خبر و دیدگاه

تصورات در باره افغانستان در استانه انتخابات ریاست جمهوری

casting_vote_afghanistan

 

شخصیت حکمروا اهمیت زیاد دارد، ولی اوضاع، که او در ان حکمروایی میکند، خصائیل مردم ، شیوه برخورد اطرافیان او ، اوضاع و احوال تاثیرات داخلی و خارجی نیز اهمیت کمتر از ان ندارد. انتقاد نمودن از کرزی ، خاصتاً قبل از انتخابات مود شده است. ولی ، اگر راست گفته شود ، گمان نمی کنم ، که کسی در حال حاضر توان برقراری صلح مستحکم و شگوفان ساختن این کشور بلا کشیده را داشته باشد. اگر در ماه اگست سال روان افغانستان رهبر دیگر دولت را پیدا هم کند، این شخص به ایالات متحده امریکا کمتر وفادار نخواهد بود ، و شاید هم هرچه بیشتر تابع تر خواهد بود ، که این به هیچ وجه موفقیت او را در امور از قبل تعین نمی کند.

فکر میکنم، که تشنج با رهبران ایتلاف سابق شمال توسط توافقات پشت پرده راجع به بازگرداندن بخش از مقامات وزین عالی به نماینده گان ان از بین برده خواهد شد. قبل از همه، تغیرات در قانون اساسی به منظور تاسیس مقام صدارت وارد خواهند شد. نظر به ویژیگی های قومی سیاسی، امکان دادن کرسی صدارت بصورت دایمی به نماینده گان شمال وجود دارد.

میخواهم تذکر دهم ، که چنین پدیده موجود در کلتور سیاسی افغانستان مانند خصوصیت ایتنیکی منطقوی برخورد سنجیده شده نسبت بخود مطالبه میکند. از یک طرف تعلق ایتنیکی منطقوی در درک اجتماعی ریشه عمیق دارد و از ان نمیتوان چشم پوشید. ولی از طرف دیگر درک سراسری ملی افغانستانی ها بسیار قوی می باشد. ثبات نسبی سیاسی نه تنها بر زور سرنیزه حفظ میگردد. این ثبات همچنان از برکت توازن متحرک مناسبات حاکمیت مرکزی با قدرت در ولایات و بنابر تلاش مردم بسوی اهداف سراسری ملی حفظ گردیده است.

بی ثباتی، تضعیف ساختار دولتی میتوانند در نتیجه تجرید نمودن خشن حلقات عالی قومی منطقوی توسط دیگران نه تنها از عرصه اقتصادی و سیاسی ، بلکه تعلیمی ، علمی و کلتوری بوجود اید. فکر میکنم ، که این کار صورت نخواهد گرفت.

ما ضمن صحبت در باره کلتور سیاسی ، بعضاً ان را به اساس وسایل شبلون های خالصاً تخنالوژیکی اندازه گیری میکنیم ، و نسبت به ان ، به مثابه ظواهر جداگانه انسانی برخورد میکنیم ، که با کلتور مشترک ملت مربوط نمی باشد. ولی این بخش جداناپذیر انست. و این بر میراث عنعنه متکی می باشد. کلتور چندین قرنه سیاسی افغانها ، که در هنر عالی سخنوری ، در توانایی پیشبرد جروبحث در فضای احترام به یکدیگر ، شنیدن حرف رقیب و متقاعد ساختن او ، یافتن راه حل های مشترک تبارز می یابد ، ریزرف عظیم دارا می باشد. این کلتور در همسایه گان – در جمهوری های اسیای میانه جامعه دول مستقل (اتحاد شوروی سابق – مترجم) ، تقریباً از بین رفته است ، که مستقیماً بر شیوه های اداره انجا ، که به زورگویی ابتدایی متمایل است ، اثر مینماید.

افغانستانی ها در میراث خود تجربه غنی عنعنات قدیمی زنده گی ازاد و جذبه تصورناشدنی به عدالت دارند، که عنصر بنیادی تعلیمات اسلامی محسوب میشود. تبارز این امر مستقیماً در سیاست در سطوح مختلف مشاهده میشود. ولی ، در عین حال، اکثراً کسانی بازهم سعی میکنند حقیقت خود را سلاح به دست ثابت سازند. ما اعتراف میکنیم ، که میکانیزم دموکراسی به مثابه وسیله امنیتی در صورت مجبورساختن به خشونت کار میدهد و اکثراً در جلوگیری از خونریزی بزرگ کمک میکند. مثال را نباید دورتر جستجو کرد . کشور همسایه ایران به وضاحت تمام ان را نشان داد.

دموکراسی معاصر با خصوصیات محلی ان تازه در افغانستان قوت میگیرد. نباید فراموش کرد ، که اکثریت نیروهای سیاسی کشور تلاش شان را جهت شکل دموکراتیک اداره نشان دادند. اگر نظر به شاخص های ازادی مطبوعات ، موجودیت موسسات دموکراتیک ، قوانین مربوطه قضاوت نمود ، پس ، طوریکه میگویند ، پروسه جریان پیدا کرده است. قواعد در حال تحکیم برخورد علنی و غیر علنی سیاسی مانع لغزش به اداره استبدادی و خود کامه میگردد ، که این به ذات خود اهمیت کم ندارد ، و امکان تغیر قدرت را به شیوه عاری از زورگویی میسر میسازد. راستی ، مردم تا به حال عمده تاً فقط از ازادی انتخابات استفاده میکنند.

اگرچه ، طوریکه تصور میشود ، برای حاکمیت مردمی شرکت مردم در خودمختاری محلی – وسیع و مختار هم در مسایل سیاسی و هم اقتصادی ، کلتوری و معیشتی ، مهمتر محسوب میشود. این مساله برای افغانستان مهم می باشد. این ارزش واقعی دوموکراسی اینده ان است. در افغانستان سیستم مردم سالاری ، واضحاً ، باید بر تهداب مستحکم بهترین نورم های مذهبی – قومی اقتصادی و مناسبات انسانی استوار باشد. در ان حتی امکان ضمیمه نمودن عنعنات محلی انارشیزم وجود دارد.

انچه که به جنبش طالبان مربوط میگردد ، درهم کوبیدن کامل ان ممکن نمی باشد. بر عقیده از دهن پوپ نمیتوان شلیک کرد و توسط طیاره نمیتوان بمبارد نمود. در بین طالبان شاید انشعابگران پیدا شوند ، ولی این کار تغیرات قابل ملاحظه در روحیه عمومی افراطی “طالبان ” بوجود نخواهد اورد. لذا باید این نقطه را مدنظر داشت ، که در خاک افغانستان برعلاوه طالبان و در مناطق همجوار سرحدی با ان تعداد زیادی گروه های افراطی فعالیت میکنند ، که بسیاری انها ، مانند طالبان با ” القاعده ” رابطه دارند و یا با ایدیولوژی اشتی ناپذیر ان همنوا می باشند. عملیات نظامی در نواحی نفوذ انها شاید مدت زمان طولانی ادامه یابند. اصل زور به زور درینجا کمتر موثر شمرده میشود.

افراطیت یاغیان میتواند بصورت طبیعی در صورت انکشاف خلاق کشور ، که قناعت اقشار وسیع مردم را فراهم سازد ، فروکش نماید. صحبت فقط بر سر دموکراتیزه ساختن و تناسب معقول گروه های ایتنیکی منطقوی در قدرت نه ، بلکه بر سر تحکیم نظم حقوقی ، انکشاف کلتوری و بکاربرد مودل قابل قبول اجتماعی – اقتصادی برای افغانستان مطرح بحث می باشد. این کار را ، باید واضحاً ، از مناطق ارام اغاز نمود.

فعلاً وضع امور چندان خوب نیست. تحقق تشدیدی کاپیتالیزم نیولیبرال خارجی که در سالهای اخیر مشاهده میشود تمام اساسات بنیادی انکشاف پیشرونده افغانستان را تخریب می کند. نظامیان کار خود را انجام میدهند و نماینده گان خارجی بازار ازاد – کار خود را . دست راست نمی داند ، که دست چپ چه کار میکند. هیولای اقتصادی ، که به شکل مخلوط از وسایل نیولیبرالی ، که به سطح جهانی خود را بی اعتبار ساخته اند و اداره محلی خاندانی بوجود امده همه موفقیت ها را نقش بر اب می سازد. بنیاد اساسی اقتصاد افغانستان – زراعت در برابر چشم فرو می پاشد. بقایای ناچیز سرمایه صنعتی به عرصه تجارتی احتکاری جریان پیدا میکند. دنباله روی کورکورانه از سفارشات صندوق بین المللی پول و بانک جهانی در باره ازاد ساختن قیم و تجارت خارجی ، سیاست پولی و خصوصی ساختن نتائیج برعکس انچه ، که توقع میرود به بار می اورد. اقتصاد در پروژه ها به تخصص حاشیه وی مواد خام متمایل می باشد ، بازار داخلی انکشاف یافته نیست ، قطبی شدن جامعه نظر به وضع دارایی جریان دارد ، خصوصیت حفظ فقر و افزایش کتلوی مردم ، که در زنده گی اجتماعی شرکت ندارند مشاهده میشود. مسوولیت اجتماعی دولت قربانی اصطلاح ” تطابق ساختاری ” میگردد. چنین نظام ، قبل از همه ، به نفع بیروکراسی حاکم ، گروپ های مالی و سازمانهای حریص خارجی کار میکند ، که بیش از حد وجوه تخصیص یافته به افغانستان را می بلعند. عمده تاً ماموران فاسد ، و قشر محدود کارکنان ، که با سازمان های خارجی رابطه دارند و سرکرده گان قاچاقبران مواد مخدره شگوفان تر میگردند.

به همین ارتباط بی توازنی بسیار خطرناک بوجود می اید. جمهوری اسلامی اعلان شده و این نام مکلفیت های زیادی را در قبال دارد. ولی سیتم اجتماعی – اقتصادی ، که در حال حاضر در افغانستان اعمار میشود هیچگونه وجه مشترک با ایدیال های عالی اسلامی راجع به عدالت و زنده گی با تقوا ندارد ، و اکثراً با ان در ضدیت قرار میگیرد.

در کشور ضرورت شدید بازرسی مناسبات موجود اقتصادی و اجتماعی احساس میشود. دموکراسی نو بنیاد – عبارت از قشر سطحی ثبات بخش است ، که در عین حال عمده نمی باشد. فقط به ان میتوان امید بست. در لحظه بحرانی در صورت حاد شدن شدید اوضاع و روی هم قرار گرفتن مشکلات زنده گی میتواند اساسات مناسبات عنعنوی قومی قبیله یی و اتنو منطقوی در سطح قرار گیرند و به اسانی میتواند ساختار اسیب پذیر دموکراسی را از بین ببرد. من امکان کودتای به اساس سناریوی ” انقلابات رنگه ” را مستثنی نمی سازم ، اگرچه امکان ان بسیار زیاد نمی باشد و بدون شرکت یکی یا گروپ از کشورهای غربی قابل تحقق نمی باشد. ولی اگر نرمتر گفته شود کودتای ، تحت کنترول “نیروهای دموکراتیک در خاک افغانستان” ، اصلاً وجود داشته نمیتواند. فقط امکان شورش خونین و بیرحم موجود است. من عقیده دارم ، که چنین تبارز احساسات وحشی انسانی به کلتور سیاسی هیچ ربط ندارد. انفجار صادقانه خشم کتلوی اصلاً به عرصه تحقیقات سایکلوژیکی ، نه به تحقیقات کلتوری مربوط میگردد. در عین حال در دوران ما شورش ، قاعده تاً ، از طرف حامیان تمویل میشود و اهداف مشخص را دنبال میکند این کار تخنالوژی های سیاسی است ، نه کار کلتور.

هرقدرت ، که در اینده در افغانستان رویکار اید ، مجبور خواهد بود نه تنها به مانورهای سیاسی دست بزند ، بلکه باید نظم را در اقتصاد بوجود اورد. نظر به اینکه کدام نظم را انتخاب میکند ، پروسه های تفاهم اجتماعی و تحکیم دولت به ان مربوط خواهد بود.

در دوران اتحاد شوروی موسسات زیاد صنعتی و اجتماعی ساخته شده بودند ، که افغانها با سپاسگذاری انها را یاداوری میکنند. انها را باید بازسازی کرد و قدرت انها را افزایش داد ، ولی تولید نو صنعتی را باید با عقل و فراست اعمار نمود. نباید اشتباهات صنعتی ساختن جمهوری های شوری اسیای میانه را تکرار کرد.

عصری سازی اجتماعی – اقتصادی و کلتوری برای ملل این منطقه نفع زیادی را به بار اورد ، ولی همزمان مصائیب را نیز در قبال داشت. صنعتی ساختن تشدیدی عمده تاً زراعتی و عنعنوی جامعه اساساً با نادیده گرفتن شرایط طبیعی – اقلیمی ، وضع احوال نفوس و همچنان زورگویی با کلتور اسلامی همراه بود. در نتیجه این راه به عواقب مخرب ، هم برای محیط زیست ، و هم برای خود جامعه منجر گردید و باعث رکود بسیاری عرصه های زنده گی گردید. در حال حاضر منطقه اسیای مرکزی به حدود بحرانی رشد نزدیک شده ، که در ان پوتنسیال محلی طبیعی نه برای حفظ تخنالوژی های موجود فعالیت اقتصادی ، و نه هم برای سیستم تامینات حیاتی کفایت نمی کند. تجربه نیولیبرال در اسیای مرکزی پرابلم های جمع شده را هنوز هم تشدید نمود.

افغانستان فعلاً حرکت در راه خطوط ازموده شده صنعتی ساختن عمده تاً با تخنالوژی های کثیف و سمتگیری به مواد خام ، همزمان با پیچکاری نمودن مفکوره نیولبرال بیگانه برای سیستم های اقتصادی و اجتماعی محلی را تکرار میکند. اورگانیزم اجتماعی حتماً چنین طریقه معالجه را با تمام عکس العمل های اعتراضیه ناشی از ان دفع خواهد کرد. برای تحکیم ثبات کشور به اصول و تخنالوژی های دیگر ترقی ضرورت است، که امروز طبق معمول بنام انکشاف پایدار یاد میشوند، که من امیدوارم در مطلب اینده ان را مشخص خواهم ساخت.



نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا