زنان و جوانان

نسل امروز و دغدغه های آن

afghangirls_skateistan

نسل امروز ی نسلی است که سال هاست گوش های شان  با صدای شیون تفنگ عادت کرده و چشم های شان بیشتربرسنگ فرش های خونین جاده و ویرانی ها آشناست از محبت و همدیگر پذیری چیزی کمتردیده و شنیده ایم و بر خشونت و مردم فریبی بیشتر مهارت داریم.

نسل امروز قبل از آن که تیوری سیاست بخوانند سیاست را  درعمل به گونه وارونه آن دیده اند، سیاست که سال هاست بر مبنای فریب و انسان کشی استوار و تعریف شده است .

نسل ما از سی سال بدین سو در شهر بی پرسان زندگی می کنند و از عاطفه بر انسان و عشق برسرزمین و دیارکه در آن عاطفه ها حاکم هستی است کمتر می دانند.

نسل امروز به خصوص کسانی که دغدغه های روشنفکری را معیار زندگی خویش می دانند خبر ندارند باچنین شعار شعورشان رامصروف نگاه داشته اند، این نسل سرگردان بیتشرازدیگران روانی تروخود گم کرده اند، زیرا باآنچه می گویند در بیشتر موارد خود باورندارند، آنچه از گذشته گان این نسل به میراث مانده خود فروشی، بیگانه پروری،انسان ستیزی ومرده پروری است.

سردم داران و سیاست وزارن کاذب وانسان فریب که سال هاست باخون انسان جویبار های این سرزمین را آبیاری نموده و در آن غصل تمعید می کنند، عامل اصلی تباهی این دیار  هستند.

آنانی که هم اکنون در صحنه ی سیاسی کشور، گاهی به زور و گاهی هم با رزو تذویرحضور دارند،سرنوشت مردم را همیشه به بتاهی کشانیده و نسل پس از خویش را راه گم کرده و سرگردان ساخته اند.

جوانان امروز با وجودکه ادعاهای کلانی دربرخی موارد دارند، مانند بانیان و رهبران سیاسی که حقیقت رادرسیاه چال انداخته اند تا مردم از آن بیخبر باشند در برخی موارد منافع خود را نسبت به هر ارزش و واقعیت، بهای بیشتر می دهند و دربرخی موارد دیگر نیزارزش ها را در مقابل منافع شان اگراندک هم  باشد می فروشند وگاهی نیز فروخته اند.

نسل امروز درجاده مبهم سرگردان است که رهبران دیروز سنگ فرش هایش را با خون هزاران انسان بی گناه رنگ آمیزی نموده و برای خود ونزدیکانشان سرمایه اندوخته اند.

برای نسل امروز که شعارروشنفکری و انسان منشانه می دهند،مانند نیکان شان تامین منافع شان اگردر تضاد با شعارشان هم باشد،مهم نیست،زیرا این را از رهبران و پدران خویش به میراث برده اند وترک میراث اگر از پدر قاتل انسان و انسانیت هم باشد در جامعه ی که سال هاست دست تصمیم گیرانش با نیرنگ وفریب برسرنوشت مردم رقم خورده واژه ی انسانیت و آزادی را باخون انسان از قرن ها به این سو می شویند، گناه شمرده می شود، و این را بدان تشبح می نمایند  که (درخت به ریشه اش پیوند دارد وما ها باعملکرد کردنیاکان رهبران مان!)

این نسل وجدان کشی ، بی وجدانی وخودفروخته گی را از رهبران و بازی گران سیاسی دیروز و امروز به میراث برده اند و این را گاهی ناخود آگاه سرمایه شخصیت شدن و کوتاه ترین راه برای رسیدن به قدرت و بزرگی می پندارند.

نسل امروز را تاریخ وسیر تاریخی گذشته گان  ترورکرده است تاریخ که از که از سال ها بدین سو هیچ گاهی پنجزارو یک ساله نمی شود، ما تنها به این تاریخ پنجزار ساله ی سکون وسکوت شده افتخارمی کنیم، ازخودچیزی نداریم، تا داشته های فرهنگی این تاریخ را افزون تر وغنا مندترسازیم .

جوانان که خود را سرقافله کاروان روشنفکری خوانده وسکان دار شعر وابیات وفلسفه مدرن معرفی می کنند، درجامعه چون افغانستان که فریادهای  درد و رنج انسانان ضعیف و  ناتوانش تا کهکشان ها بلند است، اما سوژه های شعر این میراث داران فرهنگ پنجزار ساله  تعریف و تمجید ازروسپی ها وروسپی گری است.

ما درشهر بی کدخدار زندگی می کنیم که هر بیچاره ترینان را درخاک می کشند، اما عاطفه درما مرده است.

این نسل با تقلید از سیاست مردان که برای رسیدن به قدرت وبه دست آوردن سرمایه به هیچ چیز ارزش قایل نیستند،روسپی هارا تقدیر می کنند، امابیخبرترازآن اند که فرهنگیان پنجزارسال پیش که امروزما خود را مفختربرمیراث داری آنان می دانیم. درآثارشان ازتعریف و تمجید روسپی ها و فاحشه ها به عنوان شخصیت چیزی نبشته نشده است، بلکه برعکس سوژه های اشعار انان بیانگر واقعیت ها ونماد از زندگی انسان منشانه است .

در جامعه که ما در آن زندگی می کنیم آنچه کمتراحساس می شود، همدردی با انسانان  ضعیف وناتوان است وستیزبا واژه ی انسانیت که این تفکر را حتا در برخی موارد نشانه ی از زندگی مدرن قلم داد می نمایند، اما دریغ و درد  که دارنیم،خواسته و نا خواسته تیشه برریشه ی خویشتن ” انسان” می کوبیم.

روسپیان سیاسی در این سرزمین هنوز عامله می شوند و تخم عداوت می زایند،اما حامیان رشنفکری ارازگاهی که مورد تقدیر وتجید آنان قرار می گیرند، دست شفقت برسری نوازدان می کشند که ازهمین مادران و پدران کینه توز روسپی به دنیا آمده اند، اما در چنین حالت نیز شعارهای روشنفکری و انسان منشانه را از یاد می برند. تا زمانی که برخلوتکده شان برمی گردند و دوباره شعارهای بی عمل شان که تا ثریا گاهی اوقات صدا های شان گوش جان را نوازش می کند. جرس نوازی می کنیم.

نسل امروز بدتراز آنان است که رسیدن به قدرت با کشتن انسان های بی گناه بها قایل می شوند و همه چیزحتا گاهی آبرو وعزت را نیزبرمنافع شان معامله می کنند.

این نسل درسحرای بی کسی ها سرگردان است، گاهی چون می گویم و گاهی هم چنین، اما بیخبرتر از آن انیم و نمی دانیم که دیگران نیز در این دیار که سال هاست مادرانشان لبخند را فراموش  کرده است، با چه رنگ و رونقی گاهی به نام دین وزمانی هم با واژه ی آزادی و دموکراسی نور را درآونگ می گوبند، تا روشنایی را نابودسازند و درشبستان که دیگرسحر گاهی در پی ندارد واز خورشید خبری نیست، عفریته ها به مهمانی ازتجلیل پیروزی شان وشاد باش براین که خورشید را کشته اندعوت نموده اند.

نسل امروز دارند قدم بر می گذارند که سرانجامش به ناکجاها خواهند انجامید، نادانسته عزم سفر ترکستان نموده و به جانب کشتازار درحرکت اند که سالاست کشاورزش  صید صیادان انسان نما شده و دیوهای هفت سر درآن خار مغیلان کشت می کنند و به جای گل درکرد ها یش بیچک مردار رویده است .

دریغ و درد که ما همگی بربیماری جعل مرکب گرفتارهستیم ودرمان گران را نیز دیوانه های شهر خطاب کرده  و حرف های شان یاوه می پنداریم .

سیاست گذاران منفورکه سال هاست خویشتن را ترور شخصیت کرده اند، با نیرنگ های کاذب و به بهانه ی تقدیرازدست اندکاران رسانه ها و فرهنگیان، روسپیان را تحلیل گر معرفی می دارند و ما را ناخواسته به قربان گاهی می برند که در آن مکان هزارن انسان را با نیرنگ  و تزویر هیولا ساخته اند.

ما بیچاره تر از آنیم که برجامعه و خویشتن رسیده گی نمایم و درمانده و هلینه بر پدیده های شده ایم که روز تاروز غرق دریایی متلاتم  نا بسامانی گشته ایم .

بنا بر این بر جاست که گویم

. . .   کز دیو و دت ملولم و انسانم آرزوست!

همه ی ما.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا