خبر و دیدگاه

آیا حکمتیار میتواند کلید درب تفاهم و صلح آینده افغانستان گردد؟

gulbudinhekmatyar_gun

کنفرانس لندن در شرایط حساس کنونی سیاسی افغانستان، میتواند نقطه قابل عطف و توجه در سیاست های بین المللی جهان و اعاده صلح و امنیت افغانستان تصور گردد. زیرا دست اندرکاران سیاسی جهان  که از مدت زمانی در تلاش اند تا بجای خشونت و روش های فشار و زور، راه مصالحه را در پیش گیرند، غالبا در جستجوی راه حل های سیاسی اند تا چگونه می توانند از این مخمصه سیاسی  خود را برهانند.

تجارب گذشته نظامی خاصتا عملکرد های کشور های ذیدخل در افغانستان نشان داده است که رسیدن به اهداف صلح جویانه  نمی تواند از طریق توصل به زور و خشونت بدست آید. واکنش ملت افغانستان در مجموع علیه ناهمگونی ها و روش های غیر ملی افغانستان باعث شده است تا مخالفت  و مقاومت علیه کشور های کمک کننده به افغانستان بیشتر گردد و دولت افغانستان هم نتواند هویت اصلی و قانونی سیاسی خود را در ابتکار عمل  ها بدست آرد. در حقیقت تا هنوز دولت افغانستان بعنوان یک طرف قضیه نه از طرف کشور های  حامی وی صلاحیت اجرایی کار داده شده است و نه هم مخالفین در پروسه دولت سازی و تحکیم وحدت ملی افغانستان سعی  و یا همکاری نموده اند.

کشور های ذیدخل (جدا از کشور های ایران و پاکستان) آنقدر در سیاست های خود بیگانه عمل نمودند که باعث  گردید تا  تفاوت های بین دولت افغانستان و مخالفین را  بزرگتر سازند. آنان در رسیدن به منافع ملی افغانستان و حفظ منافع بین المللی با استفاده از روش های زور و توصل به خشونت سعی میکردند تا مخالفان را سرکوب نمایند. این واکنش های سیاسی نظامی باعث عکس العمل های جدی تر و گسترده تر در سراسر افغانستان گردید و تعداد زیادی از مردم به صفوف مخالفان پیوستند  . همچنان اراکین دولت افغانستان که وابسته گی های به تنظیم ها و احزاب  منحصر بخود را داشتند با استفاده از موقعیت سیاسی خود در دولت افغانستان، منافع  گروهی خود را به جای منافع ملی در نظر گرفته، به شخصیت سازی های کاذب پرداختند و خواستند که تاریخ سه دهه اخیر را وارونه جلوه داده ، گروه مخالف را بنام تروریست بنامند و خود را قهرمان بسازند.

این عملکرد های نابخرانه  بعضی اشخاص هم پیامد خوبی نداشته  و صوف متحد ملت افغانستان را  در هم شکست و مخالفت ها بیشتر  از آنچه که تصور میشد در عملکرد های دولت بوجود آمد.

مبرهن است که مخالفان در افغانستان هم با روش های متفاوت در پروسه سیاسی افغانستان نقش اساس داشته و هر روز  نبست به روز گذشته مواضع آنان  در اتکا با مردم افغانستان قوت بیشتر کسب کرده و خواسته های آنان  مشروط به منافع ایشان مطرح می گردد.

در مرحله اول باید مخالفان را تصنیف بندی نماییم که که کی ها هستند. صنف بندی اول ما باید مخالفان افغان و القاعده باشد. امریکا و متحدین هم به این باور شده اند که مخالفان افغانستان را بدین دو کتگوری تقسیم نمایند.

القاعده کسانی اندکه غالبا از افغانستان نبوده و از کشور های دیگر در جهت مقابله  با امریکا و سیاست های بین المللی غربی ها در محور منافع کشور های اسلامی در مبارزه اند و سعی دارند تا با استفاده از اعمال زور، خشونت، ترور و وحشت ، موضعگیری خود را تحکیم ببخشند. افغانستان یکی از زمینه های خوب رشد القاعده بود و توانستند تا مدت زیادی ازین سرزمین  استفاده نموده و با حمایه طالبان به فعالیت های خود در منظقه و جهان ادامه بدهند.

طالبان  با داشتن هویت سیاسی  دولت افغانستان که در حیطه قدرت شان بود، از القاعده  پشتیبانی نمودند . یکی از دلایل پشتبانی طالبان افغانستان از اسامه بن لادن هم هویت افغانی طالبان بود که با وجود درخواست های مکرر امریکا مبنی بر تسلیم اسامه بن لادن به غرب، نخواستند مهمان ناخوانده ای را که زیر نام اسلام  و بخاطر تحقق اهداف اسلامی و اعاده حقوق مسلمانان ، از طالبان پناه خواسته بودند به غربی ها تسلیم نمایند. در حقیقت افغان ها با شیوه و فرهنگ افغانی مهمان نوازی که دارند اسامه بن لادن را که مهمان ناخوانده دانسته که به افغان ها پناه آورده بود و طالبان  تسلیم دهی وی را به امریکا یک نوع بی غیرتی و بی ننگی می شمردند. بهمین لحاظ  طالبان تمام مشکلات را قبول کردند که حتی منجر به ازبین رفتن دولت ایشان در افغانستان گردید اما از تسلیم دهی  اسامه سرباز زدند.

اینکه القاعده از ین خصوصیت افغان ها چه اندازه بخاطر منافع سیاسی خود استفاده بردند، موضوع جدا و قابل بحث است.  زیرا القاعده سعی نمود تا از احساسات افغان ها در جهت تقویه روش های سیاسی و زور گویی هایش سو استفاده نماید و یک عده از طالبان افغان را  زیر تربیه سیاسی – نظامی خود قرار دهد.

اما باآنهم طالبان افغانستان از آنجائیکه با تکنولوژی و سیاست بین المللی آشنا نیستند، ابتکار عمل جنگ های خشونت بار را در جهان بوجود نیآورده و در  افغانستان باقیمانده اند.  عده زیاد از طالبان خواستار این نوع خشونت نبودند. طالبان نمی خواستند تا   امریکائیان تنها با گروه های افغانیی   که در جنگ های داخلی مسوول  و عامل بودند  یکجا شده و آنان را در پروسه سیاسی افغانسنتان دست باز دهند  و کلمه تروریست را تنها به مخالفان اطلاق و ابلاغ نمایند.

روش های تبلیغاتی امریکائیان نیز باعث عکس العمل های بیشتر گردید و مخالفان نیز  مردم افغانستان را در قرأ و قصبات متقاعد به این نمودند که امریکا و متحدان آنها اشغالگر اند نه اینکه بخاطر اعاده صلح و امنیت و باز سازی  در افغانستان آمده باشند.

پس امریکا و متحدان ، مخالفان را تروریست نامیدند و رهبران آنها را در فهرست سیاه  بین المللی قرار داده و آنان را همردیف با رهبران اقاعده شمردند و جنگ را در افغانستان تشدید کردند که این نوع اعمل زور و وحشت باعث کشته شدن هزاران افغان بیگناه شده است.

مخالفان هم با استناد با این اعمال، امریکا و متحدانش را قوای اشغالگر خواندند و جهاد را علیه تجاوز گران یک امر شرعی دانسته مردم را در مبارزه علیه متجاوزین و فرا خواند ند.

دولت افغانستان که به حمایه امریکا و متحدانش نیازمند بود،  زیر سوال قرار دارد و بنام یک دولت دست نشانده  تصور می شود.

پس طالبان چه کسانی اند؟

اکنون طالبان افغانستان را می توان در پنج کتگوری تقسیم نمود:

۱ – طالبان طرفدار القاعده:

تعداد این طالبان در افغانستان محدود بوده و افرادی اند که در مدرسه های  دینی سلفی ها از کودکی بزرگ شده و تدریس هم دیده اند. گروه کوچک سلفی ها در افغانستان  از زمان تجاوز اتحاد شوروی سابقه نیز در ولایت کنر وجود داشت که تحت رهیر  مولوی جمیل الرحمن فعالیت داشتند. زمانی مولوی جمیل الرحمن این راه و روش را برگزید از عضویت حزب اسلامی افغانستان جدا شد و منابع تمویل این گروه توسط اعراب صورت میگرفت . حزب اسللامی هم در تجدید جبهات خود در کنر فعالیت های جداگانه داشت. و اختلافات فکری حکمتیار با مولوی جمیل الرحمن  هم موجود بود .زیرا حکمتیار  میخواست تا هویت ملی خود را همزمان با اندیشه اسلامی و مبارزه علیه روس ها نگهدارد. او حزب اسلامی را منحیث یک حزب سیاسی مطرح می نمود  و راه سلفی بودن را نمی پسندید. اکنون همین گروه در رابطه های جداگانه و جدا با القاعده  بطور پراگنده وجود دارند و با همان اهداف هم به پیش می روند. اما تفاوت طالبان طرفدار القاده با اعضای دیگر القاعده دراین است که افغان ها فقط هیزم آتش  جنگ ها و خشونت می گردند و برنامه خشونت ها در دست دیگران است. زیرا اکثر افغان ها از بهره سواد و یا تکنولوژی محروم اند و از دنیای بیرونی آگاهی ندارند.

۲ – طالبان  طرفدار جمعیت العلمای پاکستان:

طالبان  طرفدار اندیشه های دیوبندی  و گرایش به جمعیت العلمای پاکستان، جوانانی اند که در زمان مهاجرت در مدرسه های مولوی فضل الرحمان  آموزش دینی  را فرا گرفته و علاوه از مسایل دینی به نحوی تربیه شده اند که نسبت به افغانستان  خود را بیگانه تصور کرده و سرسپرده گی بیشتر به فتوی های علمای مدرسه دارند. یعنی هرگاه یکی از امامان این مدرسه ها  دستور بدهد که فلان جایگاه و افراد  با اساسات اسلام بنا یافته و یا از لحاظ فکری  با ما مغایرت دارد و باید ازبین برود، این طالبان بدون تفکر ،به اوامر آنان  سر می نهند. اکثر طالبان تربیه شده مدرسه های پاکستان در یک تحجر فکری و در یک محدوده سیاسی  قرار دارند که بیرون از آن نمی توانند فکر کنند. آنان همانند گدی های کوک شده اند که کلید حرکت آنان در دست ملا های پاکستانی است. این گروه منحیث یک قوه باالفعل فشار علیه طالبان دیگر افغانستان قرار دارند و دیگران را هم مجبور به خشونت و زور می نمایند.اگر کسانی بخواهند که ازین امر سر باز زنند، حکم تکفیر شان صادر شده و حیات خود و فامیل و مال  و جانشان در خطر نابودی قرار میگیرد. پس طالبان تربیه شده پاکستانی را می توان منحیث ملیشه های دینی پاکستان دانست که حتی سیاست دولت پاکستان و (آی.اس.آی) هم در آن تداخل دارد.

ناگفته نباید گذاشت که این نوع طالبان غالبا از طرف کشور های پاکستان و ایران استخدام هم شده  و به اعمال تروریستی در افغانستان فرستاده می شوند. به آنها گفته می شود که اگر تو در مقابل خارجی ها و یا در ازبین بردن فلان اداره و یا وزارت افغانستان و یا ترور شخصیت ها عمل کنی، بالاترین مقام جنت برایت داده شده  و همه خواسته های دنیایی ات را بدست میآوری. همچنان مقدار پول هنگفت را بوی میدهند تا بخاط اعاشه خانواده خود استفاده کنند و ضمانتی برای بقای حیات اعضای خانواده شان باشد. چون فقر و بیکاری هم یکی از عوامل ترور است، چنین افراد با پیشانی باز و با جرئت می پذیرند .

۳ – طالبان طرفدار ملا محمد عمر:

طالبان  طرفدار ملا محمد عمر  غالباً صبغه ملی – مذهبی را دارند. اکثر آنان متعلق به قوم پشتون و از جنوب و جنوب غرب افغانستان اند. این طالبان که در گذشته از مجاهدین افغانستان بودند، با تشکیل امارت اسلامی افغانستان تحت قیادت ملا نیک محمد و بعداً بیعت به ملا محمد عمر آخندزاده بیعت صورت گرفت  و او را بحیث امیر المومنین شناختند و از دستورات او  اطاعت می نمایند.

طالبان طرفدار ملا محمد عمر تلاش دارند تا اگر بتوانند هویت اسلامی و ملی خود را در افغانستان دوباره اعاده نموده و موقف سیاسی ملا محمد عمر را دوباره به منصه اجرا قرار دهند. اگر ملا محمد عمر به آنان دستور آتش بس بدهد هیچیک از افرادش مخالفت نکرده و سلاح خود را به زمین خواهند گذاشت. این طالبان بعنوان سیاستمداران طالب مشهور اند و نفوذ هم دربین دو گروه بالای خواهند داشت. دوگروه بالایی هم بخاطر اینکه اختلاف نظر های بوجود نیآید، با استفاده از القاب و شخصیت سازی ملا عمر  سعی می نمایند تاافکار ملی و اسلامی طالبان ملا عمر را تحت تأثیر نگهدارند.  چون اکثر افراد جنگی این گروه از بهره سواد برخوردار نیستند ، با هم هیزم قربانی های خشونت شده اند و در مقاومت  و جنگ ها از اهداف امیر خود سرباز نمیزنند. طالبان ملا محمد عمر بیشترین تلفات را در جنگ های مزارشریف، سالنگ، هرات و غزنی داده اند. آنان طرفدار یک پروسه سیاسی – اسلامی در افغانستان اند  و دراین مرحله  می خواهند تا نام رهبر شان از فهرست سیاه  بین المللی کشیده شده، زندانیان شان آزاد و در پروسه سیاسی مطابق شریعت اسلامی عمل صورت گیرد. البته اخراج قوای امریکا هم یکی از پیشنهادات این گروه است.

یک بخش ازین گروه اکنون  خود را بنام ناراضیان طالب معرفی نموده و در حمایه دولت افغانستان و شخص حامد کرزی قرار دارند که میتوان گفت  که بعنوان یک آلترناتیف دوقطبی میتواند در پروسه آشتی ملی سهم خود را ادا نماید. من از معرفی افراد آن اکنون طرفنظر می نمایم.

۴- طالبان طرفدار شریعت اسلامی در افغانستان:

طالبان طرفدار  بوجود آمدن نظام شریعت اسلامی افغانستان کسانی اند که از واخان بدخشان تا نیمروز و از کنر تا میمنه در سراسر افغانستان نفوذ  و جا ه دارند ومتشکل از  اقوام مختلفه افغانستان اند. آنان کدام حزب سیاسی نیستند اما طرفدار احیای یک نظام اسلامی مطابق شریعت اسلامی اند. این افراد صاحب وجاهت و نفوذ در افغانستان اند و در مدارس داخل کشور تا هنوز هم به تدریس مشغول اند و طرفداران زیادی دارند. برجسته گی این طالبان  اینست که نفوذ آنان در بین اقشار مردم بیشتر بوده  و ذهنیت عامه را می توانند در پوشش خود در آورند. اکثر آنان قربانی اهداف سیاسی امریکا و متحدان شان گردیده و بیشترین قربانی را  داده اند. حتی زنان و فرزندان شان نیز دراین جنگ ها ازبین رفته اند. چون آنان تشکل سیاسی ندارند لذا بطور عادی جز گروه طالبان شمرده شده  و در ردیف مخالفان قرار گرفته اند.

۵ –طالبان جمعیت الطلبه جزب اسلامی افغانستان

اکثرین این طالبان در دوره مجاهدین افغانستان به جهاد پرداخته اند و عضویت تنظیم های مجاهدین را دارند که بخش عظیم آنان  را میتوان طالبان حزب اسلامی افغانستان دانست. زیرا اکثریت آنان از جمعیت الطلبه حزب اسلامی فارغ التحصیل شده و دستار بندی صورت گرفته است. این طالبان از دستورات حکمتیار  بعنوان امیر حزب اسلامی افغانستان  پیروی نموده و گروه سیاسی – دینی اند که از طریق مدارس و جامعه دینی خواستار تشکیل یک دولت اسلامی مطابق به شریعت اسلامی اند. طالبان حزب اسلامی غالباً تحصیل کرده های اند که با اهداف سیاسی  از اقشار مختلف افغانستان بوده و در همه ولایات کشور فعالیت دینی و اجتماعی دارند و حتی در ادارات دولتی هم مشغول کار اند. آنان مطابق اهداف حزب اسلامی خواستار انتخابات سراسری و بیرون شدن قوای خارجی و تشکیل دولت اسلامی اند. بیشترین این طالبان در ولایات پکتیا، لوگر، میدان وردک، کنر، هرات و بدخشان اند.

طالبان طرفدار جلال الدین حقانی چه کسانی اند؟

طالبان  مولوی حقانی از جمله مجاهدین افغانستان اند که در دوره تجاوز اتحاد شوروی به افغانستان در ولایات پکتیا، پکتیکا و لوگر فعالیت داشتند و  تحت قوماندانی مولوی جلال الدین حقانی مبارزه می نمودند. مولوی حقانی در آغاز جهاد عضویت حزب اسلامی افغانستان را داشت و تحت هبری حکمتیار در پکتیا مبارزه می نمود. زمانی که مولوی محمد یونس خالص از بدنه حزب اسلامی افغانستان جدا شد و بعنوان اختلاف  نظر بین مکتبی و ملا، حزب اسلامی جداگانه را تأسیس نمود، مولوی حقانی بسوی مولوی خالص چرخش نمود. اما رابطه های بنیادی وی بطور غیر مستقیم با حزب اسلامی افغانستان تحت قیادت حکمتیار تا هنوز وجود دارد.

زمانی که ملا محمد عمر بعنوان امیر المومنین  تقاضای بیعت از قوماندانان را نمود، مولوی حقانی به وی بیعت کرد و تا هنوز به همین بیعت خود باقیماند و فرماندهی این گروه اکنون بدست پسرش سراج الدین حقانی به پیش می رود. از لحاظ فکری این طالبان دنباله رو ملا محمد عمر اند اما روش آنان اندکی مکتبی تر نسبت به ملا های چنوب غرب است و خصوصیت های ملی خود را هم با خود حفظ نموده اند. در روابط خود  گرایش های با اهداف حکمتیار نیز دارند.

و اما حزب اسلامی افغانستان؟

همانگونه که اطلاع دارید حزب اسلامی افغانستان اولین حزب سیاسی  – اسلامی افغانستان است که در سال ۱۳۴۸ زیر نام (نهضت جوانان مسلمان افغانستان) تحت قیادت شهید عبدالرحیم نیازی  آغاز به فعالیت نمود. اعضای اجراییوی این حزب دوازده تن بودند که بعد از پیروزی در انتخابات اتحادیه محصلان پوهنتون کابل در سال ۱۳۴۹(۱۹۶۰) تعداد اعضای گرداننده وی به ۱۲۰ نفر رسید و در سراسر مراکز تعلیمی افغانستان آغاز به فعالیت کردند.

حزب اسلامی افغانستان در سال ۱۳۵۴ بعد از قیام مسلحانه نهضت جوانان در پنج ولایت کنر، پکتیار، پنجشیر، لغمان و کابل ناکام شدند، تعداد زیادی از رهبران آنان زندانی شد که بعد از کودتای هفت ثور توسط رژیم کمونیستی به شهادت رسدیند.  و حکمتیار بعنوان یگانه بازمانده این نهضت به مهاجرت روی آورد و در سرحدات شرق افغانستان به مبارزه سیاسی آغاز کرد. از همان زمان اختلافات بین نسل جوان و پیر هم آغاز شد و دو تن از کلان سن های نهضت  چون ربانی و مجددی شخصیت خود را کشرشان می دانستند تا تحت قیادت  حکمتیار کار کنند. از آنجاییکه استادان  پوهنتون هم عضویت این نهضت را داشتند، اسم آنرا در مرحله او از (نهضت جوانان)  به نام (حزب اسلامی افغانستان) تغییر دادند. مدتی نگذشته بود  که برهان الدین ربانی وصبغت الله مجددی با همکاری قاضی حسین احمد رئیس حزب جماعت اسلامی پاکستان و همکاری ملک الفیصل پاشاه عربستان سعودی، حزب جداگانه را بنام(جمعیت اسلامی افغانستان) تشکیل نمودند که احمد شاه مسعود نیز با استاد ربانی پیوست. بعدا مجددی از بدنه جمعیت  اسلامی منشعب شده و (جبهه نجات) را تشکیل کرد و بهمین ترتیب احزاب دیگر نیز بوجود آمدند که جمعاً هفت تنظیم جهادی را شکل دادند.

اما قیادت حزب اسلامی افغانستان در چهار انتخابات درونی این حزب ، سه بار حکمتیار را بحیت زعیم خود انتخاب نمودند. ویژه گی حزب اسلامی دراینست که بدون هیچگونه اختلاف قومی، زبانی و مذهبی از همه اقشار بخاطر رسیدن به اهداف سیاسی و تشکیل یک دولت اسلامی فعالیت دارد

بعد از سقوط رژیم دکتور نجیب الله و بقدرت رسیدن  مجاهدین افغانستان، جنگ های داخلی در کابل روبه افزایش  شده و اکثر تنظیم های مجاهدین  درفاجعه جنگ  کابل سهیم بودند. در اخیر دوره استاد ربانی، حکمتیار منحیث یک صدراعظم بدون صلاحیت وارد صحنه سیاسی شد که همزمان به آن طالبان کابل را متصرف شده و وی  با احمد شاه مسعود و ربانی به شمال افغانستان رفتند. آزآنجاییکه رابطه حکمتیار با پاکستان تیره شده بود، راهی تهران شد که در آنجا نیز پیامد نیکی در پی نداشت  و همزمان با سقوط طالبان وی به افغانستان برگشت و تا هنوز بعنوان یکی از مخالفان موضعگیری دارد.

اکنون که کنفرانس لندن دایر می گردد، یکی از موضوعاتی که دولت افغانستان با متحدان غربی اش در میان میگذارد، آشتی با مخالفان است. در همین روز ها حزب اسلامی هم موضع سیاسی خود را علناً بیان داشته و خواهان آشتی و شرکت در پروسه سیاسی  شده است. خواسته های حکمتیار عبارت است از:

–  اعلان خروج قوای خارجی و جاگزینی نیرو های صلح بین المللی از کشور های اسلامی است که عساکر ایران و پاکستان در آن شامل نباشد،

–  بیرون کردن نام رهبران مخالف از فهرست سیاه بین المللی،

–  آزادی زندانیان سیاسی و تشکیل حکومت مؤقت برای یکسال ،

– تدویر انتخابات سرتاسری در افغانستان.

و آیا این پیشنهادات چه اندازه برای جهانیان قابل قبول خواهد بود و آیا می تواند حزب اسلامی در اعاده امنیت و صلح نقش بازی کند؟

غربی ها به این باور اند که باوجود اینکه حزب اسلامی یک حزب بنیاد گرایی سیاسی افغانستان است، اما همین که  با اهداف و روش های القاعده و طالبان فرق دارد و اعمال تروریستی و انتحاری را یک عمل غیر اسلامی و شرعی میداند برای آنان مناسبتی در آشتی ملی افغانستان خواهد بود.

دوم اینکه نفوذ حزب اسلامی در افکار عامه مردم که از آغاز تجاوز روس ها به افغانستان تا کنون دارد، میتواند بعنوان یک آغاز مثبت در کاهش درگیری ها و جدا سازی صفوف مخالفان از القاعده و نهایتا طالبان تندرو موثر واقع گردد.

سوم اینکه حزب اسلامی افغانستان از همان آغاز تشکیل حکومت مؤقت  و هم در دوره اول ریاست جمهوری حامد کرزی ، در اداره افغانستان نقش برجسته  ومؤثری داشت  و حدود ۴۰ تن اعضای ولسی جرگه، سیزده والی و هشت وزیر کابینه آقای کرزی  منسوب به حزب اسلامی بوده و به صد ها تن از کارمندان عالی رتبه دولت  عضویت حزب اسلامی را دارند و در دولت افغانستان فعالیت دارند.

همین اکنون از جمله از جمله ۱۴ وزیر انتخابی آقای کرزی ، چهار وزیر وی با عضویت و سابقه شان در حزب اسلامی افغانستان، با دولت همکاری دارند. از آنجمله میتوان از دکتور فاروق وردک، آصف رحیمی، عبدالهادی ارغندیوال و دکتور فیض الله کاکر و هم دو سخنگوی آقای کرزی نامبرد.

علاوتا حزب اسلامی منحیث یک آغاز مؤثر همانطوریکه آقای گیتس در کنفرانس مطبوعاتی خود در دهلی جدید بیان داشت، میتواند پروسه آشتی ملی را تسریع بخشد تا دیگر افغانستان را بسوی صلح و آرامش و بازسازی برگرداند.

اکنون این تصور به ملت افغانستان و جامعه جهانی قابل تعمق و بررسی است تا در راه که انتخاب نموده، بایدتجدید نظر نمایند. اشخاص ذیدخل و یا وابسته به اجانب  در دولت افغانستان از واکنش های تنظیمی و عداوت های قبلی خود دست بردارند و موافق و مخالف را در یک صف بدون تبعیض جز ملت افغانستان دانسته در پروسه دولت داری و ملت سازی ، استراتیزی را مطرح نمایند که حس اعتماد  همه جوانب بر محور یک هدف (تشکیل  دولت مستقل و قوی افغانستان) است که در فحوای ارزش های ملی و اسلامی کشور میتوان بر پروسه صلح و نیازمندی های مردم در بازسازی کشور عملا کار نمود.


______

در همین زمینه:

حمایت مشروط حکمتیار از کرزی


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا