خبر و دیدگاه

گفتگو با جنایت کاران خیانت ملی است

taliban_karzai

 

طرفندهای کرزی دیگر حدو مرزی را نمی شناسد. راستی کسی که برنامه نداشته باشد، کسی که دوست و دشمن را نشناسد، کسی که آدمکش را برادر خطاب کند، کسی که به فاشیزم معتقد باشد کسی که سیاست را ببازی و شهروندان کشور را به مسخره گرفته باشد و بلاخره کسی که بالای خود ریشخند زند ازاو چه توقعی باید داشت؟ سیاست بازیچه کودکانه ارگ نشینان بی نشان ما گشته است. گاهی کنفراس صلح دایر میکنند، میلیون ها دالرخیراتی را در کباب خوری و پلوخوری مصرف میکنند و بلافاصله در همان روز پاسخ خود را نه از هلمند و کندهار بلکه ازعقب خیمه جرگه صلح میگیرند. گاهی کنفراس صلح را در پاکستان دایر میکنند و پاسخش را با بم، راکت ، انفجار و انتحار میگیرند. گاهی برقدم های آدمکشان حرفه ای خم میشوند و التجای صلح میکنند وجواب دندانشکن رد میگیرند.

گاهی خودی را دوشمن و آدمکشان را دوست و برادر خطاب میکنند و تا سرحدی پیش میروند که گفته میشود: «طالب ها بالای من حمله نمی کنند».

حالا طرفند دیگری را آزمایش میکنند. ملا را نزد چلی بخاطر برقراری صلح گسیل میدارند.

مردم ما از صلحی که از زبان ارگ نشینان بلند میشود خسته شده اند و حتی نفرت پیدا کرده اند.

صلح باکی؟ با هوا، بادرخت، با حیوان باکی؟ صلح با جنایت کار و خایین کشور؛ صلح با کسانیکه به هیچ موازین انسانی آشنایی ندارند؛ صلح با کسانیکه مرد وزن را یک رقم بدون کوچکترین درنگی به کام مرگ میبرند.

صلح با این نوع انسان نماها جنایت علیه بشریت است. جنایت علیه مقام والای انسان است.

چهارنفر جنایت کارجنایت میکند، چهل نفر سرخم میکنند. چهار آدمکش بنیاد دولت را متزلزل ساخته، چهل نفر دیگر هفته یک بار راهبرد جدید میسازد.

این بار در سریال «صلح نامقدس» که به کارگردانی ارگ نشینان به نمایش می آید، نقش را به روحانیون و به تعبیر عام ملاها سپرده شده است. سوال اینجاست که صلح برای چه؟ و برای کی؟

ارگ نشینان بی نشان ما کم کم فهمیده اند که جامعه ما یک جامعه سنتی دینی است. ودر طول هشت سال بهای بدان پرداخته نشد و این کم بهادادن ها منتج به بی باوری به ارزش های دینی شد و این مدخلی شد به آدمکشان حرفوی که دست آویز بسیار قوی برای خود آماده کنند. دولت را مزدور ودست نشانده کفری خوانند و شهروندانی که دردولت و موسسات خارجی کارمیکنند مباح الدم اعلان کنند.

طالب ها پیوسته گفتگو را رد کرده اند. و پیش فرض های مذاکره را که همانا خروج بدون قید وشرط خارجی ها و تاسیس یک امارت اسلامی است عنوان کرده اند. معلوم است که این پیش فرض ها برای جامعه جهانی و دولت کرزی غیرعملی است . و لی آنها بدون کوچکترین عقب نشینی مکرراَ بر پیش فرض های مذاکره خود اصرارکرده اند.

بسیار واضح است که طالب ها با این پیش فرض ها نشان داده اند که نمی خواهند مذاکره کنند. آنها بنحوی غیر صریح هرگونه مذکره را ردمیکنند . این فکر شیطانی از یک طالبی که بدون آدمکشی چیزدیگری نمی داند بعید است. ولی معلوم است که درعقب این بازی پاکستان است که سیاست های شیطانی خود را بجای رد صریح گفتگو و مذاکره، پیش فرض میسازد و ازطریق بلند گو (طالب ها) به گوش جهانیان میرساند.

من نمی دانم کسانیکه بیرحمانه و ظالمانه بینی یک زن را قطع میکنند، زن حامله را بدون هیچ گونه موازین انسانی و حقوقی گلوله باران میکنند ، طفل کمتر از سن ده سال را حلال میکنند ، فتوای مرگ ملیون ها شهروند کشور را به جرم کاردردولت مرکزی صادر مینمایند و بلاخره به هیچ یک از موازین اخلاقی و انسانی پابند نیستند و مستمراَ در مقابل پابوسی ها ،نوحه گری ها ، زاری ها، و تواضع های بیش ازحد ارگ نشینان بی نشان ما با انفجار، انتحار، جنایت ،خیانت پاسخ میدهند آیا میشود با چنین سگ صفتان آدم نما صلح کرد؟

آقای کرزی با برادران گم شده خود گفتگو میکند که ظاهراًَ آدرس ندارند. و لی گاه و ناگاه این برادران شبخون میزنند و در حومه های ارگ خودر ا میرسانند و گروهی از شهروندان بی گناه مارا به قتل میرسانند. آیا با کسانیکه حتی یک بارهم به مذاکره لببیک نگفته اند. و هرگز با فرهنگ مذاکره و گفتگو آشنایی ندارند گفتگو امکان دارد؟؟

چقدر ملا و مولوی در جنوب کشور به بهانه جاسوسی به آمریکای ها به قتل رسیدند. چقدر انسان بی گناه بدون کوچکترین گناهی به قتل رساینده میشوند؟ آخر چرا این بازی موش و پشک ادامه دارد؟

چرا این جنایت کاران وحشی در جنوب کشور قویاَ حضور دارند؟ پاسخ به این پرسش چندان دشوار نیست .حضور طالب در جنوب نشان میدهد که پایگاه مردمی دارند و از طرف بیگانه ها سخت حمایت میشوند. ولی باید توجه داشت که بدون حمایت قوی مردمی در جنوب آدمکشان حرفوی نمی توانند تنها با کمک و یاری خارجی ها حضور خود را تثبیت کنند.

این مردم جنوب است که به دلایل متعدد (سمتی ،قومی ،زبانی،همفکری) از آنها برای عضب دوباره قدرت ظالمانه سه صدساله حمایت میکنند. حالا مردم خود قضاوت کنند که آیا جنگ ختم میشود؟ یک کتله بزرگی از مردم در جنوب عملا از طالب ها دفاع میکنند نه بخاطر دین و مذهب بلکه بخاطر بدست آوردن قدرت مطلقه سه صد ساله. این مطلقه گرایان به خوبی میتوانند حلقه غلامی به گردن بیاویزند سردر قدم پاکستان خم کنند .همانگونه تاریخ ۱۰ سال قبل بخوبی نشان داد.

جنگ طالب ها (تروریزم)و معامله گران ارگ (فاشیزم) تا زمانی ادامه خواهد یافت که به گمان خود شان قدرت ازدست رفته مطلقه با همان خیانت هاو خباثت هایش دوباره احیا گردد.

نیروهای خارجی برای پلان های راهبردی خود قدرت نمایی میکنند و نیروی های ارتجاعی و فاشیستی دورنی برای بدست آوردن اقتدار مطلقه سه صد ساله خود در برابر شهروندان استاده اند. با این وضیعت آیا میشود به ملت باهم برادر قلابی و خیالی باورکرد؟

آیا میشود با کسانی مذاکره نمود که حتی نفس گفتگو را نمی پذیرند ؟ آیا میشودبا کسانیکه با انفجار و انتحار خود ، به خون غلطیدن ده ها مادر ،خواهر ،برادر ،کودک بیگناه راجشن میگیرند و برای خود در جنت قصری از الماس و طلا تصورمیکنند؟

این چه صلحی است که مردم منتظر آنند؟ آیا صلح نامقدس و ذبونانه خم شدن در قدم سگ صفتان انسان دشمن میتواند وقاری برای مردم ما باشد ؟ آیا صلح واقعی همین است؟

سگی که دیوانه میشود و سراز پا نمی شناسد و همواره به طرف مردم حمله میکند با او چه میکنند؟

کسانیکه برای ختم جنگ و تامین صلح از در جنگ پیش می آیند و هر پیشنهاد صلح را با انفجارواسکت جواب میدهند چه باید کرد؟

حضور گسترده آدمکشان در جنوب کشور نشان میدهد که اکثریت مردم جنوب با آدمکشان همدست اند و ازاعمال ضد انسانی آنها حمایت میکنند . ناگفته نباید گذاشت که ضعف مدیریت نظام کنونی در برقراری عدالت اجتماعی دراین حمایت بی تاثیر نمی باشد. ولی با آنهم نظام طالب که امارت اسلامی (پشتونی) را درسرمیپروراند یکی از عوامل اساسی و برجسته حمایت مردم جنوب از طالب ها است.

وقتی اضافه از بیست تن از هموطنان لغمانی ما که بخاطر کار عازم ایران بودند در هلمند به واسطه طالب ها گرفتار شدند وبه صورت خیلی دردناکی به قتل رسیدند میبینم که هیچ کسی سربلند نکرد و عمل طالب را محکوم نکرد . ولی زمانیکه نیروهای آمریکایی یک نفر را با پرتاب بم به قتل رساندن همه به مظاهره برمیخیزند جاده هارا مسدود میسازند و تمثال این و آن را به آتش میکشد.

این خود نمایان گر جنایت پروری یک قوم در برابر جنایت کارانی است که منسوب آن قوم و قبیله اند.

با این وضیعت صلح عملی در افغانستان کنونی به صلح خیالی و آرمانی مبدل شده است . صلحی که فقط در حد شعار محدودشده است و برایش جلسه میگیرند، برای برقراریش در هوتل های مجلل مراسم غذاخوری و سخن پرانی آماده میسازند، برایش معامله میکنند، و دها سازش های پشت پرده را برایش فراهم میسازند.

مردم در یک سردگمی و بی سرنوشتی عجیبی روز و شب میگذرانند .نظام ریاستی به دلایل موجوده هیج دردی را دوا نمی کند .نظام فدرال قدرت های محلی را تقویه میکند. تجزیه کشور بسیار زیان بار است . اگر طالب قدرت را غضب کند نسل کشی قوم کشی ادامه پیدا میکندپس کدام راه معقول و عامه قبول موجود است تا این کشتی نیمه غرق شده را به ساحل نجات هدایت کند؟

بین تجزیه که گفته میشود بسیار زیان باراست و نسل کشی و قوم کشی طالب چه تفاوتی وجود دارد؟

آیا تجریه افغانستان بهتر است یا تداوم قتل عام مردم ؟

آیا جنایت های مانند قطع گوش و بینی انسان ، حلال کردن انسان ها با چاقو، تیر باران زنان حامله، قطع دست و پای ملا و مولوی ، معلم ، کارمند دولت ، سوختاندن مکتب ودها جنایت دیگر فراتر از تجزیه است یا فروتر از تجزیه؟

آیا زمان آن نرسیده است بین بد و بدترین تمیز قایل شویم و راه بد را پیش گیریم و خط درشتی میان انسانیت و حیوانیت بکشیم؟

آیا زمان آن نرسیده است که حاضر به قربانی شویم طرف مدرسه و دانشگاه را بگیریم و آخورتحمیلی را به صاحبان اصلی آن واگذاریم و یک زندگی آرام فارغ از آدمکشی، دهشت و وحشت را برای نسل های آینده خود فراهم سازیم؟

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا