گفتگو

لطیف پدرام: تنها راه حل افغانستان فدرالیسم است

latif_pedram_1

لطیف پدرام، مهمان این هفته برنامه “به عبارت دیگر“، شاعری است که از چند سال پیش غرق سیاست شده است.

آقای پدرام از دانشگاه سوربن پاریس دکترای اسلام شناسی دارد، در سال های جنگ علیه نیروهای شوروی در کشورش افغانستان در جبهه فرهنگی مقاومت مبارزه کرده است. رهبر یک حزب سیاسی است و تا به حال دو بار نامزد مقام ریاست جمهوری کشورش بوده و معتقد است که افغانستان به بحران ملی دچار شده و راه حل آن را هم نظام فدرالی می داند. شاعری سیاستمدار، یا سیاستمداری با طبع لطیف؟

آقای پدرام شما شاعرید یا سیاستمدار؟

من به طور حرفه ای شاعرم، ولی این اواخر به کار سیاسی هم پرداختم، به این معنی که به طور جدی در این ده سال اخیر، به عنوان مسئول سیاسی، ولی از خیلی بچگی از سن و سال خیلی خیلی نوجوانی، مشغول بودیم به کار سیاسی و این بخشی از زندگی ما بوده است؛ هم شعر و هم سیاست.

به نظر من در کشورهایی مثل افغانستان نمی شود اینها را از هم جدا کرد. برای اینکه همه آن آدم های باسوادی که باید به سیاست بپردازند شاعرند. در کشوری که شصت تا هفتاد درصد مردم بدون سواد هستند در واقع روشنفکران، روزنامه نگاران و شاعران قشر با سواد این جامعه را تشکیل می دهند، خوب اینها به تبع این آگاهی الزاما باید به سیاست بپردازند.

ولی به نظر می رسد شما کار سیاست را در اولویت قرار داده اید؟ شما حزب سیاسی کنگره ملی افغانستان را تشکیل داده اید، دو دور نامزد ریاست جمهوری بوده اید و قطعا برنامه دارید که در آینده هم این کار بکنید و فعالیت های سیاسی خودتان توسعه بدهید ، وقتی برای کار شاعری و ادبی می ماند؟

بدون تردید پرداختن خیلی خیلی حرفه ای به کار سیاست، یعنی کاری که الان من به آن مشغول هستم، خیلی زمان و وقت می گیرد. سیاست، کار تشکیلاتی، جلسات بین المللی و … طبیعتا کار وقت گیری است و زمان می گیرد، ولی با این وصف من هیچ گاه از کار ادبی کنار نرفتم، یعنی سعی کردم در فراغت هایی که ایجاد می کنم و وقت هایی که پیدا می کنم در طول روز یا شب به کارهای ادبی و مطالعات ادبی بپردازم.

در واقع شعر و شاعری به یک سرگرمی برای شما تبدیل شده است.

ولی جدی است، فراتر از سرگرمی است.

خیلی جدی نیست ظاهرا.

ولی میل خود من شعر است، یعنی اگر این ناگزیری های نباشد، کاری است که من دوست دارم انجام بدهم و خیلی هم به نظر من جدتری تر از حتی بعضا پرداختن به خیلی از کارهای سیاسی در کشوری مثل افغانستان است، از این طرف خیلی می شود کار کرد، یعنی نقش یک کار فرهنگی، نقش یک شاعر، یک نویسنده، یک معلم، یک استاد دانشگاه که در واقع می خواهد یک کار آگاهی بخش انجام بدهد، بدون اینکه بخواهد مستقیم با سیاست درگیر باشد، الان فکر می کنم و به این نتیجه رسیدم که در کشوری مثل افغانستان خیلی مهم تر از یک کار سیاسی حرفه ای است.

پس چرا در کار فرهنگی باقی نماندید؟ یعنی در کشوری که همان طور که خودتان توضیح دادید بیشتر از هر چیزی به فعالیت فرهنگی و آگاهی بخشی در مسائل اجتماعی و فرهنگی نیاز دارد، چرا شخصی مثل شما که این توانایی را دارد، از کار فرهنگی کنار می کشد؟

حالا ما دو تا مجله چاپ می کنیم. کنگره ملی دو تا نشریه دارد، یک نشریه است که ماهانه چاپ می شود و یک نشریه است که هر پانزده روز و این را جوانان کنگره ملی چاپ می کنند که اسمش فدرال است، البته من با استفاده از فرصت برای هر دو این نشریات مقاله می نویسم. مقاله ادبی و سیاسی و در واقع یک بخش کار آگاهی بخشی را که لازم است انجام می دهم، ولی با این حال من تصمیم دارم که با ایجاد یک پست جدید در کنگره ملی، فراغت های بیشتری برای خود ایجاد کنم که بتوانم جدی به کار فرهنگی برسم. البته از سوی برخی سازمان های فرهنگی که در افغانستان وجود دارد ما در این زمینه کار می کنیم یعنی این جبهه را خالی نگذاشتیم منتهی غیر مستقیم و به شیوه های دیگر.

در زمینه کار و فعالیت های سیاسی هم شما کم جنجال آفرین نبودید؟ شما معقتد هستید که مساله مرزی افغانستان و پاکستان باید از طریق دادن آن بخش پشتو نشین به پاکستان حل بشود، شما معتقدید که مسائل ملی باید از طریق فدرالی حل بشود طوری که آنجاهایی که اقوام دیگر هستند بتوانند خودمختار باشند و حتی معتقدید که اسم کشور افغانستان هم اسم بی مسمایی است که باید عوض بشود.

خوب اینها بحث هایی که در واقع من داشتم مطرح می کردم در رابطه با اینکه نظام باید فدرال بشود یا اسم کشور افغانستان باید مورد بازبینی قرار بگیرد و… بازتاب آن خواستی است که در جامعه وجود دارد. یعنی این بحث میان نیروهای مختلف روشنفکری میان اقوام و مردم افغانستان مطرح بوده است، منتهی طرح این موضوع در رسانه های همگانی و گروهی مثل رادیو و تلویزیون کار خطرناکی بود و ریسک داشت، من آمدم و این کار را کردم، حرف هایی که در زیر آسمان ها، در زیر سقف ها گفته می شد را علنی کردم و بحث را روشن کردم برای اینکه من فکر می کنم در کار سیاسی اگر قرار است دو تا وزیر امور خارجه با هم بحث کنند مساله فرق می کند. ولی اگر قرار است که آدم با مردم گپ بزند ، باید روشن باشد یعنی من سعی کردم هیچ ابهامی باقی نگذارم.

از همین مساله ملی شروع کنیم نظرتان در باره مساله ملی چیست؟ چرا فکر می کنید که افغانستان دچار بحران ملی است؟

ببینید این مساله تقریبا در این صد سال مطرح بوده است. شما اگر تاریخ افغانستان را نگاه کنید در دوره های مختلف، دوره عبدالامان خان، بعضی از حکامی که از جاهای مختلف آمده اند، یک دوره کشتارهای خیلی طولانی بوده است. عبدلامان خان در کتاب خود نوشته که در یک روز چهار هزار نفر را به قتل رسانده است. این ماجرا متاسفانه همیشه وجود داشته است.

مساله کوچ، مساله مهاجرت از جنوب به شمال و مساله گرفتن بعضی زمین ها در شمال افغانستان و مساله حکام قبلی و اینها همیشه وجود داشته و اینها همه باعث نارضایتی فراوان در داخل افغانستان شده است، بعد بحث ساختار قدرت سیاسی است که همیشه یک جانبه در دست یک بخش خاصی بوده است.

منظورتان از بخش خاص پشتون ها است؟

بله طبیعتا. ببیند هزاره ها تا سال های کودتای هفت ثور، همان کودتای کمونیستی، نمی توانستند در وزارت دفاع یا پست های بالا باشند. حتی در وزارت امور خارجه کمتر پذیرفته می شدند، برای بورس ها و تحصیلات خارجی هم کمتر به آنها توجه می شد. ازبک ها به همین ترتیب، البته تاجیک ها به دلیل فرهنگی و به دلیل حضور قدرتمند تاجیک ها در افغانستان، موقعیت برتری داشتند، مردم نمی توانستند اینها را جدی نگیرند در نتیجه برخورد با اینها کمی فرق داشت؛ ولی باقی اقوام افغان در چنین وضعیتی قرار داشتند.

نتیجه این بود که تا سال های سال این بحث مطرح بود که چگونه ما می توانیم اعتماد سازی ملی بکنیم، وحدت ملی ایجاد بکنیم، دولت – ملت بشویم، شما می دانید که در واقع اعتمادسازی ملی، ایجاد وحدت ملی، حرکت کردن به طرف یک دولت- ملت اینها مکانیسم دارد، همین طوری که نمی شود آدم اینها را با شعار بگوید، کماکان که هر ریاست جمهوری در افغانستان بودند آمدند و شعار دادند که ما ملت واحد هستیم، ملت برادر هستیم، اختلافی نداریم ولی …

آقای پدرام ببخشید که حرف شما را قطع می کنم ولی نمونه هایی در تاریخ ملت های دیگر هم بوده است، مثلا در ایران یک نظام فئودالی بود ولی زمانی که رضا شاه تلاش کرد که یک حکومت سراسری را استحکام ببخشد و ارتش ایجاد بکند و غیره او توانست که یک انسجام ملی را به وجود بیاورد و حفظ بکند و شاید نظر بسیاری هم در افغانستان همین است که از طریق یک حکومت قدرتمند مرکزی بشود مسئله انسجام ملی را حل کرد نه از طریق دادن بخش هایی به اقوام مختلف.

بستگی به این دارد که درجه حساسیت به مساله ملی در داخل یک جامعه تا کجاست؟ ممکن است شما در یک جامعه ساختار فئودالی داشته باشید نمونه ای که شما الان دادید در رابطه با قبایل مختلف در ایران بختیاری ها، قشقایی ها و دیگر قبایل در زمان رضا شاه در ایران که اصلاحات ارضی شد، ولی آن درجه از حساسیت های قومی که تبدیل شده باشد به حساسیت های سیاسی، این خیلی مهم است، در افغانستان در گذشته هم بود این حرف ها ولی این بحث ها این قدر مطرح نمی شد. برای اینکه آن آگاهی های ملی به آگاهی های سیاسی تبدیل نشده بود، در این سال های جنگ با شوروی ها در واقع آن مجموعه ای از نارضایتی هایی که در ذهن مردم تلنبار شده بود از طریق احزاب سیاسی و اقوام مختلف بازتاب پیدا کرد، بنابراین قضیه به یک قضیه جدی تبدیل شد و ما الان درموقعیتی نیستیم که با توصیه های اخلاقی بگوییم که ما می توانیم به هم اعتماد کنیم، اعتماد کردن به مکانیسم احتیاج دارد و این مکانیسمی که می تواند اعتماد ایجاد بکند و فرصت های برابر برای افغان مختلف ایجاد کند فقط در یک دولت فدرال ممکن است.

می شود توضیح بدهید که منظورتان دقیقا از حکومت فدرالی چیست؟ شما دقیقا می خواهید که چه ایجاد بشود تا مسائل ملی در افغانستان حل بشود؟

ما می خواهیم بگوییم که افغانستان در گذشته هم در واقع به صورت زون (ناحیه و منطقه) اداره می شده فقط با این تفاوت که مسئول هر زون از سوی خود مردم در داخل استان یا ولایت انتخاب نمی شد، به وسیله حکام از بالا پیشنهاد می شد.

درواقع همیشه افغانستان به دلایل بسیار زیاد، از جمله دلایل قومی، عدم رشد اقتصادی، عدم ایجاد بازار ملی، نبودن جاده و ترانسپورت، و ده ها مساله دیگر غیرمتمرکز بوده است.

فدرالی که ما داریم مطرح می کنیم فدرال قومی نیست. ما می خواهیم ایالت های مختلف در شمال افغانستان تقسیم بشود و اینها بتوانند در داخل خودشان حاکمشان را انتخاب بکنند، بتوانند ریس استانشان را انتخاب بکنند، والیشان را انتخاب کنند، شهردارشان را انتخاب بکنند و در عین حال صلاحیت قانونگذاری داشته باشند یعنی این طوری نباشد که شما فقط یک والی را انتخاب کنید در یک استان به عنوان والی منتخب ولی صلاحیت کاری نداشته باشد، صلاحیت قانونگذای نداشته باشد، یعنی این باید همراه باشد با یکسری قانونگذاری های محدود.

مساله ای که الان ما در رابطه با طالبان داریم همین است. می گوییم ما می خواهیم با طالبان گفت و گو کنیم، خوب کجا می شود با طالبان گفت و گو کرد؟ خوب باید یک جایی به آنها امتیاز داده شود یک جایی را باید گذاشت که برای خودشان قانونگذاری کنند، در غیر این صورت می گویند کل نظام باید منتفی بشود و کل قانون اساسی باید منتفی بشود خوب شما حالا چه جوری مساله طالبان را حل می کنید؟ حالا اگر طالبان در مناطق تحت کنترل خودشان و در حد خودشان بتوانند قوانینشان را اجرا بکنند مبتنی بر خواست مردم، یعنی اگر مردم در جنوب افغانستان اینها را قبول می کنند و حمایت می کنند و ….

یعنی در واقع حرف شما این است که در مناطقی که طالبان اکثریت دارند، اگر آنها بخواهند قوانین شرعی را وضع و اجرا بکنند، می توانند این کار را بکنند؟

بله!

تکلیف کسانی که از اقوام پشتون نیستند و نمی خواهند که قوانین شرعی بر آنها حاکم باشد ولی آنجا زندگی می کنند و کسب و کارشان در آنجاست چه می شود؟

ببینید این قدری که ما می گوییم به این معنی نیست که کل قانون اساسی افغانستان منتفی بشود یا بحث حقوق بشر منتفی بشود از سیاست های کلان و همه تغییر بکند و به سال های اول طالبان و قرون وسطی برگردیم، ولی در یکسری از محدوده ها مثلا نشریات و در زمینه رسانه های گروهی باید دستشان باز باشد که چگونه تنظیم کنند.

ولی شما الان گفتید که اینها بتوانند قانونگذاری کنند؟

قانونگذاری یعنی همین، ببیند در ساختارهای فدرال یک قاعده همین است. اگر به دیگر کشورهای فدرال نگاه کنیم می بینیم که یک جاهایی برای قانونگذاری صلاحیت دارند. مثلا در آمریکا، یک ایالت اعدام دارد یک ایالت قانون اعدام ندارد و اعدام می کند، یک ایالت دیگر اعدام نمی کند. یا آموزش و پرورش از یک ایالت به ایالت دیگر فرق می کند. در مورد رسانه ها هم همین طور است. رسانه ها براساس ساختارهای فرهنگی و نیازهای آن منطقه عمل می کنند. مثلا اگر در جنوب افغانستان تلویزیون ملی بخواهد موسیقی و رقص پخش کند، در آن منطقه قابل قبول نیست، نمی شود. وقتی نمی شود آنها می توانند برنامه های خود را داشته باشند. باید به آنها حداقل یک جایی داد، نه اینکه کل نظام را در اختیار طالبان قرار داد که یک نظام ارتجاعی شکل بگیرد.

با وجود این، آقای پدرام شما معتقدید این برنامه ای که شما برای حکومت فدرالی دارید در حال حاضر و با همین ساختار کنونی سیاسی افغانستان قابل اجراست؟

غیر از این راهی ندارند. به نظر من یک مساله شدنی است.

چقدر موفق بودید برای اینکه مردم یا افراد با نفوذ طرح شما را قبول کنند؟

ببینید ما این بحث را حدود یک یا دو سال پیش مطرح کردیم و این برنامه استراتژیک را برای حزب در نظر گرفتیم، اما بعد از آن ژنرال دوستم چند بیانیه داد و به صورت روشن تاکید کرد که افغانستان باید به سیستم فدرال تبدیل شود و لازم نیست برای ادارات محلی، مثلا حاکم از قندهار یا بدخشان بیاورند، مردم خودشان باید در محل، حاکم خود را انتخاب کنند و در امور مشارکت داشته باشند.

قبل از آن در حزب وحدت هم، یک قانون اساسی به نام قانون اساسی فدرال نوشته شد و در جامعه شیعه افغانستان هم این بحث مطرح بود. الان اتفاقا، آنجاهایی که در مورد بحث های فدرالیسم خیلی سرسختی نشان می دادند و فکر می کردند شاید بهتر باشد که سراسری حکومت شود تا یک ساختار فدرال به وجود بیاید، و با ما استدلال می کردند که چنین چیزی امکان ناپذیر است که همه افغان ها از هزاره ها و پشتون ها و ازبک ها… به زیر حکومت شما بیایند، این شدنی نیست. و اگر تصورتان این است که یک حکومت تاجیکی ایجاد می کنید که بر سراسر افغانستان حکومت می کند، این نشدنی است.

بنابراین تنها راه حل این است که ما یک ساخت شکنی بکنیم و فرصت برابر بکنیم که در انتخابات ریاست جمهوری بعدی مناطق استان ها بتوانند به طور مستقل تصمیم بگیرند یعنی اجبار نداشته باشند که چون رئیس جمهوری فلان والی را به آن منطقه فرستاده، پس باید برای او کار کنند. یعنی اگر ما صلاحیت ها را محدود کنیم و اجازه دهیم که مردم در ولایات خود حکام خود را انتخاب کنند، هر که رئیس جمهوری شود در انتخابات بعدی، نمی تواند اعمال فشار کند.

نکته دوم این است که فراتر از مساله افغانستان، مساله فدرالیسم یک مساله دموکراتیک است. اگر بخواهید که مردم در صحنه باشند، در تصمیم گیری های سیاسی روزانه حضور داشته باشند، این حضور چگونه تامین می شود؟ دولت ها می گویند مردم باید حضور داشته باشند، ولی مردم چطوری حضور پیدا می کنند؟ روش و مکانیسمش چگونه است؟ بنابراین در یک سیستم فدرالیسم، مردم از واحدهای کوچک تا واحدهای کلان حضور دارند تا مسایل خود را حل کنند.

اقوام خیلی خیلی کوچکی در افغانستان هستند. اینها چطور باید مسایلشان را حل کنند؟ در یک سیستم فدرال لااقل اینها می توانند مسایل خود را طرح و حل کنند.

شما فکر می کنید که مثلا جبهه ملی افغانستان که الان مهم ترین و بانفوذترین رقیب دولت افغانستان است، ممکن است از طرح شما استقبال کند؟

در جبهه ملی هم اگر شما برنامه انتخاباتی دکتر عبدالله را نگاه کنید می بینید که عناصر فدرال در آن مطرح شده است. دکتر عبدالله گفت که والی ها، ولسوال ها و شهردارها باید انتخابی شوند. این بحثی بود که ما سال ها قبل کرده بودیم که تمام ارگان های محلی دولتی و قدرت باید انتخابی شوند تا ما به سمت فدرال شدن گام برداریم. اینکه دکتر عبدالله و جبهه ملی این را پذیرفته اند، یک گام به سمت فدرالیسم است، جرات ندارند که بگویند فدرال، ولی در عمل به آن سمت حرکت می کنیم.

بسیار خب. در مورد اسم کشور افغانستان، نظر شما چیست؟

در چند سال اخیر می بینیم که یک کلمه جدید وضع شده است به نام افغانستانی ها. اگر شما از یک تاجیک یا هزاره بپرسید که کجایی هستی؟ می گوید افغانستانی هستم، نمی گوید که من افغان هستم. دلیلش این است که این بحث تغییر نام و رسیدن به نامی که دربرگیرنده همه اقوام در افغانستان باشد از مدت ها پیش در بین نیروهای سیاسی مطرح بوده است. در جریان مبارزات انتخاباتی مطرح بود، قبل از آن مطرح بود و الان هم به شدت جریان دارد. اگر شما به نشریات افغانستان نگاه کنید، بسیار روشن به این موضوع پرداخته می شود. در بعضی نشریات، یا گروه ها و سازمان ها، وقتی گفته می شود افغان، جلو آن پرانتز باز می کنند و می نویسند پشتون. این بحث وجود دارد. این بحث هم مطرح شده است که نام دیگری برای کشور انتخاب شود حالا یا باختران یا خاوران یا آریانا که دیگر این مشکل حل شود.

پیشنهاد شما چیست؟

پیشنهاد من این است که اگر ما آریانا بگذاریم، هم پشتون ها و هم تاجیک ها موافق هستند. ولی کلمه آریانا برای اقوام غیر آریایی می تواند مشکل ساز باشد مثلا برای هزاره ها و ازبک ها. بنابراین من فکر می کنم که روی دو تا نام می شود بحث کرد، یکی باختران و یکی هم خراسان. البته این بحثی است که در جامعه افغانستان وجود دارد و مردم افغانستان باید در باره آن تصمیم بگیرند.

شما از مخالفان سرسخت نیروهای خارجی در افغانستان هستید. آیا شما حتی با حمله آمریکایی ها و سرنگونی طالبان مخالفید یا اینکه با ادامه حضور نیروهای خارجی از آن به بعد مخالف هستید؟

اعتقاد ما از اول این بود و بحث فرمانده مسعود هم همین بود که اگر این کمک های جامعه جهانی به نیروهای مقاومت در داخل افغانستان بشود، نیازی به ورود نیروی خارجی به افغانستان نیست. صحبت مسعود هم همین بود که جامعه جهانی به پاکستان فشار بیاورد که این کشور به طالبان کمک نکند، اسلحه به طالبان ندهد، در این صورت ما خودمان این توان را داریم که دفاع بکنیم و با طالبان بجنگیم و حداقل آنها را از مناطق شمالی بیرون بکنیم.

تا آنجا که من به یاد دارم، قبل از شهادت فرمانده مسعود، آمریکایی ها چند بار با مسعود مطرح کرده بودند که می توانند برای جنگ با طالبان نیرو وارد افغانستان کنند. ولی مسعود آن را نپذیرفت و می گفت که شما می آیید ولی بعدش دردسرهای بیشتری برای ما ایجاد می شود. اگر واقعا راست می گویید، به ما کمک کنید. ما خودمان نیرو داریم و می توانیم بجنگیم. اعتقاد ما این بود که اگر جامعه جهانی واقعا می خواست کمک کند، باید به نیروهایی که در داخل بودند کمک می کرد.

بنابراین شما معتقدید که الان نیروهای خارجی باید از افغانستان بروند؟

من معتقدم که نیروهای خارجی در افغانستان، بحران را ختم نمی کنند بلکه بحران بیشتر خواهد شد، مداخله کشورهای منطقه بیشتر می شود و مناطق مختلف را ناامن می سازند. الان در افغانستان این بحث مطرح است که نیروهای آمریکایی واقعا برای کمک به ما در مبارزه با طالبان آمده اند یا در حال جنگ با ایران هستند، یا برای چین برنامه دارند و یا در آسیای مرکزی و ازبکستان پروژه دیگری دارند.

برای همین هم مردم عادی باور ندارند که آمریکایی ها واقعا برای کمک رسانی به ما آمده اند. این ذهنیت یک ذهنیت مسلط در بین افغان ها نیست. اگر شما از یک آدم عادی، یک کشاورز بپرسید می گوید که اینها برای کمک به ما نیامده اند، دنبال برنامه های خودشان هستند. ولی بحث ما این است که اگر ما الان با استفاده از این نیروها، بتوانیم این ساختار را تغییر بدهیم، یک سیستم فدرال ایجاد بکنیم و قدرت را تقسیم بکنیم دیگر نیازی به حضور این نیروها نخواهیم داشت، البته می توانند کمک رسانی کنند.

شما فکر می کنید مجموع اتفاقاتی که در افغانستان پس از سرنگونی طالبان رخ داده، مثبت بوده است؟

ببینید جنبه های مختلف داشته است. این طور نبوده است که مثبت نباشد. خیلی جاها مثبت بوده است. مثلا نشریات رشد کرده، آزادی بیان بیشتر شده است. جاده سازی شده، مسایل آموزشی، حضور زنان در مدارس و مجلس و… اینها دستاوردهای مثبتی است و نمی شود گفت که نبوده است.

اما بحث ما این است که نهادها هنوز نتوانسته اند شکل بگیرند، دقیقا به خاطر حضور همین نیروهای خارجی. ولی افغانستان ظرفیت های بسیار دموکراتیکی دارد. درست است که حرکت های مدرن پنجاه سال پیش در افغانستان شروع شد، ولی هیچ یک از آن حرکت های مدرن در افغانستان پایان نگرفت و همه شان با شکست مواجه شدند. الان هم آن ظرفیت ها وجود ندارد مگر اینکه در داخل نهادسازی صورت بگیرد و نهادسازی باید بر اساس نیازهای واقعی مملکت باشد. اگر ما نتوانیم نهادسازی کنیم و این بحران ها را حل کنیم، به محض اینکه نیروهای خارجی از افغانستان بروند، ما دوباره گرفتار یک افت و عقبگرد خواهیم شد و به طرف سیاست ها ارتجاعی خیلی عقب مانده خواهیم رفت. برای اینکه این ظرفیت ها برخاسته از امکانات واقعی خود مردم نیست. دموکراسی که با دستور نمی آید. دموکراسی با سواد، فرهنگ و تربیت و امکانات سر و کار دارد. برای همین تاکید ما این است که باید نهادهای واقعی ایجاد شود که کشور با ثبات شود.

شما امیدوارید که این نهادسازی در آینده نزدیک در افغانستان انجام شود؟

اگر ما بتوانیم این ساختار را عوض کنیم و جامعه جهانی به ما کمک کند که به آن سیستم فدرال برسیم، من فکر می کنم که می توانیم این نهادها را ایجاد کنیم.

 


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا