دین شناسی

قرآن وحی نیست محصول وحی است

qurann

 

هرچه اندیشی پذیرای فناست                

و آنچه در اندیشه ناید آن خداست

دین با ذاتیات آن دین است نه با عرضیات آن و ثانیا احکام تاییدی و امضایی به مراتب بیشتر از احکام تاسیسی اسلام اند. این مطلب به کندوکاوی بیشتری نیاز دارد و ثانیا قدری تحمل هم ضرورت است تا به عمق مطلب برسیم . قرآن کتابیست که برمحمد (ص) در یک زمان معین یعنی قرن ششم و مکان معین یعنی عربستان شهر مکه نازل شده است.

نگرش تاریخی به دین میتواند زوایای تاریک و ناخوانده دین را آشکارا سازد و فهم این کتاب را تاحدی سهل سازد. برای فهم دینی مانند اسلام که در یک مکان معین و یک زمان معین نازل شده است لازم است تا اوضاع اجتماعی , شرایط فرهنگی , ونیاز مندی های آن قوم را در همان زمان و مکان مورد تحلیل قرارداد . قرآن نه مانند انجیل و توارت که یکباره به پیامبران نازل شد ه باشد نیست.قرآن پابه پای تاریخ در طول بیست و سه سال متولد شده است رنگ و بوی عربی را کاملا باخود دارد و بیشتر برحل معضل های همان جامعه قرن ششم و هفتم جزیره العرب بوده است.قرآن برعلاوه یک کتاب تاریخی فراتاریخی نیزمیباشد . تاریخی بودن آنرا نمی توان انکار کرد ختی تاریخیت آنقدر باریک میشود که در درون خانه پیامبر راه پیدا میکند مانند این آیه مبارکه : «وإذ أسر النبی إلى بعض أزواجه حدیثا فلما نبأت به وأظهره الله علیه عرف بعضه وأعرض عن بعض فلما نبأها به قالت من أنبأک هذا قال نبأنی العلیم الخبیر» آیه ۳ سوره «تحریم».

(پیامبربه یکی از زنان خود(حفصه)رازی را گفت (تحریم ماریه برخود) (ماریه هم یکی از زنان پیامبربود)وبه اوگفت که آن راز را به کسی نگوید.اما آن راز را به کس دیگری(عایشه) گفت و خداوند او (پیامبر) را از آن آگاه ساخت و پیامبر بخشی از آن ها را به حفصه گفت و از گفتن قسمتی خود داری کرد. حفصه به گمان اینکه عایشه به پیامبرگفته است پرسیدکی تو را با خبر ساخت؟ پیامبر فرمود آنکه برهمه اسرار دانا و آگاه است).

میبینم که گفتگو های شخصی و خانواده گی پیامبر گرامی در قرآن منعکس یافته است . این به همان معنی است که قرآن پابه پای حوادث روزگارخود وزندگی پیامبردر طی بیست و سه سال نازل شده است. انعکاس خوادث تاریخی و حتی خانواده گی پیامبر اگر اکنون هستند باز هم قرآن همان قرآن است و اگر این حوادث عرضی نمی بودند بازهم قرآن همان قرآنی میبود که اکنون است.

همانگونه که دربالا ذکر آنرفت قرآن برعلاوه کتاب تاریخی یک کتاب فراتاریخی و فرامکانی نیز میباشد.

توانمندی های متن قرآن نشان میدهد که میتواند در هر عصرو زمانی قابل تفسیر باشد.تفاسیر متعددی که برقرآن مجید در طول تاریخ نوشته شده نشان میدهد که این کتاب برعلاوه پاره ای آیات تاریخی, پاره های های آن در هر عصر و زمانی پاسخ گوی مشکلات جامعه انسانی میباشد.

تفاسیر طبری,تبیان,کشف الاسرار,تفسیر کشاف,تفسیر ابوالفتوح رازی, تفسیر کبیر, فی ظلال القران, المیزان , نمونه , الجواهر تفسیر طنطاوی و دهها تفسیر دیگر نمایانگر تفسیر پذیری و تاویل پذیری این کتاب وحیانی را میرساند.

وقتی در قرآن و تفاسیر معتبر امروزی نگاه میکنم و آنچه مفسران قرآن میگویند رابطه قرآن با مردم و فرهنگ آن سرزمین رابطه دیالوگی بوده است. هم تاثیر میپذیرفت و هم تاثیر می گذاشت.

برای توضیح این مسله میتوانیم به واژه های «رب» «کریم» «رحیم» «رحمان » نظری بندازیم.

کله «رب» در زبان عربی به معنی صاحب آمده است که میان عرب هاکاربرد روزمره داشته و معمول بوده است .و نیزکاربرد آن در حوزه صفات انسانی بوده است . ولی قرآن این واژه را تعالی بخشیده و از حوزه صفات انسانی به حوزه صفات خداوند بالا برده است. «رب العالمین »«اقرأ باسم‌ربک‌ الذی‌ خلق. اقرأ و ربک‌ الاکرم» مفسران امروزی میگویند که قرآن را نمی شود بدون در نظرداشت زمینه های فرهنگی , سیاسی , اجتماعی قرن هفتم میلادی عربستان آن زمان فهمید.

پاره ای از آیات قرآن کاملا تاریخی اند که مربوط به قوم عرب اند پاره از آیات قران دارای معانی جاوندانی اند که درهر عصر و زمان میتوانند تفسیرشوند. پاره دیگر از آیات باید تاویل شوند در غیر آن در عصر امروزی غیر قابل فهم و حتی بی مفهوم میشوند.

بحث ناسخ و منسوخ ازسالیان قدیم در میان مفسران قرآن یک بحث جنجالی بوده است به همین دلیل بوده است.

این مسله برای سنت گرایان (فقه ها) بنیادگرایان خیلی ثقیل حتی غیر قابل قبول است . برای اینکه قبل از فکرنمودن بالای این موضوع نویسنده را محکوم به کفرگویی می کنند. این بحث در حوزه های دانشگاهی و علمی مطرح بوده نه درمیان عامه مردم. براستی درک نادرست و ناپخته از این موضوع میتواند ایمان عوام را که دین و ایمان شان علتی و میراثی است سخت متاثر سازد. دین و ایمان میراثی ,جزمی, تقلیدی از این نوع بحث ها مبرا است. برای اینکه جزم با یقین فاصله دارد و ایمان مقلدانه نمی تواند از دایره ایمان معین شده (همان جزمی , میراثی ,تقلیدی) خود پا بیرون بکشد. در ایمان مقلدانه شک کردن ایمان را زایل میسازد. پرسش و تعمق در اعماق مفاهیم قرآنی, دین داری را تضعیف میکند. در حالیکه در دین داری معرفت اندیش شک مقدمه یقین , پرسش مقدمه وصول و اضطراب مقدمه آرامش است.

دین داری به تعبیر حکما و عرفا سه گونه است و یاسه لایه دارد دین داری بدنی (روزه نماز, ذکات , حج) دینداری مغزی( تفکر, تعقل) و دین داری قلبی (رازآلود,عشقی , کشفی , تجربی ,فردی,شهودی)است.

پیامبر بعد از مراقبه های زیاد درغارحرا و آماده شدن به پزیرش حقایق بزرگی میشودکه بواسطه وحی بروی نازل میگردد. این حقایق را میشود کشف های پیامبرانه نیز گذاشت. این حقایق همه برای هدایت مردم است . حقایقی است درباره خدا , معاد, انسان, جهان وبلاخره راز های آنسوی جهان. این حقایق همان ذاتیات دین اند . این ها حقایقی اند که پیامبر مامور بخش آن درمیان مردم بوده است. پیامبر مانند آموزگاری است در صنفی وارد شده و میخواهد این حقایق را با شاگردان در میان بگذارد. ولی در صنف به سوالاتی مواجه میشود که خارج از دروس از قبل تعین شده او است. در قرآن فراوان آمده است که «یسُّلونک» یعنی از تو سوال میکنند.

این سوال ها در ذیل و در ظل ذاتیات دین وارد قرآن شده است. به طور نمونه سوال کردن از ذولقرنین , سوال کردن از روح , سوال کردن ازساعت , سوال در رابطه به سود کردن در تجارت , تهمت ها طعن ها بر زنان پیامبر و بسا پرسش های دیگر را نمی توان جز پیام اصلی دین قلمداد کرد. این ها سوالاتی اند که از طرف مخاطبان وحی صورت گرفته است. درحالیکه شارع یعنی پیامبر ناخواسته وارد این معرکه ها و پرسش ها شده است. اگر ازشخصیت ذولقرنین سوالی نمی شد , اگر آن واقعه بالای عایشه زوجه پیامبر رخ نمی داد آن عرضیات وارد قرآن نمی شد . قرآن که هم اکنون باهمان عرضیات قرآن است بدون آنها نیز میتوانست قرآن باشد.

پیامبر برحقایقی که بروی نازل شده بود پوشش مفهومی و زمانی قرن ششم و هفتم میلادی و مکانی (عربی مکی) داد. تمام میوه ها ایکه در قرآن ذکرآن رفته همه از محیط مالوف پیامبر بودند. انگور, انجیر, زیتون(والتین و الزیتون) , خرما , انار وغیره حکایت از عربی بودن فرهنگ قرآن میکند. همان گونه که زبان قرآن عربی است فرهنگ آن نیز عربی است . پیامبر حقایق را پوشش مفهومی قرن ششم میلادی عربی میدهد . پیامبر برای بیان حقیقت قیامت از ابزاری استفاده کرده که در میان قبایل عرب مروج و قابل فهم بود. وقتی از قیامت نام میبرد, آنرا مانند وانهادن شترآبستن ده ماهه توصیف میکند(واذالشعارعطلت). شراره های آتش جهنم را به شتران زرد مایل به سیاهی توصیف میکند. به شتر و خلفت آن بنگرید (أفلا ینظرون إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ).ازاین قبیل توصیف های عربی خیلی زیاد است. برای توضیح بیشتراین مسله خوانندگان گرامی را ارجاع میکنم به کتاب «بسط تجربه نبوی» بخش «ذاتیات و عرضیات دین» .

این صورت افگنی عربی برحقایق آسمانی به وضوح نشان میدهد پیامبرگرامی اسلام برای فهماندن حقایق ماورایی خویش چاره ای نداشت جز استفاده از مفاهیم و ابزارهای موجود قرن ششم و هفتم میلادی عربستان. به همین دلیل بازتاب فرهنگ زمانه کاملا در قرآن کریم مسجل است. وقتی توانستم ذاتیات را ازعرضیات آن جدا سازیم میتوانیم ادعا کنیم که اگر پیامبر به جای عربستان در سرزمین دیگری و یا کشور دیگری به پیامبری مبعوث میشدند , دفتر وحی شان با حفظ حقایق و محتوای اصلی آن لباس دیگری برتن میکرد. چون در عربستان این حقایق نازل شد لباس عربی , زبان عربی و در مجموع فرهنگ عربی به خود گرفت . اگر پیامبر در یونان و یا کشوردیگری به پیامبری مبعوث میشدند حتما این حقایق لباس یونانی به تن میکرد قرآن بیشر صبغه فلسفی میداشت. این حرف خیلی مهمی است و در حوزه های علمی ودانشگاهی مطرح بوده است و نواندیشان دینی به خوبی این تفکیک را مشخص نموده اند. این بحث ها از دایره فقه کاملا بیرون است . سنت گرایان اسلام را به مثابه یک سنت و میراثی میدانند که با محوریت شریعت همراه بوده و بدون هیچگونه نقدی, این میراث و فرهنگ موروثی پذیرفتنی است. به همین دلیل تمام اسلام را دردایره تنگ فقه محسور کردن و هیچ گونه نقدی را جایزشمردن نمی تواند از بجث فعلی سردر بیاورد. به همین دلیل طرف این مقال نه مقلدان و جزم اندیشان بلکه محققان و معرفت شناسان است.

اگر مانتوانیم احکام تاسیسی و احکام تاییدی را درست درک کنیم و ثانیا نتوانیم ذاتیات دین را از عرضیات آن جداکنم , بعید است که بتوانیم پیام اصلی دین و کارکرد دین را درحوزه انسانی به خوبی فهم کنیم. این تفکیک ها میتواند قرآن را از طاقچه بلند که صرف بوسه نثارش میشود پایین کشید و واردذهن و ضمیر خویش نمود و آنرا کتابی خواند برای هدایت بشر.

همان گونه که جای دیگری گفته ایم که پاره عظیمی از احکام اسلامی تاییدی و امضایی اند و اندک تعدیل در شکل و محتوای آن مورد قبول اسلام واقع شده است. حتا احکامی در اسلام داریم که بدون هیچ تعدیلی به همان شکل اولی آن مورد تایید شارع قرارگرفته اند.

در میان قبایل اعراب و قریش رسومی وجود داشت که خداوند نیز بعداً دقیقاً همان رسوم را در اسلام اجرا نمود. اینها به این شرح اند:

« عدم ازدواج با زن پدر. خدا نیز فرمود زنانی را که پدرتان گرفته شما نگیرید.
صدقه دادن یک پنجم از گنجی که یافت میشود: خداوند نیز فرمود که بدانید آنچه غنیمت به چنگ آورید یک پنجم آن مال خداست.
عبدالمطلب خونبها را صد شتر قرار داد و خداوند نیز این حکم را در قرآن تایید کرده‌است.
دور طواف کعبه نزد قریش تعداد مشخصی نداشت، عبدالمطلب دستور داد هفت مرتبه دور کعبه بگردند. خداوند نیز در قرآن همین حکم را قرار داد.
عبدالمطلب آب چاه زمزم را وقف حاجیان کرد و اسم آنرا سقایهالحجان (آب‌دان حاجیان) گذاشت. خداوند نیز در قرآن همین کار را کرد.»

این ها و بسا احکام دیگری مانند قطع دست سارق , سنگسار , شلاق زدن زناکار مجرد از جمله احکام تاییدی و امضایی دین اند که قبلا در میان قبایل بدوی عرب رایج بوده است . همان گونه که قبلا نیز گفته ایم این ها احکامی نیستند که وحیانی باشند . این ها احکام اجتماعی مروج قبایل عرب بوده که سالیان دراز بالای مجرمین قابل تطبیق بوده است. روانشناسان , جامعه شناسان و علمای امروزی به این عقیده اند که جاری بودن این احکام اجتماعی ناشی از کثرت جنایات , مانند قتل , دزدی, تجاوز رایج آن روزگار عربستان بوده است.با این قبایل مغرور و سرکش در آن زمان به جز از مجراهای بسیار سخت گیرانه راهی دیگری جلوگیری ازجنایت وجود نداشت. قبایل هوازن از جمله قبایل بسیار خطرناک راهزن بودند که کاروان های تجارتی را شبخون میزند و مال بازرگانان را به غارت میبردند. و ثانیا جاهلیت عرب به معنی آن نبوده که آنها سواد نداشتند و نادان بودند. عصر جاهلیت به معنی دقیق کلمه همان غرور , تکبر, خودخواهی و نخوت بیش از حد آن قبایل گفته شده است. این قبایل مغرور و سرکش هیچ گاهی تن به ملایمت و خویشتنداری از خود نشان نمی دادند و افتخار شان شمشیر, پسر, و شتربود.

اگر در قرآن آیاتی برای قطع دست دزد و یا سنگسار زانی و زانیه آمده کاملا تاریخی بوده و تصدیق کننده همان احکام اجتماعی جاری قرن ششم و هفتم میلادی جامعه قبل از اسلام عربستان میباشد و نمی شود آنرا احکام جاودانی و ابدی برای تمام جوامع انسانی در هر عصر زمان دانست. این نوع احکام در جوامع ایکه از نظر اخلاقی تکامل و تعالی یافته اند قابل تعدیل میباشد. امروز بزرگترین جنایتکاران در کنج زندان ها تربیه روحی و اخلاقی میشوند و باگذراندن ایام حبس به انسان های نارمل مبدل میشوند. در اینجا باید به صراحت گفت که پاره ای از آیات قرآن مجید تاریخی بوده و مخاطب اصلی آن شرایط اجتماعی , فرهنگی و نیاز های همان عصرو زمان میباشد.

دکترمجتهد شبستری در این زمینه میگوید:« احکام شرعی قرآن برفهمی-تفسیری از واقعیات و روابط موجود اجتماعی جامعه حجازوبرروابط عبادی انسان ها با خدا در آن جامعه مبتنی بوده و هدف آن تفسیر واقعیات اجتماعی به صورتی که با اراده خدا سازگار باشد بوده است. صدور این احکام اصلا به معنای وضع احکام برای همه جامعه ها و همه عصر ها نبوده است.»

بخث دیگری را که میخواهم اینجا به آن اشاره کنم مفهوم وحی, و نبوت است. که بدون شک یکی از بحث های بسیار دلچسب و عمیق کلامی , فلسفی و عرفانی مامیباشد.

وحی که عرفا از آن کشف پیامبرانه نیز یاد کرده اند بحثی است که روشنفکران دینی اسلام و مسیحیت به آن توجه بیشری مبذول داشته اند. در قرآن از وحی سخن رفته است و آن را نه از جنس گفتگو و قیل و قال بلکه از جنس القا , افاضه واشاره معرفی کرده است.همچنان درباره وحی نیز گفته اندکه واژه‌ی عربی وحی نه تنها در قرآن بلکه در اشعار دوران قبل ازاسلام نیز بکار می‌رفته است، آنهم برای یک رابطه‌ی غیرزبانی میان دو ماهیتی که به درجات مختلفِ وجودی تعلق داشته‌اند.

مرحوم دکتر نصرحامد ابوزید که یکی از قرآن پروزه های شهیر جهان اسلام بودند با استناد به آیات الهی معتقد اند که خداوند در آیه‌ی ۵۱ از سوره‌ی ۴۲ به سه نوع مسیر ارتباطی میان خدا و انسان اشاره می‌شود. مسیر نخست همان وحی است که یک ارتباط غیرزبانی است؛ مسیر دوم، الهام یا ارتباط از پشت پرده است و مورد سوم، ارتباط امر الهی از طریق یک میانجی که ملائکه هستند و این نیز در مسیر یک الهام است. در برخی روایت‌ها آمده که این جبرئیل فرشته بود که با محمد سخن می‌گفته است. بنابراین در اینجا نیز می‌توان گفت که ارتباط با خدا بطور مستقیم نبوده است. و جبرئیل نیز که حامل پیام بوده، به زبان عربی سخن نمی‌گفته است. بر اساس آیات قرآنی، پیام‌آور حامل یک الهام بوده و نه وحی کلمه‌ای. و ثانیا وحی امری نبوده که تنها شامل حال پیامبران بوده باشد. ما وحی تشریعی داریم که ویژه پیامبران اند , وحی تکوینی داریم که شامل حال زنبور عسل است که قرآن میگوید وحی کردیم به زنبور عسل. وَ أَوْحَى‏ رَبّــُکَ إِلَى النـَّحْلِ أَنِ اتَّخـِذِى مِنَ الْجِـبَالِ بُیــوتًا وَ مِنَ الشَّــجَرِ وَ مِمَّا یعْرِشُــونَ» (نحل/۶۸)

«پروردگار تو به زنبور عسل وحی کرد که خانه‌های خود را در میان کوه‌ها و درختان بنا کند

مولانای بلخ نیز میفرماید:

چونکه اوحی الرّب الی النمل آمده است         خـانـه وحـی اش پر از حلوا شده است

او به نــور وحــی حــق، عـزّ و جــل       کــرد عـالـم را پر از شـمـع و عـسـل

و ثالثا نوع دیگر وحی نیز داریم که وحی موردی نام دارد مانند وحی به مادر موسی (ع).

«و َأَوْحَینَآ إِلَى‏ أُمِ‏ّ مُوسَى‏ أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیهِ فَأَلْقِیهِ فِى الْیمِ‏ّ وَ لَا تَخَافِى وَ لَا تَحْزَنِى إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَیکِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ» (قصص / ۷)

«به مادر موسی وحی کردیم که طفل خود را شیر بده و اگر ترسیدی که فرعون گزندی به او رساند او را در نیل رها کن.»

 

بحث وحی و نحوه انتقال آن یکی از مباحث بسیار پیچیده ای بوده که ذهن متکمان , فیلسوفان وعارفان را به خود جلب نموده است. البته بزرگان ما گام های بلندی در این وادی نهاده اند و گوهر های بیشماری را صید نموده اند. اما بعد ازآن دریافت ها دیگر با توجه تحولات فکری , فرهنگی , علمی ایکه در میان دین داران به میان آمد , درباره وحی و نبوت بحث های تازه ای صورت نگرفت . پسینیان به همان مقدار فهم و درک بزرگان گذشته اکتفا کردند و به قول پاره ای ازعالمان دین ما این درک و فهم از وحی و نبوت از سیالیت و حرکت بازماند و شکل جذمی به خود گرفت. اندیشمندان امرزوی بدین باور اند که گذشتگان ما قومی بودند و رجالی ما هم قومی هستیم و رجالی . درعصر حاضر خدا , قرآن و پیامبر راباید از نو کشف کرد.و فهم درک جدیدی از آن باید داشت. متکلمین , فیلسوفان و عرفای ما کشف ها و درک های از خدا , قران و پیامبر بدست آورده بودند. رنجها تکلیف ها ,تکفیرها , توهین ها و بلاخره تحقیرهای فراوانی را به جان خریدند تا درنهایت این نهال را بارورساختند   ما که در عصر و زمان امروز زندگی میکنم با ید کشف های تازه و درک های تازه ای از این مفاهیم فخیم و فربه داشته باشیم.

 

گرچه در عرفان ما در این مورد مسایلی مطرح شده که خیلی عالی است . عرفای ما برای تبین این مسله که نحوه انتقال وحی به پیامبران چگونه بوده متود ها و روش های منحصر به خویش را ارایه کرده اند. آنها متعقد اند که وحی ارتباطی بوده میان نامحدود و محدود (خدا و انسان). به این معنی که یا نامحدود(خدا) نزول نموده و به قدو قامت محدود(انسان) تعیُن پیدانموده و یا اینکه محدود رنگ و بوی خدای پیدا نموده یعنی محدود صبغه نامحدود و مطلق به خود گرفته است. البته حرف معقول همین است که نامحدود به تناسب و قدو قامت محدود تنزل پیدا نموده و رنگ بوی بشری و انسانی به خود گرفته است که به تعبیر معروف عرفا «بحردر کوزه » جاگرفته است. یعنی بیکران کران مند و بی صورت صورت مند تاریخ مند , زمانمند و مکانمند شده است.

اینکه بیکران چگونه کرانمند و بی صورت چگونه صورت مند شده است و به تعبیر واضحتر چگونه کلام خدا فهمیده و معقول شده است چند مدل از طرف دین پژوهشان مطرح بوده است که قرار ذیل اند:

الف- مدل اول که بیشتر باوررسمی از قرآن است این است که قرآن با تمام الفاظش سخن خداست که از طریق جبرئیل به پیامبر تحویل داده شده و پیامبر ‏هم عیناً آن را به اطلاع مردم رسانده است. ‏
ب- مدل دوم مدعی است که محتوای قرآن به وسیله جبرئیل به پیامبر الهام شده است، ولی تمام الفاظ قرآن از آن پیامبر ‏است.
ج- مدل سوم مدعی است که تمام قرآن سخن پیامبر است، اما چون شخصیت او شخصیت خدایی است، سخن او سخن خدا ‏تلقی می شود.
د- مدل چهارم قرآن را محصول نگاه موحدانه پیامبر به عالم می داند. نبوت و وحی به معنای موحدانه نگریستن به عالم و ‏آدم است و دستاوردهای پیامبر(فرآورده های وحی)، مدعیات صدق و کذب بردار نیستند. لذا تمام قرآن کلام پیامبر ‏است.‏
د- قرآن محصول فهم و دریافت پیامبر از هستی است.

مدل اول که درمیان عامه مردم مطرح است یعنی قرآن با تمام الفاظش سخن خداوند است. یعنی قران عینابه زبان عربی از جانب خداوند برمحمد(ص) وحی شده است. این دید گاه با پژوهش های ایکه در زمینه وحی , نبوت , قرآن به عمل آمده مخدوش شده است . حتی این دید در میان عرفای ما نیز قابل بحث و نقد بوده است.

نگاه امروزی این است که پیامبر در گرفتن وحی و انتقال آن تنها رابطه محض نبوده است . پیامبر درساختن وحی فعال بوده و مدخلیت داشته است . این فعال بودن میرساند که پیامبر مانند بلند گو و یا منتقل کننده عمل نمی کرده بلکه خداوند خود وی را نیز درنظر داشته است. مدخلیت نه به معنی این که پیامبر وحی را تغیر میداد بلکه خداوند او را در گرفتن وحی به حساب می آورد.

دکترمجتهد شبستری در این زمینه میگوید: «محمد (ص) که آورنده قرآن بوده نه تنها دعوی نکرده که قرآن کلام وی نیست بلکه آن را کلام خود معرفی کرده است. دعوی پیامبر این بوده که او یک انسان ویژه است که بنا به تجربه اش خدواوند او را بر گزیده , و برانگیخته و او را از طریق وحی به گفتن این سخنان (تلاوت قرآن ) توانا سخته است. این توانا سازی به سخن گفتن در اصطلاح قرآن « وحی» نامیده میشود…..در قرآن ,وحی همان اشاره و انگیختن است که فعل خداوند است. این مطلب میرساند که آیات قرآن محصول وحی اند نه خود وحی»

مسله مدخلیت , فعال بودن و بازیگربودن پیامبر را درصحنه نشان میدهند. ودر عین زمان محوری بودن پیامبررا درساختن قرآن میتوان با این شعر مولانای بلخ اندکی بیشتر روشن نمود.

مولانا میگوید:

دم که مرد نایی اندر نای کرد   درخور نای است نه در خورد مرد

همانگونه که همه میدانند زبان عرفان زبان نمادین , سمبولیک و کنایی است . نماد های مانند باد, آب , نور سمبول های اند که از منظر عرفانی به آنها بی صورت میگویند.   دمی یا «بادی »که از یک طرف مرد نی زن درنی میدمد, ازآنسوی به اندازه نی بیرون می آید. ممکن ما دم بسیار قوی در نی بدمیدم ولی از آنطرف به اندازه نی و به محدوده نی بیرون می آید یعنی مهر محدویت نی بر دم ما عارض میشود. اگر ما آن حقایقی را که از جانب خدا بر پیامبر نازل شده اند یعنی معقول فهم بشری شده اند بی صورت بدانیم آن محدودیت نی در حقیقت همان صورت مند ساختن آن حقایق , معقول ساختن آن حقایق و بلاخره محدود ساختن آن حقایق در ظرف وذهن کوچک بشری است. به بیان دیگر کلام خدا پس از نزول بر پیامبر کلام محمد میشود یعنی کلام خدا کلام بشری میشود. قرآن محدوده اش محدوده پیامبر میشود همان تعبیر عرفای ما یعنی «بحر در کوزه» از این تعبیر به سادگی میتوان چنین استنباط کرد کوزه نمی تواند به اندازه بحر بزرگ شود بلکه این بحراست که به اندازه کوزه کوچک میشود. یعنی آن بحر بی صورت در کوزه صورت مند و کران مند میشود.

گربریزی بحر را در کوزه این                

چند گنجد قسمتی یک روزه ای

بازهم برای فهم بیشتر مطلب به گفته های اندیشمند دینی دکترسروش مراجعه میکنم که میگویند:« چرا مولوی خود را نی می دید ؟ برای اینکه خداوند را مثل باد و نسیم می دید . این هم نمادی است از بی شکلی و بی صورتی . باد هیچ صورتی ندارد . غریبه ای است که از ناکجا می آید . شما فقط می بینید که بر صورت شما می وزد . کسی را نمی بینید . باد را نمی شود دید و در مشت گرفت ، اما می شود فهمید ، چشید و درک کرد که بادی می وزد و بر من می گذرد ؛ علی الخصوص که گاهی رایحه محبوب را نیز با خود حمل می کند . اما باد علاوه بر این بیکرانگی و بی صورتی که آن را مثل آب و دریا و نور و خورشید ، نماد محبوب عارفان می کند ، بی صورت و تعیّن پذیر است ، یعنی صورتهای مختلف به خودش می گیرد . آن صورتهای مختلف را وقتی می گیرد که در نی های مختلف می رود . درست مثل آبی که در ظرفهای مختلف می رود.»

بنابراین در این ارتباط وحیانی میان خدا و پیامبر, پیامبر همه کاره است تماشاگر نیست بلکه بازیگر صحنه است. یعنی تولید کنند قرآن است همچنانیکه زنبور به فرمان الهی تولید کننده عسل است.

دکتر سروش که نگاه کاملا تازه پیرامون وحی ,نبوت وقرآن دارند مدل ایشان از وحی این است که: « تمام قرآن سخن پیامبر است، اما چون شخصیت او شخصیت خدایی است، سخن او سخن خدا ‏تلقی می شود.»

تفسیری که از این بیان مستفاد شده است این که:« در خصوص ساحات چهارگانه آدمی, پیامبر از طریق درون بینی، از ساحت اول(بدن که جنبه سطحی و روئین ‏اوست) و دوم(ذهن که همان سیاله ی آگاهی است) و سوم(نفس ‎‏ که فاعل آگاهی است ) وجود خویش می ‏گذرد و وارد ساحت چهارم وجودی خویش(روح‏ ساحت عدم تفرد است)می شود. در این ساحت، انسان حصار ‏فردیت را در هم می شکند و با خدا یکی می شود. روح ساحتی است که با خدای غیر ‏متشخص وحدت و عینیت دارد. روح و خدای فراشخصی از یکدیگر تمابزی ندارند»

این همان تعبیر عرفانی از رابطه خدا با انسان است . این هما تعبیری است که منصورحلاج و ابن عربی داشت هرکه حظَ وقرابتش از الوهیت بیشر باشد ندای انالحق میزند. وخود را قطره ای میداند که با بحر یکی شده است.

نوشتار خود را با گفته های دکتر مجتهد شبستری اختتام میبخشم که میفرمایند:«مسلمانان تا اکنون قرآن را تفسیر دگماتیک کرده اند. تفسیر دگماتیک بر پیش فهم هاو یا پیش فرض های اعتقادی ویژه ای از قرآن استوار شده که تکامل تفسیر این متن را دچار مشکل میکند. قران مجید چنانچه گفته شد یک متن همگام فهم است. تفسیر غیر دگماتیک قرآن(تفسیر آزاد) نتها صدمه ای به «پیام دینی» نمی رساند بلکه راه را باز میکندتا پیام دینی معقول تر بازیافته شود.»

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا