خبر و دیدگاه

افغانستان تجزیه شود یا نابود؟

afghanistan_map2

 

از زمانی که قبایل افغان بر یک بخش خراسان بزرگ تسلط  یافتند و پسان ها نام ساختگی افغانستان را بر ساحه تحت تسلط خود نهادند، این سرزمین روی خوشی و آرامی درست را ندیده است. دو صد و شصت سال فاجعه پشت فاجعه و مصیبت دنبال مصیبت از چهار سو بر سر مردم ما ریخته است. کشتار، غارتگری، جنگ های مداوم، ظلم، استبداد، ستمگری، بی عدالتی، فقر، پسمانده گی و هزاران سیاهروزی و بدبختی دیگر دامنگیر مردم بوده است. از برکت حاکمیت دوصد شصت ساله ای پشتونسالار، افغانستان امروز یک کشوری است که در میان همه کشور های جهان مقام اول را در همه بدی های قابل تصور کمایی کرده است. افغانستان مقام اول را در تولید و قاچاق هیروئین و چرس دارد، مقام اول را در فقر و مرض دارد، مقام اول را در فساد اداری دارد، مقام اول را مافیا سالاری دارد، مقام اول را در بی نظمی و بی قانونی و بی ثباتی دارد. افغانستان در واقع یک کشور بی دولت و بی سر و سامان است که هیچ چیز آن به یک کشور به مفهوم واقعی آن نمی ماند.

یک سکتگی کوتاه در حاکمیت مطلقه ی پشتونی در جریان جنگ ضد روسی رو نما گردید، اما پس از خروج روسها، چه هنگامی که طالبان را ساختند و به قدرت رساندند و چه پس از برافتیدن طالبان از قدرت برنامه ای را که دولت پاکستان و امریکا و انگلیس روی دست داشته اند، این بوده است که حاکمیت مطلقه ی پشتونی را باز سازی و احیا کنند. در هشت یا نو سال گذشته، با شتاب عجیب در همین راستا کار های چشمگیری انجام شده است و به ظاهر قسمی به نظر می رسد که پروژه ی احیای حاکمیت پشتونی با موفقیت به پیش می رود. اما مساله این است که با تمام این کارها، هیچ گونه امنیت و ثبات و پیشرفت در افغانستان پدیدار نشد و وضع به حد نهایی بحرانی و ملتهب و نا امید کننده میباشد. دیدن این وضع باعث شده است که برخی از صاحبنظران و کارشناسان غربی طرح های جالب دیگری را به میان کشند که از آن جمله طرح تجزیه و طرح از میان بردن افغانستان می باشد.

ما طرح فدرالی ساختن افغانستان را از سالها به این سو و همچنان طرح انتخابی بودن والی ها و کاهش نظام متمرکز ریاستی را در این پسین ها زیاد شنیده ایم و روی آن ها صحبت کرده ایم. اما باید گفت که طرح های دیگری هم از جانب هموطنان ما پیشکش شده اند. چندی قبل ما شاهد آن بودیم که آقای لطیف پدرام از سپردن بخش های جنوبی افغانستان به طالبان و ایجاد یک نظام طالبی ( در صورتیکه خواست مردم پشتون همین باشد) در جنوب آشکارا سخن گفت. همچنان ما شاهد بودیم که در رسانه ها، مساله ای تجزیه ی افغانستان به دو کشور جداگانه نیز از طرف خود هم میهنان ما مطرح گردید و نقشه هایی را هم که افغانستان تجزیه شده را نشان می داد در تارنما ها مشاهده کردیم. کسانی هم از وطنداران ما بودند که انحلال افغانستان را به مثابه یک راه حل رفع بحران منطقه مورد بحث قرار می دادند. اما این طرح ها و نظریه های تجزیه و انحلال، مورد توجه قرار نمی گرفت.

در چند روز پسین ما دیدیم که یکی از سیاست مداران امریکایی به نام ” رابرت بلک ویل ” سابق سفیر امریکا در هندوستان، طرح تجزیه ی افغانستان به دو کشور را در میان گذاشت و توجه بسیاری از رسانه های همگانی و مردم جهان را به خود جلب کرد. رابرت بلک ویل گفت که جنوب افغانستان به طالبان داده شود که خودشان در آن حکومت دلخواه خود را تشکیل دهند و کابل و بخش های غرب و شمال و مرکز و نواحی از شرق افغانستان به صورت یک کشور از جنوب جدا گردد و یک دولت جداگانه داشته باشد.

هنوز گپ بر سر تجزیه افغانستان بود که چند روز بعد از گفتار آقای ویل، یکی از روزنامه نگاران امریکایی به نام ” جک کلی ” در نشریه ی ” پتزبورگ پوست گازت ” به تاریخ یازده هم جولای ۲۰۱۰، طرح نابود کردن افغانستان را در میان گذاشت.

جک کلی، در مقاله ای تحت عنوان ” افغانستان را باید نابود کرد” نخست به این مقوله مشهور که ” افغانستان گورستان امپراتوری هاست” اشاره می کند و می نویسد که: “واقعیت این است که افغانستان  «پای پاک دم دروازه ی امپراتوری ها» بوده است. سر زمینی که اکنون افغانستان خوانده می شود، توسط اسکندر بزرگ، کوشانی ها، ساسانی ها، چنگیزخان، تیمور لنگ، مغول ها و دزد ترکمن نادرشاه و انگلیس ها، بدون کدام مشکل تسخیر شد.”

در مقاله آمده است که افغانستان یک مخلوق استعماری است که توسط انگلیس ها در قرن نوزده هم به حیث یک منطقه ای حایل در میان امپراتوری روسیه و هندوستان تحت تسلط انگلیس ساخته شد. همان طوری که استعمار در افریقا و شرق میانه کشورهایی را به صورت مصنوعی به وجود آورد ، انگلیس مردمان کاملا متفاوت و بیزار از همدیگر را در یک جا با هم انداخت و کشوری به نام افغانستان را اختراع کرد.

جک کلی اشاره می کند که با وصف موجودیت اقوام مختلفی چون تاجیکان ، هزاره ها ، اوزبیک ها ، ایماق ها ، بلوچ ها ، ترکمن ها و غیره ، که اکثریت مطلق شان به زبان های دیگری غیر از پشتو صحبت می کنند ، انگلیس افغانستان را به مثابه یک امپراتوری پشتون خلق کرد که توسط گروه های قومی دیگر با بیزاری به سویش نگریسته می شد . نویسنده می گوید که امروز نیز ما همان تلاش انگلیس را ادامه می دهیم و کوشش داریم که یک دولت مرکزی قوی را به دور رئیس جمهور افغانستان حامد کرزی بسازیم . صرف به دلیل اینکه او یک پشتون هست . ما فکر می کنیم که حامد کرزی به خاطر بی کفایت بودن و فاسد بودنش از محبوبیت برخوردار نیست ، در حالیکه اگر تنها به خاطر همین پشتون بودنش هم که باشد حامد کرزی در میان تاجیک ها ، اوزبیک ها و دیگران محبوبیتی نخواهد داشت.

جک کلی می نویسد که: “با ادامه دادن همان کارهای استعماری انگلیس ، ما بر ضد منافع خود عمل می کنیم. زیرا ، طالبان تقریبا به صورت کل پشتون ها می باشند و ” اتحاد شمال” که ما را در بیرون راندن طالبان در سال ۲۰۰۱ کومک کردند تقریبا همه از اقوام دیگر تشکیل شده بودند.” بهترین کاری که از نظر نویسنده ی مقاله به نفع همگی است این می باشد که اختراع استعماری «افغانستان» را از میان ببریم و بگذاریم که جمعیت های قومی مختلف به ملت های اصلی خود در ماورای مرزهای کنونی، از جایی که انگلیس آنها را بریده بود، باز وصل شوند.

جک کلی می افزاید که: “افغانستان و تاجیکستان ۷۵۰ مایل مرز مشترک دارند. بگذاریم که هشت میلیون تاجیک های افغانستان با شش میلیون تاجیک های تاجیکستان که یک مسلمان سیکولار و دوست امریکا برآن حکومت می کند، وصل گردند.

افغانستان و ترکمنستان ۴۵۰ مایل مرز مشترک دارند. بگذاریم که نهصد هزار ترکمن های افغانستان با ۴.۹ میلیون ترکمن های ترکمنستان بپیوندند.

افغانستان و اوزبیکستان ۸۵ مایل مرز مشترک دارند. بگذاریم که ۲.۵ میلیون اوزبیک افغانستان با ۲۸ میلیون اوزبیک در اوزبیکستان یکجا شوند.

هرچند که پشتون ها درپیوستن به دیگر پشتون های آن سوی مرز کنترول خود را بر دیگر اقوام از دست می دهند، اما شاید بسیاری از ۱۳ میلیون پشتون های که در افغانستان به سر می برند ترجیع دهند که با ۲۷ میلیون پشتون های پاکستان بپیوندند، یا تحت حاکمیت دولت پاکستان و یا به صورت یک دولت جدا گانه ای پشتون. پاکستان خودش هم یک اختراع استعماری انگلیس است که زیر سیطره ی پنجابی ها قرار دارد. ( ا)

در قرن نوزده هم استعمارگری یک تفکر و کردار بد و منفی بود. اینکه ما امروز در قرن بیست و یکم کشورهای مصنوعی و اختراع شده ای استعمار را هنوز هم با همان دلایل و منطق کهنه پاسداری کنیم ، نه تنها که دیوانگی و جنون است بلکه یک کار غیر اخلاقی و شرم آور نیز می باشد.”

اینکه نظریه پردازان کشور های دیگر در مورد افغانستان چه میگویند ، برای ما اهمیت حیاتی ندارد . اما ، مهم این است که حاکمیت و ستم دو صد و شصت ساله ای قومی در افغانستان و تلاش های شوم و خائنانه ی برتری طلبان و عظمت جویان پشتون در شرایط کنونی ، کشور را واقعا به طرز وحشتناکی به سوی تجزیه و انحلال کشانده اند.

تمام این کشمکش های و جنگ های زرگری که گروه های مختلف پشتونی به راه انداخته اند ، یکی شان تگ می شود و دیگر شان تگمار ، به خاطری است که همه قدرت و حاکمیت و دولت دربست در اختیار شان قرار داده شود و هیچ کسی هم بازخواست نکند که بر سر مردمان دیگر چه بلاها را می آورند . در هشت یا نو سال گذشته تا همین امروز ، هنوز جنگ و جنجال ظاهری در میان خود پشتون ها است و مردمان غیر پشتون در مناطق مختلف افغانستان ، بدون جنگ زنده گی می کنند، اما مشکل اصلی و جنگ واقعی هنگامی شروع خواهد شد که حاکمیت پشتون ها قایم شود و نیرو های خارجی خود را کنار کشند . موضوع می ماند در بین پشتون ها و اقوام دیگر که به هیچ صورت و به هیچ قیمت حاضر به پذیرش حاکمیت تک قومی پشتون نمی باشند.

از طرف دیگر ، مردمان غیر پشتون در افغانستان ، واقعا از درجا زده گی، جهالت، سرتنبگی، واپسگرایی، تمدن ستیزی، وحشی گری و دهشت افگنی مردمان قبایلی که رهبری شان به دست گروه های تاریخ زده ای چون طالبان، حزب گلبدین حکمتیار، گروه حقانی و افغان ملتی ها و سورخلقی های نفرین شده است، بسیار به تنگ آمده اند و کاسه ای صبر شان به لب رسیده است. دو صد و شصت سال مردم در زنجیر تعصب و جهالت قبیله بسته بود، دیگر کسی نمی خواهد که دو صد سال دیگر منتظر بماند که قبایل به سوی ترقی و تمدن روی آورند و کشور فلاکت زده ی افغانستان از این وضع شرم آور بیرون گردد و به کاروان کشور های متمدن جهان بپیوندند.

سخن کوتاه، مساله بر سر این است که زنده گی کردن با عزیزان پشتون در یک کشور ، تحت این شرایط غیر منطقی و غیر انسانی، دیگر برای مردمان غیر پشتون نا ممکن شده است. یا باید برتری جویان و عظمت طلبان پشتون از مرکب شیطان پایین بیایند و دیگر هوای حاکمیت مطلق و یک قومی خود را از سر بدر سازند و با دیگران در چهارچوب یک نظام همه قومی و باز و فدرال گونه زنده گی کنند و تفکر متعجر و تاریخ زده ای پشتونولی و کوچیگری و طالبی خود را برای خود نگهدارند و بگذارند که مردم و کشور به سوی ترقی و بهروزی برود ، یا اینکه افغانستان به سوی تجزیه و از همپاشیده گی و اضمحلال خواهد رفت.

تاجیک و پشتون و اوزبیک و هزاره و دیگران در صورتی می توانند در کنار هم و در صلح و صفا زنده گی کنند و کشور خود را به سوی شگوفایی ببرند که همگی از حقوق و امتیازات مساوی برخوردار باشند و هیچ قومی احساس محرومیت و سرکوفتگی نکند. با طرح های فاشیستی و کهنه و با بی منطقی های طالبان و افغان ملتی ها و سورخلقی ها و دیگر هواداران مانیفست «دویمه سقوی» ، افغانستان از بحران بیرون نخواهد شد. اگر افغانستان همین امروز در بحران به سر می برد و میلیارد ها دالر پول کومک های خارجی به غارت میرود و هیچ دردی از درد های مردم دوا نگشته است، اگر افغانستان به یک کشور بی در و بی دروازه و کاروانسرای خارجی ها تبدیل شده است، اگر افغانستان در تولید هیروئین شهره آفاق گشته است، اگر افغانستان مرکز دهشت افگنی شده است، اگر جنگ و مصیبت در افغانستان پایان نمی یابد، اگر افغانستان تجزیه شود و اگر افغانستان بکلی منحل شود، مسوولیت عام و تام آن به گردن همان گروه های پشتونی است که از بی منطقی، لجاجت، جهالت، خود بزرگ نگری، برتری جویی و انحصارکردن حاکمیت سیاسی دست بر نمی دارند و میخواهند که همان بابایی و سرداری و حکمروایی سابق شان احیا گردد و همه مردمان دیگر غلام و رعیت ایشان باشند.


_____

پینوشت :

( ۱ ) ارقامی را که جک کلی در مورد نفوس اقوام مختلف ساکن در افغانستان می دهد، قابل اعتماد نیست و بر کدام سرشماری درست و علمی و کامل استوار نمی باشد. در افغانستان هرگز نفوس شماری درست نشده است و هیچ کس نمی تواند به درستی بگوید که هرقوم در افغانستان چه تعداد نفوس دارد. به ویژه در قسمت نفوس پشتون ها همیشه دروغ های شاخدار گفته شده است. این یک دروغ بسیار بزرگ و تاریخی است که پشتون ها را به نام قوم ” اکثریت ” در همه جا تبلیغ کرده اند. اگر فاشیست ها و برتری خواهان پشتون بگذارند که یک سرشماری درست و بیطرفانه و تحت نظارت سازمان های معتبر جهانی در افغانستان صورت گیرد، دروغ شاخدار شان برملا می شود و ثابت خواهد شد که نفوس پشتون ها کمتر از تاجیکان است نه بیشتر از آنها. بگذریم از این که تعداد پشتون ها در مقایسه با مجموع نفوس تاجیکان ، هزاره ها ، اوزبیک ها و دیگران ، خیلی کم و ناچیز است. دروغ اکثریت بودن پشتون ها را انگلیس ساخت ، بعد خود شان آن را میلیارد ها بار به تکرار نوشتند و گفتند و بر دیگران قبولاندند که پشتون ها در افغانستان اکثریت می باشند.

 

این هم اصل مقاله ای ” جک کلی ” به زبان انگلیسی:  Get rid of Afghanistan


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا