اخبار و گزارشات

نسل نو توطیه و بازی در شمال

afghanistan_north

مدت هاست حرف و حدیث های در مورد ناامنی شمال و چگونگی انتقال و گسترش جنگ به آنجا در محافل مختلف مطرح می گردد و از طریق رسانه های همگانی بازتاب میابد. این بحث ها که همپای وخامت سربالای اوضاع تا امروز سیر صعودی و گیچ کننده خود را می پیماید، پهلو ها و زوایای گوناگونی را به خود گرفته و طرف ها و حلقه های زیادی را شامل جدول خود کرده است. کسی به جنبه‌ی سیاسی بودن آن تاکید دارد؛ کسی دیگر از پروژه یی بودن و ساختگی بودن اش در فرایند برگزاری انتخابات و حال و اوضاع  پس از آن حرف می زند؛ کسی دیگر دستگاه های استخباراتی خارجی به ویژه منطقه یی را عامل عمده ی انتقال جنگ می پندارد…اما پیچیدگی بازی و دخالت دست ها و منافع بزرگ و اغراض متنوع موثر در اوضاع، اعتبار و حیثیت استراتژیک، جیوپولتیک و حتا قومی این جابجایی و پرتاب را دیگر گونه چهره  می بخشد و جنگ رو به رشد  ساعت به ساعت و دامنه دار شمال را در ضمن موجودیت عناصر ردیف شده ی بالا، عوامل و ابعاد خطرناک دیگر را نیز شامل می سازد. عمق، شاخه ها و ریشه های این نسل نو تراژیدی و بحران طراحی شده، هیچگاهی از سوی رسانه ها، تحلیل گران و دستگاه های امنیتی کشور آنطور شاید و باید باز نگردید و مورد مداقه و پیامد شماری واقع نشد. در بحبوحه‌ی این فاجعه و بحران جدید دستگاه های مسوول و رده‌ی اول مملکت لب فروبسته اند. هیچ طرفی در دنبال دریافت سرنخ آن نیست همه کس در وضعیت سردر گمی و بیچارگی به سر می برد. مردم خسته از جنگ منتظر واکنش جدی دولت، نیروهای امنیتی داخلی و قوای خارجی هستند جنگ هر لحظه و ساعت دامنه دار می شود. جوقه های کوچک وبزرگ انتحاری و القاعده و طالب، هر روز از پیش روی پاسگاه ها در مسیر شاهراه ها و دم و دستگاه امنیتی با تجهیزات کافی وارد مناطق مختلف می شوند. دهان اژدهای جنگ و خشونت هر روز باز تر شده ابعاد تازه ی از قتل، شبیخون، گروگان گیری و… را به خود گرفته اوضاع را به سمت و سوی نامعلوم و گنگ به پیش می راند. در این میان وزارت داخله علاقه ای برای شنیدن اخبار و گزارش های مبنی بر گسترس ناامنی و عبور هزاری جنگجویان طالب، القاعده، از پاکستان و جنوب کشور به شمال ندارد و حاضر به پاسخ گویی چند و چون آن نیست. سخنگوی رییس جمهور از بهتر شدن اوضاع در این مناطق خبر می دهد.

افراد و شخصیت های وابسته به فضای موجود تلاش می کنند وضعیت را جدی نشان نداده و از کنار مسایل به سادگی انفجار یک بم عبور کنند.

سفر به شمال شرق

سفر به شمال کشور دیگر مانند سال ها و حتا ماه های پیش بدون مشکل و خطر نیست و هر لحظه باید منتظر پیامد بد و شکار نیرو های ظاهراً به نام طالب بود.   وضعیت شمال شرق واقعا بسیار خطرناک است و روز به روز خطرناک تر می شود. دسته های بزرگی از انتحاری و دهشت آفرین وارد مناطق مختلف شده اند. این جمله های دوست من که تازه از شمال شرق کشور به مرکز آمده بود در جریان سفر به این مناطق هیچگاهی دامن خیالگاه ام را رها نکرد و هرزگاهی ذهنم و ضمیرم را ناجوان مردانه می خلید و هوای مبارک خوش دیدار یاران، زادگاه و اقارب را هر لحظه عوض می کرد و به جاه ها وصحنه های نامیمونی می برد که شاید دقیقه‌ای و ساعتی پس تر تولد شده و در دم، دور غمباری را که دیریست در این سرزمین خون می مکد، همچنان تغزیه کند. چون یک ماه پیش چند تن از دوستان در همین مسیر صید صیادان بی رحم شده و چند تن دیگر مانند گوسفند یوسف گردن زده شدند وده ها هموطنم هر روز نیز قربانی این جغرافیای جدید قتل و خشم می شوند.

هر کسی از مسیر شاهراه بغلان- تخار فقط عبور کند این برداشت و ذهنیت را حتما از تپه های تازه اسیر دستان سوزنده طالب  و از تانکر های آتش گرفته و از روح پریشان مردم، چون سایه با خود خواهد داشت. من و دوستانم پیش از سفر شاید چیزی های بیشتر از این در ذهن می داشتیم؛ آنهم از طریق رسانه ها و تحلیل های ضد ونقیض که از طرف هوا داران حکومت و مخالفین آن ها صورت می گرفت. ولی این سفر و دیدار و گفت وشنید با اشخاص متعدد از مناطق گوناگون و دیدن و شنیدن صحنه ها و حرف های مربوط به چگونگی برخورد و عملکرد نیرو های ترور و قوای خارجی، واقعیت های دیگری از تغییر یکبارگی جغرافیای جنگ و عبور صد ها فرد جنگجوی خارجی با امکانات و تجهیزات بلند را پیش چشمان مان باز کرد و گوشه کوچکی از پرد های ضخیم بازی بزرگ و نسل نو مهندسی شده بحران را بالا کرد. پس از دیدن و شنیدن مسایل بسیار خطرناکتر از هجوم نخست ارتش پاکستان و دوره‌ی مقاومت و تعقیب اهداف شوم، مرموز و پشت پرده‌ی این جنگ، متیقین شدیم که اوضاع پیچیده‌ی کنونی در شمال کشور نه به آن صورت و پیمانه ی است که رسانه ها می گویند و نه به آن رنگ و ماهیتیست که تحلیل گران می فرمایند و نه به آن سادگی است که دستگاه های امنیتی و سخنگوی رییس جمهور می گیرند. در این جا در دهان خون آلود فاجعه بزرگ دست ها و طرف های پیدا و پنهان مختلفی غرق است و بازی های با اهداف متنوع و ابزار های ناهمگون در جرایان است. وضعیتی گیچ کننده ی که در شمال در جریان است علرغم باور های مرکز و بعضی دلالان در باری فقط یک جنگ، انتحار و القاعده و نفوذ طالبان به آن جا نیست؛ بلکه فراتر از این ها و از مسایلی است که در جنوب کشور می گذشت و می گذرد. جنگ به این جا با اهداف مشخصی انتقال داده شده و دارای ابعاد و دامنه وسیعی است.

ابعاد و عوامل جنگ در شمال

حضور گسترده

عبور جوقه ها و گروپ های متعدد طالبان و نیرو های جنگجوی پاکستانی و ازبیک به شمال از شاهراه های که تا تخار ده ها پاسگاه امنیتی، هزاران نیروی رزمی دولتی و صد ها نیرو  و وسایل جنگی خارجی مستقر و در حرکت اند، به صورت جدی قابل بررسی و ارزیابی است. ما با چندتن از افراد  ملکی و حتا نظامی از بغلان، علی آباد، چهاردره ی کندز و… دیدیم که آن ها چندین بار عبور گروپ های جنگجوی خارجی و طالب را به مناطق خود شان و به آن طرف دریا که مرکز اصلی آن ها است دیدند. روز های پس از آن گزارش های از ولایت هلمند رسید که جنگجویان طالب و خارجی از آن جا بیرون و به صورتی دسته جمعی وارد مناطق شمالی می گردند. این مساله به نحوی دیگر نیز در مصاحبه‌ی تازه ی تلویزیون طلوع با والی هلمند انعکاس یافت. والی هلمند از برقراری وضعیت خوبی امنیتی در آن ولایت در اثرهمکاری مردم، نیروهای تازه وارد امرکایی و نیرو های تعلیم دیده‌ی افغان خبر داد؛ اما از سرنوشت هزاران فرد خارجی و طالب که سال ها مرکز صقل تصمیم گیری و سازماندهی شان همان ولایت بود حرفی نگفت. یک خبر دیگر در همین مورد از مناطق مرزی افغانستان-پاکستان داشتیم که نیروهای جنگجوی مربوط به طاهر یولداش و…از دره‌ی سوات و از میان قبایل به سرعت داخل افغانستان شده، به صفحات شمال کشور سرازیر می شوند. عطا محمد نور، فرمانده عمومی پولیس در شمال و چندین تن از مسوولین نیز از وارد شدن نیروهای طالب و خارجی به مناطق شمال کشور خبر دادند. به همین ترتیب چنین گروپ های در دشت ارچی و امام صاحب کندز دیده شده است که در این روز ها تا ولسوالی های درقد، ینگی قلعه، خواجه غار، بهارک و اشکمش تخار هم رسیده اند. سرازیر شدن این افراد به محلات و مناطق به سرعت تمام صورت می گیرد و به سرعت به مناطق مختلف بدون کدام برخورد جدی و مزاحمت پخش و تنظیم می گردند که به گفته‌ی مردم محل این گروپ های بیرونی صد ها فرد دزد و قاتل را با خود شان همراه ساخته و هر کاری خلافی که بخواهند انجام می دهند.

همکاری نیروهای پولیس

ما با دوتن از کسانی صحبت کردیم که نزدیک به دو ماه به دست طالبان افتیده و زندانی بودند و تازه به طور معجزه آسا و حیرت انگیز از دست جلادان طالب آزاد شدند. اظهار می دارند که پولیس پس از آن که موتر شان را تلاشی و “چیزهای” را در موتر مشاهده نمود و سرانجام به دست طالبان گزارش داد و طالبان آن ها را دست گیر کردند. آن ها می گویند که ما به تکرار در محلی دور افتاده ی کندز که در مرز تاجیکستان قراردارد و ما در آن جا زندانی بودیم، نیروهای پولیس را دیدیم که آمده و سلاح و مهمات را به نیروهای دهشت افگن تحویل می دادند. نیروهای پولیس با موتر های رنجر ها به سادگی به نزد جنگجویان آمده سلاح و تجهیزات خود را به آن ها می سپردند. طالبان چند بار افراد گویا اسیر شده ی پولیس را آزاد کردند؛ ولی در پیش چشمان ما ده ها فرد ملکی و بی طرف را گردن زدند. چند نفر دیگر از ولسوالی علی آباد و چهار دره‌ی کندز که نام شان محفوظ باشد نیز از همکاری مستقیم پولیس با جنگجویان سخن گفته اضافه کردند که طالبان عشر های جمع آوری شده از محلات مختلف را توسط موتر های دادسن به شهر کندز برای فروش انتقال می دادند، در همین حال چند موتر آن ها  به دست نیروهای امنیتی افتاد که پس از مدتی کوتاهی دو باره آزاد شدند، وقتی علت آزاد شدن آن ها را جویا شدیم گفتند که از کابل امر شد که موتر ها را همرای افراد شان به زودی رها کنیم و ما به اساس هدایت آن ها را آزاد کردیم.

شاهدان در مسیر راه بغلان تخار می گویند که پس از چهار عصر نیروهای امنیتی مستقر در پاسگاه ها با پروتوکول و قراردادی که با طالبان بسته اند، در داخل قرار گاه ها جا به جا شده و صحنه را تا پنج صبح به “مخالفین” می سپارند. در این مدت طالبان به فعالیت های مختلف خود آزادانه ادامه می دهند که مردم در این وقت ها دست از هر کاری می کشند و از خانه های شان بیرون آمده نمی توانند.

در این روز ها مردم در بس های کلان سفر می کنند تا از یک طرف با تعداد زیاد همراه باشند و از طرف دیگر این موتر ها در محلات مشکوک توقف نکرده و به زودی مسافران را پیش از تاریک شدن هوا به شهر شان می رسانند. این در حالی است که مدت ها پیش عطا محمد نور والی ولایت بلخ از تجهیز و تسلیح افراد و گروپ ها توسط وزارت داخله و عواملی در وزارت، به ویژه شخص حنیف اتمر در بعضی ولسوالی های این ولایت سخن گفت و با اسناد دست داشته به شدت از وزارت داخله انتقاد کرد. این مساله را نیز برخی از شخصیت ها در شمال کشور تایید نموده، از انتقال آن به ولایت های همجوار هشدار دادند.

چند روز پس از آن نوار ویدیویی به دست آمد و از طریق رسانه نیزنشر شد که در آن افراد پولیس با فرم ونشان را انعکاس می داد که در یکی از مناطق ولایت بغلان، سلاح، تجهیزات و موتر های رنجر خود را در یک فضای کاملاً دوستانه تحویل طالبان و افراد مربوط به حزب اسلامی می دهند و پس از اتمام ماموریت با خوشحالی و رضایت خاطر همرای نیروهای “دشمن” خدا حافظی و توسط یک موتر از صحنه دور می شوند.

کسانی که به تازگی از دست طالبان در شمال آزاد شدند می گویند که آن ها در نزد افراد طالب وسایل و تجهیزات فراوان پولیس و نیروهای خارجی را مشاهده کردند. آن ها نیز به تعداد پانزده رنجر پولیس را دیدند که طالبان در عملیات ها  و در رفت و آمد بین بغلان الی چهار دره، علی آباد و… در فاصله ده ها کیلو متری استفاده می کردند.

چند نفر در ولایت تخار به ما گفتند که در نزدیکی شهر تالقان قرار گاه های طالبان وجود دارد که در آن ها بود وباش دارند و سازماندهی نیروهای خود را می کنند. این ها گفتند هر روز بر تعداد نیروهای مسلح طالب افزوده می شود و آن ها مارا نیز دعوت به پیوستن به صفوف خویش و آمادگی پرداخت هر مقدار پول و سلاح را نمودند و گفتند نیرو های پولیس در برابر ما کدام حرکتی را انجام داده نمی توانند؛ چون ما به حدی هستیم که هر کسی را بخواهیم به زودی از بین برده و سرش را روی سینه اش می گذاریم، ولی فعلاً این کار را به دلایلی نمی کنیم. در درون شهر تالقان ما از مراکزی خبر شدیم که محور های سازماندهی و برنامه ریزی طالبان تخار محسوب می شوند و این مراکز به نسبت عوامل امنیتی و…همچنان پوشیده و…هستند. طالبان در حال حاضر در بسیاری ولسوالی های تخار به صورت بسیار گسترده و ملموس از اشکمش، بنگی، بهارک، هزار باغ، خواجه غار، تا دشتی قلعه، درقد و ینگی قلعه حضور دارند و دیروز به مرکز.

امکانات

این مشخص است که طالبان تازه به ولایت های شمال نفوذ کرده اند. بنا این حضور و فعالیت نو باید آن ها را از نگاه امکانات، فرصت ها و قابلیت جنگ و رویارویی، نسبت به ولایت های که سال ها است در آن جا ها مسکن و گستره‌ی فعالیت داشته اند به مشکل مواجه کند و گسترش کار ها شان را به مناطق دیگر به کندی مواجه نماید در عین حال افراد جنگجو در شمال، دیگر از فاصله‌ی نزدیک و حلقه های حمایتی در جنوب و مناطق قبایلی برخودار نیستند و اگر قرار باشد از ساحاتی در پاکستان و نیرو ها شان در جنوب کشور حمایت و پشتیبانی تسلیحاتی و مواد انفجاری گردند و یا در انتظار آن بمانند، این مساله نیز کار ها را با اشکال مواجه می کند و نیز  زمان بر و خسته کننده می نماید. طالبان تازه  وارد شده به شمال نیز ستون و محور اصلی پشتیبانی و تجهیز کننده خود یعنی پاکستان و دستگاه های استخباراتی آن را در نزدیکی فعالیت های خود ندارند تا در این چند روز و یا چند ماه محدود به سرعت تمام به نیاز های جنگی و…آن ها برسند و امکانات و سلاح در اختیار شان بگذارند.

اما قرار گزارش ها و به پایه صحبت های که ما با مردم محلات نا امن کردیم، مهمانان نا خوانده و ناخلف شمال را مجهز و آماده با امکانات مالی و لوجستیکی و سلاح های مختلف نوع نشان می دهد که در بسیاری موارد حتا پولیس افغانستان از آن ها بی بهره اند. مردم می گویند که گروه های تازه فعال شده در مناطق شان از تمامی امکانات و فرصت های لازم جنگی در برابر نیرو های خارجی و “افغان” برخوردار بوده و قابلیت جنگ را برای مدت های طولانی با این نیرو ها دارند.

کسانی که تازه از دایره ی خطرناک قتل و خونریزی طالبان در شمال آزاد شدند، می گویند که در چند محل آن ها در ولایت بغلان و کندز  به دست گرو های مختلف جنگجو به نسبت احساس خطر و اهمیت موضوع تبادله می شدند، طالبان از امکانات فراوان جنگی و انتقال برخوردار بودند. آن ها می گویند طالبان و قتی تصمیم گرفتند آن ها و چندین تن از بی گناهان دیگر را به مرکز اصلی نگهداری، سربری و شکنجه در نزدیکی مرز افغانستان- تاجیکستان انتقال بدهند با پانزده عراده رنجر جدید از نوع رنجر های پولیس و افراد مجهز با سلاح های سنگین و سبک این کار انجام شد و در مسیر راه های نا هموار و دور از شاهراه الی چهاردره و محل اصلی، در کمین و محاصره سنگین نیرو های دولتی و… قرار گرفتند، ولی کمین در ضرف چند دقیقه درگیری شکست و طالبان به سادگی از محل جنگ عبور و به جای تعیین شده رسیدند. آن ها نیز در پیوند به این مساله می گویند سران و تعداد زیادی طالب در نزدیکی چهار دره جلسه‌ی بزرگی را جهت سازماندهی و برنامه ریزی نیروهای خود ترتیب کرده بودند که شاید از اکثری محلات و ساحات فعالیت شان در در شمال نفر می بود. در همین وقت نیرو های امریکایی از این نشست آگاهی یافته و با ده ها چرخبال و نیروی زمینی حمله کردند و به صورت دوام دار و مکرر محل را بمباران می کردند اما پس از چند ساعت درگیری شدید فقط چندتن از افراد داوطلب و انتحاری کشته و چند عراده موتر طالبان تخریب شد و دیگر به سران این نشست کدام آسیبی نرسید و آن ها به سلامت محل جلسه را ترک کردند و نیروهای امریکایی نیز از منطقه فرار نمودند. این مساله را مردم نیز تایید کرده می گویند که در این جنگ طالبان با امکانات و سلاح های مختلف، به جنگ سخت و رویاروی پرداخته و خسارات زیادی به نیرو های خارجی وارد آوردند.

در چند ولسوالی بغلان نیز مردم طالبان را دیده اند که با موتر های مختلف و امکانات زیاد پولی مجهز اند و به گسترش نفوذ و ساحه خود می پردازند که توان مهار آن ها توسط پولیس اصلاً میسر نیست آنهم پولیسی که تصویر و گذارش های شرم آور اش مبنی بر تحویل دهی اسلحه و امکانات دولتی به نیرو های دشمن فاش شد. آن ها می گویند که این امکانات در بسیاری وقت ها در اثر صحنه های ساختگی و مسامحه پولیس و…به دست آن ها می افتد.

بر پایه اطلاعات مستند، طالبان در شمال کشور از آدرس های متعدد و گنگ و پنهان جدا از حرف های که در این مورد بر پولیس بسته می شود، پول و امکانات به دست می آورند که این مساله را بسیاری از مردم محل، شاهدین و تحلیل گران و حتا مسوولین دولتی در شمال تایید می کنند. کسانی که در چنگ طالبان قرار داشتند و به تازگی رها گردیدند نیز حرف های جالب و گیچ کننده در این مورد دارند. آن ها می گویند که طالبان در بانک های کابل چند آدرس بانکی دارند که در این آدرس ها از جای های مختلف در دولت، تجار ها، و سیاست مداران پول واریز می گردد و آن ها چند مورد آن را به شکل شگرفی شنیدند که در ضمن تماس های مکرر و احوال گیری دو طرفه از درون جلسات شورای ملی و… که بعداً در مورد آن ها گپ های داریم، زمینه سازی می گردد و نیز طالبان اکثراً مقدار پول های را که از افراد ربوده شده می خواهند، از طریق همین آدرس های بانکی… به دست می آورند. آن ها چندین بار دیدن وشنیدند که بسیاری ها پول های تقاضا شده اقارب در بند طالبان شان را در همین آدرس ها سپردند وخود شان نیز برای رهایی خود از دست آن ها همین کار را انجام دادند.

به گفته ی مردم محل در ولسوالی های علی آباد، چهار دره و…کندز طالبان، امسال عشر و زکات مناطق شان را در فرصت های مناسب و در روز روشن جمع آوری کردند و این کار را توسط اعلامیه ها و پیام های مختلف به صورت مستقیم و غیر مستقیم تنظیم کرده و کسانی که از این امر سرپیچی و تعلل می کردند، در معرض تهدید و هشدارهای جدی قرار می داشتند. فردی در ولسوالی چهاردره به ما گفت که نزد من نیز چندید بار آمدند تا عشر حاصلات و زکات ام را بدهم و لی من چندین دفعه به بهانه های گوناگون تسلیم این پافشاری نشدم و این مساله را نیز به گوش مسوولین رساندیم اما چون کسی به داد ما نمی رسد مجبور هستیم به هر گونه تقاضای طالبان سر بنهیم  و الا جان و حیثیت انسان در خطر جدی قرار می گیرد.

آن ها گفتند که شبکه های در داخل کندز و حتا نیروهای پولیس به صورت پنهان به آن ها پول و امکانات تهیه می کنند و نیز به زور از مردم محل خصوصاً از مردمان ازبیک و…به شکل بسیار بی رحمانه و به زور و فشار شدید روانی و تهدید، سلاح و امکانات به دست می آورند که گاهی در اثر لت و کوب بسیاری آن ها جان شان را از دست می دهند. کسانی دیگر نیز  حلقه های این زنجیره ی خطرناک به هم تنیده را نیز از نزدیک و با چشمان خود شان مشاهده کرده اند و می گویند که در محلی پیچده ی که در جنگلی بین مرز افغانستان- تاجکستان واقع است، افرادی با فرم و نشان پولیس و…را دیدند که با موترهای شان آمده و سلاح و امکانات لازم را به نیروهای دهشت افگن در این منطقه تحویل می دهند.

در ولایت تخار و خصوصاً در تالقان نیز مراکزی وجود دارند که به جنگجویان این ولایت امکانات و…تهیه می کنند و گزارش های اوضاع داخل را هر ساعت به آن ها می رسانند. در این ولایت که قبلاً از آرامش و امنیت خوبی برخودار بود، حالا طالبان در چند روز محدود سر و کله شان پیدا شده و به سرعت تمام  و با امکانات فراوان دست به حملات مکرر و دوامدار به مراکز ولسوالی ها و تاسیسات دولتی می زنند. در آن جا با چندتن از کسانی صحبت کردیم که دسته های طالب چند شب را در منزل آن ها و همسایه شان سپری کرده و آن ها را دعوت به پیوستن در صفوف شان در بدل پول و سلاح جدید کردند. آن ها می گویند ما وقتی از طالبان سوال کردیم که شما این قدر پول و تجهیزات فراوان را از کجا به دست می آورید که هر کس را دعوت به پیوستن در گروه خود و وعده سلاح می دهید؟ به تانی و درنگ گفتند که ما هم نمی فهمیم اما ما اگر چیزی ضرورت داشته باشیم، هر قدر پول و امکانات، به زودی تهیه و آماده می گردد. در این روز ها طالبان در ولایت تخار نفوذ گسترده یافته و دست به هر نوع حمله به گفته ی خودشان اگر بخواهند می زنند. روز گذشته  آن ها به ولسوالی ینگی قلعه حمله کرده و مراکز دولتی را به آتش زدند.

مردم محل و شاهدین چندین بار چرخبال های خارجی را که گفته می شود بیشتر انگلیسی هستند، دیدند که در مکان های متعدد در ولایت کندز و بغلان به زمین نشسته و سلاح و مهمات و… به طالبان تحویل می دادند. کسانیکه در نزد طالبان گیر بودند نیز این صحنه ها را چند بار مشاهده کردند. آن ها می گویند که یک ماه پیشتر در روز های که تازه به دست طالبان افتاده بودند، یک روز ساعت سه پس از ظهر چندین چرخبال انگلیس ها در دوصد متری محلی که ما زندانی بودیم (ولسوالی چهاردره) و یکی از مراکز اصلی طالبان به شمار می رفت، پایین شده محموله های بسته پایین می کردند. این چرخبال ها تا چهار صبح در همان منطقه بودند و افرادی که در از این چرخبال ها پایین شدند، در همین مدت دراز همراه با سران طالب و…در این محل به گفت وگو پرداختند، این همان معامله ی بود که در پایان منجر به کشته شدن منادی شد و در باره آن در جای مناسب حرف های خواهیم داشت. اما پس از آن حادثه، بحث های در چگونگی کمک های نیرو های انگلیسی به طالبان شمال و کشته شدن منادی، از سوی  نماینده های مردم در پارلمان، بعضی سناتور ها، مردم محل و حتا مسوولین دولتی در شمال در رسانه ها و محافل مختلف به میان آمد. آن ها از کمک های مالی و تسلیحاتی نیرو های خارجی یاد کرده آن را به شدت انتقاد کردند. و گفتند که از مردم محل و ما اسنادی داریم که نیرو های خارجی توسط هوپیما ها افراد جنگجو را به مناطق شمال انتقال می دهند و این کار چندین بار صورت گرفته است. بعضی از تحلیل گران نیز بارها از کشور های همسایه به خصوص دستگاه استخباراتی پاکستان در زمینه تجهیز و کمک های مالی و تسلیحاتی، صحبت کرده و حضور و عبور دسته های متعدد طالب و جارجی را به شمال کار کار این دستگاه و… دانستند.

به هر صورت، واقعیت های جنگ و توطیه نو در شمال حکایت از حضور گسترده افراد مسلح با امکانات و تجهیزات انبوه می کند. و این نیرو ها همه‌ی این امکانات را در چند ماه و یا روز محدود به دست آورده اند و برای تحقق خدا می داند خطر ناک ترین برنامه ها و استراتژی به مصرف می رسانند و هر روز نیز به آن افزده می گردد و گروه های ناشناخته و مرموز دیگر را تقویت و تغزیه می کند.

انتقام

گستره و ماهی:

افغانستان کشور انتقام و مفاهیم از این جنس است. در این کشور به اندازه تمامی انتقام و نفرت های دنیا نفرت و انتقام تولید می شود. انتقام، نفرت و خشونت در این مرز وبوم بیشترین اقبال و فرصت را برای زندگی و دوام داشته است. انتقام و حذف در اینجا بر علاوه‌ی داشتن رنگ بو های از جوامع و مردمان دیگر، جلوه ها و گونه های مختلف دارد و در هر جا و هر وجودی متظاهر و متشخص است. این جا حرکت ها و تصمیم های انتقام جویانه، بسیاری وقت ها در محل و مورد خودش استفاده نمی گردد. کسی چیزی اش را در حادثه ی طبعیی از دست می دهد؛ حتماً باید انتقام آن را از دیگران و جامعه بگیرد. کسی خانه اش را در بمباران هوایی از دست داده، کسی از وظیفه اش افتیده، قومی به حقوق شان نرسیده اند و…تاوان سنگین واکنش و غضب آن را در کل فضای عمومی و منافع جمعی بر می دارد. مردمان این سرزمین حتا انتقام شکست ها و مشکلات خود را به غیر از دیگران از خود می گیرند؛ زندگی و آبروی خود را برای انتقام گیری از خود در معرض لیلام و نابودی می گذارند. در این جا، چند ماه به دنبال پیدا کردن وظیفه ی عادی می گردی، در ده ها دروازه ی ریاست و زارت آبرو و غرور جوانی ات از بین می رود تا انتقام مبارزه و فداکاری و ایستادگی در برابر بی عدالتی تاریخی کسانی از قوم ات را بگیرند. عساکر جوان شمالی به قصد به میدان های جنگ در هلمند و… فرستاده می شوند و ناجوان مردانه در آن صحنه ها تنها گذاشته می شوند و اسیر دستان بی رحم جلادان طالب و… قرار می گیرند، تا تاوان آمدن به صفوف ارتش و پولیس را بپردازند و انتقام آن ها را از مادران و پدران فقیر شان بگیرند. در اردو، پولیس، ادارات دولتی و… مورد بی و غضب عجیبی قرار می گیری تا فوران انتقام خواهی در کسانی فروکش کند و دلشان در همین حدی از بروز انزجار هم آرامش گیرد.

آگاهی، حرفی جالبی در این مورد می گفت، تاوان سنگین  و خسارات جانکاه آمدن فقط نام  شهید احمد شاه مسعود را در مقدمه قانون اساسی مردم می پردازند و دهان آتش جنگ و خشونت هنوز به خاطر باز است و قربانی می گیرد که چرا چند نفری از دیگر…القاب مارشال، جنرال….را با خود یدک می کشند. چرا که دیگران در ادارات دولتی به نام های این آن دیده می شوند. چرا کسانی از چند فیصد امتیازات سیاسی برخوردار اند و دعوای بودن و فیصدی و حقوق را می کنند. کسی دیگری می گفت ما باید تاوان و خطر های ده ها سال شکستن ساختار سنتی قبیله یی قدرت و نظام را بپردازیم که تا هنوز به اشکال مختلف برادران ما در جنوب و اینک در شمال می پردازند. چند سال حکومت پیش از طالبان مقصر اصلی این انباشت نفرت و حرکت های انتقام جویانه و دستاویز و سنگ زیرین گردش و گسترش  خشونت و  قتل در شمال کشور است. برای این که تبادله قدرت را از دایره‌ و سکوی باور های فزون و تمامیت خواهانه پایین انداخت و مفهوم و اعتبار چند قرنه‌ی قبیله‌ی آن را در بایگانی تاریخ سپرد. بلی پیامد کشنده انتقام این ها را باید مردم بی همه چیز، عدالت، دین، انسانیت، آزادی و استقلال در این سرزمین بپردازند. پاکستان باید انتقام شکست مفتضحانه ی خود در جنگ دوران طالبان را حالا از مردم جنوب و شمال بگیرد. این کشور باید انتقام حضور رقیب بومی خود هند را در افغانستان از افغانستانی ها بستاند و آن ها را به روز سیه ی فقر، غم و سربری بکشاند و ایران، امریکا، روسیه، هند نیز….

ما خدای نا خواسته هیچ گاهی برای فقر، درد و بیچارگی مردم جنوب که برادران دینی ما هستند به چشم انتقام، رضایت و خوشحالی نگاه نکردیم و درعین حال چنین برخورد و اندیشه را ولو از هر آدرسی که بروز کند، بیرون از دایره‌ی آموزه های متعالی دینی خود می دانیم ومرتکبین آن را مجرم و قاتل و…می شماریم. بمباران هوایی به روی هموطنان ما در هلمند، ارزگان و قندهار به شدت مایه تاثر و انده ما بود واست و کشته و آواره شدن زن و طفل حنوبی به حیث خواهر و برادر، ما را در غم بزرگ می نشاند. حالا ما به افراد و سیاست مدارانی که از این صحنه ها استفاده‌ی ابزاری و انتقام جویانه می کنند کاری نداریم و طوری که پیشتر گفتم آن را از هر آدرس و قومی که باشد، غیر اسلامی و انسانی می دانیم. وقتی من چندین بار از طریق رسانه ها و جا های دیگر شنیدم که سیاست مدارانی می گفتند، در جنوب هر قدر کشته می شود پشتون است و هرقدر خانه خرابی، دربدری و قتل جریان دارد بازهم در مناطق پشتون ها است و این همه خسارت و مشکلات را می بینند و چرا در جاهای دیگر نیست و در آن جا دروازه های مکتب و… باز است و در این جا همه چیز درهم و هم برهم است، به خود لرزیدم و به یاد سرنوشت تاک های انگور، زمین های سوخته، نسل کشی، بی عفتی و تراژیدی دوران طالب و ده ها سال پیش از آن، در مناطق شمالی افتیدم.

وقتی گرداننده‌ی مناظره‌ی انتخاباتی در تلویزیون ملی در قسمتی از آن، به جدیت پرسید که جنگ چرا همیشه در مناطق پشتون نشین متمرکز بوده و چرا در این مناطق قتل و کشتار از پشتون ها صورت می گیرد و آیا این مشکل را در خود آن ها می بینید و… رد پای یک باور و انگیزه ی کلان دیگری را در پشت سر آن جمله ها یافتم…. همین حالا در درون و بیرون نظام کسان و حلقه های وجود دارند که جدا از این که در بسیاری از بی عدالتی ها، تقسیم ناعادلانه کمک ها و در توزیع نابرابر امکانات و فرصت ها پس از جلسه بن و آمدن فضای نو در کشور مقصر و محور اصلی هستند، در پیشبرد، عملی شدن ، برنامه ریزی و سرمایه گذاری انسانی و مالی بسیاری از پروژه های خطرناک قومی و انتقام گیرانه نیز دست دارند. از ادامه ی جابه جایی کوچی ها و… به صورت پروژه یی حمایت می کنند. در تعقیب و تحقق تیوری های کتاب سقاوی دوم، نظام نامه امان الله خان و… فعالانه و سیستماتیک گام بر می دارند. در حذف و ترد دیگران و در جا به جایی و گسترش عوامل یک طرف برنامه‌ی جدی دارند. پیوسته در صدد حفظ و بقای فضای خفقان آور موجود و تداوم تیم و افراد مشخص هستند و برای آن ها دست به هر کاری و اندیشه به هر غلطی می برند.

این دلایل، مصداقی برای افراد و تیم از یک قوم و سمت نیست و جنبه خصوصی ندارد؛ بلکه هرکسی و هر تیمی را که در هر گوشه ی این کشور و با هر رنگ قومی و زبانی، در این داریه ی کثیف و تباه کن و تنش زا فعالیت کنند و سهم داشته باشند، شامل می شود.  

دلایل و شواهد:

به روی اسناد، قراین و شواهد، جنگی که تازه در شمال تولد و بارور گردیده و به سرعت افزایش یافته و قربانی می گیرد، به روی همین انگیزه ها و برنامه ها استوار حتا بسیار پیشرفته، پیچیده و طراحی شده تر از فعالیت های است که تا هنوز در این راستا انجام شده و چهره یافته است. جنگ در شمال علرغم استفاده و رنگ و بو گیری از این چشمه ها و منابع، اندیشه ها و تیوری های بسیار خطرناک و کثیف دیگر را نیز با خود حمل و انتقال و جا به جا می کند.

در اوضاع و صحنه های جنگی و ترور کنونی شمال از تمامی این موارد نشانه و رد پاهای روشن و جود دارد.

به گفته‌ی کسانی که از نزدیک محل مرکزی و کشتارگاه عوامل پوشیده و گنگ را در منطقه ی بین تاجیکستان-افغانستان در میان جنگل دیده اند، می گویند که در آن جا طالبان یک قتلگاه واقعی به وجود آورده اند که توسط ده ها فرد افغان و خارجی کنترول می گردد. “طالبان” روازنه چندین تن را به عناوین مختلف به آن جا آورده، پس از لت و کوب خرد کننده و اقرار، سر بریده و در جوال ها انداخته به دریا می اندازند تا هیچ گونه رد پا و نشانه‌ی از آن ها باقی نماند. حتا این کار را در حق کسانی می کنند که پول و امکانات فراوان از اقارب و نزدیکان شان به دست آورده اند. این ها می گویند، در وقت شکنجه و سربریدن افراد، چشمان ما را برای ترس و وحشت بیشتر باز می گذاشتند و ما خود شاهد سربریدن هژده نفر در مدت کوتاهی بودیم که آن ها را کشته و در دریا به دست ماهیان سپردند. آن ها می گویند ما را نیز به آن محل، برای کشتن برده بودند و چند بار به دست جلاد های مخصوص دادند تا کار را یک طرفه کنند، اما هر بار به شکل شگرفی این کار به تعویق انداحته می شد. به گفته ی این ها، طالبان تا هنوز صد ها نفر را که تمامی شان از اقوام، ازبیک، تاجیک و…هستند از محلات مختلف جمع کرده، همین قاعده ی طراحی شده را عملی می کنند. به قول این ها در جریان شکنجه نیم ساعت افرادی می آمدند و فریاد می زدند که شما….می خواهید قدرت را از ما بگیرید؟ شما در برابر ما امریکایی را آورده اید.  شما کافر هستید. به ما گفته اند که شما و دیگران تان را در هر جایی که گیر کردیم، سر بزنیم، در قران و حدیث آمده است که اگر تاجیک ها قدرت را به دست بگیرند دین از بین می رود و قیامت بر پا می گردد، شما ناپاک و حرامزاده هستید چرا که … و کشتن شما فرض است…

آن ها می گویند، چیزی های را که ما از چگونگی برخورد، برنامه و فعالیت های طالبان شمال در یافتیم، از بین بردن و ترور شخصیت ها و افراد آگاه، توهین و تحقیر مردم، از بین بردن سرمایه و زمینه های سرمایه گذاری نگهه داشتن مردم در یک فضای کاملا توحشی و فرهنگ ستیزانه و در کل انتقام گرفتن از مناطق و مردمی است که در سال های پس از ۱۳۷۵ در برابر آن ها قرار گرفته و مقاومت کردند. نشانه های این موارد در تمامی حرکت ها و برخورد ها در برابر مردم و کسانی در چنگال شان گرفتار اند مشهود و مسلم است. قرار اسناد ارایه شده از طرف کسانی که از نزدیک با فعالیت های طالبان در کندز به ویژه در علی آباد و چهار دره در آن ولایت در جریان هستند می گویند که تعقیب و تحقق این گونه تصمیم و برنامه های پیچیده در حد نیرو های دهشت افگن به نسبت تعدد چهره ها و اندیشه ها در میان شان نیست؛ بلکه در پشت سر آن دست ها و حلقه های پنهان در مرکز و جای های گوناگون نیز قرار دارند که در نقش تیورسن ها، دکترین و سرمایه گذاران در این پروژه بازی می کنند، طوری که چند بار شاهد تماس های دو طرفه از کابل و مکان های نامعلوم دیگر در قسمت چگونگی کار های شان بودیم و از آن آدرس ها رهنمایی چگونه کار و عمل کردن می شدند.

به گفته‌ی شاهدین عینی در نزد گروه های دهشت افگن در شمال هیچ کسی به جز از مردم تاجیک، ازبیک و…را ندیده اند که در بند شان وجود داشته و یا مورد آزار، شکنج و قتل قرار گرفته باشند واگر کسانی را هم به نام پولیس و… به عنوان اسیر می آوردند، به زودترین وقت، بدون کدام آزار وشکنجه ای، رها می گردیدند.

انتقام شکست و از دست دادن صد ها جنگجو در دوران حمله به شمال و مقاومت و ایستادگی بی نظیر در برابر آن ها، یکی از پهلو های فربه گسترش جنگ و ترور در شمال است. کسان و حلقه های که جدا از تاثیر عوامل خارجی در تولد و شکل گیری طالبان، این گروه را نماد نام و ننگ قومی می دانستند و آن ها را احیا کننده جایگاه و پایگاه به گفته‌ی خود شان از دست رفته تاریخی قلمداد می کردند و برای موفقیت شان روز ها تلاش و شب ها استخاره کرده نمودند، هنوز از شکست و نابودی این گروه به شدت عصبانی و متاثیر هستند. این ها ناراض از این نیستند که در شمال جنگی تازه ی راه بیفتد و آن ها شاهد وخامت اوضاع و قتل و نسل کشی در این مناطق باشند. سران و نیرو های باقی مانده طالبان از زمان مقاومت، نیز در تلاش اند تا به هر صورت ممکن انتقام تلفات و شکست های مکرر خود را از مردم شمال بگیرند و پروژه‌ی تکمیل ناشده خود و حامیان شان را تمام کنند. مصداق های این طرح در حرف های کسانی که از نزدیک زهر تلخ این گروه را چشیده اند کاملا مشهود و آفتابی است.

کسانی که روزه ها را در قید نیرو های طالبان در شمال گذرانده اند، می گویند که افراد طالبان به نسبت اهمیت دوسیه شان، آن ها را دوبار به نزد والی نام نهاد طالبان در بغلان بردند و نیز به تکرار با افراد بلند پایه طالبان مواجه می شدند از این افراد بار ها در مورد سران جبهه مقاومت فحش ها و بد گویی ها شنیدند و به خاطر منسوب دانستن شان با  آن ها مورد شکنجه و لت و کوب قرار گرفتند. این شاهدین می گویند، سران طالب بارها از گرفتن انتقام از مقاومت گران و مردم شمال که در برابر این گروه در گذشته جنگیده اند سخن گفتند.

در این روز ها طالبان در شمال برنامه‌ی ترور و کشتن افراد از این قماش را آغاز کردند که اگر زمینه و امکان بیابند و تصمیم جدی در برابر شان اتخاذ نگردد، احتمالا دندانه های این چرخ خون خوار در صورت گردش قربانی های زیاد بگیرد و کسان زیاد را از هر طیف و قشر به کام خود بکاشند. تاحال این گروه تعداد زیادی از تاجران، فعالین سیاسی و… را دست گیر و یا از بین برده اند.

روند انتقام گیری در این منطقه فقط در بعد کشتن ختم نگردیده، بلکه گونه های مختلف را با خود به همراه دارد. تقاضای پول هنگفت از تاجران و مردمان با نفوذ توسط اخطار ها و تهدید ها، فشار سنگین جسمی و روانی مردم برای پیدا پردن سلاح و پول، گرفتن پول و چیز های دیگر به عنوان عشر وزکات، ایجاد رعب و حشت در میان مردم، اخلال در جاده های عمومی و برهم زدن فضای عادی عبور و مرور و… زوایای پروسه انتقام گیری از مناطق شمالی محسوب می گردد.

به گفته‌ی تحلیل گران، پاکستان و دستگاه اسخباراتی آن، آی.اس.آی نیز در انتقال و گسترش جنگ و ناامنی در شمال سهم عمده دارند. مردم شمال در ناکامی استراتژی پاکستان مبنی بر تسلط کامل افغانستان از طریق طالبان و تحت رهبری کامل آوردن آن از نگاه سیاسی و اقتصادی سهم پایه ی داشتند. این کشور که در تبانی با کشور های متعدد در تشکیل و راه اندازی نیروی طالبان به حیث مادر عمل کرده و پول، امکانات و تجهیزات هنگفتی به مصرف راسانده است، مقصر اصلی برهم خوری و شکست عمق استراتژی اش را همین مناطق و مردمان آن می داند و درعین حال خوب می فهمد که این مردم را نتوانسته و نیز نمی تواند در موقعیت غلامان و اجیران خود استخدام کند تا برنامه و اهداف استراتژیک و برون مرزی اش را به پیش ببرند و همچنان همین مردم بودند که پاکستان را به حیث پرورشگاه و حمایت کنند گان اصلی تروریستان و دهشت آفرینان برای مردم جهان معرفی و چهره ی واقعی سرمداران فریب کار آن را افشا کردند. بدین سبب امروز پاکستان زمینه و فرصت دوباره یافته تا انتقام خود را از این مناطق بگیرد. قرار گفته ی آگاهان، و قتی پرویز مشرف به کابل آمد و تصویر قهرمان ملی را در پیشانی ترمینال فرودگاه هواهی کابل مشاهده کرد، به حامد کرزی و کسان دیگر گفت که شما چگونه با ما ادعای دوستی می کنید که تصویر دشمن ما را در هر جای مهم  و در میدان هواهی نصب کرده اید، به همین ترتیب وزیر خارجه آن نیز این دور را پیموده و نگرانی خویش را از بابت خود نمایی تصویر شهید مسعود در آن جا اظهار کرده است. چند بار از زبان تحلیل گران حتا از رسانه ها نیز شنیدیم که مقام های پاکستانی از حضور پر قدرت مقاومت گران در پست های وزارت و جای های مهم به عنوان دشمن، به مسوولین بلند پایه دولت ابراز انزجار و نگرانی کرده اند.

قومی-سیاسی

تحلیلگران، افغانستان را کشوری می دانند که گرایش ها و جاذبه های قومی سهم عمده را در تصمیم گیری ها و کنش های سیایت مداران آن دارد. این حرف از بار فربه دید و موضع جامعه شناختیک بهره مند است و پهلو های جامعیت و تاریخیت مساله را نیز با خود دارد. در این کشور تا هنوز سیاست، اقتصاد، فرهنگ و… استقلال خود را از فضای تمامیت خواهانه قومیت و قبیله گرایی نگرفته اند. حکومت های که از بستر ارزش های مربوط به قوم  و قبیله یکی پیهم برخاسته اند، همه امکانات و فرصت ها را در دایره‌ی بسته و تنگ خویش تنظیم و برنامه های فزون خواهانه را یک جانبه و بدون در نظرداشت حقوق دیگران گسترش داده اند. حقوق، امتیازات و زمینه ها در درجه نخست و فوق العاده در اختیار یک بخش و طیف خاص جامعه قرار می گرفته و چیزی که از این میان فرار می کرده، مال و حق دیگران محسوب می گردیده است. آوردن دو واژه قوم و سیاست در کنار هم، در عنوان و در ردیف عوامل دخیل در اوضاع نابسامان و بحرانی اخیر شمال، از این رهگذر معنای خاص را حمل می کنند. قبیله و ارزش های قومی در کشور ما همواره جهت و بستر دهنده برای سیاست بوده است. وقتی بخواهیم سیاست و عملکرد های سیاسی را در تاریخ “افغانستان” به بحث و بررسی بگیریم، حتماً این کار را باید در درون و گستره ی قوم و قبیله شروع کنیم و در همین دایره به پایان برسانیم. اندیشه ها و کنش های سیاسی رایج در کشور در این حوزه‌ی محدود، قابل شناخت و تعریف اند. سیاست در درون قبیله رنگ می گیرد، در همین امتداد و خط حرکت کرده و حامل و حافظ ارزش های مربوط به آن است. هر چیزی که در برابرش قرار می گیرد، به گونه‌ی آنی باید آن را یا همدست، یا هم رنگ و یا حتما در فضای مطلق خود داخل سازد. این سیاست قومی است که در مسیر کار های مصرانه خود اقتصاد و فرهنگ را با هم گره زده و بستر حرکت و دوام آن ها را تعیین و تنظیم می کند و این هردو نیز باید در خم وپیچ ها و در محدوه گلو گیر آن نفس بکشند و الا از اعتبار و مشروعیت باز می مانند. سر انجام همه پدید های اجتماعی و عمومی از این سرچشمه تزریق می شوند و حصه می گیرند. نهادینگی و اعتبار بلند ارزش های قومی، تمامی خطوط و کانال های اجتماعی را در جغرافیای خود مدیریت و توجیه کرده و فرصت شکل گیری نهاد های معتبر و ملی را به دست باد و آتش سپرده است.

از بین رفتن حکومت طالبانی- بلوغ و سکوی اندیشه قومی در کشور- و آمدن صفحه جدید فرصتی مناسبی را فراهم کرد تا سیاست، اقتصاد، فرهنگ، حکومت، حکومت داری و… در دایره های ملی گام بگذارند و در مسیر معیار های مرسوم و قبول شده ی جهانی راه بیفتند و مقتضیات زمان و قرن را لحاظ کنند و در مرز های تعریف و شناخته شده خود قرار بیگرند. هشت سال از چند طرف زمان ارجمندی بود تا ما در گستره ی کلان ملی، زمینه های جداسازی و مسیر دهی منطقی قوم  و دیگر پدید های مهم خویش را فراهم می کردیم و آن ها را از کمینه ها و رنگ وبو های قومی کنار می کشیدیم چراکه مجال و میدان علمی و ملی را از فرهنگ، سیاست و اقتصاد یک کشور گرفتن و آن را در محوده ی منافع یک قوم ترکیز دادند، در کل، همان پیامد و نتایجی را می داد که در قرن ها داده، تجربه‌ی که اکثری کشور ها و جوامع آن را دیده و از خود رانده اند.

اما آمدن فضای نو در کشور، پس از ۱۱ سپتامبر، نه تنها منجر به مرز شناسی مقوله های مهم و ناچیز شماری مسایل قومی نشد و جایگاه و تاثیر جازبه های قومی و قبیله یی را تقلیل نداد، بلکه به این خط برجسته و تاریخی رنگ و کارایی ویژه بخشید و آن را با مفاهیم و ارزش های جدید وارد شده، در هم آمیخت. جالب بود که دغدغه ها و تمایلات قومی با چهره های شاخص خود به سادگی در کنار دموکراسی، حقوق بشر، انتخابات و …قرار گرفت و به آن ها کنار آمد. این جمع آیی متناقض و کاملاً در تضاد جوهری با هم، مایه ی بحث و بررسی جالبی نیز خواهد بود ولی از همان ابتدا، بر بسیاری از آگاهان معلوم بود که این رفاقت و دوستی همسان دوستی گرگ و میش است و زیاد پایدار نخواهد بود و اگر هم، سرانجام یا دوباره از بین می رود و یا در دراز مدت به نسبت حضور و جازبه بلند قومیت در کشور، ارزش های دموکراتیک و تازه، میدان را به نفع قبیله و عشیره خالی خواهند کرد و یاهم  مصداق همان قصه گرگ و روباه، در عقب ارزش ها و چهره های قومی حرکت و بلی گوی و گوش به فرمان آن خواهد بود. ولی ما دیدیم که قبیله و جلوهای خاص آن به سرعت با مفاهیم دموکراتیک کنار آمد، خود را از چهره و رنگ آن ها برخوردار کرد و لباس مدرن در تن نمود. سیاست ها و پروژه های قومی که قرن ها در فعالیت و گسترش بود و فضای تحقق هر گونه پدیده و برنامه ی ملی می را بست، در صفحه ی نو نه تنها از کار نماند و بطی نشد که در عین حال خطرناک تر و مضرتر و منسجم تر هم شد. هنوز می خواهد قاعده‌ی زمین سوخته را تکرار کند؛ هنوز تلاش دارد تا فضای ارباب رعیتی و برادربزرگ و قوم شریف و پست و اکثریت و اقلیت را زنده نگهه دارد؛ هنوز در صدد تعمیم ارزش های تمامیت خواهانه خود است؛ هنوز تلاش می کند تا اقتصاد، فرهنگ، سیاست، حکومت داری و… از دایره ی سلطه‌ی قهار اش برون نرود. به همین خاطر است که فزون خواه، زمین گیر، حذف گر و خوار و نا توان کننده است. هر چه ارزش، سلامت، حقیت و درستی است می بلعد و یا آن را به تسلیمی فرا می خواند. امروز هنوز چرخ استبدادی قوم و قبیله  به سرعت در چرخش است و همسان اژدهای تازه دوم، ارزش ها و بایسته ها را در دل خود فرو می برد و یا رنگ و اعتبار مختص به خود می بخشد. خصوصیت عمده قبیله و سیاست و اقتصاد برخواسته از آن جدا از این که حق و فرصتی برای دیگران نمی شناسد، شگرف این است که هیچگاهی سیر نمی شود و با تمامی امکانات نامحدود و نامشروعی که برای نام و ننگ خود تهیه دیده قانع نیست. تمامی نماد ها و نشانه های جمعی که مال و سهم اقوام ساکین در کشور اند را با نام و آدرس خود مارک می زند و در میزان خود به می سنجد و پس نام “ملی” و شعار از همه کس و برای همه کس را بلند می کند.

به باور آگاهان و بر پایه ی قراین و شواهد، جنگی که به تازگی در شمال در حال گسترش و قربانی گیری است، در عین حالی که دارای ابعاد، عوامل و اهداف کلان و برون مرزی است، اندیشه ها و پروژه های مشخص و برنامه ریزی شده ی قومی را نیز حمل می کند.

این جنگ حد اقل با چند پیش زمینه از سوی افراد و حلقه های مشخص، نه از طرف یک قوم و مردم سازماندهی شده بود. این تیم ها که در درون ساختار دولت، بیرون از آن و حتا در کشور های خارجی به حیث لابی های قومی، حضور و فعالیت گسترده داشتند، خود را نماینده و ناجی یک قبیله دانسته و باشعار های ظاهراً حق خواهانه برای مردم، ولی در اصل برای بهره برداری های بیشتر شخصی و گروهی از امکانات ملی، چهره و رنگ مشروع به فعالیت ها و برنامه های خود دادند. همین روپوش های ملی، وحدت ملی، تامین ارتباط اقوام و…بود که در مقاطع مختلف در برابر تحقق این گونه پروژها، حساسیت ها و موانع آنطوری شاید وباید به وجود نیامد و موج اعتراض های مردمی شکل نگرفت. دلیل عمده ی آن طوری که ذکر شد ترتیب آگاهانه‌ی همان سرپوش های فریبنده‌ی بود که مجال هرنوع واکنش جدی تاثیر گذار را از نیرو های فعال می گرفت چرا که در چنین حالتی اگر کسی اعتراضی می کرد و در برابرش ایستاد می شد، متهم به تنش آفرینی، مخالف وحدت ملی و منافع ملی می گردید و برایش از هر جهت و حتا از سوی افراد و مسوولینی که اسیر دستان قدرت و اربابان قدرت قرار گرفته بودند، محدیت ها و خطر می بارید.

گرفتن موقعیت های مهم مانند وزارت خانه های کلیدی، جا به جایی در پست های اساسی، آن هم کسانی را که سخت متعهد و پایبند به این گونه شعار ها و تحقق آن بودند و سرازیر کردن پول های هنگفت به عنوان معاش به جیب آن ها. اشغال اکثر زمینه های سرمایه گذاری، مارکیت و بازار و واردات کالاهای مهم مانند موتر، نفت و… به دست آوردن امتیاز شرکت های گوناگون. در اختیار قرار دادن اکثریت امتیازات بورسیه های تحصیلی خارجی در دانشگاه های معتبر و بی مهری شدید نسبت به جوانان ملیت های ساکن و محق در کشور… تهیه ی برنامه‌ی مسکن و زمین دهی و جابه جا سازی خانواده ها و انتقال آن ها از ولایت های دور دست، از پیش زمینه ها و کار های مقدماتی اندیشه‌ی غلبه و تمامیت خواهی در مرکز بود که این امکانات و توانایی ها، به ترتیب با برنامه ی منظم، زمینه های نا آرامی در شمال و نقاط دیگر را در مواقع مناسب سامان داد.

در شمال کشور ماه ها پیش از برگزاری انتخابات نشانه های از تطبیق یک برنامه سنجیده شده وجود داشت که در چند مرحله و یا در چند چهره نمود یافت:

– تیم های در جریان برنامه دی. دی. آر، تلاش می کردند تا به هر نحو ممکن سلاح ها را از کسانی که در اختیار دارند با قیمت های بالا بخرند. این کار به صورت بسیار ماهرانه عملی می شد و پس از خریداری تعداد زیاد سلاح و تجهیزات نظامی، توسط موتر های باربری به طرف مرکز و جنوب کشور انتقال داده می شد. این مساله را از تعداد زیاد مردمان ولایت های بغلان، کندز، تخار و بدخشان شنیدیم و آن ها از خریداری و جمع آوری اسلحه از طریق دست های پنهان و به قیمت چند برابر سخن می گفتند. در این کار شاید قصد های دیگری مانند به دست آوردن پول، تجارت، فعالیت های مافیایی و… دخیل می بودند؛ اما انتقال انبوه سلاح به مناطق دیگر و پاکسازی مناطق مشخص، قضیه  را پیچیده نشان می داد. در پهلوی این کار، دولت افغانستان نیز پروگرام خلع سلاح عمومی را از دست افراد و حلقه های نظامی با همکاری کشور های خارجی در شمال افغانستان شروع کرد که تا امروز ادامه دارد. این پروسه ظاهراً در فضای پس از سال ها جنگ پیام خوش را القا می کرد و نیرو های مسلح و مردم نسبت به اصل راه اندازی آن رضایت داشتند؛ اما برخورد دوگانه ی دولت در همین مورد نیز پرسش های جدی  را برانگیخت و آن ها را نسبت به سلامت و شمولیت پروسه مشکوک کرد. مردم حق داشتند که در این مورد اظهار نگرانی کنند؛ چون از یک طرف سلاح ها از مناطق شان جمع آوری می گردید و از طرف دیگر این سلاح ها به دست افرادی در مناطق دیگر به نام اربکی و نیروی جنگی قومی سپرده می شد. این موضوع در همان زمان به سطح رسانه ها کشیده شد و تحلیلگران از تناقض و دوگانگی در برخورد با این قضیه هشدار دادند. اربکی سازی در این روز ها نیز به مناطق شمالی رفته و از طرف وزارت داخله در مناطق ناامن و مشخص عملی می گردد؛ اما کوچکترین سود و تاثیری در کاهش حملات نیرو های جنگجو ندارد، جز این که افرادی از محلات نا امن به این پروسه پیوسته و چند روز بعد، با سلاح و تجهیزات جنگی شان در صفوف “دشمن” شامل می شوند. به اساس گفته های مردم محل، این روند در میان مردمان یک قوم و در منطقه مشخص صورت می پذیرد که در دراز مدت منجر به تنش ها و جنگ های قومی می شود. در این شکی نیست که ناامنی های اخیر شمال که هنوز سیر صعودی دارد، یکی از منابع تمویل و تغذیه اش همین اربکی های جنوب و همچنان نیروهای مردمی تازه شکل گرفته در برخی مناطق شمالی کشور باشند. وقتی پولیس آموزش دیده، آماده است که سلاح و امکانات خود را به طالب تسلیم کند، چگونه مردم، بالای اربکی و نیرو های قومی اعتماد کنند. یقیناً این نیروها شکننده تر و مشکل آفرین تر از نیرو های طالب خواهند بود.

– یک قسمت جنگ و خشونت را همین حالا در شمال کسانی به پیش می برند که از چند سال پیش به عنوان مردمان بومی اسناد به دست و کوچی، به شکل گروهی به مناطقی در ولایت های فاریاب، بغلان، تخار، کندز مسکن گزین شده بودند. در همان سال ها و قتی مردم این محلات و بعضی از نماینده ها از جا به جایی بی رویه، برنامه ای و حضور مسلح این جوقه ها اعتراض و حتا تظاهرات کردند، افراد و تیم های در داخل دولت به شدت از این روند حمایت و پشتیبانی کردند و این کار را حق مسلم هر افغان خواندند که می تواند در هر جایی کشور مسکن اختیار کرده، زندگی کند. من در این جا در صدد ایستادگی در برابر این مساله نیستم که هیچ هموطن هلمندی، قندهاری و….حق ندارد به مناطق شمالی آمده و در این جای ها مسکن گزین شود. نگرانی در جایی دیگر است و آن، این که جریان وارد شدن این افراد و خانواده ها، روال عادی خود را نداشته و طوری که در رسانه ها هم انعکاس یافت و بعضی تحلیلگران اشاره کرده بودند و همچنان از نشانه ها و قراین معلوم می گردد، برخی مقام های بلند پایه‌ی دولتی، روی برنامه مشخص، در پشت این پروسه  قرار دارند و آن را حمایت های سیاسی و حقوقی می کنند. در ولایت بغلان وقتی مردم محل و برخی از مسوولین از جمله والی همان وقت آن، از سرازیر شدن و جابه جایی به زور کوچی ها و… اعتراض کرده، تصمیم گرفتند که آن ها را از زمین های که مربوط به افراد معلوم است، بیرون کنند، آن ها گفتند که ما را (….) امر کرده که در همین محل آمده خیمه بزنیم و شما رفته به آن ها صحبت کنید اگر گفتند که ما به جای دیگر برویم، می رویم و الا، ما را کسی از این جا بیرون کرده نمی تواند. سرانجام، دعواها و تنش ها  منجر به برکناری والی ولایت و چند مسول بلند پایه دولتی گردید و مساله به قوت خودش باقی ماند.

در ولایت تخار در لسوالی خواجه بهاوالدین نیز همین قاعده تکرار شد. اعتراض مردم و برخی نماینده ها مبنی بر موجودیت اسلحه در خانواده های تازه آمده و ظاهراً اسناد دار، به جایی نرسید و تیم های در دولت و بیرون از آن، به شدت از حقوق آن ها دفاع کردند و هزار مرثیه دیگر برای مظلومیت شان سرودند. در این روز ها همین افراد با سلاح و امکانات جنگی که داشتند و چیزهای که تازه به دست آورده اند، به تهدید باالفعل مبدل شده، در ناامنی بیشتر اوضاع سهم می گیرند. مردم محل می گویند که تمامی این افراد مسلح بوده و با نیرو های دهشت افگن  در عملیات های تخریبی و ناامن سازی مناطق مختلف سهم می گیرند.

–    در مدت چند سال گذشته کسانی در ارگ ریاست جمهوری و بیرون از آن تلاش کردند تا به نحوی افرادی را در پست های بلند دولتی در ولایت های شمال تغیین کنند تا از یک طرف از تیم خودشان بوده و از طرف دیگر در خدمت برنامه ها و اهداف قومی آن ها باشند. این روند تقریباً در تمامی کشور مصداق داشت و دارد. افراد تعیین شده از سوی افراد و تیم رییس جمهور،  پس از به دست گرفتن چوکی ها به روی شناخت، چانه زنی و معامله، یکسره در صدد تعمیم سفارش های اربابان خویش می برایند و در این حالت است که کارایی و تعهد و دلسوزی به سرنوشت مردم از ساحت فعالیت ها شان رنگ می بازد وجایش را برنامه های سیاسی، تجارتی  و تیمی فرا می گیرد. در پهلوی این ها، مسوولین و افراد تقرر شده از مجراهای غیر مشروع و ملی در بسیاری تنش های سیاسی و قومی محور می بودند. در جوزجان والی اسبق آن ولایت متهم به دست داشتند در کار های قومی و سیاسی شد و سرانجام اعتراض های مردمی باعث کشته شدن افراد بیگناه ملکی گردید. در ولایت بغلان نیز مردم بر پایه ی اسناد، والی و چند مسوول بلند پایه ی دولتی را به دست داشتند در فعالیت ها و پروسه های غیر ملی کرده و از بی تفاوتی و ناکارگی شان اعتراض های مکرر کردند. طوری که گفته شد تقریباً در تمامی ولایت ها چنین و ضعیتی حاکم بوده که اعتراض های مردم ولایت بدخشان، تخار کندز… مصداق خوب آن ها است. روند تعیین و جابه جایی این گونه افراد،  در آستانه‌ی برگزاری انتخابات ریاست جمهوری از سرعت بیشتری برخوردار شد و شاهد بودیم که با وجود موج اعتراض ها از محض سیاسی بودن پروسه، به شکل عادی عملی گردید. این افراد آنطور که در رسانه ها انعکاس گسترده یافت و از جانب ستاد های انتخاباتی نامزدان شنیده شد، در نا امنی های پیش از انتخابات دست داشتند و به اساس برنامه‌ی از پیش تعیین شده تلاش کردند تا به هر گونه‌ی ممکن از آمدن مردم به پای صندوق ها جلوگیری کنند و زمینه را برای سؤ استفاده و تقلب به نفع نامزد مورد نظر خویش فراهم نمایند. در این روز ها که دامنه ناامنی و گسترش افراد جنگجو به سرعت به مناطق شمال ادامه می یابد و طالبان تا مناطق مختلف در بدخشان رسیده اند، مسوولین امنیتی و ملکی هیچگونه نگرانی و تشویش از خود بیرون نمی دهند، گویی همه چیز در جای خودش قرار دارد و آب از آب تکان نخورده است.

–    کسانی که مدت زیادی را در چنگ طالبان در بستر های اصلی فعالیت های آن ها در ولایت های بغلان و کندز بودند و نیز چندین شاهد عینی، می گویند که بخشی بزرگ نیرو های جنگجو و مخرب در این مناطق بیشتر برنامه های سیاسی و قومی را به پیش می برند و در جهت چگونگی تحقق آن همواره از کابل و جای های دیگر امر می گیرند تا اوامر و برنامه های رهبران خود را. این ها می گویند که چندین بار شاهد تماس ها و مبادله‌ی معلومات از مکان های در کابل و حتا از درون شورای ملی با شورشیان بوده اند که کسانی، طالبان را به انجام کار ها و برنامه های تشویق کرده و فهرستی از اشخاص مختلف را پیشکش می کردند. به گفته ی این ها در جریان شکنجه و بازپرسی شدید، کسانی آمده و مسایل خطرناک قومی را مطرح می کردند و آن ها را به خاطر نسبت داشتن به ملیتی و سمتی تهدید به قتل می نمودند و افراد زیاد را به همین انگیزه سر بریدن و ما احساس کردیم که این ها فقط وظیفه دارند تا پروژهای قومی را که از حانب حلقه های مشخص برای شان القا می گردد، دنبال کرده و دیگران را به عنوان های گوناگون از بین ببرند و همان قاعده نسل کشی و حذف را دوباره تکرار نمایند. مساله‌ی حمایت شورشیان و توزیع اسلحه به افراد از مراکزی در کابل و در شمال چندین بار از طرف برخی مسوولین دولتی و نماینده های مردم در سطح رسانه ها مطرح گردید، آن ها از نام و آدرس های پرده برداشتند که گویا در گسترش ناامنی در شمال دست دارند. در پیوند با این، شاهدین می گویند، برخی از گروه های شورشی در شمال از سوی تاجران، حلقه ها و افرادی در مرکز حمایت های مالی می گردند و این کار از طریق اکوند های بانکی آن ها… در کابل صورت می گیرد. به گفته مردم در کندز و بغلان، طالبان با استفاده از ابزار گوناگون از بازرگانان ولایت های شمال پول های هنگفت و سلاح به دست می آورند و لی چون مورد اخطار شدید قتل قرار دارند، قضیه را به نیروهای امنیتی و جا های دیگر اطلاع داده نمی توانند والا جان خود و فرزندان شان در خطر قرار می گیر. بعضی از تحلیلگران و نیز مردم محل به این باور اند که حلقه های مشخص در تلاش اند تا از طریق این گروه ها، در ضمن ناامن کردن ولایت های شمال، روند تجارت و فعالیت های اقتصادی را در این مناطق مختل کنند و نیز بازرگانان را از داشتن پول و زمینه های تجارت محروم کنند.

–    تا پیش از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، اوضاع امنیتی و حضور گسترده مخالفان مسلح در شمال زیاد نگران کننده و جدی نبود اما جالب بود که تا روز های نزدیک به انتخابات یک باره اوضاع تغییر کرده و در محلاتی که اصلا ً گمان حضور و فعالیت شورشیان و برهم خوردن وضعیت امنیتی از جانب آن ها نمی رفت، طالب و دهشت گر سبز شد و از زمین و زمان بارید. این وضعیت از یک طرف به اساس اخطار های طالبان مبنی بر مختل کردن روند رای دهی، قابل پیشبینی بود اما به گفته شاهدین، نماینده های انتخاباتی برخی نامزدان و تحلیلگران، در وخامت اوضاع در جریان انتخابات بیشترین سهم را مسوولین و افراد مربوط به تیم برسر قدرت داشتند تا شورشیان. در برخی ولسوالی های ولایت بلخ، در بغلان، کندز، تخار… چنین صحنه های خلق شد. البته این صحنه سازی ها به هدف متفرق کردن مردم، حضور نیافتن در مراکز رای دهی و سرانجام زمینه سازی تقلب گسترده ای که هر روز پرده های گندیدگی و رسوایی آن فضای کشور را فرا می گیرد و آبروی پدیده ای به نام دموکرسی و انتخابات را در قرن بیست ویک می برد، به وجود آمد. مساله ی رسوایی این داعیان انتخابات و تمثیل اراده‌ی مردم، حالا دیگر از محدوده ی کشور ومنطقه بیرون گردیده و در گوش اکثریت مردم جهان اصابت کرده است.

گسترش روز افزون نا امنی در شمال و سکوت معنا دار مسوولین امنیتی… در کابل و شمال، بسیاری ها را واداشته است تا این مساله را به چگونگی نتایج انتخابات و موضوع رفتن و نرفتن آن به دور دوم، نسبت بدهند و آن را ساخته ی دستان و مغز های دلباخته تیم حاکم نسبت به ماندن در قدرت تلقی کنند. این کار نیز از تیم حاکم بعید نیست، چرا که در مواقع مختلف دیده شد که این ها برای حفظ و دوام منافع شان دست به هر کاری می زنند و هر ترفندی را به کار می برند. به گفته ی آگاهان، تیم موجود تلاش می کنند تا با وخیم و خطرناک نشان دادند وضعیت کشور و تهدید باالفعل شورشیان، جامعه ی جهانی را فریب داده و آن ها را از دنبال کردن موارد گسترده تقلب و دوباره برگزار شدن انتخابات باز بدارند و از طرف دیگر نامزدان رقیب را نیز مجاب به پذیرش نتیجه اعلام شده از طرف کمیسیون انتخابات و پایان دادن به اعتراض های خود کنند و یا آن ها را وادار به شریک شدن در دولتی به نام دولت ایتلافی کنند. در این صورت است که تیم موجود به جامعه ی جهانی نشان می دهد که رقبای جدی انتخاباتی ما دیگر از ادامه‌ی خواسته های خود در مورد نتایج کنار رفته  و نتیجه ی اعلام شده را پذیرفته اند، بناً شما هم به این تصمیم ملی احترام گذاشته نتایج انتخابات را بپذیرید.

پس یک عامل عمده دوام و گسترش نا امنی در شمال وحتا در کشور تیم برسر قدرت است که روی اهداف سیاسی شان نمی خواهند اوضاع امنیتی بهتر گردد.

–    برخی تحلیلگران به این باور اند که حضور گسترده ی مردم شمال کشور به پای صندوق های رای و استقبال آن ها از روند های دموکراتیک باعث برآشفته شدن حلقه ها و افراد قبیله گرا و تمامیت خواه گردیده است. بناً این افراد با امکانات که در درون دولت و بیرون از آن دارند تلاش می کنند تا انتقام رفتن مردمان این مناطق را به پای صندوق های رای بگیرند و پاداش این گناه بزرگ را به آن ها بدهند. مصداق های این موضوع در برخورد خشین نیرو های مسلح در مسیر شاهراها، انگشت های رنگین  به رنگ انتخاباتی مردم را بریدن، تهدید دوباره ی مردم به خاطر عدم حضور دوباره در پای صندوق های رای دهی، نامشروع و غیر دینی شمردن انتخابات و ایجاد رعب و حشت در میان مردم و….دیده شده است. این کار نیز از افراد و حلقه های که در صدد حاکمیت مطلق یک قوم در این کشور اند و برنامه های فزون و تمامیت خواهانه را همواره روی میز خود دارند، بعید به نظر نمی رسد.

خارجی ها

اتفاق شگرف و مشکوک۱۱ سپتامبر باعث گردید تا امریکا بهانه‌ی مناسب حمله به افغانستان را پیدا کرده و پای کشور های زیادی را برای از بین بردن تروریست ها در لانه ها و پرورشگاه های اصلی شان نیز بکشاند. همین بود که کشور ما برای نخستین بار در بستر حضور و فعالیت های گسترده نظامی و سیاسی ده ها کشور قرار گرفت. اگرچه به باور دانشمندان داخلی و خارجی این کشور به نسبت موقعیت و اهمیت استراتژیک اش هیچگاه از ساحه ی بازی ها و برنامه های کلان کشور های بزر گ و همسایه دور نبوده و سرنخ دوام آتش جنگ، ویرانی، آوارگی و فقر در این کشور به دامن دستگاه های استخباراتی، اقتصادی و سیاسی همین کشور ها بر می گردد. در همین سال های نه چندان دور این کشور تاوان های سنگین دو حمله بزرگ؛ یکی از شمال و دیگری از جنوب را پرداخت و هنوزهم در تبعات و کابوس گذر از پیامد های مهلک آن ها دست وپا می زند. اما اشغال این کشور توسط امریکا و ناتو -رقیب استراتژیک در دوران جنگ سرد و اکنون روس ها- ابعاد گنگ و وسیع، برنامه های برون مرزی و فعالیت های دوگانه، این حضور را استثنایی و دیگرگونه رقم می زند. اکنون کشور های خارجی به ویژه امریکا از زاویه های مختلف تسلط  دارند. فضای این کشور در اختیار شان قرار دارد، افراد زیاد شان در بخش های سیاسی فعالیت می کنند، دستگاه های استخباراتی شان به قولی در درونی ترین زوایای زندگی مردم نفوذ کرده و در عزل و نصب افراد و در ایجاد ساختار های نو دست باز و تعیین کننده دارند…. در طول هشت سال حضور گسترده کشور های قدرتمند، ما شاهد عملکرد ها و برخورد های چند چهره و متناقض زیاد این کشور ها در قضایا و تحولات کشور بودیم؛ برخورد های متناقض با دولت، با چهره های سیاسی، نیرو های جنگجو، با احزاب و…

در ماه های اخیر که اوضاع شمال رو به وخامت گذاشته و صد ها نیروی جنگجو با امکانات و تجهیزات بالا در مناطق گوناگون آن به سرعت نفوذ می کنند، نقش این کشور ها در تحولات اخیر شمال و عبور هزاری شورشیان و گسترش جنگ به این مناطق چه خواهد بود؟ اتهام های که از طرف های مختلف، به این ها وارد می گردد، بر کدام منطق استوار است؟ البته روی بحث ما در این جا متوجه سه کشور (پاکستان، انگلستان وامریکا) است که بیشترین سهم را در بحث ها و تحلیل های اوضاع شمال از آن خود کرده اند. شاید در فرایند کالبد شگافی و تجزیه زوایای متعدد ناامنی و وخامت رو به سربالای شمال، دست های زیادی دخیل باشند؛ اما ظاهرا بر پایه تجربه های گذشته و شواهد موجود، این سه کشور هستند که میدان دار اوضاع شمرده می شوند. اکنون در احوال کشور و به ویژه شمال، منافع کشور ها و گروه های مختلف در تقابل و گاهی هم در برخی موارد در همسویی قرار دارند. این چند گونگی و دخالت دست ها و طرف ها است که اوضاع را به سطح پیچیده و خطرناک کشانده و فضای تاریک و گنگ را شکل داده است.

پاکستان

کشور پاکستان پیشینه‌ی درازی مداخله حتا به اندازه عمرش در امور افغاستان دارد. فرایند مداخله ی این کشور در مقاطع زمانی، در رنگ و چهره های مختلف نمود یافته و طوری که دیده می شود، سایه ی سیاه خود را هیچگاه از روی مردم ما دور نکرده است. بلوغ چشمداشت و مداخله پاکستان را می توان در هیات گروهی به نام طالب جمع کرد که از شکم دستگاه های استخباراتی و اهداف استراتژیک سیاست مداران آن بیرون شد. در شکل دهی و راه اندازی این گروه، پاکستان تلاش های زیادی کشید، خطوط مختلفی را رسم کرد، نقطه ی پرگاری زیادی را دور زد، مهره های فاشیستی و لابی متعدد را جمع کرد، خیال ها و آرزو های بلند پروازانه و درازمدت را در پشت آن توجیه نمود، کسان و دستگاه های مهم را در واشنگتن در کاخ سفید قانع کرد، پول و امکانات “به هزار مشکل فراهم کرده ی برخی سران کشور های عربی” را به دست آورد. در واقع طالبان…مرکز ثقل اهداف و نقطه ی صد امید این کشور در طول برنامه های استخباراتی و سود جویانه اش در بیرون از مرز هایش به ویژه در افغانستان محسوب می گردید. به همین خاطر است که پس از هشت سال شکست و نابودی طالبان و افتیدن تشت رسوایی پاکستان از بام وحشت و ترور، تا هنوز عنان فعالیت های آن ها را در دست دارد و از دوباره روی صحنه آمدن و اگر نشد از شریک شدن شان در قدرت دفاع می کند. بناً پاکستان در تلاش است تا با استفاده از هر زمینه‌ی ممکن، دست پرورد های خود را کمک و یاری کند. چرا اگر دامن این گروه در افغانستان برچیده شود، تمامی اهداف و منافع دراز مدت آن نابود گردیده، سود ها و امتیازات بزرگ اش به خاک یکسان می شود.

تحلیلگران پاکستان را در نا امنی های روز افزون شمال کشور یکی از محور ها دانسته، دلایلی را هم برای توجیه حرف های خود سرهم می کنند؛ اما تمامی این بحث ها یکدست و همسو نیستند. رییس جمهور و اطرافیان آن در تازه ترین اظهارات شان این کشور را پاک از این غرض ها و سالم از این مرض ها پنداشتند و حضور یکبارگی و گسترده نیرو های شورشی را به دست های نیرومند و هواپیماهای کشور های دیگر حوالت فرمودند.

اما مساله به این سادگی که بزرگواران می فرمایند نیست. بر پایه ی دلایل منطقی می توان رد پای روشنی عوامل و اهداف پاکستان را در لایه های خشونت شمال دریافت و دست خون آلود دستگاهای استخباراتی آن را از میان دست های مغرض دیگر برجسته پیدا کرد:

طالبان به هر صورتی امروز به دستگاه های سیاسی، استخباراتی و مذهبی در پاکستان، بیشتر از هر آدرس دیگر منتسب اند و در نزدیکترین فاصله و تعریف شده ترین رابطه، منافع این کشور را نسبت به کشور های حامی گذشته و حال خود تامین می کنند. این مساله به دلایل مختلف قابل هضم و فهم است و سیاست مداران کهنه کار پاکستان نیز بیشتر از هر طرف دیگر حساسیت و ظرافت موضوع را درک می کنند. از طرف دیگر پروژه‌ی های تسلیم داده شده پاکستان به این گروه حالا به شکل ناتمام در دستان آن ها در کوه های افغانستان دور می زند و نام و ننگ این کشور به شمار می روند. این پیوند فشرده پس از افشای نقش پاکستان در تولد و شکل گیری طالبان در سطح بین المللی به وجود آمد و حالا این کشور به هر قیمتی، که تلاش می کند تا این گروه باقی بماند و رابطه اش به آن ها محفوظ باشد. بار ها مسوولین بلند رتبه ی ملکی و نظامی پاکستان از سهم دهی و شریک ساختن آن ها در ساختار قدرت افغانستان حرف زده و یگانه راه حل مشکل امنیتی را آمدن شان در دولت دانستند.

در این میان پاکستان سخت علاقه مند است تا گروه خود ساخته اش در مناطق مختلف افغانستان نفوذ داشته باشند و اوضاع را در کنترول خود بگیرند. این کار اگر در مناطق شمال هم تحقق بپذیرد، چند گام این ها را به حاکمیت نزدیک کرده و منافع پاکستان را زنده تر می کند.

– جنرال های پاکستانی هیچگاهی شکست های مکرر و مفتضحانه‌ی ماشین جنگی و استخباراتی کشورشان را در شمال افغانستان در زمان طالبان از یاد نمی برند و هنوز مقاومت جانانه مردمان این مناطق و تاکتیک های خیره کننده ی سردار مقاومت، شهید احمد شاه مسعود در برابر هزاران نیروی نظامی خارجی، خواب راحت را از چشمان شان ربوده است و پیوسته در گوش های شان فریاد می گردد. پاکستان برای انتقام گیری از مردم این مناطق گروه بهتر و آماده تر از نیروی طالبان که خود شان طعم طلخ شکست را از این مناطق نیز چشیده اند، نمی یابد. امروز و فردا؛ در هر زمانی باید آتش جنگ را در این ولایت ها شعله ور نگه دارد تا از یک طرف این مامول برآورده گردد و از طرف دیگر اهداف متعدد آن که بعداً برشمرده می شود، محقق گردد.

– هند پس از بین رفتن حکومت طالبان که ساخته‌ی رقیب بومی و جیوپولوتیک اش بودند، زمینه های مناسب یافت تا در صفحه‌ی پس از۱۱ سپتامبر، در سایه ی قدرت های بزرگ، در افغانستان نقش خوب بازی کند و در بازسازی این کشور نسبت به رقیب اش خوبتر بدرخشد. طوری که دیده می شود، واقعا دولت هند در این هدف نسبت به پاکستان پیشی گرفته و به مراتب خوبتر و نیک نام تر درخشیده است. در این وقت ها اگر دولت مردان افغانستان در زمینه‌ی همکاری های اقتصادی… خصوصاً از کشور های منطقه در افغانستان صحبتی کنند، حتما هند در صدر لست قرار می گیرد. هند در سال های اخیر سرمایه گذاری هنگفتی را در بخش های گوناگون در افغانستان کرده و از دامنه‌ی نفوذ گسترده برخوردار شده است. اما پاکستان که افغانستان را به حیث بستر نرم و آماده برای عوامل اقتصادی، سیاسی و استخباراتی خویش تلقی می کرد، از نفوذ گسترده هند در لایه های مختلف در این کشور به شدت عصبانی است. به همین مناسبت است که تحلیلگران می گویند، هند و پاکستان جنگ و بازی های خطرناک خود را حالا در افغانستان راه انداخته اند. حمله‌ی “استراتژیک” دیروز در نزدیک ترین فاصله با سفارت هند در رو به روی دروازه ی عمومی وزارت امور داخله افغانستان و پس اظهارات غیر متعارف مقامات هند مبنی بر دست داشتن مستقیم عوامل پاکستان در این حمله و همچنان انفجار های نیرومند متعاقب آن در پاکستان به معنای دوام گرم و شعله آگین این بازی در کشور ما است. در این حال برخی تحلیلگران به این باور اند که پاکستان هراس دارد که هند با سرمایه گذاری و برنامه ریزی در مناطق شمال که دشمن عوامل پاکستان در افغانستان به شمار می روند، از این مناطق به ضد منافع اش در افغانستان و در منطقه استفاده نکند و نفوذ هند در این مناطق حتماً به ضرر درازمدت این کشور منجر می شود. پاکستان با وارد کردن گرو های متعدد شورشی به این ساحات تلاش می کند، تا زمینه های فراهم شده برای هند را از بین ببرد.

– دستگاه های گوناگونی در پاکستان وجود دارند که در باره ی گسترش اسلام گرایی افراطی به کشور های همسایه به ویژه به کشور های تحت نفوذ شوروی سابق، در تبانی نزدیک با حلقه های افراطی در کشور های عربی برنامه ریزی می کنند. این موضوع سال ها پیش در جریان جنگ سرد شکل گرفته بود و نیز یکی از اهداف کلان به وجود آوردن طالبان در دایره ی آن جا پیدا کرده بود. اما این هدف بلند پروازانه با شکست طالبان و نیرو های القاعده در مرز های افغانستان باقی ماند و فقط سموم آن به کشور های آسیای میانه و قفقاز رسید که طراحان این مساله را قانع نمی کرد. امروز تلاش جدی صورت می گیرد تا از طریق نیرو های چند ملیتی جنگجو که به تازگی از مناطق مختلف در پاکستان و جنوب افغانستان به شمال انتقال داده شده اند، این محموله را به سرزمین های موعود نزدیک کنند. حضور گسترده نیرو های جنگجوی ازبکستانی، چچینی و تاجکستانی در شمال افغانستان که هم مسوولین دولتی آن را تایید کردند و مردم محلات، می تواند به حیث مصداق این مساله مطرح باشد. بناً یکی از هدف های پکستان در شعله ور کردن جنگ در مناطق مرزی با برخی این کشور ها همین موضوع است.

– پاکستان و عوامل آن در افغانستان، تا هنوز از حضور و جایگاه کلیدی اعضای جبهه متحد و همراهان قهرمان ملی کشور در بخش های مهم دولت افغانستان، به حیث شکست دهنده ی اهداف استراتژیک اش عصبانی و حتا متاثیر هستند و این نگرانی را بار ها سیاست مداران آن از مجاری مختلف بروز دادند و در رسانه ها نیز بازتاب مکرر داشت. اخیراً در دومین انتخابات ریاست جمهوری افغانستان یکی از همسنگران شهید مسعود و اعضای این جبهه به استقبال گسترده مردم و به ویژه مناطق شمال مواجه شد و بالاترین رای را نیز از همین ساحات به دست آورد. این خوش درخشیدن ها و زمینه های کلان اجتماعی پیدا کردن ها، به مزاح و سیاست پاکستان خوش نمی خورد و همخوانی ندارد. بناً پاکستان توسط حلقه های در درون و در بیرون دولت افغانستان تلاش می کند، این مناطق را ناامن ساخته و حضور عوامل خود را تقویت بخشد. همین حالا فعالیت های مسلح سازی وتشجیع افراد و گروه های مربوط به یک حزب مشخص توسط پاکستان و حلقه های بربوط به آن در سختار دولت افغانستان، در ولایت های شمالشرقی کشور به شدت ادامه دارد که گسترش این پروسه منجر به درگیری ها و حادثه های خطرناک دیگر خواهد گردید.

– تغییر راه اکمالاتی نیروهای خارجی از پاکستان به روسیه- ازبیکستان-تاجکستان که ماهوار ده ها ملیون دالر به جیب دولت پاکستان می ریخت، یکی از عوامل گسترش ناامنی در شمال افغانستان به شمار می رود. این تغییر جغرافیای اکمالاتی، چند ضربه ی کلان داخلی و بین المللی به این کشور وارد کرد که دو مورد آن می تواند برجسته نماید: یک، پاکستان در نزد جامعه‌ی جهانی به حیث یک کشور بی ثبات و مامن گاه و پناه جاه نیروهای دهشت افگن پذیرفته شد و این کار به نحو انتقام کشور ها را از دستگاه های نظامی پاکستان نشان می دهد. در این صورت دولت پاکستان که یکی از دولت های شکنند و بی ثبات از نگاه سیاسی در منقطه است، ضرر می بیند. دو، دولت پاکستان که به نسبت مشکلات جدی اقتصادی به امکانات پولی…نیاز دارد، از دست دادن لقمه ی بی تکلیف و خوش مزه برایش سنگین تمام می شود. بناً به گفته‌ی کار شناسان، پاکستان می خواهد با ناامن کردن مسیر تازه باز شده‌ برای عبور وسایط اکمالاتی، به امریکا و متحدین اش نشان دهد که این مسیر برای کارهای شما به مراتب ریسک آور تر نسبت به پاکستان خواهد بود و شما باید دوباره به جای اصلی تان برگردید. یکی از اهداف مسوولین دولت پاکستان در امن نشان دادند و ادعای شکست نیرو های مخالف و کاهش ناامنی ها در خط سابق اکمالاتی نیز در همین نقطه دور می زند و در رسانه ها هم بیشتر همین جنبه برجسته می گردد.

– اخیراً پس از ماه ها ناامنی و گسترش جنگ و حضور انبوه نفرات طالبان و گروه های جنگجوی خارجی در شمال، جناب سلطان، فرصت را مناسب یافته، حرف های را به ترس و لرز از آستین کوتاه خود بیرون کشید ولی شگرف بود که در میان این “تازه ها” نه تنها از پاکستان چیزی بیرون نیامد که در پرسشی خبرنگاری به سرعت از دست نداشتن پاکستان صدا زد. اما آقای کرزی در آن حرف های لرزانش خوب می فهمید که چه می خواهد بگوید و کی را می خواهد نشانه رود و منظور ویژه او از این نسبت دادن ها چیست. ماهیت این مساله را ما و همه مردم نیز می فهمند که چیست اما این جا از شرح و تحلیل آن می گذریم و فقط نقش پاکستان را در این مورد دنبال می کنیم. پاکستان به روی دلایلی که قبلا ارایه گردید و نیز حساسیت اوضاع در آن کشور، به هیچ صورت نمی تواند از دامنه‌ی جنگ های جدید در شمال بیرون بماند. دولت مداران پاکستان جدا از این که چقدر در تار های تنیده خود و در عصیان های فرزندان ناخلف شان گیر مانده اند، به شدت تلاش می کنند تا روی اهداف استراتژیک گذشته‌ی  خود کار کنند و گسترش ناامنی در شمال بخشی آن خواب های بلند پروازانه نیز می تواند تلقی شود. عبور به سلامت جنگجویان از سرحدات و مناطق قبایل نشین پاکستان به مناطق شمالی کشور بدون حمایت استخبارات این کشور و دستگاه های مذهبی قهری آن نسبت به این بخش کشور، پذیرفتنی نیست و این پافشاری به لعن و طعن مواجه خواهد شد.

– بخشی بزرگی از تلاش های دستگاه های استخباراتی و نیرو های موثر مذهبی پاکستان در گسترش انتقال جنگ و خشونت به مناطق گوناگون افغانستان بر می گردد به انگیزه های انتقام جویانه آن ها از نیرو های خارجی، خصوصاً از نیروهای امریکایی در کشور همسایه مسلمانشین شان. پاکستانی ها در این کار چند هدف را همزمان دنبال می کنند: نیرو های کفری در کشور مسلمان و برادرشان حمله کرده است و باید در هر گوشه ی این کشور در برابر شان جبهه باز کرد، پای شان را به مناطق مختلف کشاند، گستره‌ی کارشان را وسعت داد و در ساحات متعدد به منافع شان ضربه زد و سرانجام مسوولیت دینی خود را در این قسمت ادا نمود. دو، انتقام از دست دادن هزاران نیروی جنگی، مناطق فعالیت خود، بمباران هواهی شهر های پاکستان و سرانجام بی مهری های اخیر امریکا را نسبت به کشور شان باید از نیرو ها شان در افعانستان گرفت و برای فعلاً، بهترین گزینه و ابزار همین گروه های شورشی آماده هستند که می توانند به نیابت از آن ها با گسترش جبهات درگیری و گسترش جنگ به ولایت های مختلف انتقام شان را بگیرند و در ضمن وسعت یافتن جنگ در افغانستان به جزیه دهی بیشتر امریکا به دولت پاکستان رقم می بخشد که در واقع به نفع اقتصاد ویران این کشور تداوم می یابد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا