یارب به سر مسند و کرسی چه جدال است
کابینه چه حال است
گردون شده زین حادثه سر سخت گرفتار
حیرت زده بیمار
دلتنگ شده مردم میهن و ازین حال
هستند در اغفال
چون لست دوم رفته به شورا قیل و قال است
کابینه چه حال است
گویند معرف شده بر ما همه اغیار
یکدسته ی بیکار
این بار به مانند گذشته جنجال است
کابینه چه حال است
از بس شده این ملک تهی ز آدم دانا
استاد و توانا
گویا که درین قافله هم قحط رجال است
کابینه چه حال است
کرزی که نهد دام به هر برزن و هر کوه
آسوده و دلجو
امید فهیم خان به استاد کمال است
کابینه چه حال است
نفرین شده بر مردم بامیان خلیلی
محقق وکیلی
چون هر دو بگفتند دروغ و چل و چال است
کابینه چه حال است
دوستم بگرفت رأی ز مردم به جوزجان
از بهر دل و جان
اما نشود وی نه وزیر چون که دجال است
کابینه چه حال است
هم پایه کرزی که بگسترد پر و بال
انوار ملت پال
الحق که بلغزید و کنون بی سر و مال است
کابینه چه حال است
اشرف که گرفت از سر کین جنب پوهنتون
با دیده پر خون
اکنون شده نادم و لیکن خواب و خیال است
کابینه چه حال است
امید همه مردم مغرب شده امیر
بی توپک و بی تیر
نگذشت ز شورا که مشبوع ز جال است
کابینه چه حال است
رنگین شده از مسند دادفر سپنتا
هر گاه و ناگاه
اما چه کنیم کشور ما جال و پلال است
کابینه چه حال است
دوکتور به چشمان بچسپید به کرزی
گفتش ز تو ام ” زی “
گفتا که ز تو بودن این امر محال است
کابینه چه حال است
دوکتور ز عالم طلبید جمع رفقا
از ترس مبادا
القصه بشد دور ز خارج که بطال است
کابینه چه حال است
اندر طلب فیض برزمید به کرزی
با حربه بی ” زی “
اما نشد و می نشود سر که غزال است
کابینه چه حال است
کرزی شده چالاک و جهانگیر معما
با آرای بالا
اما نکند خیر به مردم که دغال است
کابینه چه حال است