اینجا من وارد بحث تاریخی و حقوقی نمیشوم چون دراین موارد مقالات زیاد ازطرف دوستان و بسیاری از دانشمندان ما نوشته شده ویقیناً ازنظرخوانندگان عزیزهم گذشته اما من میخواهم مسله دیورند را از زاویه دیگرکه کمترمورد بحث قرارگرفته به نقد بکشم تا باب جدید را در چگونگی درکِ منافع ملی کشور درقبال سرحد دیورند گشوده باشم.
همه میدانیم که درگذشته امپراتوری استعماری بریتانیا دراکثر مستعمرات خود دست به چنین عمل تفرقه انگیز زده و اکثر کشورهای را که یکروز تحت اشغال داشتند بسیار دقیق و محاسبه شده امروزمحکوم چنین سرنوشتِ هستند ٫ زیرا ایجا د اختلافات سرحدی بین کشور های همسایه دراستراتیژی سیاسی نظامی بریتانیا منحیث دستورالعمل کاری قرار داشت تا دشمنی دایمی و اختلافات حل ناشدنی بین کشورهای همسایه ایجاد کند ۔ افغانستان هم از جمله کشورهایست که از گزند این طرح استعماری در امان نمانده و ازسالیان متمادی رنج سردرگمی و نابسامانی های حاصله از آنرا میکشد زیرا ازسال ١٨٩٣ بدینسو حدود سرحدات افغانستان با همسایه جنوبی یعنی پاکستان لاینحل بوده و حکومت های هردو طرف دیورند از آن بهره برداری سیاسی خویش را نموده اند واما دراین میان اقوام هردو طرف دیورند ازچندین نسل بدینسو بازنده اصلی و قربانی سیاست ها استفاده جویانه دولت های خویش بودند که موجودیت ابتدایی ترین وعقب مانده ترین سیتم اداره زندگی یعنی نظام قبایلی دراین مناطق گواه مدعا ماست.
ظاهراً قرار داد که از طرف امیر عبدالرحمن خان امضاء گردیده بود و اگر بپذیریم که مدت اعتبار آن هم صد سال بوده که این هم معلوم و مستند نیست ٫ ویا حداقل افغانستان درزمینه اسناد دراختیار ندارد ٫ حالا از آن زمان تا اکنون حدود صد وشانزده سال میگذرد و درجهت حل آن هیچ طرح مشخص و عملی که مورد قبول هردو جانب باشد اراهه نگردیده ویا حداقل یکبار هم نظرخواهی از آراء مردم مناطق مورد اختلاف دراین مدت صورت نگرفته که آنها چه میخواهند؟
همچنان باید یاد آورشد درزمان استقلال افغانستان که هنوز دولت بنام پاکستان به وجود نیامده بود امان الله خان با مسکوت گذاشتن مسله دیورند غیرمستقیم آنرا تائید نموده بود ٫ به هرحال اگر از گذشته بگذریم و به زمان حال فکر کنیم متوجه میشویم که امروز کشور ما در وضعیت نهایت سخت واسفبار قراردارد تمامی ساختار های اقتصادی و نظامی کشوراز اثرتداوم جنگها ی طولانی بکلی ازهم پاشیده وازسوی دیگر همه میدانیم که محور اصلی جنگ موجود ومراکز اکمالات لوژستیکی و تداوم آن در داخل پاکستان قرارداشته و ای اس ای با استفاده ازعدم موجودیت سرحدبین هردوکشور جنگ را در داخل افغانستان شعله ور نگهداشته است.
خوانندگان عزیز با این مقدمه برمیگردیم به اصل موضوع مورد بحث ٫ آروزی من این است که برمسله نه با احساسات بلکه مدبرانه و با تعقل و تفکر که جنبه های عملی داشته با شد و برای بیرون رفت از بحران ما را کمک کند فکر کنیم ٫ بیائید بادید وسیع هر یک با جرئت نظریات و استدلالات خویش را اراهه کنیم زیرا شرایط وزمان ایجاب میکند تا با ب جدید در مورد با استدلال و منطق گشاده شود ٫وفکر کنیم که آیا رسمیت داشتن سرحد به نفع ماست و یا حالت سردگمی موجود.
تفکر بر معضلات کهنه با دید جدید و درک ایجابات زمان:
امروز برهمه گان معلوم است که جغرافیای سیاسی کشور ها به غیر از حدود و مرزهای قومی ونژادی آنهاست ٫ اقوام و نژاد های مختلف در سراسر جهان زندگی میکنند که دولت ها نمیتواند آنها وپیوند های کلتوری و فرهنگی شان را از هم جدا کند گرچه هروز یکه میگذرد با پیشرفت جوامع بشری ارزشهای قومی ٫ نژادی ملی و ۔۔۔ کمرنگتر شده میروند در عوض ارزشهای جدید از قبیل حقوق بشر و دیموکراسی وغیره جانشین آنها گردیده و بسیاری از مفاهیم اجتماعی سیاسی جوامع بشری دیگر در قالب تعریف های ساده دیروزی نمیگنجد بگونه مثال اگر درزمان سلطان محمود زندگی میکردیم اعظمت وبزرگی شاه را درلشکر کشی ها و افتخارات وشان شوکت اورا در شمشیرزنی ها وجمع آوری غنیمت ها میددیم و میستودیم چنانچه که بسیارِاز مورخان ستوده اند! ویا شاید تا به دیروز احمدشاه ابدالی و فتوحات وی از افتخارات ما بود اما رشد وتکامل جوامع بشری بگونه درحال شکل گیریست که وجدان وخرد جمعی انسانها دیگر هیچ جنگجو و متهاجمی را تائید نخواهد کرد بلکه محکوم ونفرین هم خواهد نمود ۔ این تغیر مفاهیم و درک جدید از ارزشها را درابعاد مختلف زندگی بشری روز تا روز عمومیت میابد وحتی درادبیات سیاسی وقالب های اجتماعی هم تفاسیر و معانی جدی وجدید دارد ظهورمیکند که درگذشته معمول و مروج ویا حتی مفهموم نبود کاروان تمدن سراحدات کشور ها را درنوردیده وجهان را با هم نزدیک ساخته و تحولات جدید را در عرصه های مختلف بوجود آورده ٫امرو ز برخلاف دیروز حُکام دیگر حاکم مطلق نبوده و مردم هم دیگر رعیت به معنای دیروزی آن نیستند حقو ق وحدود صلاحیت ها ومسولیت های هرکدام مشخص است وظیفه دولتمرادان دیگر تنها بستن و کشتن و زندانی کردن نیست بلکه تامین خدمات و ایجاد تسهیلات وفراهم نمودن امکانات بهترزندگی برای شهرواندن جزلواحی ووظایف کاری دولتهاست با تامین دیموکراسی در جهان هروز نقش مردم درتصمیم گیری پُررنگتر و خودکامه گیِ و استبداد حُکام کم رنگتر شده میرود امروز معنای خطوط سرحدی دیگر مثلی گذشته دیوارهای فزیکی نیست بلکه خطوط حقوقی وسیاسی است هیچگاه نقش جداکننده اقوام دوطرف سرحد را ندارد بلکه مشخص کننده هویت شهروندی شان است پیشرفت سائینس وتکنالوژی همه را بسوی جهانی شدن میکشاند تفکر دهکده جهانی دارد روز تاروز نفوذ خویش را عملا پراگنده میکند که بهترین نمونه آن ارویای واحد است ۔ اومانیزم و حقوق بشر امروز از نظر تیوری جای برای نشنلیزم و دیگر ایزم های از این قبیل با قی نگذشته و بر مفهوم آنها خط بطلان کشیده ۔ تاریخ سرزمین های مختلف و چگونگی تغیرمرز ها و حدود جغرافیای کشور ها همیشه در امتداد زمان متغیر بوده و نام های متعد د کسب نموده مثلاً پدران ما فرزندان سرزمین بزرگ بنام آریانا بودند که بعدا خراسان و بلاخره امروز به نام افغانستان خلاصه گردیده اما فراموش نکنیم این تخلیص مکانی است نه کلتوری و تاریخی ٫ وقتی صحبت از آریانا کهن به میان میاید جغرافیای خیلی عریض را در بر میگرد که تاریخ کشور های زیاد را احتوا میکند ٫ بعداً در امتداد زمان مامی بینیم که در این سرزمین طویل و عریض دولت های مختلف به وجود میایند از قبیل هخامنشیها ٫ مقدونیها ٫ کوشانی ها و یفتلی ها و بلاخره تامین حاکمیت عربها ٫ ترکها ٫ مغلها ٫ ترکمنها که همه و همه در زمان های معین ظهور وافول خود را داشته اند و امروز همه مبدل به تاریخ گردیده اند.
پشتون ٫ تاجک ٫ ازبک ٫ ترکمن ویا هزاره همه نام های اقوام اند نه مرز های امتیاز ویا تبعیض ما همه بشریم وبین انسانها تفاوت وجود ندارد٫ اعتقاد برنژاد برتر وخون پاکتر حرف های بی مورد و آمیخته با جهل گذشته هاست ما قبل از آن که تفاوت خونی داشته باشیم ٫دچار تلقینات روحی و روانی هستیم ما را نه نژادهای ما بلکه منافع ما از هم دور ویا نزدیک میکند دشمنی ها سیاسی است نه ذاتی ماهرگز اثبات کرده نمیتوانیم که واقعاً وارثان اصلی این خطه کیها هستند ٫ پشتونها ٫ تاجیکها ٫ ازبکها یا ترکمنها همه فرزندان این مرزبوم اند و پداران مان دراین مناطق زندگی میکرده اند.
دراین عصرخیلی ساده لوحی وبیخردی است که ماوقت ضایع کنیم واسناد تهیه کنیم که مثلاً فلان قوم وارث اصلی وفلان قوم مهاجراند این حرفها مفت چرندیات بیش نیست واقعیت آنست که درمقابل ما قرار دارد واقوام مختلف دراین کشور منحیث شهروند زندگی میکنند.
درجهان پیشرفته سرحدات کشور ها وجود فزیکی شان را در زندگی روزمره مردم بکلی از دست داده میرود ٫ شما سفر کنید از دنمارک به المان ٫ از آنجا به هالند ٫ بلژیک ٫ لوکزامبورگ ٫ اطریش ٫سویس ٫ فرانسه ٫ایتالیه وهسپانیا اصلاً وجود سرحد را احساس نمی کنید این نه تنها از اثر اتحاد اورپا بلکه از گذشته برهمین منوال بود در مناطق سرحدی المان و هالند سرویس های شهر ی در رفت آمد است بطور مثال ایستگاه اول آن از یک قریه داخل المان شروع میشود ٫درقریجات داخل هالند دور میزند و مردم برای خرید و دیگر کارهای روزمره شان رفت وآمد میکنند و حتی سوال بین کس مطرح نیست که این سرویس ها ویا دریوران ویا راکیبن آنها کیها هستند ٫ المانی ویا هالندی اصلاً قابل تفکیک نیستند اما دراین میان یکنفر بدون هویت المانی ویا هالندی وجود ندارد وهیچگونه خلاء اداری دیده نمیشود اما زندگی اجتماعی و کلتوری کاملاً هماهنگ ومشترک بین شان جریان دارد پس گفته میتوانیم که خطوط سرحدی ویا دولت های دوطرف سرحد نمیتوانند مردم را از نظرکلتوری و فرهنگی ویا حتی زندگی با همی جدا سازد این درست یگانه دلیل است که سیاسیون استفاده جودرافغانستان مطرح میکنند که گویا به رسمیت شناختن خط دیورند اقوام دو طرف سرحد را از هم جدا میسازد.
واما درمناطق سرحد ی ما با پاکستان!
حداقل فعلاً ما نمیدانیم که این مناطق متعلق به کدام کشور است وقتی رحیم شاه آواز خوان پشتو زبان بکابل میاید میگوید من افغانستان را چون وطن خود احساس میکنم وی حق دارد چنین بگوید چون ریشه حرف اش از عمق عواطف و احساسات فرهنگی اش سرچشمه میگرد و فرهنگ و زبان مشترک را در هردو طرف دیورند میبیند اما وقتی از مملکت اش حرف میزند بسیار به سادگی میگوید وی پاکستانی است اما اگر قاضی حسین احمد ویا جنرال حمیدگل و همسال آنها میگویند پشتون های هردو طرف سرحد همه یکی اند اینجا دیگر مسله رنگ و بوی سیاسی دارد نه کلتوری و فرهنگی یا حتی قومی وملی چون آنها کسانی اند که نان و نام زندگی سیاسی شان با اسلام آباد و سیاست های کشور بنام پاکستان گره خورده ٫ همسال آنها را اگر شخصیت های سیاسی منطقه بنامیم فلسفه وجودی شان زاده دستگاه سیاسی اسلام آباد است آنها ملت واحد پشتون را به گونه یی نگاه میکنند که دساتیر دولتی شان از اسلام آباد صادر شود حتی در مبارزات عوامی ملی نشنل پارتی هم از زمان عبدالغفار خان تا به امروز هم اگر ادعایی وجود داشته مبنی بر خودمختاری پشتون ها و بلوچ ها بوده و هرگز هیچ کسی از آنها ادعا نکردند که ما حکومت واحد را میسازیم که پایتخت آن کابل باشد زیرا هرگز رهبران آنطرف دیورند خود شانرا جدا از اسلام آباد و سیاست های دولت پاکستان تصور کرده نمیتوانند ٫ آنها یکه خط دیورند را نمی پذیرند با ید متوجه شوند که حدود یکصد شانزده سال از ارتباطات مردمان آنطرف دیورند با دولت مطبوع شان یعنی پاکستان میگذرد٫ چگونه همه یک شبه افغانستانی شده میتوانند دوستان فراموش نکنید اینجا منافع و قدرت سیاسی مطرح است ٫ قوم و قبیله وسیله تحمیق عوام درهردو طرف دیورند است ٫همین اکنون طالبان که از خیبراجنسی وکورم اجنسی ودیگر مناطق سرحدی درداخل افغانستان دستگیرمیشوند دررادیو و تیلویزیون کابل بنام پاکستانی محاکمه میگردند پس این نشان میدهد که دولت ها هردو طرف دیورند از وجود مردم آن مناطق استفاده ابزاری میکنند درجهت اهداف سیاسی شان و قربانی این سردرگمی ها بازهم پشتونها وبلوچها هردو طرف سرحد اند.
آنها که خط دیورند را قبول ندارند معلوم نیست بنام غرور و غیرت افغانی و هم خونی سنگ کی را بسینه میزنند این کشور در طول تاریخ قبظ وبسط های فراوان سیاسی را متقبل گردیده که اگر ما به اعظمت تاریخی و تاریخ حدود سرزمین خویش برگردیم آیا میتوانیم آریانا ویا خرسان ٫ را باهمان حدود جغرافیایی وحاکمیت واحد احیا کنیم آیا ما میتوانیم پنج ده را دوباره داشته باشیم آیا ما میتوانیم برگشت نموده مشکل سیستان ٫ مرو و بلوچستان را دوباره مطرح و راه حل عادلانه تر ایجاد کنیم.
یکصد شانزده سال از عمر خط دیورند میگذرد ودر این مدت دولت مردان که ادعا دا پشتونستان زمونژ را داشته اند چه کرده اند ؟ جز بخاطر حفظ قدرت خاندانی شان با شعار های دورغین امتیازات بریک عده نمایندگان دورغین و استفاده جو داده اند که آنها همیشه از هردو طرف دیورند پول گرفته و آتش اختلاف را دامن زده اند و مردم مظلوم شان را تحمیق نموده درروابط اجتماعی اقتصادی نهایت کنهه و قرون اوسطایی یعنی روابط قبایلی نگهداشته اند و جلو رشد و آگاهی و شعور سیاسی شانرا گرفته اند و آنها را از تمدن دور نگهداشته اند ٫ پس تکرار میکنیم بیا ئید دنبال راه حل واقعی باشیم راه حل که هم معقول با شد و هم عملی ٫ اقوام ساکن افغانستان همه گل های یک باغ اند و از هم نه جدایی دارند و نه یکی بردیگر برتری دارند ٫ رسمیت یافتن سرحدات حدود صلاحیت ها ومسولیت های دولت ها را تعین میکند و بازندگی اجتماعی و کلتوری و عنعنات مردم و اقوام هردو طرف سرحد کاری ندارند.
ضرورت به رسمیت شناختن خط دیورند:
امروز بعد از این همه تحولات و تغیرات که درچند دهه اخیر در افغانستان و جهان اتفاق افتیده و بخصوص بعد از یازده سپتامبر و سقوط صدام حسین و طالبان وهمچنا ن رشد سریع و سرطانی القاعده ما را و سرنوشت کشور مارا به نقطه رسانیده که پررنگ شدن ویا کمرنگ شدن خط دیورند دیگر از یک اختلاف ساده سرحدی گذشته بحران تروریزم و ناامنیتی جهانی را در بطن خود جاه داده و به واقعیت تبدیل به سرطان گردیده که دارد تمام تار وپود نظامی ٫ اقتصادی وسیاسی جامعه جنگ زده و برباد رفته ما را از هم میپاشد زیرا سیاست مداران پاکستان اوضاع را به نفع خود چنان سامان داده اند که بار گناهان و خیانت های سیاستمداران پنجابی و سندی را باید ساده لوحانه مردمان پشتون وبلوچ هردو طرف دیورند بپردازند٫ چنانچه هرروز مورد بمباردمان قرار گرفته و کشته و زخمی میدهند موجودیت قوای ناتو از یک طرف و سردگمی و عدم موجودیت طرح مشخص در زمینه حل بحران از سوی دیگر عواقب غیر قابل پیش بینی را در منطقه ایجاد نموده و وضیعت امنیتی را به بحرانی ترین حالت آن رسانیده ٫ فلسفه وجودی دولت ٫ شورا و قانون اساسی افغانستا ن از اثر عدم موجودیت مرزهای جنوبی و جنوب شرقی مورد سوال قرار گرفته و تمام ملیت های ساکن افغانستان دارد قربانی غرور بیجا و پشتونوالی عده یی مغرض و استفاده جو میگردند وبا تحمیق مردم آب را گل آلو نموده میخواهند قدرت ونفوذ سیاسی شان را حفظ کنند در حالیکه پاکستان زیراکانه رسما به افغانستان و کرزی کشت شاه وزیری داده چنانچه بارها پرویز مشرف تمام دستگاه رهبری افغانستان را به مثابه شتر مرغ که هیچ طرف قضیه را نمی پذیرند تشبه نموده بود ٫ حرف جنرال مشرف درسال ٢٠٠۶ در پارلمان اروپایی و هم در واشنگتن چنین معنی میداد که بر اساس داعیه عدم پذیرش خط دیورند پس این افغانستان است که باید جوابگوی تمام خواسته و حقوق طالبان و تفکرات سیاسی شان باشد ٫استراتیژی پاکستان از پشتون دانستن طالبان و حمایت آن کشور از آنها این است پس افغانستان و دولت افغانستان درکجای این بازی سیاسی و استراتیژی شیطانی پاکستان قرار دارد بپذیریم پاکستان با ما هم نوا گردید سرزمین های را که افغانستان ادعا میکند دوباره برگرداند معلوم دار سرزمین خالی از سکنه که تحویل ما نمیگردد حتمالاً با بیشتر از چهارده ملیون نفوس آنها که از صد و شانزده سال بدین سو نسل د ر نسل خودشان را پاکستانی میدانند و از دسترخوان پاکستان تغذیه شده اند با ید تابعیت افغانستانی کسب کنندآیا این عملی است وافغانستان ظرفیت چنین تحول را دارد٫ از کجا معلوم که کابل در مقابل اسلام آباد مقاومت کرده بتواند و پایتخت با قی بماند ٫ درحالیکه ماهمه میدانیم و مثل آفتاب روشن است که تمامی بدبختی ها وریشه جنگ موجود در امتداد و آنطرف خط دیورند قرار داشته و دارد و پاکستان هرگز اجازه نمیدهد که نظم وامنیت و زمینه باز سازی دوباره در افغانستان مساعد گردد ٫ زیرا اگر چنین شود معلوم دار مقدمات آتش را که طی سالیان متمادی برای نابودی افغانستان چیده دامن خود اش را خواهد گرفت و شعله های آن تمام هست بود پاکستانرا خواهد سوخت (خوانندگان عزیز این مقاله درسال٢٠٠۶ نوشته شده بود).
اما من نمی دانم که دولت مردان ما چه وقت بر سرعقل خواهند آمد و با دیپلوماسی فعال از فرصت طلایی که بوجو د آمده در موجودیت نیروهای بین المللی استفاده خواهند نمود وبا تبادله امتیازات سیاسی مشکل سرحدی را برای همیشه با پاکستان حل خواهد کرد زیرا همه میدانیم که داشتنن یک راه ترانزیت بین المللی جهت اتصال افغاستان به بحر واقعاً تامین کننده منافع ملی است نه لجاجت و گوپاره کردن یا ضد ونقض و مغرضانه و سلیقه یی صحبت کردن.