خبر و دیدگاه

زلمی خلیل زاد؛ پدر فاشیزم نو در افغانستان

khalilzad_facism

فاشیزم تیوری و نظریه‌ی سیاسی است که ریشه در بی خردی ها و برتری طلبی های نژادی دارد و همیشه تکه داران این هویت آنانی اند که از دایره‌ی ارزش های اخلاقی و عدالت پسندانه جامعه انسانی فاصله داشته و در دور دست های آن ها تنفس می کنند. فضیلت شهروند به عنوان مهم ترین ارزش برابری آور در نگاه فاشیستی مردود است. امتیاز های انسانی را فاشیزم نادیده می گیرد و در کمین تبهکاری های بزرگ تاریخی نشسته است تا از میان همه انسان ها قربانی خود را بگیرد و خود در سکوی قدرت و ثروت تکیه بزند. در آن دایره خرد و ارزش های انسانی رسمیت ندارند.

بررسی تاریخی این پدیده‌ی شوم انسانی نشان می دهد که آدم واره های فاشیست گرا و برتری خواه با پدیده های مدرن انسانی و خردی سر آشتی ندارند و از همه ارزش های که احترام به نوع بشر و منزلت انسانی دارد، دور بوده و همه یی آن ها را در پای تندیس برتری خواهی نژادی می ریزند و خود را محور ارزش ها، هویت ها و قدرت سیاسی تلقی می کنند. فاشیزم نه تنها جامعه‌ی انسانی را به به تباهی می برد، بل مانع شکل گیری سازواره ها و شمایل نظام بر مبنای عدالت اجتماعی که سرانجام مشارکت همه پاره های اقلیتی و قومی کشور را در پی داشته باشد، نابود می سازد.

از سوی دیگر تفکر و دیدگاه های فاشیستی در درازنای تاریخ در جامعه‌ی سیاسی ما به عنوان تنهاترین پدیده‌ی ارزش زدا، توانسته زمینه های تفاهم ملی و گفتمان یکپارچگی آور را به حاشیه رانده و به جای آن دیدگاه واگرایی ملی که ریشه در اندیشه‌ی قبیلوی دارد و ارزش های آنرا مجال بازتاب می دهد، نهادینه کند. در فرجام تکه داران این هویت خبیثه در عمر جامعه ی سیاسی ما به اندازه عمر این خاکدان از میان همه اقشار و هویت های مردمی، آزادمنش ترین انسان ها را قربانی بی عدالتی ها و بی حرمتی های خود کرده است.

ما در افغانستان به دو پدیده ی شوم و خوفناک رو به رو هستیم:

۱: دیدگاه و نظریه‌ی فاشیزم که تولد و تکامل شیونیستی خود را در سه دهه در جامعه ی سیاسی ما نهادینه کرده و بیشترین قربانی را گرفته است، بر خواسته از ندانم کاری های تاریخی ما می باشد.

۲: فاشیزم نو که خود را در لباس های ارزش های دموکراتیک و خرد پذیر با هزار نقاب و نیرنگ تباه آور جا زده در تلاش است تا بی عدالتی ها و نابرابری ها را همچنان به پیش ببرد.

دراین نوشتار به گونه‌ی فشرده در باره‌ی فاشیزم نو می پردازیم که این پدیده زاده و تولد یافته‌ی دیدگاه فاشیزم تاریخی در کشور های گوناگون از جمله در کشور خودمان است. برتری خواهی ها و یک سالاری های را که فاشیزم سیاسی در ابتدا آغاز کرده بود و از میان همه‌ی ما قربانی های سنگین می گرفت، فاشیزم نو با تکنوکرات های ظاهری و مکتب خواند گان چند شناسنامه که خود مایه ی بیرونی داشته و به هیچ ارزش این خاک تعلق ندارند، آن را در چهره ها و قالب های دیگر ریخته زنده تر از پیش به راه اداخته اند و می خواهند به لباس و رنگ تازه اقوام افغانستان را از هم جدا کرده و به آسیاب مزدوری های خود آب بریزند.

بن بست های انتخاباتی نشان داد که این ها با دموکراسی و ارزش های مردم سالار نمی توانند مقابله کنند و به همین خاطر بود که راه های تقلب، ترفند و فریب را پیشه کردند. سرحلقه‌ی این جریان ضد ملی یعنی آقای زلمی خلیل زاد که یک شهروند امریکایی است، بازهم می خواهد در مسیر مهلکی که خودش بانی آن است، مردم ما را به گورستان برنامه های شوم سرنوشت عراق و بن بست های شکست ناپذیر بکشاند. خلیل زاد همان امریکایی است که خون هزاران انسان عراقی را در برنامه های اشغالگرایانه‌ی امریکا نادیده گرفته و بی شرمانه نماینده‌ی یک کشور اشغال گر در عراق شد. مادران و کودکان گرسنه و آواره‌ی عراق، نتیجه ی خرد ورزی ها و وجدان کاری های اوست. او نشان داد که زیر عنوان مبارزه با دهشت، خود دهشناک ترین عوامل دهشت و قتل را برای مردم جهان عملی کرده است.

آقای خلیل زاد به دلیلی دوزخی می اندیشد و دیکتاتورانه عمل می کند که در طرز تفکر فاشیستی بسر می برد و هرگز به ارزش های عدالت پسندانه و خردمدار تسلیم نمی شود. این دیکتاتور و واگرا اندیش دوباره در افغانستان می خواهد که چشم های عدالت را کور و دوران شاه شجاع دیگر را تکرار کند. تجربه ی کارهای او نشان داده که شمایل آزادی و منزلت های مردم ما در نظر او ارزش ندارند. مردم ما باید بدانند که همه نابرابری ها و عمل های فاشیستی موسیلینی در افغانستان، ریشه در حمایت های ناسالم خلیل زاد دارد. فاشیزم نو که توانسته ما را به دست بیگانه ترین سرنوشت تسلیم کند، یکی از محورهای تقویت کننده و پیشبرنده اش همین آدم امریکایی است.

دیده می شود که وی که با برنامه های قوم گرایانه خود دوباره به شرف و عزت این مردم دزدانه چشم دوخته است تا از روی خاکستر سیاه که خودش برای این سرزمین فراهم دیده، از راه های قاچاقی وارد ساختار قدرت گردد.

برنامه‌ی ایجاد ساختار های ایتلافی که امروزه سر زبان هاست، دردی را دوا نمی کند؛ زیرا دوباره تکرار دور باطل است. اما این دور باطل را هنوز تکه داران هویت استبدادی نمی خواهند پایان یابد. من به عنوان کسی که به همه‌ی اقوام افغانستان از دیدگاه انسانی و ارزش های دینی و برابری نگاه می کنم و تمام مردم را شهروند این خاک می دانم، می خواهم بگویم که فاجعه‌ی بزرگ این است که انسان های صددرصد در دست دیگران و در خدمت منافع بیگانه ها در صدد تعیین سرنوشت ما باشند کسانی که درد گرسنه بودن و بی سرپناه بودن را فرزندان شان مانند کودکان هلمندی و قندهاری ندیده است، نمی توانند به مردم و آینده مردم ما صمیمی بیاندیشند و صادقانه عمل کنند.

آقای خلیل زاد باید شناسنامه‌ی خود را دوباره بخواند و این درک را داشته باشد که این مردم افغانستان هستند که همه کاره هستند، نه آنانی که اشغالگری ها و تبهکاری ها را به دیده ی اغماض می بینند. من به عنوان آخرین حرف وجدانی می خواهم به آقای خلیل زاد بگویم که افغانستان عراق نیست. جامعه‌ی سیاسی افغانستان به اندیشه های واگرایی و فاشیستی نیاز ندارد. ما نیاز داریم که بر مبنای ارزش های انسانی عدالت محور و برابر با همه هویت های قومی خود زندگی کنیم و به یکپارچگی ملی که می تواند مایه ی سربلندی آینده های سیاسی ما باشد، برسیم.

 

برگرفته از سایت محک


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا