چهره ها

مردی فرا زمانی و فرا مکانی

massoud_thinker

 

قهرمان ملی کشور تنها یک چهره ی محبوب و دوست داشتنی برای افغان ها نبود؛ بل به تمامیت بشریت تعلق داشت و همان قدر که هر انسان فراجغرافیایی می تواند بر سرنوشت دیگران اثر بگذارد، او بر دیگران تأثیر گذاشته است. به همین دلیل یاد و خاطرات او برای همیشه در میان نسل ها باقی خواهد بود و همیشه از او خواهند گفت و خواهند نوشت.

می گویند جهان امروز و یا اصلاً جهان مدرن، جهان مستعد زایش قهرمان نیست؛ قهرمان و قهرمانی به جهان پیشا مدرن تعلق دارد و انسان امروز به دلیل سیطره ی عقلانیت ابزاری و پیچیدگی مناسبات اجتماعی و سیاسی از قهرمان سازی فاصله گرفته است. قهرمان اسطوره ی جهان کهن است، همان گونه که دانش و فن آوری می تواند اسطوره ی جهان امروز باشد. اما آمر شهید در پهنه ی همین باورها و در بحبوحه ی همین مناسبات مدرن به قهرمان تبدیل شد و نشان داد که انسان بنا به نیازها و شرایط خود می تواند قهرمان باشد.

انسانیت انسان در نوع نگاه او به جهان شکل می گیرد و خود را در معرض تماشا می گذارد. شاید در جهان کهن رسیدن به سکوی قهرمانی، امری دشوار و سنگین گذار چون جهان امروزی نبوده است و به همین خاطر، اندیشمندان گفته اند که جهان ما دیگر مستعد قهرمان پروری نیست. ولی این به معنای آن نیست که در جهان امروز، دیگر قهرمانی زاده نخواهد شد.

انسان ها بنا بر گستردگی شخصیت و تأثیرگذاری آن بر جریان های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و… می توانند به قهرمان تبدیل شوند. قهرمان یا هیرو، انسانی عادی نیست و به گفته‌ی نیچه فیلسوف مشهور، قهرمان ابر انسان است، کسی که از میان مایگی بیرون آمده و برقله ی شرف و آزادگی نشسته است. هرقهرمان، یک انسان معنوی است؛ چرا که بیرون از دایره ی معنویت، انسان نمی تواند به مرحله یی پا بگذارد که با ارزش های مادی قابل جمع باشد. ولی خوب است ببینیم که ویژگی های انسان معنوی چیست و کدام انسان ها و به چه دلایلی، انسان های معنوی خوانده می شوند.

نخستین ویژگی انسان معنوی این است که بزرگ ترین مسأله ی زندگی خود را «چه باید بکنم» تلقی می کند و نه هیچ مسأله ی دیگری. اگر دقت کنیم در کتاب های ما بعد الطبیعه گفته می شود که پرسش های بنیادین بشر عبارت اند از اینکه انسان از کجا آمده است؟ به کجا خواهد رفت؟ معنای زندگی چیست؟ و پرسش هایی از این دست. ولی برای یک انسان معنوی هیچ کدام از این مسایل، مسایل بنیادین نیست؛ بل مسأله ی بنیادین این است که چه باید بکنم؟ و همه ی مسایل دیگر، اهمیت خود را از این سوال مهم کسب می کنند.

اگر مسأله یا مسایلی باشند که جوابگویی به آن مسأله یا مسایل، هیچ گونه دخالتی در جوابگویی به مسأله ی اصلی نداشته باشد، برای انسان معنوی پرداختن به آن مسأله یا مسایل، فقط تضییع عمر است و از دست دادن همه ی سرمایه هایی است که در زندگی در اختیار داشته است. برای یک انسان معنوی، همواره این مسأله مهم است که «چه باید بکنم» و بنا بر این اگر هر سوال دیگری می کند، برای این است که حس می کند اگر جواب آن سوال را بداند، می تواند کم و بیش نزدیک شود به جواب مسأله ی «چه باید کرد»، و به این لحاظ است که می بینید بسیاری از عرفا در ادیان و مذاهب، پرداختن به سایر مسایل را توبیخ و سرزنش کرده اند و معتقد اند که ما با پرداختن به دیگر مسایل، از مسأله ی اصلی خود دور می شویم. دومین ویژگی انسان معنوی، داشتن «زندگی اصیل» است؛ زندگی اصیل، دقیقاً یعنی عمل کردن فقط بر اساس فهم خود. هرکه در زندگی، همه ی اعمالش فقط بر اساس فهم خودش باشد، یعنی هرچه را که خودش دریافت کرده است، مبنای تصمیم گیری های عملی و موضع گیری های عملی خود قرار می دهد، دارای زندگی اصیل است. اکثر قریب به اتفاق ما انسان ها این گونه نیستیم و به گفته ی عارفان، زندگی های عاریتی داریم. زندگی عاریتی یعنی زندگی تقلیدی و اطاعت پذیرانه؛ یعنی زندگیی که دیگران به ما می گویند که چه باید بکنیم و چه نباید بکنیم.

دیگر ویژگی انسان معنوی این است که به داوری دیگران نسبت به خودش حساسیت نمی ورزد. انسان معنوی وظیفه ی خود را که عدالت، احسان و محبت است، نسبت به همه ی انسان ها دارد؛ ولی در عین حال، اصلاً دغدغه ی این را ندارد که دیگران در باره ی او چه داوری می کنند. ویژگی مهم دیگر انسان معنوی، صداقت است؛ انسان معنوی به معنای دقیق کلمه، صداقت دارد و صداقت فقط به معنای صدق، یعنی راست گفتن نیست؛ راست گفتن یکی از مظاهر و نمونه های صداقت است؛ صداقت یعنی ظاهر و باطن یکی بودن؛ یعنی ساحت های مختلف وجود یک انسان بر یکدیگر انطباق داشتن؛ اگر من در ذهن و ضمیرم دارای عقیده یی هستم، ولی عقیده ی دیگری را به زبان می آورم، معنایش این است که دو ساحت وجود من بر یکدیگر انطباق ندارند؛ این یعنی عدم صداقت.

اینها در مجموع، ویژگی های اصلی یک انسان معنوی است، یا همان ابر انسانی که نیچه از آن اراده می کرد. وقتی با این ویژگی ها به سراغ قهرمان ملی می رویم، می بینیم که او یک انسان معنوی بوده؛ یعنی زندگی اش زندگی اصیل بود، و به دنبال سوال «چه باید بکنم» می گشت، از داوری دیگران فاصله می گرفت و صداقت داشت؛ یعنی صادقانه زیست و صادقانه عمل کرد. جهان امروز کمتر در ساحت معنویت ناب ـ

آن گونه که برشمردیم ـ به انسان هایی از این قبیل دست یافته است. شهید بزرگ ملت ما چنین انسانی بود و تا آخرین لحظات زندگی این جهانی خود، چنین باقی ماند. او مهمترین سیمای انسان معنوی در یک قرن اخیر بود و به همین دلیل، انسان های زیادی در گوشه و کنار جهان از او الگوبرداری می کنند. آمر شهید تنها به افغانستان تعلق نداشت؛ هرچند که زادگاه او افغانستان است و او به زادگاهش عشق می ورزید؛ ولی او دیگر به انسانی جهان‌وطن تبدیل شده بود و چنین هم خواهد ماند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا