر شهروند این کشور را می آزارد.

و اما در داخل ما شاهد یک نظام گونه بی برنامه، فاسد و مافیایی هستیم که چنان در فساد بی پایان غرق است که از اجرای کوچکترین کار اصلاحی در خود محروم است. شاید کشور ما در طول تاریخ شاهد این نوع نظامی که قانون جنگل و حتی بد تر از قانون جنگل موبه مو درآن رعایت میشود نبوده باشد .

هر انسان با درک میتواند به سادگی پی بردکه در کشور یک نظام ناکام، بی برنامه، نظام مافیایی و بی هویت حاکم است . این سادگی درک از یک نظام بی برنامه برمیگردد به گفته های زعیم آن نظام که مانند سرنای چی از عمق دل پف میکند بدون اینکه به عواقب گفته های خود پی برده باشد. واقعا هم جای تعجب و جای شرم است که ریس جمهور یک کشور خطاب به مردم کشور خود و جامعه جهانی عنوان میکند که: « ده سال است که خارجی ها به کشور ما آمده اند جنگ است بربادی است من نمی دانم که این ها برای چه آمده اند.»

این گفته های آقای کرزی آشکار میسازدکه او پا را فراتر از گفتن سخنان غیر مسوولانه گذاشته است . او اینک احمقانه و غیر انسانی سخن میگوید. ریس جمهور یک کشور ده سال است برتخت حکمروایی کشور تکیه زده و خود را حامی و حافظ منافع ملی کشور عنوان میکند اما نمی داند که خارجی ها چرا به کشور ش آمده اند؟ ریس جمهور کشور مانند شهروندان عادی از تحولات کشور خود بی خبر است و نمی داند چه اتفاقاتی می افتد. این واقعا خجالت آور است که از یک طرف از کمک و همکاری جامعه جهانی سپاسگذاری میکنم و ازطرف دیگر نمی دانیم که این سپاسگذاری برای چه. از یک طرف ایالات متحده آمریکا را بزرگترین حامی خود در مبارزه علیه تروریزم میدانم و از طرف دیگر اعلان میکینم که معلوم نیست که آمریکایی ها در طی ده سال چه میخواهند انجام دهند. ازیک طرف با ملیارد ها دالرپول خیراتی غرب کاذبانه به حیات خود ادامه میدهیم ولی از سوی دیگر نمی دانیم که غربی ها دشمن اند یا دوست. این موضع گیری های خام و احساساتی ناشی از بی برنامه گی و بی تدبیری شخص ریس جمهور است که درطی ده سال نتوانست برای مهار سازی دشواری های درونی اداره خود فایق آید، فساد بی دادمیکند ولی مفسد معلوم نیست .کسی به دادگاه کشیده نمی شودبلکه از رفتنش به دادگاه جلوگیری میشود.

این و صد ها معضل لاینحل درونی و سیاست های دوگانه وغیر صادقانه غرب، کرزی را نگران آینده سیاسی اش نموده است. او برای اینکه توانسته باشد جایگاهی میان مردم پیدا کند میخواهد اکت های وطندوستی و شعاری مردمی را سربدهد و خارجی را متهم به عدم صداقت نماید تاباشد آینده سیاسی خویش را که سال اخیر زمامداری وی است سفید سازد.

ولی غافل از اینکه:

به هررنگی که خواهی جامه میپوش         من از طرزخرامت می شناسم

و همچنان غافل از اینکه:

به آب کوثر و زمزم سفید نتوان کرد         گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه

آیا استعفای مردانه بهتر ازگریه زنانه نیست؟؟ گریه و زاری برای چه؟ بهترین موقع برای ترورستان زمانی میسر میشود که قاطعیت و تدبیری درکارنباشد و حریف از در عجز و ناتوانی و از موقف ضعیف عمل کند. ترس تروریزم از عزم راسخ، قاطعیت در عمل یک نظام با برنامه و رهبر مدٌبر و قوی است .برعکس گریه و زاری بی تدبیری و شعبده بازی داروی نیروزاست برای تروریزم.

حالا که کار ازدست کرزی و تیم ناکام وی رفته است میخواهد کسب وقار به آینده سیاسی خود نماید میخواهد نیروهای خارجی را اشغال گر معرفی کند و ترورستان و آدمکشانی به طالب را که یک گروه دهشت افگن جنایت کار اند ودر عین حال تعلقات سمتی، قومی و زبانی با آنها دارد، بنام حرکت مردمی و مقاومت ملی معرفی کند.

از یک سو اعلان میکنم که آمریکا یک هم پیمان استراتیژیک ما است از سوی دیگر اشک میرزیم که به بخدا بیجاره شده ام «درد دارم» درد دارد که میرویس پسرش خارجی نشود . ولی یک بار در طی ده سال بخاطر کودکان کنارجاده که از فرط ناداری و فقر پلاستیک فروشی میکردند گریه نکرد که در اثر حملات ترورستی آدمکشانی به نام طالب شهید شدند و تکه های گوشت شان به شاخه های درختان پرت گردید. آنزمان نه دردی را احساس کرد و اشکی از چشمش سرازیر شد. دردش بخاطر پسرش است که خارجی نشود ولی برای صدها انسانی که از طرف ترورستان جنایت کار ازبین می روند نیست . دردی برای آن جوانانی که در صف اردو و پولیس وظیفه اجرا میکنند و هرروز کشته میشوند نیست.

معلوم است که زعیم ایکه به خلا، فکری دچارشود و خلل دماغ پیدا کند از این یاوسرایی ها خالی نمی باشد. کسی که به خلای تدبیر و خلای ذهن دچارباشد باید شعبده بازی کند به چشمک زدن و دست افشاندن و اشک ریزختن روی آورد.

اشک ریرختن برای چه؟ اداره یک ممکلت به تدبیر نیازدارد نه به شعبده بازی و گریه و زاری.

یک ریس جمهور منتخب باهمه امکانات داخلی و خارجی برای اینکه تدبیر به خرچ دهد برمیخیزد و گریه میکند که «درد دارم» و «ازآینده میرویس نگران استم»

انسان های بی تدبیر و بی فکر که درسر چیزی نداشته باشند از مهارت های دست و چشم استفاده می کنند. شعبده مهارت چشم است نه مهارت سر، چون درسر چیزی نیست باید چشمک پراند و گریه کرد. این اولین رهبر این کشور است که برای آینده مبهم تنها فرزندش گریه میکند!

حامد کرزی ریس جمهور میرویس کرزی!! ریس جمهوری که تنها نگران فرزندش میرویس کرزی است. تشویش دارد و برای آینده مبهمش اشک میریزد. ریس جمهوری که درد دارد . درد آینده میرویس کرزی!

آقای کرزی میگوید : نیروهای خارجی برای تامین منافع خود به این کشور آمده اند نه منافع افغانستان و زمانی که به منافع خود دست یابند، این کشور را ترک خواهند کرد. بلی همین طور است و دقیق است که غربی ها بخاطر منافع خود اینجا آمده اند. ولی دولت افغانستان از این فرصت چگونه باید سود میبرد؟ این فرصت طلایی نصیب کمتر کشوری شده است. ما باید برنامه میداشتیم صاحب فکر می بودیم و از موجودیت جامعه جهانی سود میبردیم. حضور جامعه جهانی در افغانستان میتوانست بسیار مفید واقع شود اگر ما میتوانستم با تدبیر، زیرکی سیاسی و خلاقیت فکری از حضورشان بهره می بردیم.

 

___________

در همین زمینه:

رئیس جمهوری که همواره گریه می کند

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا