دیدگاه ها - اجتماعی

پایان خونین کوچیگری

kochi_woman

 

کوچیگری یک شیوه کار و زندگی بر بنیاد اجباراجتماعی، عقبمانی های اقتصادی، اجتماعی، فکری و ناگزیری های تاریخی ناشی از خفتن اسلاف ما در بستر غفلت و بیکارگی و زیستن در حاشیه انکشاف اجتماعی و پویایی تاریخی است. فرهنگ کوچیگری نه در آغاز، نه در جریان و نه اکنون که در آستانه پایان این طرز زندگی رقتبار قرار داریم، نیمرخ روشن وامیددهنده یی نداشته، ندارد و در آینده نیز نخواهد داشت، بلکه تمامیت رخ آن تاریک، ایستا و در تناسب با طرز کار و زندگی های متنوع و پیشر و امروزی کهنه، منحصر به فرد و ناکارآ به نظر میرسد. باید پذیرفت که حیات کوچیگری سخت، طاقت فرسا، انزواگرا و فاقد ارزش های لازم امروزی است، اما نسل امروز کوچی به تناسب گذشته تحول پسند، جهان آشنا و سهولت خواه شده اند، پس چگونه میتوان یک نسل نورا بایک شیوه زندگی کهنه وبیکاره آشتی داد، درحالیکه روان این نسل باروح آن شیوه سازگاری ندارد. برای بقایای نسل کوچی داستان های فضای مناسب کوچیگری و امنیت سراسری پیش از سه دهه جنگ و بحران، وادی ها و چراگاهای سر سبز، اشتران و مواشی شیر مست، عایدات مورد قناعت و قبول ازطریق فروش مواشی و لبنیات، هنوز وسوسه و میل به ادامه کوچیگری را زنده نگهمیدارد؛ ولی این وسوسه ها فریب دهنده هستند مانند وسوسه های شیطان که انسان را به راه غلط رهنمایی میکند، خاصه اینکه انسان وقتی تنبل، کم فکروآماده خورگردید راه و چاه را نمی شناسد. منطقی اینست که ما در صدد پایان بخشیدن شیوه های نادرست کاروزندگی خودباشیم نه اینکه دودسته به آن بچسپیم وآنرا تا ابد حفظ کنیم. مثالی می آورم، فرض کنید فعلاًشمایک شمشیر بسیار قدیمی بازمانده از اجدادتان درخانه دارید، شما وادار به یک جنگی میشوید که باید از خود دفاع و یا تعرض کنید، آیاشما با همان شمشیر قدیمی به نبرد میروید یا با یک کلاشینکوف که سلاح مدرن است؟ اگر با شمشیربرویدکارشما زار است ولی اگرسلاح روزدراختیار داشته باشید مغز شماهوشیار است. شیوه کوچیگری مانند همان شسشیری است که نیاکان ما در زمان خودشان به جنگ روزگارو تهیه نفقه میرفتند. بگذارید این شمشیردرنیام قدیمی خوددرهمان پسخانه آرشیف تاریخ باشدوتازه تازه یادبگیریم که هیچگاه باسلاح کهنه به یک جنگ نونرویم .کسانیکه برادامه این شیوه تاکیدمیکنندیابیماری روانی دارند،یاعقبمانی فکری دارندیاخواست های ضدافغانی دارندو ازقماشی اندکه درخدمت سرویس های اطلاعاتی خارجی اندو این باروت خفته راهم کشف کرده اندکه میتوانندبانزدیک کردن آتش به آن سالهاومدت ها میشودباآن بازی کردوآتش جنگ بین ملیت ها را شعله ورنگهداشت. مابایدازخودسوال کنیم که اگرکوچیگری یک شیوه درست است پس چراخون میریزد وجان می ستاندوچراموردمنازعه است؟

حقیقت اینست که ، افغانستان دیگر آن سر زمین امن و فرورفته در خواب ها و غفلت ها ی تاریخی –سیاسی نیست، جهالت های قرون وسطی و عقب مانی ها ی فکری و سیاسی نیزدچارشناخت ،سنجش کاهش شده است. مردم از لحاظ سیاسی تکان خورده و به یک نوع بیداری رسیده اند، که میتوانند تارسیاست را از سوراخ سوزن منافع خودشان به یک شکلی بگذرانند، ولی این که با این تار و سوزن لباس خوب میدوزند یا کفن خوب این را حوادث خونین وناخوشایندی نشان می دهدکه گاهگاهی میان هزاره هاوپشتونهای کوچی رخ میدهد.

پیش از هر چیز دیگر باید دانست ، که معضله کوچیگری،یک معضله تاریخی اجتماعیست . این معضله آنی و تصادفی به وجود نیامده است ؛بلکه ا زهمان روزی که کوچیها زیر فشار های مختلف اقتصادی، اجتماعی و حتا سیاسی مجبور به پذیرش اینگونه شیوه زندگی طاقت فرسا وبی سرانجام گردیدند، در واقع تهداب یک مشکل بزرگ اجتماعی گذاشته شد . در شرایط آنروز افغانستان، که کشور ما فاقد زیر ساخت های اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی لازم بود و دولت های آن روزگار تعهدی را در برابر مردم نمی پذیرفتند و فاقد روح و اراده خدمت به مردم و پیشرفت جامعه بودند شاید کوچیگری برای کوچی ها یک ناگزیری ویگانه راهی بود که باید انتخاب میشد، ولی امروزه هم دنیا و هم افغانستان چند بار پشت ورو و زیر و زبر شده است و امروزبرای کوچیها وغیرکوچیها روزدیگروروزگاردیگریست .

برای آنکه بدانیم چرا دوران حیات شیوه کوچیگری به پایان رسیده است و کوچیگری به عنوان شیوه نادرست زندگی در آغاز قرن ۲۱ و هزاره سوم ، که شیوه های متعدد زندگی انسان ها و گروه های اجتماعی هم در کشورهای ثروتمندومتمدن و هم در کشور های جهان سوم دستخوش دگرگونی های ژرف و اضمحلال می شوند ، انتخاب درستی نیست ، به عوامل و دلایل زیرباید توجه داشته باشیم:

۱- ماهیت حیات کوچیگری را جبر اجتماعی تشکیل میداد ، که میتوان گفت زندگی کوچیگری بازتاب جبر اجتماعی ، اقتصادی و سیاسیست که در فرهنگ و شیوه یک قوم قابل لمس میگردد وتجلی می یابد. زمانیکه از این پس منظر به کوچیگری می نگریم ، در می یابیم ، که با تغیر و دگرگونی هر گونه جبر اجتماعی مظاهر آن نیز دستخوش تغیر و حتا نابودی میگردد . فکر می شود که برخی از جبرهای اجتماعی برای محکومیت کوچی ها جهت تداوم انتخاب شیوه کوچیگری دگرگون شده و حتا از بین رفته است . مثلا کوچی ها مانند سایر شهروندان کشورحق دارند و آزاد اند که شیوه کار و زندگی خودشان را تغیر بدهند و انتخاب دیگری داشته باشند، کوچی ها حق دارند و میتوانند شیوه زندگی خود را طوری تغیر دهند تا که مجبور به کوچ کردن نباشند ، یعنی میتوانند با دوام همان نوع کار و فعالیت در حالت سکون قرار داشته باشند و دولت شرایطی لازم را برای شان مساعد کند که بتوانند همان فعالیت های اقتصادی سنتی را با وسایل مدرن مجهز سازند و در وضعیت اسکان دایمی زندگی جدیدی را تجربه نمایند وهم برای سایر اقوام مشکل و مزاحمتی ایجاد نگردد. باید توجه داشت در شرایطی که قسمت اعظم علفچر ها و ساحات سبز کشور تخریب گردیده و مردمان مالدار و زراعت پیشه غیر کوچی کشور سخت به یک وجب زمین سبز نیازدارند ، تحمل کوچی ها برای این مردم در محل خودشان بسیار مشکل خواهد بود و از همین بابت است که نخستین جرقه های حساسیت و عدم تحمل در برابر کوچی و کوچیگری که بیانگر پایان حیات آن است به چشم می خورد .درست درهمین جاست که مابه خلای عظیم حقوقی شیوه کوچیگری نیزپی میبریم چون معیارهای حقوقی قبول شده ملی وبین المللی به یک قوم خاص براساس انتخاب شیوه کار ویادوام پراشتباه شیوه زندگی خودحق بالاترواستثنایی را پیشبینی کرده نمی تواند.هر گاه کوچی ها بخواهند به زور ، فشار و خشونت متوسل شوند، این یک اشتباه بزرگ است ، چون راه رسیدن به رفاه و زندگی بهترصرف انتخاب شیوه کوچیگری نبوده بلکه پراشتباه ترین راه نیزبه حساب می آید. در برابر کوچی ها گزینه های زیادی وجود دارد و اگر کوچی ها باز هم اصرار می کنند باید به آنها دلسوزی نمود؛ البته دلسوزی ازین جهت که سالهای تکان و تکانه و سالهای جنگ و بحران تغییری در فکرانها وارد نکرده است، پس لازم است که دولت با کوچی ها کار آموزشی نماید،تاآنهابتوانندراه های درست، عاقلانه و خوب را در تناسب با نیاز های اجتماعی، اقتصادی امروزی خویش انتخاب نمایند.

۲. بیایید برای کوچی ها پیشنهاد دلسوزانه بدهیم، چون تصور حالت کوچیگری در ذهن انسان حس ترحم را ایجاد می کند. باید برای کوچی ها به مثابه برادران هموطن خود بگوییم که به این شیوه پر عذاب و مشقت پایان دهند، تداوم انتخاب کوچیگری درست،دایمی و پاسخگو نیست، افغانستان کشور صد سال پیش نیست، همه چیز دگرگون شده است، چسپیدن به این شیوه زندگی در دنیای متمدن امروز شرم آور است و ما رانزددیگران بی ظرفیت حقیر و بی استعداد معرفی کند.

من یکبار دیگر بن بست ها ،آسیب ها و تنگنا های حیات کوچیگری را قرا زیر بر می شمارم:

الف. کوچی هاباتداوم کوچیگری تمام فرصت ها، امکانات، امتیازا ت و برتری های یک زندگی ساکن را از دست می دهند و در منجلاب سرگردانی و کوچ دایمی، ظرفیت ، استعداد و قابلیت های بزرگ خود را که در وجود شان موج می زند هدرمی دهند.

ب. بیسوادی، فقر، مرض و عقب مانی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در میان کوچی ها شیوع دارد، که برخی از این ها زاده ذات حیات کوچیگری می باشد.

ج. عواید ناشی از فعالیت های اقتصادی در چوکات حیات کوچیگری پاسخگوی نیاز مندی های اقتصادی خانواده های کوچی نیست و کوچی ها نباید خود را محکوم و محتوم به دوام شیوه یی بکنند، که به هیچ وجه سعادت و رفاه شان را تضمین کرده نمی تواند. گرچه افغانسان تا هنوز یک کشور فقیر است؛ ولی اگر فقرزاده انتخاب یک شیوه نادرست کار و زندگی باشد غیر قابل تحمل است. درین جا بهتر است مثالی بیاوریم از قومی بنام “جوگی” که خاستگاه آن کشور های آسیای میانه است و سالهای زیادیست که در افغانستان نیز حیات به سر می برند. این قوم تا هنوز حرکتی را در جهت تغییر شیوه زندگی و فرهنگ خود انجام نداده اندو به همین دلیل است، که قوم جوگی در همان سطح غیر قابل قبول رشد اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی قرار دارد. البته دولت های آسیا میانه برنامه های راجهت متمدن شدن آنها اجرا نمودند؛ ولی چون این برنامه ها پذیرفته نشد این قوم تا هنوز از راه تگدی امرار حیات می کند و شیوه آنها برای سایر مردمان جامعه ما عجیب وغریب بوده و قابل قبول نیست.

د.کوچیگری یک پدیده تاریخی اجتماعیست . این پدیده بربنیادقوانین رویکردهای اجتماعی ومانندهررویکردتاریخی دیگرمیبایست فرازی داشته باشد،فرودی را تجربه کندوبلاخره زوال پذیرد. هرگاه کوچیگری را ازاین قاعده مستثناکنیم ،لجاجت احمقانه یی را انجام خواهیم داد. اصراربرداوم کوچیگری هم نفهمی وهم بدفهمی قابل درک آمیخته باسنت زدگی آلوده باغرض های سیاسی مارامضحکانه برمیتابدوکژی های بسیارفکری ورفتاری مارا که نسل اندرنسل به میراث گرفته ایم به نمایش میگذارد. گذشته ازآن کوچیگری بادوبحران شدیدمواجه است ،یکی بابحرانی دردرون خودش که نمیتواند به عنوان یک شیوه پاسخگووامروزی عمل کندودیگربابحران بزرگ اجتماعی درمناسبات باغیرکوچی های کشورمیباشد،چون کوچی ها بربنیادیک شیوه زندگی خاص وتحمیلی امتیازاتی میخواهند،که دریک جامعه دموکرات وقانون محورازلحاظ معیارهای حقوق انسانی میسرنیست وبااصل عدالت ،برابری وبرادری درتضاداست. تفکرکوچیگری که محرک حرکت های نابه هنجارمیشودیک تفکربیمارگونه ؛ولی قابل تداوی است،که بایدبه آن به صورت جدی پرداخته شود.بایدگفت که حتی دردوران راحت وطلایی کوچیگری ازیک زاویه دیگرقافله های کوچی ها درمناطق مختلف کشورچون مهمانان ناخوانده به نظرمیرسیدند؛ولی وضعیت آنروزافغانستان به نحوی این ناخواندگی را توجیه وتحمل مینمود.

ذ. هنوز در افغانستان سلاح در دست مردم وجو دارد، هم کوچی ها سلاح دارند و هم غیر کوچی ها. باید گفت که هر گونه پا فشاری و اصرار موجب خونریزی و ایجاد بحران ونفاق ملی می گردد. حال باید عاقلانه فکر کنیم که آیا برای ما همین مصلحت است که سی سال دیگررادر جنگ کوچی و غیر کوچی بسر بریم و یا اینکه با واقع بینی، برابری،برادر ی وعدالت گرایی مشکلات خود را حل نماییم. ازمردمان کوچی و غیرکوچی انتظارمیرود که برسراراضی خون نریزند چون اراضی رامیشودبخشید و یارها کرد؛ ولی خون را نمی شودبخشیدویافراموش کردکسانیکه تاسرحدکشتن وبستن پیش میروند در صدد راه حل نیستند، آنهادشمن یکدییگراند، آنان دشمنان همه ملیت های کشور اند و آنان دشمنان عدالت، حقیقت و عزت اند. زیاده خواهی، کجخواهی بیهوده خواهی واستثناخواهی درتضادمطلق باهرگونه اصل عدالت وحقوق انسانی وازجمله درتضادبانظام حقوقی دین مقدس اسلام است. حرف آخر اینکه با این ماجراها ی خونین یکباردیگرگنده گی های انبارشده تاریخی خودراهمراه باضعف عمیق ظرفیت ملی درحل مشکلات داخلی خویش به رخ و دماغ جهانیان میکشانیم. اما متوجه باشیم کسانی هم در منطقه ما هستند،که ازین بوی و ازین گندگی کیف میکنند و تغذیه میشوند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا