خبر و دیدگاه

زوال یک پدیده و پایان یک فاجعه

karzai_layingback

 

کشور ما بار دیگر انتخابات ریاست جمهوری را تجربه می کند و مردم ما این بار در میان دو انتخاب قرار  گرفته اند که یکی گذاشتن مهر تأیید بر زمامداری کسی است که از سراپای حکومتش فساد اداری، انارشی سیاسی، تخلف قانونی، تعصب قبیلوی، رزیلت اخلاقی، لجام گسیختگی امنیتی، اقتصاد مافیایی، امتیازات خانوادگی، رسوایی های مالی، بی آبرویی های بین المللی و انواع پلیدی ها می بارد؛ و دیگرش، باز کردن صفحۀ جدیدی در کتاب سرنوشت جمعی این ملت می باشد.

در این هفت و نیم سالی که گذشت فرصت بزرگی برای مردم افغانستان مهیا گردید که اگر حکومتی کار آمد و رهبری با کفایت می داشتیم هم به رفاه و آرامش  می رسیدیم و هم می توانستیم استقلال و تمامیت ارضی خویش را آهسته آهسته تأمین نمائیم، ولی چه کنیم که در اثر نادانی و بی کفایتی آقای رئیس جمهور و فساد اطرافیان بدنام ایشان، در کشور ما نه تنها کاری صورت نگرفت که بحای آن مردم امروز از بیکاری ناله می کشند ، از گرسنگی می میرند و افغانستان از لحاظ فقر و فساد و ترور و تریاک گوی سبقت را از همه گان ربوده است. سه دورۀ ریاست جمهوری آقای کرزی را می توان از فاسد ترین دوره های تاریخ مدیریت سیاسی در افغانستان به حساب آورد که در راستای اثبات این ادعا ارقام و آمار خود سخن می گویند. با آنکه در این دوره ها، جامعۀ جهانی با تمام نیرو در پشت این اداره ایستاد ولی به خاطر عواملی که از آن حرف خواهیم زد، هیچ کار مثبتی در این کشور صورت نگرفت.

مدیریت هفت و نیم سالۀ کرزی با انواع زشتی ها گره خورده است که مهمتر از همۀ آنها قانون ستیزی آن می باشد. تاریخ، حکومتهای قانون ستیز و زعامت های نظم گریز فراوانی را به یاد دارد ولی تا هنوز کمتر دیده شده است که زمامداری بیاید و قانونی را که خودش با تقلب و تزویر تصویب و توشیح نموده است، نسخ و فسخ نماید. تخلف در تدوین قانون اساسی و سپس پنجاه و چند تقلب در نسخۀ نشر شدۀ آن ، و بعد از آن نا دیده انگاشتن مکرر همان قانون خود ساخته که ذکر تفاصیل آن از حوصلۀ این مقال بیرون می باشد، مؤید ادعای ما است.

تخم زعامت سیاسی آقای کرزی از همان روز های نخست در رحم بی عدالتی ها کاشته شده بود. آخر چطور می شود کسی را که در کنفرانس (بن) دو رأی برده بود – و یکی از آن دو رأی هم مربوط به برادرش بود- بر کسی که ۱۱ رأی به دست آورده بود ترجیح داد، و سپس با تمام دیده درایی ادعای مشروعیت و قانونیت هم نمود. کرزی در انتخابات گذشتۀ ریاست جمهوری افغانستان در حالی که در کنار «چینی» معاون رئیس جمهور امریکا ایستاده بود تقلب در انتخابات افغانستان و دادن چند رای از طرف یک رأی دهنده را تمرینی برای دموکراسی خواند و چینی بر جبین نیاورد.

ویژه گی دیگر این هموطن، افزون طلبی عمودی و افقی در پیکر قدرت است. به این معنی که ایشان هم در تلاش اند تا هم بر طول رهبری خویش بیفزایند و هم بر عرض آن. طول رهبری به این معنی که این بار تصمیم گرفته اند تا با ز هم رئیس جمهور شده و برای دوازده سال تمام بر شانۀ این ملت سوار شوند، و افقی به این مفهوم که قدرت هر چه بیشتری را در مشت خویش جمع کند.

کسانی که زندگی سیاسی آقای کرزی را از کنفرانس (بن) تا امروز در نظر دارند شاید متوجه بوده اند که تراکم و تکاثر جنون آمیز قدرت در چنگ خودش ، یکی از ویژگی های روانی او به حساب می آید. صلاحیتهاى این آقا عرصه هاى مختلف اجرائی ، تقنینی و قضایی را شامل می شود: قوماندانی اعلاى قواى مسلح افغانستان، صلاحیت تعیین وزرا، لوى سارنوال، رییس بانک مرکزى ، رییس امنیت ملی ، رییس هلال احمر، رییس و اعضاى دیوان عالی قضا، سران نمایندگی هاى سیاسی افغانستان در خارج و عزل همۀ این افراد، صلاحیت اعلام جنگ، دایر نمودن لویه جرگه، اعلان حالت اضطرار، توشیح قوانین و فرامین تقنینی، عقد معاهدات بین الدول، انتصاب افراد زیادی در شورای ملی و امثال آن را می توان نمونه آورد.

آقای کرزی از همان آغاز همواره تأکید می نمود که خواهان نظامی ریاستی بوده و سیستم سیاسی کشور را به جای، پارلمانی ریاستی ساخت. او همواره بر سر دولت مرکزی نیرومند تأکید می نماید که هدفش تمرکز قدرت در دست هستۀ مرکزی همین دولت مرکزی است. عشق فراوان به قدرت ایشان را واداشته است تا معاونانش را به پشیزی هم ارزش نداده و همه صلاحیتها را در دست خودش جمع داشته باشد.

آقای کرزی برعلاوۀ آنکه بر سر اندیشۀ دولت مرکزی تأکید می نماید ، قوۀ اجرائیه را به صورت مطلق در دست گرفته، قوۀ قضائیه را کاملا در کنترول داشته و دیوان عالی قضا را از محتوایش تهی نموده و آبروی آن نهاد در چنگ گرفته را  برده است. قوۀ مقننۀ کشور را نیز مسخره نموده ، بخشی از اعضای آن را خود نصب نموده ، و بخش باقی ماندۀ آن را در جان هم انداخته است.

ایشان از همان روزهای نخست به این اندیشه بوده اند که ضعف شخصیتی خویش را می توانند با حذف پست صدارت و ایجاد «حکومت مرکزی نیرومند!» و بالآخره تراکم هرچه بیشتر قدرت در دست رئیس جمهور جبیره نمایند. آخر کدام رهبر عاقلی در دنیا می خواهد تا پارلمان کشورش را که بخش بزرگی را اعضای انتصابی خودش تشکیل می دهند تضعیف و مسخره نماید. قرار دادن قوۀ قضائیه در چنگ رفیق یونیکالی دیگرش و سپس استفاده از آن در راه سیاستهای کودکانه و موضعگیری های لجوجانه و بی موازنه ساختن نهادی که اساسا باید بیطرف باشد، بر حیثیت بین المللی دولت کنونی ضربه ای مهلک وارد آورده است.

نیچه فیلسوف روانشناس آلمانی که مریضی روانی قدرتخواهی را تشخیص داده بود در بارۀ بیماری خودکامگان افزون طلب می گفت: برای من گرایش به حاکمیت و تسلط یافتن بر دیگران غالبأ بمثابۀ خصلتی نمایان گردید که بر مبنای آن خود کامگان از روح بردگی خویش هراس داشته و تلاش می ورزند تا آن را با چیزی پنهان کنند. علم روانشناسی می گوید که قدرت و سلطه بر دیگران برای زورمداران افزون طلب تعادل می آورد. این دسته تلاش می ورزند تا ضعف درونی خویش را با رسیدن به قدرت و حفظ آن جبیره نمایند. وقتی که به قدرت هم می رسند و می بینند که در برابر قدرت آنها مقاومتی وجود ندارد، این شوق، تخریب و تباهی ببار می آورد. از اینرو همچو زمامدارانی، ضعف خویشتن را با مهارتی غیر قابل تصور در پشت ارزشهایی که نزد انسانها اعتبار دارند، پنهان میکنند. دانشمندان معتقدند که ضعف درونی و شخصیتی هزاران چهره دارد که صاحبش تلاش می ورزد با هزاران حیله و پوشش، آن خلای داخلی خود را پنهان دارد. گاهی جستجوی روپوش برای چنین ضعفی بحرانهایی را در جامعه دامن می زند. حرص سیری ناپذیری قدرتپرستان جهت دستیابی به قدرت از همین بیماری روانی- اجتماعی نشأت میگیرد. هیچ چیزی نمی تواند چنین افرادی را مهار و تشنگی ناشی از کمبود قدرت را در وجود شان سیراب نماید. وقتی هدف بزرگ زمامداران قدرتپرست تنها حفظ قدرت بوده و از  بکار بردن هرگونه وسیله ای و شکستن هر قانونی ابا ندارند در واقع احساس شان کور شده است ، زیرا آنها نمی توانند قانون شکنی ها و افزون طلبی های خود را ببینند.

تنشهای قومی و تضاد های نژادی در این دوره بلند ترین گراف خود را ثبت نمود. سپردن شریانهای مالی، اقتصادی ، تحصیلی ، فرهنگی و امنیتی به عناصری که از بیماری مرگبار فاشیزم رنج می برند از ابتکارات بی سابقۀ حکومت کرزی به حساب می آید. ترویج انجمنهای قومی و سرمایه گذاری بر سر آنها ، قبیلوی ساختن حکومت، ایجاد تیم خاص قومی در داخل ارگ، دامن زدن تعصبهای زبانی در نهاد های دولتی و سخن گفتن خود رئیس جمهور از «اقلیت» و «اکثریت» که اسناد آن موجود است …. بنیان وحدت مردم افغانستان را از تهداب تکان داد. سر مایه گذاری بر سر تفرقه ها و تجزیه های قومی ، اداری و سیاسی و افزودن بی لزوم بر شمار ولایتهای افغانستان از ابتکارات منفی این ادارۀ فاسد بوده است. آقای کرزی تلاش می ورزد تا گاه و نا ناگاه از هویت پشتونی خود حرف زند ولی بجز از همین آقا دیگر چه کسی مسئولیت ریختاندن خون زن و کودک مظلوم همین قبائل را از قندهار تا  ننگرهار و از کندز تا کنر به دوش دارد؟

اوضاع مالی و اقتصادی دولت آقای کرزی نیز بسیار درد آور بوده است. کمکهایی که در این چند سال محدود به کشور سرازیر شد شاید بیشتر از همه کمکهای خارجی در طول تاریخ افغانستان بوده باشد. یکی از مشکلاتی که این اداره داشته ناتوانی در مصرف نمودن کمکهای خارجی است. اگر مرد بینوا و گرسنه ای را پول بدهید ولی او نتواند از آن پول استفاده کند ، شاید او را به شفاخانۀ امراض روانی انتقال دهند ، همین امر می تواند در قسمت دولتها صدق کند. من هنگام نگاشتن این مقاله به عالیترین مرجعی که کمکهای خارجی را زیر نظر دارد و آدم بسیار از خود راضی و معروفی هم می باشد تماس گرفتم ولی دیدم که او هم نمی داند که چه مقدار پولی تا هنوز وارد افغانستان شده است. مبلغی را که آن آقا تخمین می نمود با مبلغ اصلی کمکها ۲۳ بلیون دالر تفاوت داشت. آری، تنها ۲۳ بلیون دالر! مصادر معتبر جهانی می گویند که کشور های جهان تا هنوز بیشتر از ۴۵ بلیون دالر به افغانستان کمک نموده اند. دولتی که بالاترین مرجع اقتصادی اش نداند که چه مقدار پولی به دست آورده است ، نمی دانم که آن دولت و آن رئیس جمهور را چه نامید. اگر مبلغ ۴۵ بلیون دالر را در جاده های کابل بریزید راه ها مسدود خواهد شد ولی بر عکس آنچه به چشم می خورد افزایش روز افزون شمار گدا ها در کوی و برزن شهر می باشد. زود است که ملت افغانستان حساب ده ها بلیون دالری را که کسی نمی داند چه شده است، از کرزی و تیم چپاولگر او بگیرد. وضعیت بد اقتصادی و فساد روز افزون مالی در این دوره مستلزم نگاشتن کتابی قطور و افرادی متخصص و آگاه می باشد ولی برای آنکه این بخش را خلاصه نمایم همین قدر می گویم که بر مبنای گزارش بانک جهانی، کشوری را که آقای کرزی به شخص دیگری خواهد سپرد در آخر لست کشورهای مبتلا به فساد قرار گرفته است. چه کسی مسئول این همه فساد است؟ به باور من همان کسی که تمامی صلاحیتها را چون کودکی در چنگ خود محکم گرفته است ، و هر کسی که برایش نزدیک شود ، بر او فریاد می زند.

من تصور می کنم که اگر آرئیس جمهور کنونی را در کنار این لشکری که خود را برای به دست آوردن پست ریاست جمهوری کاندید نموده اند قرار دهیم، آقای کرزی بی کفایت ترین ایشان خواهد بود. در آن زمانی که انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۴ پایان یافت، رئیس جمهور به اصطلاح منتخب تا پنج ماه تمام نتوانست اعضای کابینۀ خود را معرفی نماید، و وقتی که معرفی هم کرد بقیه قصه را شما خود دانید که اختیار اعضای کابینۀ او چه نوع اختیاری بود، بخش بزرگ کابینۀ او شباهت فراوانی با رئیس جمهور شان دارند.

اگر حجم داد وگرفت مالی را در نظر بگیریم حکومت آقای کرزی را می توان از خاندانی ترین حکومتهای تاریخ افغانستان به حساب آورد. من در اینجا استنادی به سخن بد خواهان ایشان نمی کنم بلکه به قول قرآن کریم که می گوید: ( وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا ) یعنی: شاهدى از بستگان خود او گواهى داد، به مطبوعات امریکایی رو می آورم. یکی از این شاهدان آقای جیمز رایزن نویسندۀ مقاله ای در شمارۀ هشتم مارچ ۲۰۰۹ می باشد، که می نویسد: یک کرزی دیگر امپرطوری مالی ایجاد می کند. او می گوید که یکی از برادران آقای کرزی که در گذشته ها پیشخدمت یک رستورانت بود، امروز یکی از سرمایه داران بزرگ افغانستان می باشد. آقای محمود کرزی امروز مالک یگانه فابریکۀ اسمنت کشور ، مالک یک بانک مهم ، دارندۀ مهم ترین شرکت ساختمانی ، یگانه نمایندگی تویوتا در کشور و چهار معدن زغال سنگ می باشد. همین نویسنده از قول زلمی خلیلزاد نقل می کند که آقای محمود کرزی از کسانی که خواهان تأسیس شرکتهای تجارتی در افغانستان هستند کمیشن می گیرد. نویسنده مدعی است که برادر رئیس جمهور عضو غرفۀ تجارت نیز می باشد؛ نهادی که ساختمان پارلمان افغانستان نیز در قید ملکیت آن است. در بخش دیگر این نوشته آمده است که جنرال هادی خالد افسر برجستۀ وزارت داخله به این خاطر برطرف شد که مانع یک معاملۀ بزرگ تجارتی شریک برادر رئیس جمهوریعنی آقای شیر خان فرنود شده بود. نویسندۀ این مقاله اسرار خطرناکی را افشا می کند که نقل همۀ آن از حوصله این مقاله بیرون است.

اگر از کار خانه ها ، شرکتها ، نمایندگی های تجارتی ، شرکتهای های ساختمانی و بانکها بگذاریم، در عرصۀ تجارت حرام و غیر قانون هم دست خانوادۀ جناب رئیس جمهور دیده می شود که مطبوعات معتبر دنیا و شواهد فراوان و غیر قابل انکاری آن را تأیید می نماید. یکی از این شهود مقالۀ جیمز رایزن می باشد که در شمارۀ چهارم اکتوبر سال ۲۰۰۸ نیویارک تایمز به نشر رسیده و می گوید که برادر آقای کرزی یکی ار تاجران اساسی مواد مخدر در افغانستان می باشد. در این مقاله آمده است که آقای حبیب الله جان یکی از اعضای پارلمان افغانستان به مسئولان امریکایی گفته بود که برادر کرزی در پشت تجارت مواد مخدر قرار دارد. آقای حبیب الله در جریان یک سخنرانی در پارلمان افغانستان بر سر همین ادعا تأکید نموده بود. جریده می نویسد که آقای حبیب الله در ماه جولای سال ۲۰۰۸ زمانی که از هوتل بیرون شده بود و روانه زادگاه خود بود ، در شهر قندهار ترور گردید. تجارت خانوادگی جناب رئیس جمهور حتی برخی از جمهوری خواهان را که حزب و رهبر شان از طرفداران دو آتشۀ این آقا به حساب می آمدند، به فغان آورده است طوری که آقای « مارک استیفن کرک»  نمایندۀ ایالت «الینوی» در یک سخنرانی خویش در گانگرس گفت که اگر از ادارۀ بوش در بارۀ  پیوند این مرد با تجارت مواد مخدره بپرسم ، آنها خواهند گفت که او «آلوده» است. نشریۀ «کریسچن ساینس مانیتور» نیز در یکی از شماره های ماه اکتوبر ۲۰۰۸ خویش گزارشی شبیه به همین مطلب را نشر نمود. خلاصۀ سخن اینکه نشرات فراوانی در غرب از این مسئله سخن گفته اند که شمارۀ ۲۴ نومبر ۲۰۰۷ مجلۀ «تایمز»، شمارۀ سوم می ۲۰۰۸ «دا گلوب ایند میل» ، شمارۀ ۵ اکتوبر ۲۰۰۸ « نیویورک تایمز» ، نشرات «ماک کلاچی» ، «دان» و ده ها مجله و روزنامۀ و کانال تلویزیونی و رادیویی چون «ای بی سی» ، «بی بی سی» و «الجزیره» … را می توان به عنوان نمونه مثال آورد.

گذشته از روابط فساد انگیز خانوادگی ، آقای کرزی از ویژگی های منفی دیگری هم رنج می برد که وجود آنها در افراد عادی یک جامعه قابل تحمل و پذیرش نیست چه رسد به اینکه کسی خود را رهبر یک ملت حساب کند. او تنها در یک کار تخصص دارد و آن اینکه فرصت طلبان قدرت پرست و ثروت اندوز را هر روز به شکلی فریب دهد و خاموش سازد. کسانی که آقای کرزی را از نزدیک تجربه نموده اند همه او را به عنوان شخصی دروغگو، وعده خلاف ، سخن چین ، دو رو ، نفاق افگن ، غیر قابل اطمینان و چشم سفید می شناسند که انسانی با چنین خصوصیتهای اخلاقی را نمی توان پهره دار یک دفتر کوچک تعیین نمود چه رسد به اینکه سرنوشت ملتی را به دستش سپرد. او بار ها یاد آور شده بود که دیگر نمی خواهد خود را کاندید نماید ولی این بار هم بالای حرف خود نه ایستاد. به طور مثال او به تاریخ ۹ اکتوبر ۲۰۰۶ در مصاحبه ای با مجلۀ انترنتی (Fortune) در پاسخ به این پرسش که آیا باری دیگر هم خود را کاندید خواهد نمود؛ به صراحت گفته بود که او هرگز این کار را نخواهد کرد.

آقای کرزی «کفایت» و ا«هلیت» تقلب را نیز ندارد. این کدام چشمی است که متصدی وزارت اوقاف ادارۀ فاسد خویش را امر می کند تا اعلام نماید که کاندیدا های ریاست جمهوری حق ندارند از برنامه های خویش در داخل مساجد حرف زنند ولی باز هم می بینیم که در همان روز ۲۹ جوزا گروهی از امامان مساجد را به کاخ ریاست جمهوری می طلبد تا به رسم تایید از او قطعنامه صادر نمایند؛ قطعنامه ای که مطابق به قد و اندام کرزی دوخته شده بود.

شنیدم که تریبیون داران ارگ، یکی از والیان موفق کشور را آماج انتقاد قرار داده اند که چرا در این انتخابات موضع روشن و آشکاری اتخاذ کرده است، در پاسخ باید گفت که آیا همین آقای رئیس جمهور نبود که دیروز حمایت یکتن از والی های معروف را با هزار حیله جلب نموده و والیهای دیگری را در آستانۀ انتخابات تغییر داد تا فرصتی را در کارزار انتخاباتی برایش مهیا سازند؟ این کدام دیده است که یکروز بر پشت هیلوکوپتری امریکایی به کابل آورده می شود و رئیس جمهور پیشین امریکا از انتخاب او در کنفرانسی که در ترکیه برگزار شده بود پیش از وقت و با زبان رمز خبر می دهد ولی امروز می آید و ملاقات سفیر امریکا با دو سه کاندید دیگر را محکوم نموده و از شنیدن خبر آن ملاقات تب و لرزه وجودش را فرا می گیرد، زیرا او می داند که با اعلام بی طرفی سفیر ولی نعمت ، شخصیت سیاسی ایشان چون برف ذوب شده و به زمین فرو خواهد رفت. پرسش من اینست که سفیر امریکا در انتخابات دورۀ گذشته در کجا بودند و چه می کردند. آیا همان سفیر امریکا نبود که طی بیانیه ای رادیویی به مردم گفت که اگر کاندید مورد ما را بر نگزینید، مسئولیت عواقب آن به دوش خود شما خواهد بود؟ آیا همان سفیر نبود که در تدوین قانون اساسی نقشی اساسی داشت و از محتوای آن دفاع می کرد؟ و خلاصه اینکه آیا خلیلزاد رئیس جمهور اصلی افغانستان نبود؟ در آن وقت غیرت ملی آقای کرزی کجا بود؟

اگر تغییری در دستگاه حکومت افغانستان ایجاد نشود ، بدون شک که افغانستان در آیندۀ نزدیک جایی برای زندگی نخواهد بود. امروز سودابه جوادی خبر نگار بی بی سی در تاجکستان گزارش داد که کمیساریای عالی سازمان ملل متحد اعلام نمود که شمار پناهندگان افغانستان در  دو سال اخیر هشتاد در صد افزایش یافته است. در این هفت و نیم سالی که گذشت قیمتها هر روز بالا می روند، امنیت به صورت روز افزون بدتر می شود، پل های تفاهم و وحدت در میان مردم ما هر روز تخریب می شوند ، فساد مالی رو به افزایش است، اختطاف انسان تجارت پسندیده و پر سود شده، و میدان سیاست افغانستان به بازار نخاسی تبدیل شده که افراد «بزرگی» در آن خرید و فروش می گردند. در کشور هایی که حد اقل دموکراسی تطبیق می شود، فردی را که مسئولیت بخش ناچیزی از این همه جنایت را به دوش کشد، نمی گذارند تا دوره اش را به پایان رساند چه رسد به اینکه او را اجازه دهند تا باری دیگر خود را کاندید نماید.

در اینجا من دو پرسش ساده دارم ، یکی از آقای کرزی و دیگرش از مردم: پرسش من از کرزی اینست که این آقا با کدام روی و با چه دستاوردی می خواهد یک دورۀ دیگر در جایش بماند. و سوال من از مردم اینست؛ که کرزی با آنکه در این دوره امیدی برای انتخاب مجدد داشت ولی در تمامی عرصه ها نا کام بود، آیا در آخرین دوره اش که دیگر هیچ امیدی برای انتخاب مجدد نخواهد داشت، آیا تصور می کنید که کاری برای مردم انجام دهد. من نمی دانم که کرزی برای این همه فساد فقر و فلاکت چه توجیهی دارد؟ امروز نمی شود پاکستان را ملامت کرد زیرا آن کشور خود مصروف بحرانهای بزرگ خودش می باشد. ایران هم با این دولت همکار بوده است. چیزی به نام جنگسالار هم وجود ندارد و اگر دارد طرفداران جناب عالی اند. کشور های غربی را نمی توان ملامت کند زیرا کشور های غربی بودند که او را رستم دستان ساختند وگرنه … طالبان هم اگر مسئولیتی داشته باشند و آقای کرزی آن مسئولیتها را بپذیرد ولی این همه فساد و اختلاس و گرانی و آدمربایی و فقر و صد ها مصیبت دیگر زادۀ طالبان نیست. امروز جامعۀ جهانی با تمام نیرو در کنار این حکومت ایستاده و چک سفیدی را برای این رهبر بی کفایت سپرده است ولی اینکه چرا او پیوسته ناکام بوده است، بر می گردد به اهلیت ، کفایت ، سواد و درایت شخص جناب ایشان.

با پایان یافتن این انتخابات چرخ زمان یک دورۀ هفت و نیم ساله را طی می کند ، دوره ای که با تلف کردن فرصتها،  تشدید تنشها و تعصبهای قومی ، بمبارد زن و کودک بی دفاع در جنوب ، محرومیت شمال و مرکز ، فساد اداری در و مالی در کابل، ایجاد تفرقه در غرب، فقر و تنگدستی دهقانان ، بیکاری فارغان موسسات تحصیلات عالی ، گسیختن رشتۀ امنیت، ترویج روز افزون فساد و ده ها مصیبت دیگر تلازم داشت.

با گذشت هفت سال و نیم، کرزی دیگر یک شخص نه، بلکه مبدل به یک حالت و پدیده شده است. سیمای او امروز در بمبهای فرود آمده بر سر فراهیان، در شعله های بر خاسته از کلبه های قندهاریان ، در آتش مسلسل قاتلان جوزجانیان ، در زنجیر و زولانۀ آدم ربایان ، در شرارۀ چشم اغتصاب گران، در چهره های ملوث و مهره های مخنث معامله گران، در خریطه های تریاک و هیروئین قاچاقبران، در زیر عبای دین فروشان ، در پهنۀ شمشیر صلیبیان ، در لست شرکتهای نفتی و فراملیتی ، در دفتر « ان – جی – او» های غارتگر و بالآخره در  پشت پردۀ  دود اندود هر انفجاری «چشمک» می زند. آری! بوی پدیده ای به نام کرزی با طلوع هر صبحی در کوچه های فراموش شدۀ شهر بلند می شود تا مشام سلیم هر آدم سالمی را بیازارد. کرزی امروز یک فرد نه، بلکه تبی است که سراپای جامعه را فرا گرفته است. کرزی یک شخص نیست بلکه یک کرکتر است که می تواند جلوه های مختلفی داشته باشد.

کشور ما گرفتار فاجعه های فراوانی است، ولی پدیده ای به نام کرزی را می توان « أم الفجایع» تاریخ معاصر افغانستان نامید. من یقین دارم که با فرا رسیدن انتخابات امسال ، مردم افغانستان بر این فاجعه نقطۀ پایان خواهند گذاشت. آقای کرزی دیگر قادر نخواهد بود تا کودکی را در بیرون و دیوانه ای را در داخل افغانستان فریب دهد. بیائید زوال این پدیده و پایان این فاجعه را از همین حالا جشن گیریم.

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا