خبر و دیدگاه

بدبختی افغانستان را باید در وابستگی پشتونیسم به استعمار جستجو نمود

foreigner_taliban

یک دپلومات کانادایی که شاهد خشونت ها در جنوب بوده است افغانستان را بنام مشکلستان (Troublistan) نام گذاشته است. به عقیده او تمام تاریخ افغانستان تاریخ جنگ و خشونت است. مردم این کشور زمانی با خود و زمانی دیگری با همسایگان شان در جنگ بوده اند. ما نمی توانیم فرهنگ خشونت طلبی آنها را تغییر بدهیم. بگذارید یک دیگر خویش را بخورند تا قدر جان به تن دارند”.

اما این تنها کانادایی ها نیستند که فرهنگ خشونت پشتونها را عامل بدبختی افغانستان و منطقه می شمارند. تقریباً همه کس به این نتیجه رسیده اند. ” پشتونها هیچ گاه در تاریخ موجودیت شان باهم در صلح زندگی نکرده اند، آنها زمانی در صلح زندگی می کنند که با غیر پشتونها در جنگ باشند” روزنامه امید.

اکثریت پشتونها حتا نخبگان آموزش دیده آنها در غرب به فرهنگ جنگ سالاری و خشونت قبایل پشتون افتخار می کنند و از آن برای بدست آوردن امتیازات سیاسی، قومی و مالی استفاده می کنند. چنانچه یک پروفیسور پشتون تبار پاکستان با افتخار می گوید: ” پشتونها نسبت به هر چیز حتا معادل ناموس خویش تفنگ را دوست دارند. آنها بیرون از خانه بدون تفنگ نمی روند مانند اینکه یک اروپایی بدون موبایل بیرون نمی رود. برای ما تفنگ مثل موبایل است”.

برخی ها مثل پرویز مشرف انگیزه ترور و دحشت افگنی طالبان را در نارضایتی پشتونها از نا کافی بودن قدرت آنها  در دولت کابل عنوان می کند.  عده دیگری آنرا در بحران پشتونولی در نتیجه افراطیت مذهبی طالبانیسم جستجو می کنند، اما به باور این قلم  باید ریشه های  تراژیدیدی سه قرن اخیر افغانستان را در فرهنگ خشونت قبایل پشتون و  وابستگی آنها با بازیگران منطقوی و جهانی جستجو کرد.

پشتونها از غارت هندوستان برای شان دولت ساختند

نخست باید گفت پشتونها و یا به اصطلاح انگلیسها  Afghans  در میان تمام  مردم منطقه در آزادمنشی ، جنگجویی و شهامت  شهرت جهانی دارند. تاریخ آنها  سر شار از جنگ های آزادی خواهانه، استقلال طلبانه و ضد استعماریست. اما پرادوکس در اینست پشتونها  شاید یگانه مردمانی در میان تمام اقوام و قبایل متنوع منطقه ما  باشند که بر خلاف ادعا های آزاد منشی کمتر آزاد زیسته اند. آنها نه تنها کوچکترین بهره و لذتی از نعمت آزادی نبرده اند، بلکه بعد از هر جنگ خونین استقلال و آزادی خواهی از زیر دست یک استعمار گر نجات یافته به دست استعمار گر جدید افتیده اند و این طوق استعماری به اشکال مختلف بیش از دو سده است که بر گردن آنها آویزان است و از طریق آنها همه اقوام غیر پشتون آزادی، استقلال، هویت و پیشرفت کشور خویش را از دست داده اند. ازینرو سر نوشت پشتون و غیر پشتون در سر زمین کنونی افغانستان از هر نقطه نظر گره خورده است و نمی توان خیانت، وطنفروشی و جهالت برخی سران، بزرگان و نخبگان پشتون را بی تفاوت ونادیده گرفت. به همینگونه رفتار غیر پشتونها نیز نمی تواند بی تاثیر بر پشتونها باشد.

یکی از خونین ترین صفحات تاریخ افغانستان را در دونیم سده اخیر جنگ های خونین قدرت طلبی قبایل پشتون تشکیل می دهد. هدف اساسی این جنگ ها را نه وطندوستی، آزادی خواهی و ترقی طلبی  تشکیل می دهد بلکه جنگ بخاطر سه هدف  چرکین:۱. امتیاز طلبی سیاسی یعنی انحصار قدرت دولتی؛۲. برتری طلبی قومی یعنی قبیله محوری ؛۳. پول پرستی از راه غارت گری و  به حراج گذاشتن هویت و تمامیت ارضی افغانستان به این و آن استعمارگر یکی در پی دیگری.

تاریخ خونین افغانستان کنونی از  ۱۷۴۷ آغاز میابد. تاریخ منطقه( بویژه خراسان و هندوستان) در قرن هژدهم نشان می دهد تا زمانیکه دست سران قبایل درانی و غلجایی به سرزمین هندوستان می رسید از هیچ نوع غارت و قتل عام هندی ها دریغ نورزیدند. یا به بیان دیگر قبایل تازه به دوران رسیده پشتون از ثروت و خون هندوستان برای شان امپراطوری ساختند. اما زمانیکه دست شان از هندوستان قطع شد، به  تاراج داشته های مادی و افتخارات تاریخی و نسل کشی و کوچاندن اجباری مردم بومی خراسان زمین پرداختند. بعد از غارت و ویرانی خراسان نوبت فروش و به کرایه دادن سر زمین آنها به استعمار انگلیس  در قرن نزدهم رسید.

بدین تر تیب انگلیسها توانستند به بسیار  آسانی  با کمک اجیران منطقوی شان نه تنها حدود جغرافیایی خراسان را محدود ساختند، بلکه نام و نشان تاریخی آن را گرفته بجای آن افغان و افغانستان را بحیث هویت اجباری و تصنعی بر سر همه باشندگان آن گذاشتند.

سده بیستم از هر نقطه نظر خونین ترین و بحران آفرین ترین قرن برای افغانستان بود.با آنکه  افغانستان در ۱۹۱۹ استقلال  سیاسی خود را از بریتانیا  گرفت ولی   عشایر پشتون خصلت های  طفیلی گری و وابستگی خود را از دست ندادند و در سایه میراثهای استعمار زدگی دست به معامله با دنیای خارج زدند. آنها حکومت از دست رفته خویش را که توسط حبیب الله کلکانی  در ۱۹۲۹ صورت گرفته بود به کمک انگلیس  ها در وجود نادرخان احیا کردند و لی به زودی  در زیر چتر حمایت شوروی برای بیش از نیم قرن پناه بردند و سیاست های جیره خواری و وابستگی به بیرونی ها ولی برتری طلبی قومی و بی عدالتی بر اقوام دیگر در داخل کشور را تداوم بخشیدند.

جهاد و پول پرستی

با آنکه در جهاد  بر علیه شوروی ها در سالهای ۸۰ همه اقوام افغانستان اشتراک نمودند، ولی پشتونها بر خلاف ادعا های آنها کمترین قربانی و نقش را در آن بازی نمودند. موقعیت جغرافیایی و هم مرز با پاکستان و هم چنان پشتیبانی این کشور از پشتون ها فرصت طلایی را برای پشتون های دو طرف مرز دیورند برای امتیاز طلبی مساعد ساخت. اما در عوض بار گران جنگ و جهاد بدوش اقوام دیگر بویژه مردم شمال افغانستان هم مرز با شوروی سابق قرار گرفت. افزون بر آن یک تعدادی زیادی سران، بزرگان و نخبگان قومی و سیاسی پشتون در خدمت آی اس آی قرار گرفته میلیون ها دالر غرب را بنام جهاد بدست آوردند. این در حالی بود که مجاهدین غیر پشتون با امکانات محدود و با اتکاء به خدا وخود جهاد را تا اخراج دشمن به پیش بردند. چنانچه ظهور اکثریت قهرمانان جهاد از میان اقوام غیر پشتون محصول قربانی ها و شجاعت آنهاست. بدین گونه غیر پشتونها اساس افغانستان نوین را گذاشتند.

با سقوط حکومت نجیب الله ، دست نشانده روس حاکمیت دو نیم قرنه پشتونیسم نیز به پایان رسید و قدرت برای اولین بار بدست مردم آزادی خواه و عدالت طلب غیر پشتون که نقش اساسی در سقوط شوروی سابق بازی نمودند، رسید. اما پشتونیسم  در چهره طالبان  بحیث ابزار منطقوی پاکستان، تروریسم عربی و امریکا و انگلیس دوباره ظهور نمود و در نتیجه افغانستان را به سر زمین ترور و تریاک، تمدن ستیز  و زن ستیز در جهان معروف ساختند.

با سقوط حکومت طالبان در پی حوادث سپتمبر و نقش اساسی جبهه متحد ملی تصور می شد که پشتونها چه چپ و چه راست از گذشته درس  عبرت گرفته باشند و با استفاده از فرصت جدید تحت حمایت جامعه جهانی از ترور، تریاک و جهالت طالبی فاصله گرفته بسوی مدنی شدن به پیش بروند. اما نو سال اخیر نشان داد که آنهانه تنها میلیون ها دالر جامعه جهانی را غارت کردند، بلکه با قاچاق ، و حشت آفرینی و مزدوری به شرق و غرب دوباره افغانستان را به کام نیستی و بربادی سوق می دهند. جامعه جهانی بعد از نو سال به این نتیجه رسیدند پشتونها شایسته دموکراسی و زندگی شرافتمندانه انسانی نیستند و ارزش کمک کردن را ندارند. ازینرو باید دوباره سر نوشت آنها را به پاکستان و طالبان بحیث لشکر ترور تسلیم نمود.

بد بختانه جامعه جهانی  اقوام غیر پشتون را که کوچکترین دلچسپی به خشونت ندارند و به دموکراسی ، ترقی و صلح در کشور شان  علاقمند هستند، از باز سازی محروم و خلع سلاح نموده بحیث قربانی  تسلیم حکومت وحشت طالبان و حامیان سعودی و عربی آن می کنند.

باید پشتونها را مدنی ساخت

alg_taliban_militantدر فرجام باید گفت ریشه های مصیبت افغانستان را در ساختار قبیلوی ، عقب مانی شدید فرهنگی و اقتصادی و خصایص عجیب و غریب پشتونها جستجو نمود، نه در تقصیراسلام است،  کمونیسم ، دموکراسی و یا در موقعیت جیو پلیتیک افغانستان.  با صراحت باید گفت پشتونها مسوول همه بد بختی های چند قرن اخیر افغانستان و ابزاری در دست استعمار و تروریسم جهانی به شمار می آیند.

رییس جمهور اوباما در استراتیژی جدیدش منطقه قبایلی دوطرف مرز دیورند را”غده سرطانی تروریسم” نامید.

عقیده بر این است تا زمانیکه پشتونها مدنی نشوند،  این غده های سرطانی خواب آرام به منطقه و جهان نخواهند داد. درینصورت نه جنگ در افغانستان و نه در منطقه ما پایان خواهد یافت و نه استعمار دست از سر منطقه ما بر خواهد برداشت. به بیان دیگر تا جهالت است، خشونت است ،  حس برتری طلبی قومی  به کمک خارجی ها در بدل سلب آزادی و استقلال افغانستان مطرح است، بازی استعمار هر گز پایانی ندارد و بدبختی ما نیز پایانی نخواهد داشت.

 


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا