خبر و دیدگاه

تمرکز قدرت، دلیلی برای تکثر خصومت


در پایان سال ۲۰۰۱ طالبان و القاعده در هم شکسته شده و در حالت سرگیچ به سر میبردند، امروز آنان نظر به هر زمان دیگر قوی تر و فعالتر میباشند، آنان در پایگاه های خویش در جنوب و شرق کشور و همچنان در حواشی پایتخت، فعالانه تجدید سازمان یافته و مجهز به انواع تسلیحات مرگبار در کنار آموزش صدها انتحار کننده با شیوه های جدید جنگی اند. در نتیجه به میان نیامدن یک حکومت کاملاً فراگیر و فقدان ثمر بخشی ملموس در پروسه بازسازی؛ میزان حمایت مردمی از حکومت افغانستان رو به کاهش میرود. گرچه این تفکر که بحران افغانستان و پاکستان اضلاع مثلث بی ثباتی در منطقه را تکمیل میکند؛ راه حل نظامی ندارد؛ حتی در میان سران ناتو قوت میگیرد گرچه تاهنوز دید امریکا و همکاران بین المللی اش دید نظامی و استخباراتی به این قضایاست.

در پی بیش از دو دهه اشغال و جنگ داخلی، بسیاری افغانها شهرنشین مشتاق دموکراسی و دستیابی به حاکمیت بر سرنوشت خویش بودند، اما در نتیجه بر آورده نگردیدن انتظارات آنان، میزان حمایت از دولت افغانستان روز به روز در میان روشنفکران و هواخواهان دموکراسی درحال تنزل بوده و مشروعیت زدایی دولت تسریع شده است.

اهداف امریکا در زمینه به میان آمدن یک حکومت افغانی معتدل، ضد تروریزم و هوادار امریکا، فرهنگ و استراتژی غرب در اثر حمایت آن از یک دولت متمرکز؛ انحصار گر؛ منزوی؛ چند پهلو در افغانستان معروض به عدم موفقیت میباشد. سیستم فاسد و سرگردان اداری و بیروکراتیک موجود؛ انتخابات آزاد و عادلانه برای تعیین رهبری سیاسی به معنی واقعی آن در مناطق و محلات اجازه نمیدهد و تشکیل ساختار مدنی را برسمیت نمیشناسد و همواره در جهت خلاف خواستها و دیدگاه های آنها حرکت میکند. به این سبب این دولت هر روز خود جز مشکلات اساسی میشود تا یک راه حل. اداره حاکم روشهایی را روی دست دارد که گرچه با آرزوها و تمنیات قلبی آنها مطابقت دارد اما در عمل باعث تضعیف دولت و تقویت جریانهای قانون گریز و افراطی در افغانستان گردیده است. این روشها شامل قومی ساختن پروسه های سیاسی بازدارنده مشارکت عمومی تمام اقوام در فرایند های ملی؛ بدست گرفتن کشت؛ تولید و قاچاق مواد مخدر و پنهانکاری از مردم و دکتاتوری قانون مند میگردد. بطور فشرده میتوان بحران جاری کشور را آسیب شناسی و راهکار های عملی تجویز واکسین بحران را پیشکش کرد.

تمرکز قدرت نه تقسیم صلاحیت و مسوولیت

درک واقعیتهای منطقوی افغانستان گویایی آن است که کابل در اتخاذ موضعگیری مخاصمت آمیز با مناطق غیر پشتون پافشاری داشته و در عوض تهدیدهای روز افزون ناشی از انسجام دوباره و تجدید نیرو طالبان در مناطق جنوب و شرق کشور را ماستمالی میکنند. چنین روشی نه تنها یک فرصت خیلی مساعد را برای طالبان به میان آورده تا مناطق مرزی با پاکستان را حیاط خلوط خود بسازند بلکه سبب سؤ اعتماد و بیگانه گی در میان جوامع غیر پشتون نیز گردیده اند. معاهده صلح حکومت ملکی پاکستان با طالبان در دره سوات و نگرانی از بدست گرفتن قدرت توسط هواخواهان طالبان در این کشور؛ زنگ های خطر را برای کنترول کشور هسته یی پاکستان توسط القاعده و گسترش بی ثباتی در منطقه را به صدا در آورده است. ادعای اردوی پاکستانی مبنی بر پاک سازی این دره از طالبان بیشتر شعار و یک شگرد استخباراتی است.

افغانستان اساساً یک کشور اقلیتهاست، بدین لحاظ تلاشهای مکرر برای متمرکز سازی بدون اعمال سرکوب ظالمانه به کمک مداخله خارجی هیچگاه مؤفق نبوده است. متمرکز سازی از لحاظ تاریخی همیشه وسیله یی برای اختناق بوده است. صرف نظر از کارزارهای قبلی، رژیم طالبان خود نیز تلاشی بود برای تحمیل یک هویت فرهنگی مذهبی تک قومی بر دیگران. بناً هر نوع تلاش جدید برای تکرار آن سبب تعمیق مخاصمات بین جوامع عمیقاً انقطاب یافته افغانستان خواهد گردید.

یک ساختار غیر متمرکز سیاسی میتواند سر آغاز بازسازی روابط شدیداً آسیب دیده بین گروه های قومی گردیده، برای افغانها شکل قابل قبولی از دموکراسی را عرضه بدارد. اتخاذ راهکارهای خاص سیاسی از جمله تقسیم مساویانه صلاحیت هاو مسوولیت های اداری و سیاسی کشور از طریق فعال ساختن ساختارهای سیاسی از جمله با صلاحیت ساختن شوراهای ولایتی و اعطا یک سلسله امتیازات اداری به والی ها را نام برد.

درحقیقت آقای کرزی با آزمایش دشوار در افغانستان روبرو است و امر رهبری ملت برای وی که یک چهره کاریزما نبوده و نفوذ قومی آن نیز در سطح پائین قرار دارد؛ چالشی است باز هم دشوارتر.

امریکا و هم کابل درجریان تلاش برای ایجاد یک حکومت فوق العاده متمرکز واقعیتهای سیاسی موجود را نادیده گرفته و بدین ترتیب خواسته یا ناخواسته باعث تشجیع افراطگرایی ملی و مذهبی گردیده اند.

اداره آقای کرزی نگرانی دارد که اگر قدرت و صلاحیت های کشور را برحسب ظرفیت های قومی و اتنیکی تقسیم کند ؛ در حقیقت سند مرگ خود را امضا کرده است؛ در حالیکه بازدهی این کار غیر از آن خواهد بود. مشارکت تمام اقوام در اداره و برنامه های دولت؛ مسوولیت ها را نیز تقسیم کرده ویک قوم از اتهامات مختلف تبرهه میگردد. افزایش دراماتیک حملات بقایای طالبان که در حال مبدل شدن به یک حرکت چریکی فعال بوده و شیوه های بومی جنگ و گریز را به کار میبرند؛ صرف علایمی از شیوع یک مرض خطرناکتر میباشد. طالبان بدون آن که در نتیجه حملات ایالات متحده امریکا و یا دولت آقای کرزی خود را شکست خورده احساس نمایند، به طور فزاینده یی نظامیان امریکایی و قوای بین المللی، پرسونل ملل متحد و کارکنان امداد را مورد حمله قرار میدهند، خاصتاً درجنوب و شرق کشور وقوع فعالیتهای تروریستی به فرآیندی روزمره حتی ساعت وار مبدل شده است.

علایم و گرایشهای نگران کننده

با وجود حمایت ایالات متحده و نیروهای ائتلاف، حکومت کنونی فراتر از کابل موثریت نداشته است، در حقیقت حکومت قادر نیست که با وصف موجودیت بیش از پنجاه هزار پرسونل نظامی خارجی جلو بی ثباتی و نا امنی فزاینده را در کابل بگیرد.

بازسازی افغانستان و قرار دادن آن در مسیر یک دولت مسوولیت پذیر و پاسخگو به نیازمندی های مردم گرچه وظیفه ساده یی نخواهد بود اما نبشته حاضر قصد دارد به جای تبصره روی افراد و شخصیتها بیشتر روی ساختارها و نهادها مکث نماید. به هر صورت همزمان با بروز وضعیت ناگوار در مرکز و برخی مناطق نگرانی از فقدان پیشرفت در بازسازی نیز هرچه بیشتر احساس میگردد. تردید در عمل کردن به تعهدات بین المللی در زمینه بازسازی یک منطق دورانی را دنبال مینماید:

ضعف موجود حکومت افغانستان منتج به بی ثباتی و نا امنی در بخش قابل ملاحظه کشور میگردد در عین حال، نبود محیط مناسب برای بازسازی اقتصاد در آینده به نوبه خود صرفاً به افزایش بی ثباتی می انجامد. حکومت آقای کرزی گرچه از این امر آگاه است که بقای آن در صورت عدم مؤفقیت در عرصه های تأمین ثبات و احیای اقتصادی با چه مشکلاتی روبه رو خواهد بود؛ اما کمتر میل دارد تا جلوی فساد و نفود مافیای اقتصادی را گرفته و شفافیت در مصارف به خرچ دهد.

این تناقض از نظرها به دور نمانده است. برخوردهای فوق الذکر و حرکات مشابه آن مبین این حقیقت اند که ثبات، همگرایی و انعطاف پذیری صاف و ساده در قطار اولویتهای اداره کابل قرار ندارد، به جای آن موضوع تامین امنیت و ثبات به حیث وسیله یی برای تجرید اقتصادی و سیاسی مناطق غیرپشتون و صدمه زدن به مشروعیت رهبران آنان مورد استفاده قرار میگیرد. در نتیجه آنچه حکومت در کابل از آن حمایت مینماید یک پالیسی کابل محوری است و ریشه همه مخاصمتهای سیاسی بین مرکز و مناطق مذکور، در همینجا نهفته است.

تمرکز گرایی (سنترالایزیشن)

مبرهن است که حکومت آقای کرزی مصمم است تا مناطق غیر پشتون و رهبران آنها را زیر فشار مداوم قرار بدهد. انتقال بی ثباتی به نیم دایره با ثبات شمال که زمینه بازسازی ؛ رونق معارف و فعالیتهای بشردوستانه را مهیا کرده ، برای حلقات نشنسلت حاکم بر کابل آنقدر گوارا نبوده سعی میگردد تا به شیوه های مختلف شمال نیز با شلاق بی ثباتی و هرج و مرج طالبانی دردی را احساس کند.

اگر (جنگ سالاران) در مناطق پشتون نشین یا از صحنه کنار رفته و یا با طالبان ملحق شده اند، رهبران منطقوی و قومی در جاهای دیگر به یگانه امید مردمان غیر پشتون در مقابله با اشغالگری وسلطه جویی طالبان مبدل گردیده اند. اگر اقدامات سرکوبگرانه رهبران افغان، اشغال شوروی و سپس رژیم طالبان نتوانست تنوع ملی را نابود سازد و یک دولت مرکزی قوی ایجاد نماید، بعید به نظر میرسد که اداره کابل بتواند به کمک جامعه بین المللی از عهده این امر مؤفق بدر آید.

تمرکز سازی ابزاری برای اختناق

اصولاً باید اولویت درجه یک حکومت افغانستان جستجوی راه ها و شیوه هایی میبود که اعتماد بین جوامع قومی را تحکیم و وضعیت جداً انقطاب یافته و تنش آلود مسایل قومی را آرامش بخشد؛ اما تلاشهای حکومت برای ممنوع قرار دادن عناوین هویت قومی و پافشاری آن بر اقدامات برای کنترول کامل بر مناطق، حاکمیت آن را در مجموع تضعیف نموده است. مناطق به نوبه خود به طور روز افزونی از یک کوشش مقدماتی دیگر در جهت تجربه جدیدی از متمرکز سازی احساس ناراحتی مینمایند.

راهکار غیر متمرکزسازی

در معادله مناسبات بین اقلیتها در افغانستان، کسی که مرکز را در کنترول دارد، کنترول کشور را در دست دارد. به جای تقلیل نقش کابل، امریکا و همپیمانان غربی آن و اداره کابل از یک چنان پالیسی حمایت کرده اند که محرک افراطیون برای تجدید سازمان و مسابقه بر سر کنترول حکومت فعلی در کابل میباشد. در حالی که استراتیژی آقای کرزی مبنی بر تحریکات در مناطق غیر پشتون شاید تلاشی برای تحکیم و توسعه میزان حمایت از خودش در ساحات پشتون نشین باشد، در عمل موصوف نه تنها قادر به تضعیف طالبان نشده است بلکه باعث تقویت انان گردیده است.

مناسبات شدیداً آسیب دیده و تاریخ خشونت میان جوامع قومی میطلبد تا یک فضای بزرگتر سیاسی در افغانستان خلق گردد، انکشاف یک سیاست دو جهتی یعنی تقویت همزمان حکومت درکابل و مراکز قدرت منطقوی در چوکات یک سیستم فدرال یا کانفدرال چنین فضایی را ایجاد خواهد کرد.

به شهادت حقایق مسلم، یک سیستم غیر متمرکز نه تنها بیشتر واقعبینانه است بلکه به مرور زمان به حیث یگانه راه ایجاد یک دولت کارأ، متحد و مستقل افغانی عرض اندام خواهد نمود؛ زیرا به رفع نگرانی هایی خدمت خواهد کرد که موجب اشتعال منازعات بین القومی میگردد.

جنگ بر ضد تروریزم در افغانستان، بیشتر یک نبرد بر سر ایدیولوژی است تا مبارزه بر سر اراضی، گرایشهای خاص فرهنگی، قومی و مذهبی، روابط متقابل پیچیده یی دارند که در شرایط خاص منجر به بروز جریانات افراطی میگردند. پس میدان کارزار در همین نقطه یعنی در ساختار سلطه گرایی یا سلطه جویی باید قرار داشته باشد.

انجماد منابع مالی در مرکز باید در هم شکسته شود، حکومت در کابل باید بداند که امور مالی و اداره سیاسی جاده دو طرفه است و همچنان امریکا باید با آن مناطقی که در ساحات خلع سلاح، اصلاحات و بازسازی مؤفقانه عمل میکنند کمکهای مستقیم مبذول بدارد.

لازم است تا :

۱. در مورد زمان لازم برای ایجاد یک حکومت مؤثر در افغانستان به واقعبینی لازم دست یافت، این یک موضوع دهه هاست نه چند سال موجود. تغییرات جدی با سرعت فزاینده و به ابتکار نهادهای تهدابی روی دست گرفته شود.

۲. شیوه حل معضلات در سطح منطقوی نباید به نفع یک برخورد مرکز گرایانه تخریب گردد که در نتیجه یی جز رکود و افزایش ضدیت با حکومت در کابل نخواهد داشت.

۳. ساختارهای اخیراً منحل شده منطقوی یا زونی که در کارزار ضد تروریزم مؤفقانه کمک نموده اند به مثابه وسایل مؤثر مقابله با فعالیت های روز افزون القاعده و طالبان دوباره احیا گردد. * اشتراک اتحادیه های تجار و متشبثین خصوصی در تصمیمگیری های محلی تشویق گردیده و به آنان فرصت اشتراک در پروژه های باز سازی داده شود.

۴. اصلاح سیستم قضایی در سطح مناطق و ولسوالی ها به منظور ارتقای مؤثریت محاکم محلی با درک این موضوع که اصلاحات به چوکاتهای زمانی وسیعتری نسبت به آن چه که معمولاً تصور میشود احتیاج خواهند داشت.

۵. آموزش پولیس محلی و واحدهای نظامی در سطح ولسوالی و منطقه. آموزش برای اردوی ملی نباید صرفاً در کابل بلکه همچنان در سطح مناطق با اشتراک رهبران مناطق مذکور صورت گیرد که باز هم به زمان بیشتری از آن چه اخیراً اعلام شده است؛ محتاج خواهد بود. از لحاظ تاریخی اردوهای ملی بعضاً به جای اردوهای اشغالگر استفاده شده اند، بدین لحاظ تعیین حدود و ثغور عملکرد اردوی ملی از مسایل اساسی میباشد.

۶. همکاری اقوام مختلف در سطح هر منطقه و در بین مناطق مختلف.



نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا