خبر و دیدگاه

اوباما گروگان سیاست فرد محورانه

obama_karzai

چرا تنش ها یک شبه پایان یافته اند؛ آیا به راستی میان کرزی و اوباما «برادری» حکمفرما شده است یا کرزی امریکا را در تنگنا قرار داده، و یا هم اینکه اوباما به اظهارات کرزی اهمیتی نداد؟ اینها پرسش هایی اند که جداً پاسخ می خواهند. آخرین سفر کرزی به امریکا، برداشت های متفاوتی را برانگیخت. برخی باور دارند که امریکا و کرزی روی مسایل توافق نظر داشته و بر همکاری های مشترک در امور افغانستان تأکید کرده ­اند. به باور این گروه، دیگر مشکلی میان آقای کرزی و اوباما وجود نداشته؛ بلکه تنش های ایجاد شده در بیشتر از یک ماه پیش، اکنون رو به بهبودی گذاشته و امریکا از حامد کرزی به عنوان یک دوست قابل اعتماد حمایت می کند و این یک دستاورد برای آقای کرزی محسوب می شود. طرفداران کرزی باور دارند که اظهارات تند او بر امریکا، سبب شد تا اوباما اندکی سر جایش نشسته و بر حاکمیت افغانستان تن دهد و این آقای کرزی است که باید تصمیم گیرنده باشد.

اما گروه دوم، به این باور است که این تنش و تضاد میان آقایان کرزی و اوباما همچنان ادامه داشته و سفر اخیر، فقط توانسته در یک دیپلوماسی خاص بر این تنش ها نقاب افگند. این گروه از تحلیلگران باور دارند که آقای اوباما برای کرزی اعتباری قائل نیست، ولی با توجه به ناگزیری هایی، سعی کرده از او حمایت کند؛ زیرا به نظر این گروه، اوباما گزینه ی دیگری بجای آقای کرزی نداشته و نمی تواند در شرایط کنونی کرزی را از خود براند. این تحلیلگران، همچنان عقیده دارند که این سفر نتیجه مطلوبی برای آقای کرزی نداشت؛ اما اینکه توانست انتقادها را از خودش در امریکا کاهش دهد، باز هم یک دستاورد برای او شمرده می شود. من (نویسنده)با توجه به هر دو نظریه، تحلیل و باور دیگری دارم. این باور، درست بعد از بررسی سفر کرزی به امریکا و دیدارش با باراک اوباما به دست آمده است. برداشت نادرست نخست، اشتباهی که در این مسأله، تحلیلگران را به انزوای نظریه کشاند، این بود که گویا آقای کرزی برای ترمیم روابط به هم خورده اش با غرب، به امریکا سفر می کند؛ در حالی که این برداشت درست نبوده و سفر کرزی به امریکا، قبل از هر ابراز نظر یا وجود تنشی میان کرزی و اوباما، تعیین و ترتیب شده بود؛ یعنی از پیش مسایلی مطرح بوده اند.

بنابراین، این سفر نمی تواند در اول توجیه گر این نکته باشد که کرزی برای معذرتخواهی و توبه کردن به امریکا می رود؛ اما شکی نیست که سفر غیر منتظره اوباما به کابل و برخوردی که با آقای کرزی داشت و بعد از آن موضعگیری و اظهارات تند آقای کرزی بر علیه غرب و اتهاماتی که بر آنها وارد کرد، بر روند این سفر تأثیرگذار بوده است؛ حتا کاخ سفید تهدید به لغو این سفر از پیش برنامه ریزی شده به واشنگتن کرده بود. اما تاجایی که حداقل در سطح رسانه ها دیده شد، دیدار میان کرزی و اوباما، گرم و صمیمی بوده و نشان قابل توجه از تنش هایی که در بیشتر از یک ماه پیش ایجاد شده بود، دیده نمی شد؛ بلکه تلاش می شد تا روابط میان این دو، بیش از حد گرم و دوستانه نشان داده شود و حتا ساختگی بودن برخی اداها و ژست­ ها در نشست خبری اوباما ـ کرزی به خوبی مشهود بود. هر دو از همدیگر قدردانی کرده، روی نکات مشترک تأکید کردند و تنش های ایجاد شده را ناچیز خواندند. حتا برای هرچه بی تأثیر انگاشتن تنش میان کرزی و غرب، اوباما تلویحاً گفت که «در یک فضای دشوار و اوضاعی که در آن افغان ها و امریکایی ها در کنارهم قربانی های بزرگی می دهند، مسلماً تنش هایی بروز می کند.» آقای کرزی هم طبق عادت و برای ترمیم تبعات اظهاراتش، تلاش می کرد تا آن اظهاراتش را غیر جدی و غیر موثر بر روابط میان دو کشور بنمایاند. او در این کنفرانس خبری گفت: «روزهایی است که خوشحال هستیم؛ روزهایی هم هست که خوشحال نیستیم. این یک رابطه دو جانبه است. مواقعی است که ما با یکدیگر آزادانه و صریح صحبت می کنیم و این صراحت رابطه­‌ی ما را عمق بیشتری می بخشد.» اما نگفت که چگونه می شود با متهم کردن امریکا به خیانت و تقلب در انتخابات ریاست جمهوری افغانستان و حتا تهدید کردن به پیوستن به طالبان، رابطه میان او و امریکا» عمق بیشتری» پیدا می کند؟

اوباما هم در سخنانش «بزرگ جلوه دادن اختلاف» ها را «غیر ضروری» خواند و گفت که «وظیفه ما اینست تا دوست خوبی برای افغانستان باشیم و اینکه با صراحت بتوانیم به رییس جمهور کرزی بگوییم که مثلا در یک بخش خاص تلاش بیشتری نیاز است…» و او بار دیگر تأکید کرد که «کرزی باید مطمئن شود که حاکمیت ملی افغانستان در بحرانی ترین شرایط به اصلاحات جدی نیاز دارد…» در کنفرانس خبری میان کرزی و اوباما، بار دیگر ثابت شد که امریکا در مورد «جرگه صلح» – که قرار بود کرزی آن را برگزار کند؛ اما هالبروک آن را به تعویق افگند – ظاهراً خوشبینی نشان داد و آن را یک «گام مهم» خواند؛ اما باز هم روی سیاست اصلی اش تأکید کرد که فقط با طالبانی گفتگو صورت گیرد که جنگ افزارهای شان را به زمین گذاشته، به قانون اساسی افغانستان احترام می گذارند. همچنان بارک اوباما بار دیگر بر تطبیق راهبرد جدیدش در عرصه های سیاسی اقتصادی و نظامی در افغانستان تأکید کرد. بنا براین اوباما در این دیدار که انتظار می رفت خیلی مهم باشد، نکته تازه یی برای افغانستان و حامدکرزی نداشت و در کنار آن از سخنان غیر رسمی میان آقای کرزی و اوباما نیز چیزی به بیرون درز نکرده که بتوان بر بنیاد آن برداشت جدیدی را ارایه کرد. پس واضح است که اوباما آقای کرزی را از این سفر دست خالی به افغانستان فرستاد؛ زیرا هیچ پیشترفتی در سیاست و تصمیم اوباما در مورد افغانستان در این سفر دیده نشد؛ مگر اینکه نه اوباما و نه کرزی بر کوتاهی ها اشاره نکردند و حتا از موضوع فساد که در گذشته بر پیشانی آقای کرزی حک می شد، و نه از مبارزه با آن چیزی گفته نشد و این سفر که از قبل روی اهداف خاصی تنظیم شده بود، بیشتر شبیه به یک ضیافت اخلاقی پایان یافت.

اما چرا؟ چرا این همه انتقادها از حکومت کرزی به عنوان یک حکومت ناکاره، فاسد و غیر مطمئن جایش را به این سادگی با تعارفات و انعطاف امریکا از مسأله، عوض کرد و نیز چگونه شد که انتقادهای آقای کرزی از امریکا و متهم کردن آن کشور به تقلبکاری در انتخابات و تلاش برای ایجاد یک «حکومت مزدور» نادیده گرفته شد و چرا سفر کرزی به امریکا سبب شد تا بر روی مسایل بسیار جدی خاک انداخته شود. اوباما آقای کرزی را از این سفر دست خالی به افغانستان فرستاد؛ زیرا هیچ پیشترفتی در سیاست و تصمیم اوباما در مورد افغانستان در این سفر دیده نشد؛ مگر اینکه نه اوباما و نه کرزی بر کوتاهی ها اشاره نکردند و حتا از موضوع فساد که در گذشته بر پیشانی آقای کرزی حک می شد، و نه از مبارزه با آن چیزی گفته نشد و این سفر که از قبل روی اهداف خاصی تنظیم شده بود، بیشتر شبیه به یک ضیافت اخلاقی پایان یافت.

امریکا برای تحقق راهبرد خویش در افغانستان به یک سیاست شفاف و «برنامه محور» نیاز دارد تاسیاستی «فرد محور»؛ و ضروری است تا اوباما این فکر را برجسته کند که تغییر مدیریت در افغانستان از یک «شخص» به یک «برنامه»، حتمی بوده و باید برای غلبه بر مشکلات، نسبت به مسایل نگاه «گروهی ـ برنامه‌ای» داشت تا بتوان برای همیشه از شر سیاست گروگانی در امان بود. مقاله‌ی کرزی آقای کرزی قبل از سفرش به واشنگتن، تلاش هایی را برای عفو تقصیر و جسارتش به خرج داد؛ او دو روز پیش از سفرش به امریکا، مقاله یی را در روزنامه معروف واشنگتن پست به نشر رساند که تلاشی بود برای ترمیم رابطه و تصحیح اظهاراتش و نیز ستایش از امریکایی که پیشتر آن را «ویرانگر» خوانده بود؛ شاید این مقاله به منظور پیشگیری، توانست به عنوان یک پوزش خواهی در امریکا مطرح شده و بر روی برخی مسایل پرده اندازد.

به دست داشتن مهره اوباما با این بخشش و گذشت، سخنان و اظهارات آقای کرزی را جدی نگرفت و این جدی نگرفتن جایگاه کرزی را از نو معرفی کرد. او نشان داد که خوب و بد گفتن کرزی، اهمیتی نداشته و این امریکاست که به کرزی هدایت می دهد تا چه کاری را در چه مقطعی انجام دهد. در آغوش گرفتن کرزی توسط اوباما با توجه به برداشتی که از تنش میان دو کشور شده بود، نشان داد که امریکا نگاه ابزاری به کرزی دارد و نمی خواهد مهره اش را در این وضعیت به دست یک بازیگر دیگر بسپارد؛ زیرا هرنوع اهمیت دادن به سخنان کرزی و تأثیر پذیری از آن، نشان می داد که کرزی دیگر حریفی برای اوباماست؛ در حالی که امریکا کرزی را ساخته ی دست خودش می داند و در شأن خود نمی بیند که با آن درآویزد. سیگنال هایی از درون امریکا با این همه مهم است که دیده شود برخورد کرزی با امریکا ناشی از چه بوده است؛ زیرا این می تواند در درک چگونه فروکش کردن تنش، کمک کند. چنان به نظر می رسدکه منشأی اظهارات کرزی، تنش های سیاسی میان جمهوری خواهان و دموکرات ها بر سر مسایل در امریکا بوده تا مسایل دیگر. و زمانی که آن تنش ها در امریکا به گونه‌یی حل شده باشند، نیازی نیست که دیگر به مفردات و بازی های حاشیه‌ای آن اهمیت قایل شوند؛ زیرا واضح است که آقای کرزی به اشاره تیم خاصی در واشنگتن که بیشتر به جناح راست امریکا (محافظه کاران جمهوری خواه) بستگی دارند، اظهاراتش را سامان داده است؛ زیرا طرح خروج امریکا از افغانستان که در برنامه های آقای اوباما (جناح چپ/ دموکرات ها) قرار دارد، از نظر راست گرایان منفور است و چپی های امریکایی به این نظر اند که می شود افغانستان را در مدیریت پاکستان قرار داد و از خیر آن گذشت.

این نظریه برای جمهوری خواهان باتوجه به برنامه هایی که در منطقه طرح دیده اند، قابل قبول نیست و برعکس به نظر می رسد که از نگاه دیگر در تلاش متحدی مثل هند برای جایگزینی پاکستان اند و می خواهند این نظریه را به کرسی بنشانند. حامدکرزی هم از خروج نیروهای امریکایی بیم دارد و خودش را بدون امریکا، در فنای مطلق سیاسی می بیند؛ طبیعی است که وقتی مدیریت افغانستان به پاکستان سپرده شود، تعاملات در منطقه بیشتر حساس شده و موقعیت سیاسی هندوستان از هرلحاظ با خطر مواجه می گردد و شکی نیست که هندوستان با منفعتی که در سیاست جمهوری خواهان دارد، این ایده را هم برای جمهوری خواهان امریکا و هم برای حامدکرزی پرزرق و برق کرده است و برخورد جمهوری خواهان با دموکرات ها در امریکا، در خصوص مسایلی از این دست، سبب شده است تا آقای کرزی را وادار کنند در مقابل برنامه های دموکرات ها در افغانستان به نحوی واکنش نشان داده و صورت مسأله برآن طرح کند. کرزی نیز این نقش را به خوب ترین وجه به اجرا درآورد؛ او خود نیز نیازمند یک چرخش و چهره نمایی بوده است؛ زیرا با به قدرت رسیدن اوباما در امریکا، کرزی موقعیتش را از دست داده فکر کرد و تنش میان این دو از همین نقطه آغاز شد و بعد از به قدرت رسیدن مجدد کرزی در برایند یک انتخابات پر از تقلب و تزویر، اوباما به کرزی شش ماه وقت داد تا حکومتداری خوب را تجربه کند و در مبارزه با فساد – در شش ماه نخست- نشان دهد که آیا می تواند رییس شایسته‌یی برای افغانستان باشد؟

این مسأله، دیگر اوج تنش میان کرزی و امریکا را نشان می داد و سفر آقای اوباما به کابل و آنچه بر کرزی گذشت بی باوری وتنش را مضاعف کرد. حامد کرزی هم در نزدیک به یک ماه از پایان میعاد ضرب الاجل، دقیق دو روز بعد از سفر اوباما به افغانستان، با سیگنالی که از جریان هایی در درون امریکا با تشخیص تبعات آن دریافت کرده بود، جرأت گرفت تا بر علیه امریکا و موضعگیری های اوباما، نخست غیرمستقیم و بعد آشکارا موضع خصم گیرد. این موضعگیری درحقیقت برای هیچ کسی چه در جهان و چه در افغانستان، قابل پیش بینی نبود و حمایت از آقای کرزی و انتقاد از اوباما در نحوه برخوردش با کرزی در کابل، توسط جمهوری خواهان، اصل و عمق این بازی را به نمایش گذاشت. تغییر فرد محوری به برنامه محوری اما حالا دیده می شود که اوباما از در افتادن با کرزی نتیجه شایسته‌یی نمی گیرد و بر آن شده تا آنچه کرزی گفته است را اهمیت ندهد و بربنیاد همین برداشت، موضوع ضرب الاجل شش ماهه اش را نیز فراموش کند و ناگزیر جرگه‌ی صلح و کنفرانس کابل را- که تا هنوز برگزار نشده اند- «دستاوردهای خوبی» برای کرزی قلمداد کند. اکنون نادیده گرفتن کرزی توسط اوباما اگرچه می تواند در کوتاه مدت، به نفع امریکا تمام شود و کرزی نیز از آن سود ببرد؛ اما این سیاست های سلیقه‌ای و مهره گذاری می تواند روابط افغانستان – امریکا را زیر سوال قرار دهد؛ زیرا تا زمانی که امریکا در خصوص افغانستان سیاست مقطعی و فردگرایانه داشته باشد، هر لحظه ممکن است شاهد برهم خوردن روابط میان دوکشور باشیم و چنین وضعیتی جامعه را از جانب «شدن» به سوی نیستی سیاسی و اجتماعی می کشاند.

و حالا که آقای اوباما و خانم کلینتون با آقای کرزی برخورد خلاف انتظار مردم افغانستان را داشته اند و با ارزش ندادن به اظهارات کرزی و در نظر نگرفتن ضرب الاجل شش ماهه، نشان می دهند که افغانستان هنوز در لبه پرتگاه قرار دارد و امریکا تاهنوز با ثبات سیاسی در مورد افغانستان تصمیم نگرفته است. و بدیهی است که اینگونه سیاست ها، کشور را در وضعیت غیر قابل اعتماد نگه می دارد و این می تواند دلیلی بر تداوم وضعیت نا به هنجار در منطقه باشد. در حالی که امریکا برای تحقق راهبرد خویش در افغانستان به یک سیاست شفاف و «برنامه محور» نیاز دارد تاسیاستی «فرد محور»؛ و ضروری است تا اوباما این فکر را برجسته کند که تغییر مدیریت در افغانستان از یک «شخص» به یک «برنامه»، حتمی بوده و باید برای غلبه بر مشکلات، نسبت به مسایل نگاه «گروهی ـ برنامه‌ای» داشت تا بتوان برای همیشه از شر سیاست گروگانی در امان بود.

 

برگرفته از روزنامه ی ماندگار


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا