“ریچارد واکر “، نویسنده صاحبنام آمریکایی در مقالهای به بررسی مخالفت چین با آمریکا و اروپا در رابطه با جنگ افغانستان، پرداخته است.
در این گزارش که در آخرین شماره از هفتهنامه “امریکنفریپرس ” منتشر شده است، میخوانیم: در حالی که ناتو سعی میکند تا کشورهای عضو این اتحاد را وادار به ادامه حضور در جنگ افغانستان کند، چین از ایالات متحده و متحدانش خواسته تا با اعلام پایان جنگ افغانستان، از این کشور خارج شوند.
بر اساس این گزارش، نظرات چین در رابطه با درگیریهای افغانستان، اولینبار از طریق مقالهای که در نشریه دولتی “چاینا دیلی “، منتشر شد، علنی گردید. بطوریکه “لی کوینگونگ ” (Li Quinggong)، نویسنده مقاله مذکور و معاون مرکز مطالعات سیاستهای امنیت ملی چین، در مقاله خود جنگ افغانستان را ” جنگی علیه ترور ” توصیف کرده که “جورج بوش “، رئیسجمهور وقت آمریکا آن را در سال ۲۰۰۱ آغاز کرد و در نهایت این جنگ تبدیل به یک ” منبع دائمی از اغتشاش و خشونت “، شده است.
نویسنده چینی مقاله همچنین به ائتلاف ناتو پیشنهاد میکند تا با خروج از افغانستان جای خود را به نیروهای حافظ صلح بینالمللی بدهد تا آنها بتوانند در “کنترل موثر ناآرامیهای داخلی و حفظ صلح و امنیت افغانستان “، به دولت و نیروهای امنیتی این کشور کمک کنند.
وی همچنین از جامعه بینالملل نیز خواسته تا با حمایت از مواضع چین، ایالات متحده را وادار به توقف جنگ افغانستان سازند. مقاله چاینادیلی پیشنهاد میکند: احساسات ضد جنگ (مردم آمریکا) نیز میتواند به عنوان ابزاری برای فشار به اوباما و کاخ سفید به منظور پایان دادن به جنگ افغانستان به کار گرفته شود؛ علاوه بر این، شورای امنیت سازمان ملل نیز میتواند با بررسی این موضوع نقشه راهی را طراحی کند تا جنگ افغانستان هرچه سریعتر پایان یابد.
امریکنفریپرس ادامه میدهد: یکی از نکات مهمی که در مقاله چاینا دیلی به چشم میخورد این است که در بخشی از مقاله عنوان شده است: ناتو یا باید طالبان را به عنوان یک “بازیگر کلیدی ” در ” روند بازسازی ” افغانستان بپذیرد و یا اینکه باید راهی برای خارج کردن نیروهای مسلح القاعده از افغانستان، پیدا کند.
واکر در این باره تصریح میکند: از لحن مقاله چاینا دیلی میتوان دریافت که رهبران چین همانند “حامد کرزای “، رئیسجمهور افغانستان، اعتقاد دارند که گفتگو با طالبان، جزیی کلیدی از هرگونه تلاش برای توقف خشونتها در افغانستان است.
بطوریکه در بخش دیگری از مقاله چاینا دیلی آمده است: طالبان و دیگر جنگجویان مهم افغانستان، همگی بازیگران کلیدی هستند که میتوانند نقش موثری را در تصمیمگیری برای چشمانداز کشور بازی کنند.
واکر تاکید میکند که نتیجه اساسی مقاله نشریه چینی این است که هرج و مرج در افغانستان به خاطر “کشاکشهای دیرینه احزاب و گروههای داخلی ” این کشور است بطوریکه صحنه درگیریهای آشفته کنونی افغانستان ترکیبی از حضور نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا، نیروهای دولتی افغانستان، جنگجویان داخلی و طالبان و القاعده است.
چاینا دیلی در اینباره مینویسد: کشکمشهای نامنظم و درگیریهای کنونی افغانستان در حقیقت سودی برای هیچ یک از طرفهای درگیر ندارد و تنها موجب تشدید رنج و مشقت مردم افغانستان میشود.
چاینا دیلی همچنین تصریح میکند: پیشنهاد چین به جنبش ضد جنگ برای فشار به اوباما و کاخ سفید، تنها به دلیل نگرانیهای چین از گسترش حضور ناتو در آسیای مرکزی نیست، بلکه این کشور از افزایش ناآرامیها در میان جمعیت مسلمان کشورهای اروپایی نیز نگران است.
واکر در ادامه مقاله خود تاکید میکند که اینگونه ابراز عقیده از سوی چین در واقع نشان میدهد که سران چین از افزایش دردسرهای جنگ در میان کشورهای عضو ناتو آگاه است. در حقیقت چین میداند که در پشت صحنه “بروکسل “، ناتو به سختی میتواند در میان اعضای خود اتحاد و پیوستگی ایجاد کند. بطوریکه بسیاری از آنها با استراتژی ناتو در جنگ افغانستان مخالف بوده و برخی نیز از اعزام سربازانشان به خطوط مقدم ناتو خودداری میکنند.
در واقع سران ناتو شاهد رشد مخالفت با جنگ در میان کشورهای اروپایی هستند؛ بطوریکه حتی برخی سیاستمداران کشورهای اروپایی به شدت تحت فشار هستند تا از ناتو بخواهند که هرچه سریعتر از افغانستان خارج شود.
از سوی دیگر ناتو به جای آنکه در صحنه نبرد افغانستان قدرت خود را به نمایش بگذارد، طوری عمل کرده است که ضعف و ناتوانی این ائتلاف خودنمایی کند. در واقع اغلب کشورهای حاضر در افغانستان با این استدلال که آنها سربازان خود را برای استقرار در مناطق جنگی وارد افغانستان نکردهاند، از وارد شدن به مناطق خطرناک خودداری میکنند و همین امر موجب شده تا ضربه اصلی نبرد افغانستان متوجه انگلیس و آمریکا شود.
در همین حال شکاف در اتحاد ناتو که هماکنون شصتمین سال شکلگیری خود را سپری میکند موجب شده تا طالبان خود را به عنوان یک دشمن مهلک نشان دهد. بطوریکه برخی محافل، چشمانداز شکست ناتو در افغانستان را کاملا پذیرفتهاند. به بیان دیگر هماکنون این خطر بطور جدی وجود دارد که ناتو در همان باتلاقی فرو رود که شوروی نیز هنگام رویارویی با قبایل افغان دچار آن شد؛ ترس از این شکست، رفتهرفته به دالانهای قدرت در بسیاری از پایتختهای کشورهای عضو ناتو، هجوم میآورد.
واکر در ادامه گزارش خود مینویسد: آوریل سال ۲۰۰۸ میلادی، در حالی که کاخ سفید فکر میکرد، رئیسجمهور جدید آمریکا میتواند حمایت همه کشورهای عضو ناتو بدست بیاورد، ناتو تاکید کرد: بسیاری از اعضای این ائتلاف به صراحت اعلام کردهاند که پشتوانه سیاسی و مردمی مورد نیاز برای تقویت حضور در افغانستان را ندارند.
همچنین کشورهایی همچون آلمان نیز به مشاوران کاخ سفید اعلام کردند که نمیخواهند سربازان آنها در مناطق حساسی همچون استان “هلمند ” افغانستان حضور داشته باشند.
در انگلستان، یعنی متحد کلیدی آمریکا، نیز اوضاع چندان مساعد نیست و “گوردون براون “، نخستوزیر این کشور نیز درگیر مشکلات سیاسی مرتبط با تعداد سربازان انگیسی حاضر در افغانستان است. در همین حال، سال آینده، کانادا و سپس ایتالیا نیز قصد دارند تا نیروهای خود را از افغانستان خارج کنند.
این گزارش با اشاره به وعدههای اوباما برای پایان دادن به جنگ افغانستان مینویسد: از سوی دیگر اوباما نیز که بحران افغانستان را به یکی از مسایل اصلی تبلیغات انتخاباتیش تبدیل کرده بود، با اصرار بر این مطلب که راه حل مسئله افغانستان را در اختیار دارد نشان داد که تاریخچه این کشور را درک نکرده است. در حقیقت اوباما نیز همانند بسیاری از پیشینیان به اشتباه تصور کرد که سربازان و جنگافزارهای بیشتر میتواند موجب پیروزی در افغانستان شود این در حالی بود که پیش از این انگلیسیها، روسها و حتی اسکندر نیز ماجراجویی نظامی در افغانستان را تجربه کرده و همواره نیز شکست خورده بودند.
در ادامه مقاله امریکنفریپرس آمده است: البته ناتو با یک مشکل جدی دیگر نیز روبروست؛ زیرا روسیه تصریح کرده است که ترجیح میدهد تا روابط مثبتی با غرب داشته باشد. این در حالی است که ناتو از دکترین جنگ سرد در سال ۱۹۴۹ شکل گرفت و اگر ترس و وحشت از مسکو از بین برود دیگر دلیلی برای وجود ناتو نیز نمیماند و این ائتلاف با بحران دیگری روبرو خواهد شد.
واکر با اشاره به قدرت رو به رشد چین مینویسد: چین به زودی تبدیل به تهدید اقتصادی و نظامی حقیقی غرب خواهد شد. در همین رابطه مقالهای از روزنامه انگلیسی “ایندپندنت “، ششم اکتبر سال ۲۰۰۹ ادعا کرد که چین در حال طراحی یک جنگ اقتصادی با آمریکا است و این امکان وجود دارد که این طرح منجر به بروز درگیریهای نظامی بر سر نفت شود.
این نشریه انگلیسی همچنین مدعی شده، مدارکی در اختیار دارد که نشان میدهد برخی کشورهای نفتخیز عربی، دیدارهای پنهانی را با وزرای مالی چین، روسیه، ژاپن، فرانسه و برزیل داشتهاند تا به نقش اصلی دلار در معاملات نفتی پایان داده و طلا، ین، یورو و یا ترکیبی از این واحدهای پولی را جایگزین آن سازند.
واکر میافزاید: چین در سالهای اخیر تبدیل به یکی از مصرفکنندگان اصلی نفت خاورمیانه شده است، بطوریکه این کشور ۶۰ درصد از واردات نفت خام خود را از این منطقه تامین میکند. همچنین چین سرمایهگزاریهای سنگینی را در برنامههای اکتشافی نفت در ایران، عراق، سودان و بسیاری از کشورهای آفریقایی همچون نیجریه، کرده است.
این نویسنده و کارشناس آمریکایی همچنین تاکید میکند: با ادامه پیوندهای رو به رشد چین به آفریقا، خاورمیانه و آمریکای لاتین، این کشور به دنبال آن است تا با پایان دادن به قدرت تاثیرگزاری آمریکا در این مناطق، نظم نوینی را در جهان ترتیب دهد که چین در راس آن قرار خواهد گرفت.
این گزارش حاکیست، چیزی که بسیاری از ناظران قادر به تشخیص آن نبودهاند این است که چین خاورمیانه را غرق در کالاهای صادراتی خود کرده و بدین وسیله بخشی از هزینههای زیرساختهای صنعتی خود را تامین میکند. در حقیقت باید گفت، این امکان وجود دارد که چین بدون افزایش موجودی نفتی خود به سطحی که آمریکا هیچگاه بدان دست نیافت، حرکتش به سمت تبدیل شدن به یک ابرقدرت متوقف شود.
واکر در انتهای گزارش خود مینویسد: در واقع نگرانیهای چین به این خاطر است که بخش اعظمی از نفت این کشور توسط تانکرها حمل میشود و در صورت وقوع درگیری نظامی بین چین و آمریکا، زنجیره تامین نفتی چین به شدت آسیبپذیر خواهد بود. زیرا در صورت وقوع درگیری نظامی، نیروی دریایی ایالات متحده میتواند بخش اعظمی از ذخایر سوختی چین را نابود کند که این امر نه تنها موجب آسیب اقتصادی چین میشود بلکه آمادگی نظامی این کشور را نیز تحت تاثیر قرار خواهد داد.