استبداد یا دموکراسی؟
یکی از بحث های مهمی که بعد از حادثه یازدهم سپتامبر و حضور جامعه جهانی در افغانستان بر سر زبانها است و تا حدی جنبه علمی را به خود گرفته است، موضوع چگونگی نهادینه شدن نظام دموکراسی در این کشور است.
برخی از آگاهان امور بدین باور اند که رفتن به سوی دموکراسی در کشور سنتی ای مانند افغانستان که حتا دین در خدمت سنت های قومی و قبیلوی بوده است، یک تجربه ناکام است که در فرجام به ناکامی می انجامد.
این نظریه بیشتر برجنبه احساسات و عواطف متکی بوده و کسانیکه آن را دنبال می کنند، روی اینکه کدام نظام سیاسی ای می تواند در کشور حاکم شود، نیاندیشیده اند.
گروهی از کارشناسان با مطالعه نظام های سیاسی گذشته، نظام سیاسی کنونی را بر اصول و معیارهای دموکراسی با در نظرداشت ارزش های اسلامی و سنت های قبیلوی خواهان اند و قلم و زبان خویش را در این راستا به کار انداخته اند.
البته عده ای دیگر، از نظام اسلامی سخن می گویند که آن هم در حد یک شعار سیاسی می توان بود.
یگانه نظریه ای که قابل قبول برای مردم افغانستان، جامعه جهانی و کشورهای ذیدخل در سیاست این کشور بوده و عملاً کار روی آن جریان دارد، همان نظریه دوم است؛ به دلیل اینکه تا وقتی سنت های قرون وسطایی که به هیچ وجه نه با دین مقدس اسلام سازگاری دارند و نه با نظام سیاسی دموکراسی، از بین برده نشوند، دستیابی به یک اداره مستحکم ملی و با ثبات در منطقه غیر ممکن پنداشته می شود.
مشکل اساسی نظام سیاسی کنونی به رهبری آقای کرزی در این است که وی تلاش دارد تا استبداد قبیلوی را با دموکراسی آشتی داده و از خلال آن نظام سیاسی ای بسازد که در هیچ قاموسی مدل آن وجود ندارد.
این تجربه ای است که در طول هفت سال و اندی، علی رغم اینکه معضله ای را مرفوع نساخته است، مشکلات سیاسی و اجتماعی، بیشتر از پیش افزایش یافته و کشور به سوی یک بحران گسترده حرکت کرده است.
اکنون در آستانه دومین انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای ولایتی، این تجربه ناکام یکبار دیگر از طرف آقای کرزی تکرار می شود تا فقر و بیکاری، اختلاس و فساد اداری، قتل و خونریزی، زورگویی و قانون شکنی، کشت و تولید مواد مخدر و ده ها امراض اجتماعی و سیاسی دیگر، بیشتر از این، ملت را بیازارد و باز هم به جای شایسته سالاری در عزل و نصب مامورین دولتی، واسطه و شناخت نقش داشته و تجاوز به حقوق مظلومین و مستضعفین از طرف زورمندان ادامه داشته باشد.
این ایتلاف ها زمینه سرقت های مسلحانه، اختطاف تاجران و اشخاص ثروتمند را بیشتر از پیش مساعد ساخته و برای اشخاص زورمند تفهیم می کند که راه رسیدن به قدرت، تشویق و حمایه باندهای اختطاف چی، قاچاق بر، دزد و افراد اوباش و خیابانی می باشد که بتوانند امنیت شهرها را اخلال کنند.
راه نجات ملت شریف افغانستان که همواره از دست سیاست پیشه گان ظالم رنج دیده اند، این است که این بار در انتخاب خویش غور و دقت به خرچ داده و باور داشته باشند که با عزم راسخ و اراده ایمانی و وجدانی شان می توانند مسیر سیاسی کشور را تغییر دهند.