خبر و دیدگاه

یک تعویض و تقرر ساده امریکا، لندن و رژیم کابل را به لرزه در آورد

McChrystal_obama

 

بتاریخ اول سرطان سال روان یک خبر از رسانه های داخلی و خارجی در مورد اختلافات جنرال مک کرستال و سفیر امریکا در کابل از یک جانب و هم اختلاف بین امریکا و انگلیس از جانب دیگر به نشر رسید. اینجانب خواستم در مورد ابراز نظر نمایم . البته خبر فوق دارای دو بخش بود.

۱- اختلاف نظر در مورد مسائل سیاسی و نظامی کشور ما بین بلند پایه ترین مقامات تصمیم گیری دولت امریکا؛

۲- اختلاف نظر بین دولت امریکا و دولت انگلستان از جانب دیگر.

نخست در مورد اختلافات دولت مردان امریکا در مورد مشکلاتی که دامن گیر دولت امریکا در کشور ما شده تبصره می نمایم. بعداً درمورد اختلاف بین امریکا و انگلیس مختصراً توضیح میدهم. در مورد اینکه به چه دلیل در کادر رهبری دولت امریکا در مورد کشور ما اختلاف جدی بروز کرده است باید گفت اختلافات فوق نتیجه آن این است که دولت امریکا از کشور ما شناخت نداشت و هم در طول تقریباً نو سال اخیر در مسائل سیاسی ، نظامی و اداری کشور ما مستقیماً دخیل است باز هم از مسائل اساسی کشور آگاهی کامل ندارد . اگر در گذشته در مورد کشور ما معلومات خود را از انگلیسها میگرفتند. و انگلیسها برای دولت امریکا گزارشات غلط و مجهول میدادند. و امریکا را از واقعیت کشور ما بی خبر می ماندند. حالانکه دولت امریکا هشت سال میشود که در قضایای کشور ما مستقیماً دخیل است. به چه دلیل باز هم اشتباه مینماید. اگر از اشتباهات سال های گذشته امریکا در مورد سیاست های نا درست آن در کشور ما تبصره نمایم. شاید یک کتاب ضخیم را در بر بگیرد. فعلاً در کشور ما حضور فعال دارند به چه دلیل باز هم در یک سر درگمی قرار دادند.

اینک بطور فشرده اشتباهات امریکا را در طول چند سال اخیر  که در کشور ما نموده اند بیان میدارم.

زمانیکه دولت مردان امریکا درک نمودند که مرکز تجارت جهانی توسط القاعده مورد حمله قرار گرفت. و دولت امریکا متوجه القاعده گردید و خطر آن را جدی گرفت . چون القاعده و طالبان متحدین یک دیگر میباشند .  القاعده در پناه طالبان قرار گرفته بود . دولت امریکا از طالبان تقاضا نمود که رهبران القاعده را تسلیم امریکا نمایند . اما طالبان از تسلیم دادن رهبران القاعده خود داری نمودند . همان بود که دولت امریکا بخاطر حفظ حیثیت سیاسی و نظامی اش تصمیم گرفت که حاکمیت سیاه طالبان را نابود نماید.

و مدت تقریباً یکنیم ماه دولت امریکا بم باران هوائی و شلیک موشکی بالای موضیعات و نقاط نظامی طالبان عملیات نمود. اما از بم باران هوائی و شلیک موشکی خود نتیجه بدست نیآورد . و مجبور گردید تا از جبهه مقاومت ملی در خواست کمک نماید.

همان بود که رامسفلد وزیر دفاع وقت امریکا از نیرو های مقاومت ملی کشور ما که تحت رهبری آمر صاحب شهید در طول چندین سال علیه طالبان و القاعده در نبرد بودند . تقاضای کمک نمود . و در اثر یورش نظامی مجاهدین و مقاومت گران کشور ما حاکمیت سیاه طالبان و القاعده  بر چیده شد.

بعد از سقوط حاکمیت طالبان و القاعده بجای اینکه جهان بلخصوص امریکا دولت مجاهدین را کمک و تقویه مینمود . اما بر خلاف کنفرانسی را در بن  خلاف منافع ملی کشور ما دایر نمودند . کنفرانس مذکور یکبار دیگر بطور غیر مستقیم طالبان را بقدرت رسانید . و یک شخص گمنام ، بی کفایت ، کم هوش ، بی اراده ، کم سواد ، متعصب و دارای ذهنیت طالبانی را در راس حاکمیت قرار دادند.

شخص مذکور و اعضای تیم اش چون سابقه طالبانی و ذهنیت طالبانی داشتند. نه تنها برای نابودی طالبان و القاعده عمل نکردند. بلکه با کسانیکه دشمن طالبان و القاعده و هم در طول شش سال با آن ها در نبرد بودند . با آن ها دشمنی نمودند و آن ها را به نام های مختلف خلع سلاح نموده و شخصیت های که از نام مقاومت ملی در حاکمیت بودند . این ها هم هیچ نوع مخالفت در مقابل برنامه های خصمانه حاکمیت طالبانی عکس العملی از خود نشان ندادند و از حقوق مجاهدین و مقاومت گران دفاع نکردند بلکه تحت فرمان حاکمیت قرار گرفتند.

شخصی که از همه بیشتر با خلع سلاح نمودند و نابودی نیروهای مقاومت ملی کشور ما تلاش مزبوحانه می نمود خلیل زاد بود . در حقیقت رژیم ناکام  دست آورد خلیل زاد میباشد . اینکه امروز جهان  بلخصوص امریکا در گرداب کشور ما در حال غرق شدن است باید خلیل زاد و کسان دیگری که بقدرت رسانیدن رژیم موجوده تلاش نموده بودند . در مقابل مردم کشو رما ، مردم جهان و خاصتاً مردم امریکا جواب گو باشند . زیرا یک رژیم ناکار آمد ، بی کفایت ، دارائی اندیشه قبائلی و ذهنیت طالبانی را بقدرت رسانیدند . از همه بدتر دولت امریکا بعد از سقوط دولت دموکراتیک باید دولت مجاهدین را برسمیت میشناخت و با دولت فوق همکاری مینمودند . به پاکستان و انگلستان اجازه نمی داد . که علیه دولت فوق جنگ های تحمیلی را براه به اندازد . و نه تنها دولت وقت امریکا از جنگ های تحمیلی جلوگیری نکرد بلکه جنگ فوق را نیز مشروع دانسته حتی در طالب سازی و القاعده سازی با پاکستان و انگلستان همکاری نمود.

در حقیقت  اشتباهات آن زمان امریکا جبران ناپذیر است . اگر در طول هشت سال اخیر اشتباهات امریکا را باز گو نمایم از حوصله مضمون هذا خارج میباشد.

فقط در مورد دو اشتباه بزرگ امریکا و بی تفاوتی آن به مثابه مشت نمونه خروار  تبصره مینمایم.

۱ –  تقلب گسترده رژیم در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ آنقدر بی شرمانه صورت گرفته بود که جای برای کتمان آن باقی نمانده بود . ضرورت به تشریح بیشتر ندارد . اما دولت امریکا انتخابات پر از جعل و تقلب را مشروع دانسته و اعتبار خود را در سطح کشور ما و کشور های جهان حتی در داخل امریکا از دست داد و وجهه جهانی خود را خدشه دار نمود . آیا رژیمی که بار ها به جعل ، تقلب ، فریب کاری و مکاره گی بوجود آید و از آن رژیم نا مشروع امریکا حمایت و پیشتبانی کند دیگر جای به حیثیت و آبروی امریکا چیزی باقی می ماند؟

۲ –  با همه تقلب کاری ها و جعل کاری های رژیم که در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ نموده بود حامد کرزی مسئولیت آنرا بدوش امریکا انداخت و متذکر گردید که در جعل و تقلب انتخابات ریاست جمهوری یک سفارت دست داشت آن هم سفارت امریکا . سرد مدار رژیم به مشوره انگلیسها خواست که خود را غیر وابسطه جلوه بدهد . و چهره ملی اختیار نماید . البته در اوائل قرن بیست انگلیسها در ایران رضا خان را نیز همین طور چهره ملی داده بود که بعداً وابسطه گی آن به انگلیس ثابت گردید.

اما فعلاً اوائل قرن بیست یک است دیگر آن ترفند های انگلیس کار گر نمی افتد . جای تعجب این است به چه دلیل امریکا در مقابل سخنان گستاخانه حامد کرزی بی تفاوتی اختیار کرد و آن را به امریکا هم دعوت نمود . یا این بی تفاوتی حیثیت امریکا در سطح جهان خدشه دار گردید . و هم به دشمنانان صلح و دموکراسی را در داخل کشور ما جرئت داد مانند طالبان و القاعده خوب تر و با مورال بلند بجنگند . بعد از سخنان گستاخانه حامد کرزی و بی تفاوتی امریکا جنگ در کشور ما شد اختیار نموده و تلفات ناتو و نیروهای امریکائی ازدیاد یافته است.

یکی دیگر از اشتباه دولت مردان امریکا بعد از سقوط طالبان این بود نیروهای مقاومت ملی که واقعاً در جنگ با طالبان و القاعده تجربه کافی داشتند و نیرو فوق در اثر زحمت کشی های و عرق ریزی های رهبر مقاومت ملی کشور ما شهید احمد شاه مسعود ( رح ) بوجود آمده بود . آن نیروی بزرگ را متلاشی نمودند و یک چند نفر که بحیث نماینده آن ها در  مقامات رژیم بصورت سمبولیک آوردند آن ها در حقیقت نماینده گی از آن نیرو کرده نمیتوانستند و هم مشکل کشور ما را و جامعه جهانی را مرفوع کرده نتوانستند بلکه مشکلی بالای مشکل شدند.

بناً به همین تصمیم گیری های نا عاقب اندیشانه و عجولانه امریکا و مشوره های غلط مشاورین سیاسی امریکائی ها مانند خلیل زاد حال ثابت گردید که امریکا در مورد کشور ما اشتباهات جبران نا پذیری نموده است.

باز اگر سیاستی را که امریکا در طول چندین دهه قبل پیش گرفته به همان سیاست خود ادامه بدهد نه تنها امریکا در کشو رما دست آوردی ندارد . بلکه در سطح جهان منافع اش در خطر می افتد . بطور مثال امریکا چطور میتواند با کسانیکه ذهنیت طالبانی دارند و هم از قوم طالبان هستند و در گذشته طالب بودند در مبارزه علبه طالبان موفق گردد؟ البته تجربه هشت سال نشان داد طالبان با تمام دستگاه و بارگاه شان نابود شده بودند فعلاً آن گروه سیاه دل در اثر بی کفایتی و همکاری رژیم بسر اقتدار یکبار دیگر به قدرت بلفعل تبدیل ناتو و امریکا را به چالش کشانیده است .

از همه بدتر یک مطلب دیگر این است که رژیم جرگه میگیرد. و توسط جرگه فرمایشی میخواهد که بالای امریکا فشار وارد نماید. تا طالبان تباه کار از لست سیاه نام های شان پاک شود و هم در قدرت شریک شوند . اگر این برنامه انگلیسی عملی گردد خیلی خطر ناک است همه فشار ها علیه امریکا برنامه آن از لندن طرحه ریزی میشود و توسط رژیم فعلی تطبیق میگردد. تا امریکا از کشور ما بدون دست آوردی نیروهای خود را خارج نماید و کشور ما مانند قرن ۱۹ و ۲۰ در اختیار انگلستان قرار بگیرد.

در این مورد باید گفت: دولت انگلیس از همه امکانات  خود استفاده مینماید تا امریکا از کشور ما بدون دست آورد خارج شود . فعلاً که در رهبری دولت امریکا اختلاف نظر بوجود آمده البته علت اساسی آن این است که دولت امریکا در جنگ علیه طالبان و القاعده دست آوردی ندارند . بناً به ممبست کشیدن جنگ را بر سر یک دیگر می اندازند . به چه دلیل امریکا در مبارزه با طالبان دست آوردی ندارد؟ باید گفت:

علت به ممبست کشیدن جنگ از زمانی است که کنفرانس بن صورت گرفت و یک اداره ضعیف، ناتوان و فاسد بالای مردم ما قبولانده شد. و یک تعداد افراد بی اراده و فراری بخاطر چپاول دارائی های عامه و پول های کمک های جامعه جهانی وارد کشور ما شدند.

دیگر اینکه اختلافات اساسی بین دولت امریکا و انگلیس نیز گزارشاتی داده شده است . اگر از اختلافات بین دولت امریکا و انگلیس بحیث صورت گیرد . آن را در یک جمله خلاصه کرده میتوانیم زیرا دولت های انگلیس در طول قرون گذشته یک شعار میدادند. ( سیاست های ما مطابق به شرایط تغیر مینماید . اما منافع ما هیچ گاه تغیر نمیکند ) بنا به همین شعار دولت های انگلیس در طول چندین قرن است به سیاست های خارجی خود ادامه میدهند . اگر سیاست های انگلیس را در طول قرن ۱۹ و ۲۰ بصورت فشرده مرور نمایم دیده میشود که چندین بار انگلیسها بخاطر منافع استراتیژیک خود بطور موقت عقب نیشنی نموده اند . و یا بصورت نمایشی قرار داد های را با جانب مقابل خود نموده مثلاً قرار داد ۱۹۰۷ با دولت روسیه تزاری زیرا در آن زمان انگلیس قبلاً در جنگ افریقای جنوبی (  ترانسوال ) شکست فاحش خورده و در اروپا هم منزوی گردیده بود با قرار داد فوق یک بار دیگر تجدید قوا نموده حیثیت برباد رفته نظامی و سیاسی خود را باردیگر بدست آورد.

ناگفته نباید گذاشت که انگلیس ها در هر کجای دنیا منافع خود را در خطر ببینند با امکاناتی نامرئی و مرموزی که در دست دارند اقدام به دسیسه ، فریب ، ترور شخصیت های مطرح ، سپورتاژ اقتصادی ، کودتا و با ده ها وسیله نا مشروع دیگر منافع خود را حفظ مینماید.

اگر در طول قرن ۱۹ و ۲۰ از این رفتار و اعمال دولت های انگلیس بحث صورت بگیرد البته یک کتاب حتی چند کتاب را در بر میگیرد. بطور نمونه از چند عمل کرد های خصمانه انگلیس بصورت مختصر یاد آوری میگردد.

الف: کودتای علیه دولت امپراطوری عثمانی و بقدرت رسانیدن اتا ترک و اعلان جمهوریت در ترکیه.

ب:  قتل عباس میرزا شهزاده قاجار البته نامبرده روحیه ضد انگلیسی داشت در نیمه اول قرن نزدهم.

ج:  کودتا علیه دولت ( وثوق دوله  ) در سال ۱۹۱۹ در ایران و بقدرت رسانیدن سید ضیا الدین که از عمال انگلیس بود.

د:  دولت ایران زمانیکه میخواست شرکت نفت انگلیس ایران را از انگلیس ها بگیرد و با دولت امریکا قرار داد و تفحص و استخراج آن را به دولت امریکا بدهید . همان بود هیت های فنی امریکا به ایران آمدند و میخواستند با ایران ها در مورد گفتگو نمایند . البته در مورد قضیه به جلد سوم کتاب تاریخ بیست ساله ایران صفحه ۱۱۲ الی ۱۱۳ مراجعه مینمایم:

( چنانکه قبلاً گفته شد روایات مختلفی راجع به چگونگی قتل ماژور ایمبری نقل شده که یک از آنها به شرح زیر است : در کتاب جنگ پنهان برای حفظ Secret WAR FOR OIL تألیف هانی گن Hanighen F.C که در سال ۱۹۳۴ در نیویورک به چاپ رسیده است . در صفحه ۲۳۰ و ۲۳۱ چنین نوشته است:

ماژور رابرت و هـ . ی . ت . ن . ی . ایمبری Imbrie Major Robert W.H.I.T.N.E.Y کنسولیار امریکا در تهران پایتخت ایران بود. مجله جغرافیائی ملی از او تقاضا کرده  بود عکس هایی از نقاط جالب توجه ایران بر دارد . روزی بامدادان در سال ۱۹۲۴ با دوربین عکاسی خود به همراهی دوستی موسوم به بالوین سیمور Balvin Seymour با درشکه ای عازم شد . در سر چاه مقدسی ( منظور سقاخانه است ) که بسیار مورد تکریم و پرستش مردم مذهبی ایران بود توقف نمودند . موقعی ایمبری دوربین خود را متوجه چاه می نمود از طرف گروهی مورد حمله قرار گرفت و ایمبری را سخت کوبیدند و همین که خواست با درشکه خود فرار کند او را دنبال کردند سمیور را هم مانند او مورد ضرب قرار دادند و هر دو را به بیمارستانی بردند . جمعیت وارد بیمارستان شد و کار ایمبری را تمام کرد و سیمور فرار کرد.

بی درنگ در اخبار جراید که از طرف خبرنگاران جراید انگلیس کنترل شده بود اینطور توضیح دادند : حمله مزبور در نتیجه نفرت دائم التزائد متعصبین مذهبی بر اروپائی ها بوده است و کوشش ایمبری در عکس برداری از یک نقطه مقدسی توهین به مذهب و باعث تسریع این حمله شده است . اظهار شده که متعصبین تصور نموده بودند ایمبری عضو جامعه بهایی است . بهایی هم فرقه ای است از فرق مذهبی که مورد نفرت جامعه تهران است و مسلمان ها این فرقه را دشمن خود می دانند .

لکن خبری در روزنامه نیویورک هرالد تریبون پاریس منتشر شد و از قول (( هارولداسپنسر )) که سال ها عامل مخفی انگلیس در خاور میانه بوده است بدین مضمون نقل شد ، که ماژور ایمبری در حقیقت از طرف گروهی به قتل رسیده که آن گروه به دست سرمایه داران انگلیس و امریکا به وجود آمده بود . سرمایه داران مزبود تصور کرده بودند که نفوذ ماژور ایمبری ممکن است اختیار معادن نفت ایران را از کمپانی (( شل انگلیسی )) به یک سندیکای آمریکایی قسمت عمده آن در دست (( سینکلر )) می باشد منتقل نماید.

این مسئله ظاهر بود که قتل ماژور ایمبری تنها نتیجه تعصب مذهبی نبوده است . چرا شهربانی ایران که کاملاً مسلح و در محل واقعه حاضر بود ماژور ایمبری را حفظ نکرد؟

سالهاست مقامات رسمی ایران نسبت به امریکائی ها حسن نظر داشتند و در آن موقع نیز یک مستشار مالی امریکائی در خدمت دولت ایران بود . علاوه بر مراتب فوق کشف به عمل آمد که سربازی ماژور ایمبری را به قتل رسانده بود و حال آن که وظیفه سرباز دفاع از او بود.

و نیز کشف شد که سیمور مصاحب ایمبری کارشناس حفر معادن نفت جنوب ( منظور کارمند کمپانی نفت جنوب بوده است ) در یک نزاعی بین کارگران مداخله کرده بود پس از آن دادگاه قنسولی امریکا سیمور را به توقیف محکوم کرده بود او را به قید التزام آزاد کرده بودند . تا این اندازه بوی نفت از واقعه قتل ماژور ایمبری به مشام می رسد.

ع   :-  بعد از اینکه رهبر مقاومت ملی کشو رما شهید احمد شاه مسعود ( رح ) جهت شناسائی مقاومت در سال ۱۳۸۰ سفری به اروپا مینماید . و در مورد مقاومت ملی کشور ما جهانیان را آگاهی میدهد . کشو رهای جهان بلخصوص امریکا در مورد ملی بدون و ضد القاعده بودن مقاومت ملی کشور ما دید گاه شان تغیر مینماید.

در این مورد در کتاب امریکا در افغانستان چنین آمده است . صفحه ۱۹۷ الی ۲۰۱:

( در حالیکه هدف امریکائی ها در ایجاد و انکشاف مرحله جدید مناسبات اطلاعاتی با شهید احمد شاه مسعود ( رح ) بر سر بن لادن ، از یک طرف دستگیری و یا قتل او از طرفی این روابط بود ، از طرف دیگر امریکائی ها می خواستند از این روابط در جهت فشار طالبان بهره برداری کنند . و با ایجاد چنین فشاری ، طالبان متقاعد به تحویل دادن اسامه بن لادن شوند . از این رو امریکائی ها علاقه ای به پنهان کردند روابط با شهید احمد شاه مسعود ( رح ) و جبهه مخالف طالبان نشان نمی دادند . افشای این رابطه برای فشار دادن پاکستان نیز می توانست صورت بگیرد . پاکستانیها در مورد اسامه و سازمان القاعده هیچگونه همکاری اطلاعاتی با امریکائی ها انجام نمی دادند . چون آنها می خواستند رژیم طالبان خوب و بر حق نشان داده شود . در حالیکه هر گونه اطلاعات منفی در مورد اسامه و سازمان القاعده چهره منفی رژیم طالبان را نیز بر ملا میساخت . شهید احمد شاه مسعود ( رح ) می کوشید تا هر گونه رابطه با امریکائی ها چه سر خرید موشک های ستنگر و چه بر سر مبادله اطلاعات در مورد بن لادن مخفی باقی بماند چنانچه وقتی او دستیار اول اداره امنیت و استخبارت خود محمد عارف سروری را با امر الله صالح در سال ۱۹۹۹ به ایلات متحده امریکا که از سوی سی . آی . ای دعوت شده بود اعزام کرد تلاش نمود تا این سفر و مذاکرات آنها با مامورین سی . آی . ای در واشنگتن آشکار نشود اما هنوز مامورین شهید مسعود ( رح ) امریکا را ترک نکرده بودند که سفر و مذاکرات آنها افشا گردیده و به مطبوعات بر آمد . اینکه شهید احمد شاه مسعود ( رح ) از روابط و مناسبات ایجاد شده با امریکائی ها در دوران مقاومت علیه طالبان تا چه حدی سود برد و یا چنین مناسباتی برای او و مقاومت ضروری و حیاتی بود یا نه ، شاید با تحلیل های متفاوت مورد ارزیابی قرار بگیرد . اما عمده ترین زیان این مناسبات که امریکائی ها علاقمند علنی شدن آن بودند . تصمیم اسامه بن لادن و سازمان القاعده برای ترور شهید احمد شاه مسعود ( رح ) بود .

شهید احمد شاه مسعود ( رح ) علی الرغم هر گونه مشکلات و موانع ، افزایش روابط و تماس امریکائی ها را با خود بعد از انفجارات نایروبی و دارلسلام یک گام مهم به جلو ارزیابی میکرد و در صدد آن بود که از این انکشاف مناسبات بر سر تبادله اطلاعات تا سرحد تغیر در دید گاه و سیاست امریکا بهره برداری کند . او در ملاقات و مذاکرات خود با امریکایی ها چه با کارمندان سی . آی . ای با مامورین وزارت خارجه که در دوشنبه پایتخت تاجکستان و در داخل کشور صورت میگرفت با صراحت خواستار اعمال فشار به پاکستان میشد . او در تابستان ۱۹۹۹ با کارل اندر فورت معاون وزارت خارجه ایالات متحده امریکا در دوشنبه ملاقات کرد موضوع فشار بر پاکستان را با این استدلال که کمک های آن کشور موجب تقویت طالبان و اسامه بن لادن میشود مطرح نمود . او به معاون وزیر خارجه امریکا گفت که اکنون زمان آن فرا رسیده تا ایالات متحده امریکا پاکستان را تحت فشار بگذارد . اما اندر فورت حتی در تابستان سال بعد ( ۲۰ جولای ۲۰۰۰ ) که طالبان به هر گونه تلاش و در خواست امریکائی ها برای تسلیمی بن لادن پاسخ رد دادند حین سخنرانی در برابر کنگره امریکا علی الرغم انتقادات شدید از طالبان تاکید نمود که نباید انتقادات او از طالبان به شناسایی جبهه مخالف آن به رهبری شهید احمد شاه مسعود ( رح ) توسط ایالات متحده امریکا تعبیر شود . امریکائی ها تا یازدهم سپتمبر ۲۰۰۱ هیچگاه پاکستان را بمنظور قطع کمک های نظامی و مالی آن کشور طالبان را تحت فشار قرار ندادند . کمک امریکائی ها برای شهید احمد شاه مسعود ( رح ) شامل کمک های محدود نقدی و اعطای وسایل کشف و مخابره بمنظور جمع آوری اطلاعات در مورد بن لادن و انتقال آن به مامورین امریکائی می شد . با وجودیکه در مرحله انکشاف مناسبات اطلاعاتی مبادله اطلاعات توافق شد اما امریکائی ها هیچگاه اطلاعات دقیقی چون عکس های ماهواره ای را در اختیار شهید احمد شاه مسعود ( رح ) نگذاشتند . تا از آن در جنگ علیه طالبان استفاده بدارد . مامورین سی . آی . ای –  و کارمندان اداره مبارزه با تروریزم به پنجشیر رفت و آمد میکردند . و در نصب وسایل و جمع آوری اطلاعات با شهید احمد شاه مسعود ( رح ) و اداره استخبارات او همکاری و گفتگو می پرداختند . ستیف کول نویسنده امریکائی جنگ اشباح می نویشد : (( تا سال ۱۹۹۹ سه تیم دیگر سی . آی . ای –  به آنجا ( پنجشیر ) سفر نمودند . آنها معمولاً در قریه ی بهارک که با مرکز فرماندهی شهید احمد شاه مسعود ( رح ) فاصله ی نزدیک داشت یک یا دو هفته را سپری نموده و با او چندین مرتبه ملاقات مینمودند . وسایل کشف مخابره ای که آنها به شهید احمد شاه مسعود ( رح ) دادند . او را قادر میساخت به مخابرات رادیویی طالبان گوش دهد . در عوض سی . آی . ای –  از شهید احمد شاه مسعود ( رح ) میخواست تا اطلاعات بدست آمده در باره تحریکات بن لادن را بصورت فوری در اختیار آنها بگذارد . همکاری با شهید مسعود ( رح ) را مدیریت های عملیات و استخبارات سی . آی . ای –  هر دو تایید میکردند اما د رمورد هدف این تماس ها و مفید بودند آنها نظر های متفاوت داشتند در بخش شرق نزدیک مدیریت عملیات تعدادی به شمول گیری شرون شهید مسعود ( رح ) بتواند یک متحد قابل اعتماد برای آنها در جنگ علیه بن لادن باشد . اما کوفر بلیک ( مدیر عمومی مرکز مبارزه با تروریزم در مرکز سی . آی . ای –  ) و رچ ( مدیر مرکز تعقیب بن لادن ) خواهان آن بودند تا شهید احمد شاه مسعود ( رح ) را در مبارزه علیه بن لادن شریک سازند . آنها و هواداران اروپایی شهید احمد شاه مسعود ( رح ) او را یک چهره ی تاریخی و دارای مهارت های زیاد و تصمیم آهنین ارزیابی میکردند.

در حالیکه کارمندان و مامورین سی . آی . ای –  مسئول تعقیب بن لادن با ارائه کمک های محدود خود به شهید احمد شاه مسعود ( رح ) خواستار دستگیری بن لادن بودند . دولتمردان امریکائی به آنها گوشزد میکردند تا این کمک ها به تقویت شهید مسعود در برابر طالبان نیانجامد . به قول مولف کتاب جنگ اشباح :- ( قصر سفید میخواست تا یقین حاصل کند که ماموریت مبارزه با تروریزم سی . آی . ای –   به پنجشیر توسط یک از مامورین سر کش آن سازمان طوری به کار گرفته نشود که سبب نیرومندی نظامی شهید احمد شاه مسعود ( رح ) در جنگ علیه طالبان شود . کلنتن به همکاری شهید مسعود در امور استخباراتی موافق بود . اما نمیخواست به جبهه متحد کمک نظامی بدهد.

بعد از مطالعات گزارشات ارگانهای مختلف کلنتن تصمیم گرفت که در جنگ شهید احمد شاه مسعود ( رح ) علیه طالبان و القاعده از شهید مسعود پیشتبانی نکند . که باعث دگرگونی اساسی در وضعیت جنگ در افغانستان شود … اگر امریکائی ها جهت شهید مسعود را در جنگ با طالبان میگرفت . این کار باعث افسرده خاطر پاکستان می شده و در نتیجه اداره کلنتن امکان موفقیت در مذاکرات بر سر کنترل پروگرام هستوی پاکستان را از دست میداد.)

بناً از روابط و نزدیکی رهبر مقاومت ملی کشور ما با جهانیان خاصتاً امریکا  انگلیسها آگاهی پیدا نمودند و یقین حاصل نمودند که دیگر طالبان و القاعده که از جمله عمال انگلیس میباشند در حالت نابودی قرار گرفته اند. همان بود که دو فرد عرب تبار انگلیسی مربوط سازمان القاعده را از مرکز اسلامی لندن جهت شهید نمودن رهبر مقاومت ملی کشور ما فرستاند و آن را شهید نمودند، از این عمل روشن انگلیس معلوم میشود که القاعده وابسطه به انگلیس میباشد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا