خبر و دیدگاه

والی بلخ: من از آرای تمام مردم افغانستان دفاع می کنم، نه تنها از مردم بلخ

attanoor1

 

لحظات بسیار حساسی بر ما میگذرد. ما اکنون روز های تعین کننده ای را سپری می کنیم. ساعاتی بریدن با شب یلدایی تیره زندگی هشت ساله، یا یلدایی ساختن پنج سالی دیگر زندگی ما.

به واقعیت احساس میکنیم که در امتحان بزرگ تاریخ قرار داریم. امتحانی که نتیجه ای آن مارا به سرفرازی و بهروزی نذدیک میکند یا هم شب وروزی شبگونه ء مارا در امتداد خط شب و شب پرستان تداوم میدهد.

با یک لحظه غفلت و یک قدم به عقب، اختیار حیات سیاسی و مدنی ما برای سالیان دراز، از دست ما ربوده می شود. در این فرصت استثنایی، سکوت متضمن سیه روزی و اعتراض، امید دیدار مطلع سپیده دم صبح حیات ما ست.

سخنی ما از موج جدیدی است که اکنون در جامعه ای ما پدید آمده است و خیزشی که همه ای مردم را با خویش همپا ساخته و به سرعت در همه اثر گذاشته است. موجی که چنین می شورد؛ جامعه ای ظلم پزیر، سازنده و پرورش دهنده ای حکام ظالم است (به این تصریح اسلام، علم روانشناسی، جامعه شناسی و تاریخ شناسی نیز باور دارد).

موج که در راه حرکت بخشیدن به روح ملی مردم، زلال حیات آفرین را در پیمانه ای آگاهی و بیداری می نوشاند. موجی که مولود روح های انقلابی و ظلم نا پزیرنسلی به پا خواسته ای حقجوست که با آگاهی و شعورسیاسی در قبال تعین سرنوشت و صلاحیت انتخاب در مرحله ای از باور و عمل رسیده و سرعتی یافته است که دشمنان عدالت و دموکراسی، از تعقیب آن عاجزگردیده اند.

نسلی که پرورده ای هیچ یک از مکاتب وارداتی ایدئولوژیک نیست و با همه ایزم ها چون؛ کمونیزم، استالینیزم، انارشیزم، فاشیزم، مارکسیزم و….. هم سویی و همپای ندارد.

نسلی که صد ها جریحه ای روانی و عاطفی از هم زبانان و هم دینان همسایه ای خویش به یادگار دارند.

نسلی که زاده ای سالهای جنگ است با کوله باری از اندوخته ها و تجربه های از دوران منکران و دیکته توران خود فروخته، سلطه ء جباران متعصب، امیران منحط و متحجر، منتصبان فاسد و مستبد.

نسلی متعرض نسبت به وضع ناهنجارحال، متعرض به تقلب به اجزایی دموکراسی و کج ساختن اهرم دموکراسی از امروز تا آینده ها، است.

این نسل بپا خاسته که با آگاهی سیاسی واستقلال قضاوت، خواستارحاکمیت قانون، تحکیم دموکراسی، رعایت حقوق انسانی، ترقی، زیستنی شرافتمندانه، خلاقیت، تمدن و پیشرفت میباشد، نسلی است که خود را ملزم و مجبور به سکوت و گیرنده ای موقف سیر بینی ستم، رکود، انحطاط، چور و چپاول، استبداد و نا امنی نمیداند.

نسلی که تلاش های اصلاحی و گرفتن حق خود از غاصب را سر لوح عمل نموده است.

این واقعیت، سرکوبگران و مستبدان را به هر اس و سراسیمه گی افگنده، چنانچه آشکارا میبینیم که برای سرکوب این موج دردمندی برخاسته از متن زخم های جامعه، از هر سوتوطعه ها آغاز شده است و همدستی نیرو های نا متجانس و بیگانهء متضاد از خودی و بیگانه برای سرکوب و نابود ساختن آنها به اوج رسیده است. تا جای که وزارت داخله و ریاست امنیت که در اصل وظیفه ای دفاع، نگهبانی، حراست و پاسبانی مردم از هر خطر و تجاوزرا به عهده دارند، خود در جایگاهی متجاوز قرار گرفته و در مقابل مردم متعرض و خلع سلاح سنگر گرفته وهمچنان بطور علنی از طریق کنفرانس های مطبوعاتی آنها را تهدید به سرکوبی و اسارت نموده و به جرم دفاع و حمایت ازآ رای شان، علنأ وعملأ دست به سرکوب آنها می زنند.

چهره های شناخته شده ای سرکوبگر مردم و مخصوصأ مردم بلخ، با تمام نیرو برای ساقط کردن نهضت خود جوش و خودساخته نسلی حق طلب که برای دفاع از آرای شان بر خواسته اند، تلاش دارند. و در عین حال آنانی که خواهش های پایان ناپزیر مادی و قدرت طلبی، ایمان شان و نقاب دین، مذهب، قوم و زبان پایگاهی حیثیت اجتماعی و منبعی تغذیه ای اقتصادی شان است برای بی اعتبار ساختن ارزشهای دموکراسی که مردم با بیشمار قربانی آنرا بدست آورده اند، خائنانه دام می گذارند ومحیلانه توطعه می کنند.

شدت جنایت تا اندازه ای است که انسانی بیگناهی روزه دار در حال عبادت خدا در روز روشن در داخل مسجد کشته میشود.

برای کشتن رییس ستاد داکتر عبد اﷲ خانه اش بمب گذاری شده که در اثرانفجارآن یک محافظ
بیگناه قربانی میشود.

در مناطق مختلف ولایات شمال بمب گذاری و حملات انتحاری اوج میگیرند.

تجار و سرمایه داربلخ اختطاف میشوند.

در ولایت با امن بلخ اسلحه غیر قانونی توزیع میشود.

علیه ولایت بلخ گزارشات و تبلیعات جعلی و گمراه کننده، در شورای امنیت و ریاست یوناما پخش میشود.

وزارت داخله منحیث یک ارگان مسؤل دولت از مبارزه علیه تروریزم، اختطاف گران، جنایت پیشه گان و مختل کننده گان امنیت در ولایت بلخ شانه خالی می کند و…..

چرا این همه جفا با بلخ؟

به خاطری که این خیزش مصمم، این حرکت آگاه و این قیام حق طلبان معترض و معصوم آنچناکه دیدیم از بلخ سرزمین خرد و نیکویی نشأت کرد و بدون وقفه و تردید همه حق طلبان سراسری کشورهمپا و هم صدای آن شدند. زیرا بلخ استانیست که در قبال تعین سرنوشت هرگز در برابر رژیم های منجمد، نابکار، مزدور و فاسد معامله گر نبوده است.

استاد عطا محمد نور والی بلخ با استقلال در قضاوت و اعتراض بر تقلب در حقیقت حمایت کننده ای قیام خود جوشی شد که در متن فرهنگ آریانا و به ویژه در مسیر جریان تاریخی فرهنگ مقاومت همواره با استثمار و حکومت زور و پول، حق کش و استضعاف انسان مبارزه می کند، و برای وحدت مردم افغانستان در برابر قوم و قبیله پرستی و عدالت اجتماعی، در برابر استبداد و خیانت ایستادگی دارد.

از وجدان بدور است اگر سطحی و مغرضانه قضاوت شود و این قیام خود چوش و اعتراض عدالت خواهی مردم یک رویداد سمتی، قومی و یا حزبی تلقی گردد. زیرا مساله عمیقتر از آن است که مغرضان آنرا با روپوشی از آن دست که درگذشته روی قیام های مردمی انداخته اند، بپوشانند.

با قبول اینکه تکوین و تسریع این حرکات بزرگ و عمیق سراسری، حاصل اندیشه و عمل مردم است و فقط مردم است که سررشته آنرا بدست دارند، با اینهمه باید دانست که اساسأ یک نهضت مردمی و یک خیزش سراسری از انبوه ذخایر معنوی و فرهنگیش تغذیه می کند، و می دانیم که بلخ از این جهت بینهایت قوی و غنی است.

بلخ نه تنها از مجموعه ای عناصری که فرهنگ وایمان نام دارد بسیار سرمایه دارد، بلکه بویژه عناصر سازنده، انقلابی و پیکارجویی که هم باور را و هم تاریخ را شکل داده است کاملأ به آن حالت استثنایی میدهد و موقف آنرا در سطح کشور ممتاز می سازد. بویژه اگر در تلقی روشنگری آن مطرح باشد.

استاد عطا محمد نور پور این سرزمین است، سرشت وی با خردباوری، عدالت خواهی و ظلم نا پزیری سرشته شده است. و بدین گونه وی حامی انسانهای آگاه ای است که همواره با جور درگیر بوده و حکومتی را که بر آزادی و حرمت انسانی استوار باشد جستجو می کنند. در عین حال وی حامل لوای است که با خون و آرمان های مسعودعزیزبه خاک افتاد و هشت سال با خاکستر معامله، خیانت و فراموشی آغشته شد. لوای که صاحب آن مردم ستم رسیده است و حامل آن سپاهی سر بر کفی که معامله ناپزیر، ظلم ناپزیرو شجاع است.

عطامحمد نور در هشتمین روز یاد بود ازالگو و مربی خود شهید مسعود عزیزبا صلابت، ابهت و صداقت اعلام کرد که: من از میان مردم هستم، با مردم هستم و در صف مردم استوار خواهم ماند. و هیچ قدرتی مستبد داخلی و خارجی قادر به سرکوب اراده ای مردم آگاه و آزادهء افغانستان شده نمیتواند. عطا محمد نوردرحضور مردم و حضور نامرئی مربی بزرگش مسعود شهید به حمایت آرا و حق مردم و برقراری نظام مردمسالارتعهد و پیمان کرد.

آری شهروند گرامی! این تقابل و رویارویی مردم و جبار به تفسیر قرآن (ناس و خناس) است. شادمانه می توانیم بیان کنیم که اکنون ما به مرحله ای (استقلال در قضاوت) رسیده ایم. و این نقطه ء اوجی وجدان اجتماعی مردم ماست که در سیر تحول سیاسی و تکامل فکری خویش بدان رسیده است.

اگر پرسیده شود قضاوت در چه زمینه ای؟ بی تردید باید گفت: در کسب آگاهی های که مسؤلیت یک جامعه بیدار بشمار می رود. قضاوت نسبت به وضع و موقف خود در جهانی که در آنیم، نسبت به تاریخ، سرنوشت فردا و بلاخره ماهیت خویش، مایه های خویش،کمبودها، ناهنجاری ها، رنجها، نیازها و آرمانهای خویش، اینها همه نشانه ها ی روشن و حجت آشکارو محکم این قیام مردمی است که از مرگ تدریحی جسم و جان شان خسته شده اند و فریاد می زنند: ما خواهان مردمسالاری، قانون باوری و بهروزی هستیم.

اکنون هم مثل همیشه به حکم خصلت ذاتی استبداد، سرکوبگران سعی دارندتا مردم حقجو و عدالت خواه ای بلخ را با راکت و انتحاری خاموش ساخته و جلوگیر اعتراضات قانونی شان شوند. اما باوجود همه تهدید ها و سرکوب ها، مردم بلخ با اتکا به قانون و آگاهی ازمرز و خط حقوقی شان ایستاده اند تا همه نشته گان را به بر پا شدن و ایستادن، برای گرفتن حق شان بخوانند.

در این مقطع حساس و تعین کننده، یکپارچه گی و همسویی و تسلیم نشدن به خدعه و نیرنگ، مهمترین عامل پیروزی و همینگونه خنثی ساختن توطعه های سرکوبگران است. در غیر آن این حرکت مردمی مانند صد ها دفعه ای قبل طعمه ای استبداد خواهد شد.

حوادث انکار ناپزیر تاریخ ثابت می سازد؛ آن زمان که مردم در تعین سرنوشت شان فریب استعمار را خوردند، استبداد سالاری جامعه شد. (شاه شجاع)

آنگاهیکه مردم رشته های همنوایی را بریدند و تبعیض پرستان را تغذیه ای ذهنی کردند و خط فکری و عملی نژادپرستان را از خون رنگ دادند، تفریح و سرگرمی استبداد، اعمار کله منار ها شد. (امیرعبدالرحمان)

آن زمانیکه مردم طعمه ای شکاراستعمارواسیر دام حیله و فریب دین فروشان و قبیله سالاران شد، بانی نهضت آزادی خواهی و ترقی سرکوب و تبعید گردید. (نهضت امانی)

تاریخ گواه است که استبداد منکران فقط با فریب و استفاده ای اولاد وطن ضمینه ای جنایات نابخشودنی یافت. (استالینیست ها)

و اما تاریخ آن دوره انرشی ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶ را هم بیاد دارد؛ که به دلیل بی اتفاقی یک عده قدرت طلب وزور گو و همدست استعمارجان های عزیزهزاران انسان معترض و پیکارگربه خاک و خون کشیده شد و آرمان های انسانی شان قربانی گردید. و استعمار مؤفق شد کشور را صد پارچه سازد. (ملوک الطوائفی)

تاریخ با نفرت نکبتی سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ را در خود گنجانیده است همانگونه که ما با نفرت از آن یاد میکنیم. سازندگان و تحمیل کننده گان این نکبت به مردم، باز هم استعمار و استبداد بود، که آنهم نتیجه ای اشتباهات نا بخشودنی، زد و بند های سیاسی یک عده غلامان آی ـ اس ـ آی ازحکام دوره ای قبل بود که شوربختانه کفاره ای گناهان آنها را ملت بیگناه باید می پرداخت. این دوره را میتوان مرگ مقطعی افغانستان نامید. (طالبان)

و اما بعد ازرحیم شدن؟ جامعه ای جهانی و گویا سرکوب طالبان، لطف برادر بزرگ امریکا، آغوش خمارآوردایه ای مهربان انگلیس، وتدویر مجلس ملی !!، انفاذ قانون اساسی (قانونی که انتخابات دور دوم قابلیت اجرایی آنرا ثابت ساخت)، متعاقب آن انتخابات دور اول؟

و انتصاب رییس جمهورو امید وار شدن مردم. (قرارداد بن)

شگفتا که با این هم با عواطف و اعتماد مردم بازی و خیانت شد، حکومت از مردم فاصله گرفت و با شیوه ای تک روی وهمدستی پشت پرده با استعمار وبازی چشم پتکان با مهره های آن (طالبان) به فریب مردم پرداخت. که در نتیجه هشت سال امکانات ضایع گردید وهشت سال التجأ، التماس و استغاثه ء مردم ناشنیده ماند. (ناکارایی و فساد)

و اما، بعد ازسپری شدن هشت سال باز زمانی تعین سرنوشت فراه رسید، اینبارکه مردم با آگاهی و آموخته های قبل اراده کردند تا فریب نخورند و خود سرنوشت شانرا تعین کنند. دردا و اسفا که با زشت ترین چهره ای استبداد روبرو شدند. (تقلب)

گفتیم که تفرقه عامل بسیار پر ارزشی برای پیروزی استبداد است. چنانچه دیدیم این واقعیت در چند پارچه گی همرزمان و یاران مسعود بعد از شهادت وی، حجت آشکار پایان نهضت وی شد.

انگیزه ها این بود که بعضی آنها معامله ای سیاسی کردند، تعداد دیگر خود را فروختند،

عده ای حقیقت را قربانی مصلحت کردند و تعدادی هم مدهوش خودخواهی و بیش خواهی خود شدند. تنها استاد عطامحمد نور والی بلخ است که مسعود وار ایستاد و اعلام کرد: نه معامله می کنم، نه تسلیم تقلب میشوم و نه ترسی از سرکوبگر دارم.

ارزشی خواندن دارد اگر تکرار کنم که؛ تفرقه عامل بسیار پرارزشی برای پیروزی استبداد است و باید تکیه بر وحدت داشته باشیم. نگذریم هر زمانیکه یک حامی، یک جانباز سرش را به کف می گیرد تا حق مردم را به کف شان بیاورد، استبداد به همدستی استعمار به نقابی از دین، مذهب، قوم، زبان و.. بر چهره، مردم را متفرق سازد.

اتحاد تضمین حیات اجتماعی ماست، چه متفرق شدن و تکه تکه شدن و در آخر لقمه لقمه، آماده گشتن برای راحت بلعیدن دشمن، تنها نتیجه ای عدم اتحاد میباشد.

کسانیکه هوشیاری آنرا دارند که یک واقعیت را بر اساسی خصلتهای ذاتی آن و به شیوه ای منطقی، تحقیقی و بیطرفانه بشناسند و تمیز دهند، نمی توانند انکارکنند که آنچه در زبان و عمل استاد عطا محمد نورجاری شده، ناشی از ایمان و درک رسالت و مسؤلیت وی در قبال مردم افغانستان است، پس با قضاوت وجدان در قبول این واقعیت با خود صادق باشیم.

نباید استاد عطا محمد نور را در حصار قوم و سمت و زبان اسیر کنیم، زیرا که بینش وی فراه قومی و فراه زبانی بوده و او خود اعلام کرده: من حامی و حافظ حق و آرای مردم افغانستان میباشم، نه تنها بلخ.

همهء جهانیان شاهد هستند که، عطا محمد نور صداقت بینش و کنش خود را در قبال حمایت حقوق همهء مردم افغانستان، وزن و حضور خویش را در رابطه به مسؤلیت تعین سرنوشت مردم، در سطح جهانی به اثبات رسانیده است.

واقف هستیم که جهت گیری و اندیشه ء انقلابی استاد عطا محمد نور شدید ترین تأثیر های در تغییری ارزشها، چهره ها و رابطه ها در متن جامعه و نیز در روابط افغانستان با جامعه ای جهانی بجا گذاشته است. وی آنچنانکه اعتماد مردم را کسب کرده، احترام امریکا و متحدان آن را نیز نسبت بخود به حیث یک سیاستمرد آگاه و با تدبیر افغانستان متوجه ساخته است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا