چهره ها

یادنامه وکارنامه شهید وکیل عبدالرحمن کوفی

koofi

درسال ۱۳۰۲ خورشیدی درخانواده یکی از میرزادگان و میرنسبهای بدخشان در حوزه کوف درواز کودکی زاده شدکه نامش را عبدالرحمن نهادند. بدینگونه عبدالرحمن فرزند قریه دار اعظم شاه فرزند قریه دار احمدشاه از اولاد واحفاد میرزادگان و سرشناسان دره و رودخانه کوف درواز است.

خانواده عبدالرحمن میرنسب، ریشه در اکابر واعاظم منطقه دارد واز بزرگان محل و نماینده نیک برای حل مشکلات مردم زحمتکش این رودخانه بوده اند. یک نظر اینست که، خانواده میر یاربیک ولی پایه گذار شهر فیض آباد مرکز بدخشان ( ۱۰۶۷ هش ) و بنیاد تشکیل خانواده بخشی از میرها در بدخشان که با عمه ی شه سلطان محمود دروازی ازدواج نمود؛ راس و قاعده ی این میر نسبها اند.

نظریه دیگر اینستکه، بزرگان و سرشناسان رودخانه های درواز تنی چند از بستگان و اعضای خانواده میران سمرقندی را در دوران هجوم تارتار ودهشت روزگار چنگیزخان مغل ( آغاز قرن هفت هش ) در دوسوی رود آمو جابجا نمودند. دلیل مویید این نظریه هم، مصـون ماندن حکومت محلی “شاهی درواز ” است که شامل قراتگین، ونج، پامیر خورد، شغنان و حتی علاقه های اطراف فیض آباد میشود و در آن هنگام، درواز شاهان تا مناطق شمال شرقی تالقان را در کنترول خود داشتند.

عبدالرحمن در نوجوانی آموزشهای ابتدایی و مروج را در نزد روحانیان کوف آب فراگرفت. چندی هم در امور دینی و مذهبی سرگرم شد. بهمین لحاظ به خواهان فرستاده شد تا در نزد مولوی جوان آن روزگار(مولوی ضیاء الدین پریخمی) تلمذ کند. او درسهای مرتبه ی مبادی علوم مذهبی را آموخت و در همین مدرسه محلی به ملا عبدالرحمن کوفی شهرت یافت. چون نقص کلی آموزش آن روزگار بودکه در مدارس مذهبی سواد را نیمه و ناتمام پیش میبردند. هدف از این سخن آنست که، شاگردان مدارس محلی و خصوصی، خواندن را می آموختند ولی نوشتن را نمی آموختند. ازاین جهت کار آموزش آن دوران این ضعف بزرگ را داشت.

ملا عبدالرحمن کوفی در سالهای ۱۳۲۰ و ۱۳۲۱ به خدمت عسکری رفت ودر این مرحله با استفاده از سواد خوانش؛ شانس کتابت یافت و در کار نوشتن نیز مشکل خودرا حل نمود. او بعنوان کاتب، امور پهیره و راپور دهی و مسایل رقعه و درخواست نویسی را بشیوه میرزاهای آن دوره فراگرفت.

دربازگشت از خدمت عسکری، بیشتر مرجع  و مرکز حل مشکلات مردم محل در حکومت شد. ازاین طریق آهسته آهسته به نمایندگی  مردم در شورای ولایتی بدخشان برگزیده شد. دوبار عنوان وکیل مردم در ولایت را کسب نمود و در این دومرحله از خود درایت و شجاعت، ابتکار و تلاش و دلسوزی و مهارت نشان داد.

شخصیت، نام و شهرت ملاعبدالرحمن کوفی با داشتن وظیفه نمایندگی از سوی مردم در سطح ولایت بدخشان اورا به دولت و امور اداری واجرایی آشنا ساخت. چون ذاتا مرد حساس، ذرنگ  و هشیار بود، بسیار زود در شخصیتهای مهم بدخشان نفوذ یافت. تجارب اربابی و نفوذ خانوادگی، تجارب دوره ی تلمذ مذهبی و مدرسه یی، تجربه عسکری و آموزشهای آن دوره، تجارب وکالت او طی دونوبت در شورای ولایتی ولایت بدخشان و آشنایی او با شخصیتهای چیزدان و صاحب رای درواز بدخشان ، این همه فرصتهایی بودند که سرانجام زمینه ساز آن شدتا به وکالت مردم در پارلمان نیز آمادگی بگیرد.

درواز همواره بخش مهمی از نفوذ واعتبار بدخشان را در سطح مرکزی و پایتخت تمثیل نموده است. بعباره دیگر اگر شهرت بدخشان در زمینه ادبیات و خوش کلامی را مورد نظر داشته باشیم، سهم مهم آن به درواز متعلق است. برای شناخت ساده و ابتدایی از درواز و یافتن آگاهی بهتر از معمای تاریخی راه آتنگها، گوشه یی از یادداشت جناب دکترصاحبنظرمرادی را نقل میکنم که در مورد درواز و فلسفه وجودی آتنگها آگاهی محدود؛ اما مفیدی داده است. ( ۱)

” در مورد درواز داستانها و افسانه های فرو رفته در اعماق تاریخ فراوانست. منابع اوستایی از روستای دراج بحیث زادگاه و خانه پورو شاسپ پدر زردشت یاد میکنند. این روستا در مجاورت کوف تا هنوز بهمین نام وجود دارد.  عده ای از پژوهشگران منطقوی و جهانی در مورد زادگاه زردشت در ساحل رود دراج و زادگاه مادرش “دغدو یا دوغدوغه” در روینج راغ که این دو روستا فاصله زیادی از هم ندارند، تائید کرده اند. آقای شهرانی در مورد درواز و بدخشان و تخاریان و ترکان حرفهای قابل تامل گفته اند، از جمله مینویسند:

«در یکی از نوشته ها که نزد راقم میباشد درج است که تاریخ درواز را بجایی میرسانند که گویا حضرت آدم در حوالی درواز بقدرت خداوند آفریده شده است». آنگاه در مورد این گفته تردید زیاد نموده و صحت آنرا دور از باور میدانند. البته باید پذیرفت که منابع تاریخی زادگاه آدم(ع) را در سراندیب یا سریلانکای امروزی میدانند، اما بقول محمد بن جریر طبری نخستین بشر کیومرث نام داشت که در باختر بدنیا آمد و شهر بلخ را ساخت.

ازینرو مشخص ساختن زادگاه کیومرث در باختر که سرزمینی معادل آریانا بوده است علی العجاله  دشوار مینماید و بهتر است این بحث را بدون اینکه مردود دانست به یک بررسی تحقیقاتی و علمی محول نمود، اما شواهدی مثل دراج وجود دارد که وطن پروشاسپ و زادگاه زردشت بوده است، و از قدامت درواز شهادت میدهد و بدون تردید درواز خود بخشی از قلمرو ایروانا ویجه بوده و شاهد بزرگترین تحولات و تبدلات تاریخی، فرهنگی و بشری بوده است، که بازگویی آنها فرصت بیشتر میخواهد. آنچه مسلم است آنها آریایی الاصل بوده و اگر بدانجا آمده اند یا از آن بجایی رفته اند، بازهم از مصدرهای آریایی بیرون نشدند و امروز منسوب بقوم تاجیک و زبان فارسی دری هستند.

بقول منابع تاریخی مردم درواز در پویه تاریخ غالباً حکومتهای محلی خود را داشته اند، ازینرو شاهان درواز مثل امرای محلی بدخشان خود را از اولاده اسکندر یونانی قلمداد کرده اند، مثل لعلی پادشاه شاعر بدخشان.

در کتب “مجالس النفایس” امیر علیشیر نوایی” و “منتخب التواریخ” عبدالقادر بدیوانی پیرامون پادشاه قرن پانزده بدخشان میرزا لعل بیک فرزند شاه قلی که تذکره دولتشاه سمرقندی و ولادیمیر بارتولد اسم این پادشاه را سلطان محمد تذکر داده اند و با تخلص “لعلی” شعر می سروده میخوانیم: «لعلی از پادشاهان قدیمی بدخشان است و چندین هزار سال است که سلطنت بدخشان در اختیار این خاندان بوده و در آخر سلطان ابوسعید ( عم بابر میرزا ) نسل آنها را برکند».

الفنستون ضمن بررسی جغرافیای بدخشان مینگارد: «در غرب قندز، تالقان و حصار اوزبیکان آزاد، در شمال قرغزان پامیر و تاجیکان شغنان و درواز و واخان زنده گی میکنند. این نواحی بسیار کوهستانیست و در شمال ناحیه قراتگین واقع شده که اهالی آن تاجیک اند و متصل به خوقند و فرغانه است پادشاه درواز خود را از دودمان اسکندر میداند و همسایگانش این ادعای او را میپذیرند».

مارکوپولو سیاح معروف که در مورد بدخشان، جغرافیا، اقلیم و پیداوار آن یادداشتهای دارد نیز خاندان سلطنی بدخشان را از نسل اسکندر مقدونی خوانده است و محمد حیدر دوغلات در تاریخ رشیدی ضمن اشاره به دختر واپسین حکمران این ولایت اجداد او را از تیره و تبار اسکندر خوانده است که برای مدت سه هزار سال حکمرانان بدخشان بوده اند. این روایات نشان میدهند که در بسا از برهه های تاریخ امرای درواز از خانواده امرای بدخشان بدان ولا نیز توظیف میشدند. زیرا در ادوار تاریخ مراکز حکومتی بدخشان زمانی در بهارستان ( بهارک )، گاهی در کشم و بیشتر در جوزگون مستقر بوده و درواز بحیث مرکز حکومتی بدخشان در نیامده است. همین موضوع را برهان الدین کشککی در مورد شاه محمود حکمران درواز که خود را از اولاده اسکندر گفته است، نیز یاد آور گردیده است.

اینکه چرا این امرا خود را بصورت ابهام آمیزی از اولاده اسکندر گفته اند و در منابع تاریخی چنین روایتی نقل شده است احتیاج به تحقیق تاریخی، اتنوگرافی و انتروپولوژیک دارد. یعقوبی در معجم البلدان درواز را آخرین شهر بلخ به سمت تبت میداند. درواز بین جرم و زیبق ( زیباک ) و بهارک است.

مؤرخین اولین بنای آبادی درواز را به دوره مامون الرشید نسبت میدهند و کسانی هم بظن غالب از آبادی درواز بوسیله فضل بن یحی بن خالد برمکی بلخی تبار که منصبی در خلافت اسلامی بغداد داشت خبر میدهند. بهرحال مسئله ساختن شهری در مرز تبت بوسیله زبیده خاتون همسر هارون الرشید یا روایاتی در مورد درواز میرسانند که شاید هیات بلند مرتبه ای از سوی خلیفه بغداد غرض بررسی و تثبیت مرزهای شرقی خراسان اسلامی با همسایگان خُتنی باین ولا آمده و طرح ساختار شهرکهای خورد و بزرگی را صادر نموده باشند.

روایتی هم وجود دارد که پس از سقوط دولت سامانی در سال ۹۹۹ میلادی در بخارا و هجوم اقوام ترک باین سرزمین جمعی از اهالی ده بید سمرقند راه مهاجرت در پیش گرفتند و ترجیح دادند تا غرض تامین امنیت خود به مناطق صعب العبور کوهستانی چون درواز و مناطق بدخشان پناه بیاورند.

این سرنوشت تاجیکان عنان دار تاریخ و فرهنگ و مسند نشین زعامت و دبارت دربارها اند و در طول تاریخ مورد مخاصمت فرهنگ ستیزان دور و نزدیک بوده اند، این استکه در طول تاریخ غرض رهایی از سرکوبهای پیهم به کوهستانها عقب رفتند ازینرو مورخین بخشی از آنها را بنام “غرچه یا تاجیک کوه نشین” نیز یاد کرده اند. یکی از اقوام موجود در بیروت خود را “دروزی” مینامند و شجره خود را مربوط به اهالی درواز میدانند که شاید اجداد آنها بر اثر وقوع حادثه ای بآن کشور عربی خاور میانه مهاجرت کرده اند که کمال جنبلاط و ولید جنبلاط از سیاستمداران شناخته شده لبنان ازین شمارند.

بقول استاد شهرانی سه قوم عمده حوالی کابل نظر بگفته عوام (محمد آغه، گلبهار و جمال آغه) لوگر از نسل شاهان درواز اند. و بقول مردم پنجشیر در دور دوم مهاجرت خود از درواز باین دره آمده اند درواز علاوه بر ولسوالی خواهان دارای ولسوالیهای کوف، شکی، نسی و درواز بالا میباشد.

مردم درواز بیچاره و غریب، اما با اراده و متحمل و بردو بار اند بعلت کوهستانی بودن درواز و عدم موجودیت راهها و سرکهای موتر رو در همواریها مردم مجبوراً با بار زیاد از بازارهای چاه آب، رستاق و فیض آباد طی چندین هفته راه پیموده و خود را بخانه شان میرسانند، حتی از فیض آباد تا برخی از مناطق درواز ۱۰-۲۰ روز بصورت پیاده طی طریق مینمایند.

یکی از شگفتی های درواز معبر کوهی آتنگها در هفتاد کیلومتری علیای خواهان میباشد که بالای دریای پنج موقعیت دارد. با اینکه طی زمانه های طولانی راه رفت و آمد بین درواز و خواهان و سایر مناطق سفلی وجود نداشت، تنها در یکسال ششماه مردم میتوانستند از راه حوض شاه و دشت ایش و کوف به درواز بروند. میرزا رجب راغی شاعر محلی بیجا نگفته است که:

ز عقرب تا به جوزا زیر برفیم        بهار و تیره ماهی نیست مارا

گویند روزگاری بود که شاه ناصر خسرو  که شاعر زبر دستی بود و در کارهای معماری و مهندسی نیز تبحر داشت. خواست تا از راه خواهان به درواز برود. بفکر او و همت دوستانش در بین قریه کوچک سفید آو (سفید آب) و لوگرد بطولی دو یا سه کیلومتر در سینه کوههای مقابل مسیر دریای پنج همین “آتنگها” را ساختند. آتنگ ها که راه پیاده رو پر خطر در کمرگاه کوه ساخته شده بود، یکی از طرحهای هندسی است که با چوبها و خمچه های ایرغی ( ارغوان ) ساخته میشده و در زمانش شاید فکر تازه و کمنظیر بوده است.

آغاز آن راه پرخطر را “پی پیکها” و انجام آنرا عرب و عجب شاید ( عرب و عجم ) گویند. آتنگها مسیر ارتفاعی در کمرگاه کوه و سنگ است و آن با کوبیدن میخهای در سینه سنگ و نصب کردن حلقه های از چوب ارغوان به این میخها بنا یافته که عابر با گذاشتن پای بالای میخ از این حلقه های آتنگی محکم گرفته و بدینصورت از این معبر بسوی مقصد بالا میرود. هرگاه راهروی بخواهد که از آنجا عبور کند یک وقت بجایی میرسد که هیچ چیز را نمیتواند بدست خود بگیرد و آنجاییست که هرکس لاجرم تیاق و یا عصا چوبش را که اکثراً از چوب (ایرغی – زرنگ یا شولش) یعنی ارغوانست، در گودالی در سینه کوه می اندازند و آن محل را “تیاق پرتاو ( تیاق انداز )” گویند. تیاق پران انباریست از تیاق ها و چوبدستها و یادگاریست از صدها مسافر تیاق بدست که دیگر در میان ما نیستند.

معبر آتنگها در طول موجودیت خویش خونخوار آدمی و قاتل انسانهای فراوانی بوده است که از بالای میخهای چوبی افتاده و به دریای آمو غرق شده اند. راهیکه از فیض آباد بسوی درواز میرود از دو آب یفتل جدا میشود و به قلاب راغ، از آنجا به بند بالای راغ و سردشت و حوض شاه خواهان و بعد به نیشرو وارد قریه کوف درواز گردیده و بعداً به شکی میرسد و از آنجا به سایر روستاها متوصل میشود. روستاهای شهر سبز، ماه می، اوبغن ها، شکی، ورفد، غمی بالا، یامر، کوف، دراج، زنگریان، جامرچها، نسی و غیره از قرای مشهور درواز میباشد”.

داستان “راه آتنگها”

و نقش وکیل عبدالرحمن کوفی

مساله مهم دراین یادداشت بهمین داستان بر میگردد، منظورما ازتمام مفاهیم مندرج دراین یادداشت به داستان آتنگها و آن راه نامکشوف درواز مربوط میشود، که در هزاره های پیشین و دوهزار سال پس از مسیح؛ هنوز جنبه های تاریخی این راه آتنگ گذر معنای واقعی پیدا نکرده است.

کسیکه ازآن راه نگذشته باشد، فهم تقریبی و یا درک واقعی آن برایش بسیار دشواراست. پس معلوم استکه ماهیت وبدویت این گذرگاه مرگ آور که حتی برای برخی خزندگان هم ناممکن بوده است، درهر نوبت و ماه وسال چند کوه گذر از آن کمرگاههای دهشت انگیز را در کام خود فرو برده است.

فاصله یا امتداد راه آتنگها خیلی کوتاه نیست، از آغاز تا انجام یک سلسله کوه های بهم پیوسته ویکسان است، که در دوران پیش از ساختن راه آدم گذر کنونی یک شبانه روز را در برمیگرفته است.  از روستای لروم در حکومتی شاهان کی ( شاه کی یا شکی ) تا سفیدآب در نزدیکی خواهان بیش از بیست وپنج شخ وقله ی فرو شکسته از ارتفاعات بلند تا سطح دریای آمو موجوداست که این فاصله ۵۰ کیلومتر امتداد دارد. این قله ها بصورت آینه وار در بلندای هزار متر و پانصد متر، طور عمود واقع شده اند.

میگویند، گروهی در سفیدآب میزیسته اند که نه کوفی بوده اند ونه دروازی، نه خواهانی بوده اند و نه از آنسوی رود آمو؛ ایشان به بیشترینه گمان از جای دیگری به این محل آمده اند وبدیهی است که چنین کوچ و جابجایی در چنان محل بدان دشواری، باید ازبیداد و مشکلات طاقت ناپذیری تآسی شده باشد. اشاره یی هم براین مساله در نامه های آقای دکتر مرادی و نویسنده کتاب سخنوران دروازی ( آقای مهندس احمدنجیب بیضایی ) شده است.

این راه افسانوی که میتوانست، بخش مهمی از توریسم و گردشگری عالم را بسوی خودجلب کند، با بی تفاوتی محض در محاق فراموشی ماند و مسولان ولایت بدخشان و حکومتهای بی مسولیت و نادان افغانستان، به این جنبه از اهمیت ارتفاعات حیرت انگیز آتنگا ( آتنگراه ) درواز و خواهان، بی اعتنایی نمودند. نشانه های آن راه هنوز در ارتفاعات کوهها چشمگیر است. اگر به مرمت آن توجه نشود و دولت و مسولان محلی و ولایتی همانند گذشته از کنار این یادگار تاریخ و موزیم زنده بگذرند؛ درحقیقت جفای بزرگی در میراث تاریخی این سرزمین میکنند.

شهرت و آوازه ی وکیل عبدالرحمن کوفی به همین راه بستگی دارد. ده وکیل منجمله، شاه منصور، وکیل رستم بیک، ملا دلداربیک، عبدالله بیک مظلوم، عبالقدیر فطرتی، عبدالحلیم بیک و… پیش از زنده یاد عبدالرحمن کوفی نمایندگی مردم درواز و خواهان در پارلمان افغانستان را داشتند. اما نه تنها به این مساله نپرداختند، بلکه دراین مورد خیال آنان کارگر نشد و از فهرست کار شان فراموش مانده بود.

محمدظاهرشاه پادشاه وقت که پس ازمرگ هاشم خان اندک اندک اختیارات سلطنتی را دردست خود میگرفت، همواره در دو مورد به بدخشان و مربوطات آن بی مهری زیاد مینمود. یکی در باب کوچیها و فرستادن آنان به مناطق مالچر و زراعتی مردم درواز، خواهان و شغنان ( شیوه )، دیگری هم درمورد راههای دشوار گذر بدخشان و اطراف آن. سلطنت محمدظاهرخانی هرگز به ایجاد پروژه های مهمی دراین مناطق امر نکرد و به شکایات و مشکلات مردم نیز نمی پرداخت.

دردوران نادر شاه و هاشم خان و برادران، مردم بدخشان بدلیل داشتن شخصیتی چون شه محمدولیخان دروازی در دستگاه سلطنت مشروطه، که بدست نادر خاین اعدام گردید؛ مورد مجازات بودند. شخصیتهای بدخشان یا تبعید می شدند ویا درصورت نشان دادن حضور اعدام می گردیدند. تخته پل و خان آباد مرکز حکومت های محمدگل مومند و هاشم خان بود. درهردو مرکز روزمره افراد بیگناه به بهانه های گوناگون اعدام می شدند. شمار کل اعدامیان درآن سالها تا حکومت داکتر محمد یوسف به هزاران نفر میرسد.

هنگامیکه الحاج میرزا بهادرخان خادم فرزند وکیل رستم بیگ خواهانی در دوره حکومت محمدظاهر خان با کوچیها برسر زمینهای زراعتی و مالچر مردم حوض شاه دعوا مینمود، ظاهرشاه به والیان بدخشان دستور داده بود که دعواگران دشمنان سلطنت اند وباید به شدید ترین وجهی مجازات شوند. ازاین جهت میرزا بهادرخان چند بار در بدخشان به زندان افتاد ولی از حقخواهی و دعوای ملی چشم پوشی نکرد.

روسای شورای ملی و مجلس اعیان واشراف دربار، در پارلمان توصیه شده بودندکه، وکلای بدخشان را اجازه و فرصت شکایت سیاسی ندهند. بزرگترین بیم وهراس سلطنت مفلوک و منحوس محمدزایی ها در کابل از وکلای بدخشان بطور خاص و بصورت عام از همه نمایندگان مردم شمال در پارلمان فاقد اختیار و اعتبار درکشور بود.

وکیل عبدالرحمن کوفی هم به برکت مبارزات آزادیخواهان ملی اندیش که در محفل انتظار گرد آمده بودند و هم ببرکت شهامت و رشادت خود و برخی شخصیت های ملی ودلاور مانند میرزا بهادرخان و دیگران توانست در برابر محمدظاهرخان قرار بگیرد وبا صراحت بگویدکه: ” شاه تنها وعده میدهند ولی صداقت عمل ندارند!”.

توجه کنید به خاطره یی دراین مورد:

زنده یاد وکیل عبدالرحمن کوفی نماینده مردم خواهان و درواز در دوره سیزدهم ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۱ بود. اوبود که پروژه ی گشایش راه پیاده گذر آتنگا ( آتنگراه ) میان خواهان و درواز را روی دست گرفت. آنچه در زمان او بسررسید وبه ثمر نشست همین راه بود. در سال ۱۳۴۹ کار شکافتن و بریدن راه آتنگا غاز و در آغاز سال ۱۳۵۱ در میان شور و شادمانی به پایه اکمال رسیده و افتتاح گردید.

این پروژه بسادگی گرفته نشد. آقای کوفی نه تنها راه آتنگارا در دستور کار خویش قرارداد، بلکه دعوا با محمدظاهرشاه را نیز درپیش نهاد. او ادامه کار میرزا بهادرخان خادم را تکمیل نمود و دست کوچیهارا نیز از این منطقه کوتاه ساخت. هرچند که داودخان با روی کار آوردن جمهوری نا فرجام خویش کوچیهارا به بدخشان باز گردادند، اما معمای حمایت و جانبداری دولت سلطنت از آنها در اندیشه ای انقلابی مردم بدخشان  حل شده بود. تلاشهای مرحوم وکیل عبدالرحمن کوفی بیک طریق و کوششهای انقلابی گروههای سیاسی بدخشان در حمایت از مبارزات ملی مردم علیه کوچیها و هر بیعدالتی دیگر نظام در برابر مردم بدخشان به طریق دیگر، فشار مضاعفی بود که دم تیغ تیز سلطنت و جمهوری پس از آن علیه بدخشانیان و مردم شمال را کند کرد و گرفت.

درسال ۱۳۴۹ وکیل عبدالرحمن موسفیدان مردم در واز و خواهان و بالاخره تمام بدخشان را سازماندهی کرد تا به نزد شاه بروند و مطالبات خویش را گوشزد و تکرار نمایند. در ماه سرطان همان سال این کار انجام شد و مردم عرایض و شکایات خویشرا به شاه پیشکش کردند. شاه وعده داد که وزرای دولت دراین مورد هدایت خواهند گرفت. مردم برگشتند و شاه به وعده ها عمل نکرد.

آقای عبدالرحمن کوفی با مهارت خاصی وکلای بدخشان را سازماندهی کرد که برای پیگیری خواستهای مردم لازم است با شاه وارد درشتزبانی شوند. وکلای بدخشان بدلیل برخورد حکومتهای قبیله یی منهزم و سرخورده و بیمناک بودند. اما شهید عبدالرحمن کوفی به آنها دلاوری میداد و گفت فقط برویم نزد شاه ولی شما خاموش باسید. من ترتیب کار را میدهم و با شاه بصورت نامتعارف وارد دیالوگ میشوم. من برای تهدید سلطنت و تاکید آرزوهای مردم، به مجازات شدن آماده ام. همین شد که وکلای بدخشان نزد شاه رفتند واز مشکلات بدخشان یاد آوری نمودند.

وکیل عبدالرحمن درنوبت صحبت خویش گفت: شاه مسؤلیت مملکت را دارند و من مسؤلیت بدخشان را! من مسؤلیت بیان مشکلات واقعی مردم بدخشان را دارم و شاه وظیفه دارند امر اجرای آنرا صادر کنند! من نمیتوانم خواست مردم را پنهان کنم و از بی تفاوتی حکومت و کم توجهی سلطنت خاموش بمانم. شاه به مردم وعده میدهند و به حکومت چیز دیگری میگویند. وعده دادن به مردم و عمل نکردن خواست آنان …شاه سخنانش را قطع کرد و با خشم فراوان گفت: وکیل صاحب این جا مقام سلطنت است!!!

وکیل نیز ازجا بلند شد وگفت: این سلطنت برای شماست، برای مردم بدخشان درحکم یک قلعه ی در بسته است. وظیفه پادشاه رهبری تمام مملکت است، تهدید وکلا نیست! ما زندانی بوده ایم و ترسی هم از مرگ نداریم. تشکر

او بی اجازه ی شاه در جایش نشست و رویش را از شاه برتافت و به او دیگر نگاهی نکرد. شاه بعدا از برخی وکلای دیگر برای دلجویی توام با تهدید او استفاده نمود ولی کار از کار گذشته بود و وکیل عبدالرحمن کارش را کرده بود.

وکیل عبدالرحمن کوفی در دوره ی سیزدهم نماینده مردم درواز و خواهان بود، دوره ی سیزدهم شورای ملی ( ولسی جرگه )را داکتر عمر وردک ریاست مینمود ومعاونانش عبارت بودنداز: عبدالاحدکرزی، شاه سیدناصر بغلانی و منشی سیدامین شاه اسیر. رییس مجلس اعیان ( مشرانو جرگه) آقای عبدالهادی داوی بود و معاونانش اقایان: اسماعیل مایار، شکور ولی ومنشی محمدامین یونسی.

راستی هنگامیکه کار شکافتن راه آتنگادر سال ۱۳۴۹ هش ادامه داشت، اقای کوفی وزیر راهسازی و ترابری ( وزارت فواید عامه ) آقای خوازک را به آتنگا و محل پروژه آورد وشب نیز ایشان را در سرکار (درتیغه ی انجیرک) نگه داشت. این وزیر در بازگشت گزارشی را به شاه ارایه نمود که شاه در برابر آن یک تحسین نامه و چند امتیاز دیگر به وکیل عبدالرحمن و مسؤل پروژه ی آتنگا درنظر گرفته بود.

کوههای افسانوی وشخهای آهو گذر آتنگاه پس از دوسال کار پیگیر ومتداوم، در سال ۱۳۵۱ شکافته شد. مساله کار و پرداخت مزد طوری بود که مردم در برابر کار گندم و مواد غذایی دریافت میکردند و اندکی هم پول به نها پرداخته میشد. من حدود دوازه سیزده سالگی ام بود که به آتنگاه رفتم و پیش از تمام شدن آن راه را با چشم سر خویش مشاهده نمودم.

در پایان کار فقط مردم بودند که از یافتن امکان سفر میان درواز و خواهان اشک شادی درچشم داشتند. اما با دریغ که هیچ مسؤل دولتی از سطح رهبری جامعه و از دولت مرکزی نیامدند که در برابر لینز و چشمهای آینه ساز تصویر بردار کامره قرار بگیرند و آن تصاویر سندی باشد از وحشت انگیزی راهها و سرگذشت مردم بینوای بدخشان در حوزه خواهان و درواز. البته تصاویر میتوانست شندی باشد از روزگار زحمتکشی زنده یاد وکیل عبدالرحمن کو فی و همه همکاران و انجینران و کار گران او در راه آتنگاه.

درزندگی خصوصی:

وکیل عبدالرحمن کوفی چندبار با فامیلهای سرشناس درواز، خواهان و بدخشان ازدواج نمود و ثمره آن ازدواجها فرزندان اوست. پسرانش زلمی شاه کوفی، اکلیل شاه مامورشاه کوفی، ، جمال شاه کوفی جنرال میرشکی کوفی، میرخواهان کوفی، نادرشاه کوفی، عنایت الله کوفی هدایت الله  و دخترانش قندیگل، فوزیه کوفی و چندتن دیگر اند.

مرحوم وکیل عبدالرحمن کوفی که در سال ۱۳۰۲ هش در کوف درواز بدنیا آمده بود ، ۵۶ بهار زندگی را سرکرد و در سال ۱۳۵۸ ازسوی یک گروه مسلح در منطقه حوض شاه خواهان، در حالیکه آقای محرر نذر خدا دلداری فرزند وکیل ملا دلدار دروازی نیز با او همراه بود؛ بصورت ناجوانمردانه و به شهادت رسید.

انا لله وانا الیه راجعون

متاسفانه چند پسر از فرزندان شهید وکیل عبدالرحمن کوفی در قید حیات نیستند. منجمله اکیل شاه، مامورشاه، میر خواهان کشته شده اند. بقیه فرزندان الحمد الله زنده ودر فعالیت هستند. جنرال میر شکی قوماندان عمومی دفاع از انقلاب در بخش معاونیت اوپراتیفی وزارت داخله بود واین سمت را در دولت مجاهدین نیز حفظ نمود. فعلا در کشور دنمارک اقامت دارد و با وجود دوری از کشور، متصدی اداره مشترک امور خانواده کوفیها و همه فرزندان و باز ماندگان شهید وکیل عبدالرحمن کوفی است.

زلمی شاه کوفی ولسوال خواهان است ونادرشاه کوفی نیز ولسوال کوفاب. خانم قندیگل کوفی در برنامه بازسازی موسسات دولتی قراردادهای سنگین امور تحصیلات عالی در بدخشان را بر عهده دارد و در این زمینه با داشتن انجیو ی خاص دولت را همکاری مینماید. ایشان بزرگترین فرزند دختری مرحوم وکیل عبدالرحمن است.

جمالشاه کوفی متآسفانه مشکلات صحی ( اندکی اختلالات روانی دارد) و در کابل در خانه پدری اقامت مینماید. بزرگترین فرزند شهید عبدالرحمن کوفی زلمی شاه کوفی و جوانترین آنها خانم فوزیه کوفی است. فوزیه کوفی فعال سیاسی، مدافع حقوق بشر و حامی حقوق زنان در افغانستان است. او در حال حاضر وکیل مردم بدخشان در پارلمان کشور است.

فوزیه کوفی از چهره های سرشناس و فعالان سیاسی جامعه زن در افغانستان است، او در زمینه های گوناگون برای مهار خشونت  و بدرفتاری آسیبی نسبت به زنان مظلوم کشور،  نقش موثری داشته است. خانم فوزیه کوفی در آغاز کار نمایندگی خویش بعنوان اولین زن در مقام معاونیت شورای ملی انتخاب گردید. او این سمت را با شایستگی و توانایی خاص اداره کرد. فوزیه کوفی همچنان در پارلمان و کیل بدخشان است.


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا