خبر و دیدگاه

بسیچ همگانی برای جلوگیری از تحقیر و طالبانیزم

taliban_darkness

 

عنوان فوق برایند گفتمانیست که در نهمین سالگرد شهادت آمر صاحب در هالند، مطرح و مورد تائید، تآکید، کنکاش و بررسی همه جانبه حاضرین و سخنرانان محفل قرار گرفت. در نوشتار حاضر قبل از اینکه به موضوع بحث بپردازم بیجا نخواهد بود نکاتی چند پیرامون پروژه جنگ نرم که طی یک حرکت خزنده از چندی به اینسو در کشور ما از جانب آی-اس –اِی براه افتیده مختصرآ مکث نمایم.

تاریخچه جنگ نرم برمی گردد. بزمانی که شیطان با وسوسه ای که در آدم ایجاد نمود و با نفوذ در نفس انسان در واقع با ابزار انسان به جنگ انسان ( آدم ) رفت و در نتیجه باعث راندن او از بهشت شد.

شاید با الهام از همین اصل باشد که چوهدری ها و پنجابی ها با همکاری شیطان “وسوسه سرطانی” را در دل و دماغ ملت ما جا داده و عنکبوت وار در سراپای ما چنان تنیده اند که رهائی از آن کار ساده ای نیست. چنانچه متاسفانه همین اکنون اراده ملی در رقم زدن سرنوشت کشور عملآ زیر سوال رفته، غرور ملی یا خودباوری بطور جدی آسیب پذیر گردیده و عواطف ملی که بطور طبیعی جغرافیای هویتی هر آدم را تعیین می کند، عملآ خدشه دار گردیده است! حتا احساس شکست ,بیم و نومیدی از دستار سیاهان کینه توز شکنجه گر و انتقام گیر به حدیست که:

حامد کرزی معتقد است که تا افغانستان به پای خود ایستاد نشود بمجرد عقب نشینی خارجی ها، بلافاصله بدست تروریستان سقوط میکند.

سخنگوی وزارت دفاع میگوید که ما تا اکنون توان دفاع مستقلانه را بدست نیاورده ایم.

امر الله صالح از هجوم لشکر وزیرستانی در زادگاه مسعود هشدار میدهد.

و بالاخره جنرال حمید گل میگوید چون مسعود دیگر در جهان نیست لهذا آینده افغانستان بدون چون و چرا متعلق به طالبان است.

اینکه این تهدیدات تا چه حد جدیست گذر زمان به آن پاسخ خواهد داد اما این نکته کاملا هویداست که پشت این همه تهدید و ارعاب بیش از آنکه قدرت و اقتدار واقعی دستار سیاهان نهفته باشد، ترس از بیداری ملت افغانستان نهفته است. هویداست که تهدیدگر همیشه ترسو تر است! و امید به این میبندد که طرف مقابل از تهدیدهایش بترسد و عقب نشینی کند. طوریکه دیده میشود ترسانیدن ملت از یک گروه مزدور که هیچگونه جایگاه و پایگاه مردمی ندارد بطور سازمان داده شده نخست از حنجره حمید گل بلند میگردد و سپس از ارگ به آن شاخ و پنجه داده میشود. جالب اینجاست که یکی نمیپرسد که یا ایهالناس زمانیکه این گروه دارائی یک امارت بودند؛ قوای هوائی شامل چند غند هیلکوپتر و ترانسپورتی,۱۲ فروند هواپیما جنگی میک ۲۱ و سو ۲۲ داشتند؛ از طرف سه کشور برسمیت شناخته میشدند؛ قوتهای زرهدار, تانکها و توپها کوماندو داشتند نتوانستند حتا یک سنگر مقاومت را بزور تصرف نمایند ولی حالا چگونه ممکن است با یک کلاشینکوف یا هم راکت آر پی جی و در نهایت با یک کمربند انتحاری اردوی ۱۴۰ هزار نفری افغانستان را پس از خروج قوای خارجی شکست داده و بر افغانستان مسلط شوند؟؟آیا دیگران مرده اند؟ آیاآنها در پیشاپیش قوای پاکستان بسوی کشور ما لشکر کشی میکنند.و یا هم جن یا جادو به مدد شان میرسد؟

در حالیکه واقعیت چیزی دیگریست که متاسفانه باز هم با تساهل و تسامح و تجاهل العارفانه از آن چشم پوشی میگردد و آن اینکه اینرا همگان میدانند که بدون شک پس از خروج نیرو های خارجی بلافاصله بیرق سفید طالبان برای بار نخست بر فراز ارگ توسط طالبان نیکتائی پوش بلند خواهدشد و جنگ زرگری که برای انحراف توجه و تمرکز و درهم ریختن انسجام ملت افغانستان بطور هدفمند انتخاب شده, خاتمه خواهد یافت!سپس تئوری اسمیلاسیون که نوسط پروفیسور ترکی پیشنهاد شده محقق خواهد شد و با به محکمه کشانیدن به اصطلاح تاقضین حقوق بشر کمیته های بین المللی بحران و حقوق بشر هم خوشحال خواهد شد و…..که انشاءالله چنین مباد.

زیرا این یک واقعیت مسلم است که آی ایس آی تا مغز استخوان در حاکمیت فعلی رخنه نموده و آنها بخوبی میدانند که سرسپردگانشان دیگر توانائی مجدد گرفتن قدرت دولتی را از دست داده است.لهذا از داخل ارگ باسازماندهی تهدید نرم، که یکی از ابزار فرهنگیست و با هدف تأثیرگذاری بر ذهن ها و باورها استفاده می شود. زمینه تسلط دوباره مزدورانشان را فراهم مینمایند.

زیرا در تهدید نرم عامل تهدید، بدون منازعه فیزیکی و استفاده از نیروی نظامی و لشکرکشی و به راه انداختن جنگ، تلاش می کند تا خواست و اراده خود را به طرف مقابل تحمیل و آن را به رفتار مطلوب مورد نظر خود وادارد. تهدید نرم با اتکاء به قدرت نرم انجام می شود و دستار سیاهان در این زمینه از ابتدا ظهور شان تجربه کافی دارند.

لهذا با ایجاد وسواس , که بدون شک اولین معلولیت حوزه روان رنجوری بشری بوده و نخسنین ابزار  جنگ نرم میباشد با ملت ما میجنگند.

و با استفاده از همین ابزار تا اکنون توانسته اند به اهدافی ذیل دسترسی پیدا نماید:

۱- ایجاد ترس رعب وحشت از بقدرت رسیدن حتمی دو باره طالبان

ترس یکی از پنهان ترین لایه هایی است که افراد تحت ستم را وادار می کند تا دم فرو بندند و به گونه ای خود را با اوضاع سازش دهند و حتی در بسیاری از موارد خود را مقصر وضع ببینند و دست به هیچ اقدامی برای برطرف کردن مظالم موجود نزنند و یا حتی در شدیدترین حالت دست به همکاری با ظالم بزنند

چنانچه اعلام و التماس مذاکره با جانیان که مغرورانه و متکبر انه هر روز با ترور و انتحار آدم میکشند و هنوز هیچ نشانه ای از پشیمانی در رفتار و هیچ تمایلی به توبه و بازگشت از اعمال جنایت بارشان را “حتی منافقانه”هم تظاهر نمیکنند! نتیجه ترس سازمان داده شده است. که نه تنها حکومتیان بلکه جبهه ملی و حتا کاندیدان ریاست جمهوری بالای آن مسابقه داده و به انتظار مذاکره با آنها دقیقه شماری میکتند.زیرا این باور به آنها القاء گردیده که برگشت دوباره طالبان بقدرت سیاسی یک امر حتمیست.

چنانچه میگویند در پایان جنگ دوم جهانی دو یهودی از آلمان فرار و به کشور پیرو پناه میبرند. یکی از انها به قدری از افسران اس -اس آزار و اذیت دیده بود که فکر می کرد،پایان جنگ دروغ بی شرمانه ایست که برای فریفتن او و یافتنش توسط دستگاه اطلاعاتی آلمان پخش شده است. در حالیکه همین آدم خود به یکی از افسران اس اس که اتفاقا بیش از همه وی را شکنجه کرده بود در منزلش پناه داده و غذا و آب میدهد.

وی در پاسخ تعجب دوستش که می گوید این مرد تو را ۱ سال بیرحمانه و تا سر حد مرگ شکنجه داده، گفت : اما اینبار بمن قول داده که دفعۀ دیگر با من مهربانتر باشد.!!!اینست نتیجه ترس نهادینه شده در وجود آدمی

۲. ایجاد حس قناعت، سستی، خمودی و نکبت به ویژه روحیه ی تسلیم طلبی جمعی و تن به قضا سپردن

 در جوامع مسلمان از جمله کشور ما به نسبت حاکم بودن فرهنگ دینی رهبر ” امیرالمومنین ” سایه خدا پنداشته میشود و مبتنی بر آیه شریفه و اطیعو الله و اطیعوالرسول و اولامر منکم اطاعت از امیرالمومنین فرض است . این امیر که همیشه مرد است و معصوم, پیروی از او در هر شرایط مایه سعادت صلاح دینی و دنیوی است حتا اگر بخاطرش آدم بکشی غازی وار به بهشت میروی و اگر کشته شوی که فبها.لهذا در نهایت برای سعادت و رستگاری ابدی باید همیشه تن به قضا و قدر سپرده و با قناعت تمام از این اولامر با نکبت و خمودی گوسفند وار اطاعت کنی زیرا این دنیا فانی و در واقع مزرعه آخرت است . راه رسیدن به زندکی ابدی را نیز همین امیر برایت یاد میدهد از آداب نان خوردن گرفته تا آداب تشناب رفتن و خوابیدن در قوانین مدون شده اوست بشرط آنکه دل از متاع دنیا برکنی این تبلیغات و مغز شویی ها نه تنها منحصر به جوامع اسلامیست بلکه متاسفانه در تمام جوامع دیکتاتوری رایج است چنانچه حکومت کمونیستی کوریا شمالی در نیم سده گذشته، مردم نگونبخت خودرا آنچنان مغزشویی کرده که آنها حتا تابش خورشید را نیز از مهر و داد «سونگ بزرگ»، پدر همین رهبر دیوانه خود می پندارند.

با چنین باور آنها حتا با خوردن شوربا علف هم باید روزانه، دقایقی در برابر فرتور و یا تندیس آن پدر و پسر، به تعظیم بایستند. زیرا به آنها تلقین شده که اگر رهبر آنان بمیرد، نظم فلک برهم خورده و حتا منظومه شمسی از هم متلاشی میگردد.

 3-ایجاد ایمان ایدیالوژیکی

ایجاد ایمان اعتقادی در بین رعیت از رهبر ظالم و القاء اندیشه سلطه یکی از سنگپایه های ایجاد خوف و وحشت در بین مردم است .طوریکه در نخستین روز های ظهور طالبان میگفتند ملا عمر نصف رویش را تا زمانیکه تمام افغانستان را مسخر نشود پوشانیده است . و یا هم میگفتند که مرمی بالای داتسن های طالبان اثر ندارد. البته این قبیل حرفهای مزخرف و این گونه حرفها و حدیث ها در مورد همه رهبران پوشالی جز از برنامه های دیکتاتوران بوده و مختص به کشور ما نیست چنانچه مائو، مردم بینوای چین را بدان پایه از ایمان اعتقادی

رسانیده بود که بسیاری از دهقانان چینایی، برای مرغان خانه گی, گاو ها و گوسفندانشان با ایمان کامل کتاب مائو را به این امید میخواندند که مرغانشان پس از قرائت کتاب ماهو تخم های بزرگ و دارائی دو زردی خواهد داد و شیر گاو ها هم دو چندان خواهد شد.!

زیرا آنهاپرندگان و چرندگان و درنده گان و خزنده گان و کوه و بیابان را هم شیفته و مطیع مائو می پنداشتند.

 بنآ با در نظر داشت نکاتی که مختصرآ از آن یاد آور شدم هویداست که ایجاد ناامیدی نسبت به آینده،القای احساس ضعف در برابر دشمن توسط شخص رئیس جمهور، نوعی از تهدید نرم است که بدستور طالبان ارگ نشین بر ضد منافع کشور صورت میگیرد. مسلم است این گونه رفتار و گفتار و این گونه تفکرات مانند بمب های ساعتی ای هستند که با گسترش و به مرور زمان افزایش حجم آن ها، به موعد انفجار نزدیک می شوند.میزان اهمیت این گونه تهدیدها زمانی بیشتر می شود که با تبلیغات خارجی و عملیات روانی دشمن همراه گردد.

هر چند از حکومتی که حتی قوانین معیوب انتخاباتی خود را زیر پا کرد و در تقلبی آشکار، نتایج آراء ملت را به یغما برد! فساد از امحاء و احشائش فواره میکند.نمیتوان انتظاری جز این داشت . که برای بقای خویش با هر دزد سرجوال را بگیرد و در نهایت هست و بود مملکت را به یک دو قمار ببازد اما آنانیکه خود را رهرو مسعود میدانند نباید از این تهدیدات بترسند قهرمانیکه گفت اگر به اندازه کلاهم جا داشته باشم میرزمم و هیچگاه هم نترسید. بنابرین با این جمع بندی حال که ضرورت مبارزه با دشمن در کمین نشسته از هر زمان دیگر واجب تر و حتمی به نظر میرسد جا دارد تا محوریتی ایجاد شود که قوه جذب به مرکز را دارا بوده و سنگر مستحکمی از مبارزه را سازماندهی کند نه اینکه سد خاکریزی سازند برای امتیاز گیری از کرزی.

 مبارزات مسالمت آمیز یا قهر آمیز؟

هر چند در تاریخ معاصر کشور ما بدلیل وجود رژیم های اسنبدادی و توتالیتر تجربه , نقش و فرهنگ مبارزات مسالمت آمیز خیلی کمرنگ و ناچیز است اما خوشبختانه اوج گیری جنبش های آزادی خواهی و رشد شعور سیاسی به عنوان یک واقعیت انکار ناپذیر بخصوص در چند دهه اخیر رشد تصاعدی داشته تا جائیکه درهمه جا و حتا در محفل گرامیداشت از شهادت مسعود بر این نکته تاکید جدی صورت گرفت تا برای جلوگیری از خطر طالبانیزم حرکت های مردمی سازمان یافته و مبارزات مسالمت آمیز آغاز گردد.

بدون شک مبارز ات مسالمت آمیز ظرفیت بسیج توده ای رابالا میبرد و شیوه انسانی تر است اما با تاسف که   هیچ تضمینی برای تداوم موفقیت آمیز آن وجود ندارد .شاید آنهائیکه تاکید بر مسالمت آمیز بودن مبارزه در کشورما مینمایند میخواهند تجربه گاندی و مارتین لودر کینگ در هند و آمریکا را در کشور ما پیاده نمایند در حالیکه از هیچ تجربه تاریخی نمیتوان استنتاج تئویک جهان شمولی را بدست آورد. فراموش نباید کرد که دوحرکت نا فرمانی مدنی گاندی و مارتین لوترگینگ ، برغم مسالمت آمیز بودن، دو مضمون متفاوتی را حمل می کردند. لودر کینگ ، اصلاح قوانین نژادی و برابری حقوقی سیاهان و سفید پوست ها را خواهان بود ، حال آنکه گاندی میخواست حاکمیت استعماری انگلیس بر هند پایان یابد. یعنی خود حاکمیت انگلیس در هند بعنوان یک نهاد حکومتی در کلیت خود زیر سؤال بود. گاندی خواهان برابری مدنی و نژادی انگلیسی ها و هندی ها در هند نبود ، بلکه میخواست حاکمیت انگلیس برهند پایان یابد. حرکت مسالمت آمیز گاندی تنها در زمانی توانست به موفقیت بیانجامد که ستون فقرات امپراتوری انگلیس نه فقط بر اثر جنگ در هم شکسته شده بود ، بلکه قدرت هژمونیک تازه ای که رهبری بلوک غرب را بر عهده گرفته بود و کاملا مخالف باز سازی سیستم امپراتوری انگلیس بود ظهور کرد.

از سوی دیگر جنبش مارتین لوتر کینگ برای حقوق مدنی هر گز نتوانست در آمریکا سر تا سری گردد و فقط به عنوان یک جنبش سمتی در جنوب باقی ماند. در مورد جنبش گاندی نیز باید یاد آور شد که این جنبش فقط در مقطع معینی از زمان می توانست معنی داشته باشد و تعمیم آن به هر جنبش و هر حرکتی در هر نقطه ای از زمان و بخصوص در کشورما نادرست است.

هر چند تمایل طبیعی جنبش های اجتماعی ،معمولآ به حرکت های مدنی و مسالمت آمیز است. هیچ انسانی با عقلی ، تمایلی باین ندارد که گرهی را که با دست می تواند باز کرد ، با دندان خود باز کند.

تجربه اکثر انقلابات در تاریخ نشان می دهد که معمولا مردم و احزاب سیاسی ، در ابتدا ، خواسته های خود را بصورت مسالمت آمیزی مطرح می سازند و رژیم های سیاسی با واکنش های پیاپی خشونت آمیز خود ، واکنش خشونت آمیز مردم را بر می انگیزند و انگاه مردم ، پیشتر از رهبران سیاسی خود علیه حکومت واکنش خشونت آمیز نشان می دهند.

معمولا مردم با خشونت حرکت های اجتماعی خود را آغاز نمی کنند ، بلکه حکومت ها چنین عکس العملی را بر آنها تحمیل میکنند.چنانچه در انقلاب ۱۹۰۵ روسیه ، دهقانان روسیه برهبری کشیش گاپون ، بشکل مسالمت آمیزی عرضحال بدست بطرف کاخ تزار رفتند ولی با پاسخ گلوله تزار روبرو شدند.

 لهذا به نظرم در کشور ما عنوان نمودن مبارزات مسالمت آمیز در برابر آدم های چون جمعه خان همدرد, حامد کرزی و … کاری درستی نیست و در نهایت اینکار میتواند به عنوان “حماسه تسلیم ” دربرابر استبداد در پوشش مبارزه غیر خشونت آمیز تلقی گردد. من ، به هیچوجه تمجید از خشونت نمیکنم بلکه میخواهم ضعف استدلالی مبارزات صلح آمیز را، بویژه در برابر رژیم های استبدادی و توتالیتر چون هتلر, استالین ملا عمر و صدام حسین نشان دهم.

از سوی دیگر این گونه مبارزه در جوامعی که در آنها درجه شهرنشینی به نسبت بالائی وجود دارد کار آئی دارد نه در افغانستان، در مورد اشکال دیگر مبارزات ، از جمله مبارزات قهر آمیز و مسلحانه چون ارنستو چگوارا ،نیز نمیتوان در شرایط فعلی کشور ما خوشیبن بود زیرا تجربه شخصی چگورا در کیوبا و بولیوا نشان میدهد که مبارزات مسلحانه ممکن نیست و نمیتواند نسخه همگانی گردداما.آنچه که در شرایط فعلی قابل تحقق است ایجاد یک محور؛ فراخوان برای بسیج همگانی و حد اقل بکار گیری از ادبیات مسلحانه به عنوان ابزار مبارزه است, چون ادبیات مسلحانه بخش و نمادی از عمل مسلحانه است زیرا براه انداختن جنگ روانی یا ضد حمله بر علیه دشمن فقط میتواند با توشل به زور صورت گیرد نه با تضرع و الحاح.

 

 

_______

پی نوشت ها:

– کنفرانس خبری حامد کرزی با دیوید پتریوس تلویزیون ملی

– ظاهر عظیمی در تلویزیون آریانا

– صحبت نیلفونی امر الله صالح در محفل هالند

– مصاحبه حمید گل

– پرنده ها میروند در پیرو میمرند 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا