خبر و دیدگاه

چرا رییس جمهور افغانستان باید “باز” یک پشتون باشد؟

 

در یک کشوری کثیرالملیت با اقلیت های قومی چون افغانستان، تفکر حکومت قومی از قرنها به این سو وجود داشته، همواره سعی در جهتی به خرچ داده شده، تا نوعی حکومت قومی را با تسلط سیاسی-فرهنگی یک قوم بر سایری اقوام ساکن تحمیل گردد. تاریخ این سلطه جویی بر بنیاد وحشت و آدم کشی استوار بوده، تا آن حد که امیرعبدالرحمان خان پشتون تبار، هزاره ها را بر دهن توپ می بست، بر دختران شان توسط مردان پشتون تجاوز جنسی صورت گرفته، به کنیزی برده میشد، و خانه و زندگی شان تاراج میگردید. حتی این تفکر سلطه خواهی و قوم پرستی در دوران حکومت امیر امان الله خان، که در اصلاحگری و ترقی خواهی شهرت دارد، هم نمایان شده بود: در میان سایر نظامنامه های او، نظامنامه ای به نام “نظامنامه ناقلین به سمت قطغن” داشت. اینکه بعد از حکومت چند ماه امیر حبیب الله کلکانی- یک پادشاه فارسیوان- چی تصفیه کاری ها، جنایات و اعمال غیر انسانی در شمال کابل بالای اقوام غیر پشتون رخ داد، از یاد نرفته، لذا ضرورت به یاد آوری آن درینجا نیست.

هدف این نبشته مکث بالای این روند سیاسی یک تکی است که تاثیراتی گستردیی بالای تامین عدالت اجتماعی و انکشاف و ترقی دریک کشور” کثیر الملیت با اقلیت های قومی”، که ضمنآ همواره تحت تاثیر ممالک خارجی بوده (بخصوص: انگلیستان، روسیه و امریکا)، وارد میکند. سعی نویسنده ی این سطور درین است که بنابر نظر داشت حساسیت این موضوع، تکیه بالای حقایق سیاسی-اجتماعی کرده، تحلیل خود را ارائه کند. نسبت به داغ بودن موضوع انتخابات ریاست جمهوری درین روز ها، نویسنده موضوعی “چرا رییس جمهور باید باز یک پشتون باشد” را درین کدر ارزیابی میکند.

مهلت ثبت نام نامزدان ریاست جمهوری وشوراهای ولایتی کشور ساعت ۵ بعد از ظهر روز جمعه ۱۸ ثور ۱۳۸۸ به پایان رسید. طبق گزارش های نشر شده، تعداد نامزدان به ۴۴ رسیده است. اگر از عینک اتنیکی به آن نظر بی اندازیم میتوان گفت که یک لیست نسبی ملی است: از بشر دوست هزاره گرفته، تا اکبر بای ترکتبار، اشرف غنی احمد زی پشتون، لطیف پدرام تاجیک،.. شاید بگویی، چی یک دیموکراسی و عدالت.

چندی پیش به یکی از شبکه های مربوط به افغانستان که از امریکا نشر میشود، نگاه میکردم. گرداننده ای آن – یک پشتون تبار مربوط به شاخه محمدزایی- با لحن تمسخر آمیز چنین اظهاری در باره نامزدی بشر دوست کرد: “آقای بشر دوست یک شخصی خوب است، ولی چانس پیروزی او در انتخابات ریاست جمهوری وجود ندارد…” و بدتر از همه، گرداننده مذکور”هزاره بودن” بشردوست را یک مانع اساسی و جدی برای پیروزی او در انتخابات می پندارد، و این را بدبختانه بحیث یک واقیعت اجتماعی هم قبول میکند. این اظهار تبعیض آمیز- که در قرن۲۱ با تمام قوانین انسانی و بشری در تضاد است- را میتوان از دو زاویه تحلیل کرد:

الف: رییس جمهورافغانستان فقط یک پشتون تبار میتواند باشد و بس. اگر رییس جمهور تاجیک یا هزاره یا ترک تبار باشد، پشتون ها بدون در نظر داشت سلیقه های فکری و خصومت های بین القومی شان، همه دست به دست هم داده برای سرنگونی حکومت غیر پشتون- حکومتی که رییس جمهور آن غیر پشتون باشد- قیام میکنند. به این نوع طرز فکری “برتری خواهی اتنیکی” در کتاب خالد حسینی (کاغذپران باز) هم اشاره شده است: “افغانستان کشور پشتون هاست، اصل افغان ها پشتون ها اند.” اظهار گرداننده تلویزیون مذکور را هم میتوان درین قالب تحلیل کرد. او بدون شک، برای مشروعیت دادن چنین فکر برتری خواهانه، آنرا به یک واقیعت اجتماعی تبدیل کرده، تا “حکمرانی تک تباری” در یک کشوری کثیرالملیت-اقلیت ها اتنیکی تداوم یابد، که کشور را سرانجام در بحران های وخیمتری غرق خواهد کرد.

ب: اگر فرض کنیم که گرداننده با اظهار آن چنین هدفی تبعیض آمیز نداشته، بلکه کوشش کرده تا مشکل جامعه ی ما را انعکاس بدهد. درین صورت هم نمیتوان چنین اظهاری را درست تلقی کرد. چرا؟ اگر چنین ذهنیتی هم موجود باشد- که یک هزاره، تنها بخاطر جرم(؟) هزاره بودن اش، رییس جمهور شده نمیتواند- وظیفه ی رسانه ها و بخصوص انعده ارگان های ترقی و عدالت خواه است تا بر ضد این طرز فکر پوسیده غیر انسانی و قبیله ای  اقداماتی جدی نمایند، سعی نمایند تا اذهان انعده افراد را روشن بسازند. بنظر نویسنده، این روشن سازی و حرکت در جهت عدالت و برابری بخصوص فرض آن گرداننده محمد زایی و هوادارخاص خاندانی شاهی است، زیرا آنها بودند که یک جمعیت مردم ما را بنام هزاره تحقیر و توهین کرده، در حاشیه رانده و حقوق شهروندی شان آنها را سلب کردند. پس اگر گرداننده تلویزیون مذکور، یک کمی مسوولیت پذیر میبود، هرگز چنین اظهاری ضد انسانی و تبعیض آمیزی را نمیکرد.

دراکثری موارد، یکی از دلایلی که برای حمایت از همان طرز فکر”برتری خواهانه” صورت میگیرد، مسئله اکثریت-اقلیت است. در قدم اول باید یاد آور شوم که تا هنوز هیچ نوع نفوس شماری رسمی وقابل اعتبار در سطح کشور صورت نگرفته، که به اساس آن  نتیجه گیری کرد که کدام گروه اتنیکی واقعآ اکثریت را تشکیل میدهد و کدامین اقلیت ها را. البته ارقام ضد و نقیص در مطبوعات نشر شده، که دارای هیچ نوع اساس علمی و مستند نیستند. ولی بازهم یک مشخصه ی مهم را در اکثریت آنها میتوان سراغ یافت: در افغانستان هیچ گروپ اتنیکی بیش از ۵۰ در صد تمام نفوس را تشکیل نمیدهد، که به آن “اکثریت” خطاب گردد. تازترین بررسی که درین راستا صورت گرفته، ابتکار پنج ساله ای (۲۰۰۹-۲۰۰۴) شبکه های جهانی بی بی سی، ای بی سی امریکایی و تلویزیون دولتی جرمنی ای ار دی است، که ارقام نشر شده آن قرار ذیل است: پشتون ۴۱  فیصد، تاجیک ۳۸ فیصد، هزاره ۱۰ فیصد، ازبیک ۶ فیصد، ترکمن ۲ فیصد، نورستانی ۱ فیصد،…

در صورتی که پشتون ها اکثریت را تشکیل نمیدهند، پس چنین ادعی برتری خواهانه آنها از کجا سرجشمه گرفته است؟ اگر از لحاظ تاریخی بگویم، اولین ساکنین افغانستان، در شمال افغانستان جایگزین بودند، نه در جنوب؛ اگر بگویم که پشتون ها اکثریت قشر باسواد ها را در کشورما تشکیل میدهند، این گپ هم در اصل برعکس است؛ اگر بگوییم که زبان پشتو، به مقایسه با زبان فارسی-دری غنیتروفراقومی است، این هم نادرست است؛ اگر بگویم که سطح زندگی پشتون ها در اوسط نسبت به مردم غیر پشتون در افغانستان بلندترو بهتر است- ار لحاظ اقتصادی، این هم صحت ندارد. پس وقتی که آنها از لحاظ فرهنگی، تاریخی، اقتصادی، وجغرافیایی کدام برتری ندارند، پس چی باعث شده، که آنها حکومت را از آن خود میدانند، و اکثریت بزرگ کشور تا بحال به دول آنها می رقصند؟

بدختانه حکمرانان پشتون تبار در دولتداری و اداره هم کدام شایستگی از خود هم نشان نداند: افغانستان فعلی که در بی سوادی، غریبی، بی ثباتی، زن ستیزی، کشت مواد مخدر، وحشت و افراطیگرایی، انتحاری، در سطح جهان بینظیر است، محصول دولتداری، غیرت افغانی، و وطن دوستی ایشان است. دور نرفته، اگر به بی کفایتی رییس جمهور کرزی، با کابینه ای یک رنگ اش، نگاه بی اندازیم، درمیابیم که بنابر توجه و حمایت جامعه جهانی، برعکس افغانستان  دچار  مشکلاتی وخیمتری شد، از قبیل: رشد فساد اداری، معرفی بازار آزاد در کشوری که از قانون و تطبیق قانون خبری نیست، تشکیل بلاک های سیاسی به اساس قوم و نژاد، رشد فاصله میان غریب و پولدار، …

خلاصه چی باید کرد؟

برای اینکه حکومت را بتوان از شر سلطه خواهی و قومگرایی نجات داد، که سرنوشت فعلی افغانستان سپاسگزار و مدیون سیاست ها قومپرستانه آنعده زمامداران است، باید در قدم اول تمام اقوام افغانستان (چی هزاره، چی تاجیک، چی پشتون، چی نورستانی، چی ترک،..) برای یک فردای نوین، فردای که از آن بوی عدالت و برابری و همزیستی برخیزد، و برای نجات کشور خود، اتحاد و اتفاق کنند، و سپس از یک نامزد مستقل و مردمی – بدون در نظر داشت نوعیت قوم او – البته با در نظر داشت برنامه ی کاری او، حمایت کنند. و هرگز به روندی تبعیض آمیزی “رییس جمهور پشتون، معاون اول تاجیک و معاون دوم هزاره” که در فرهنگی سیاسی ما در شکل گرفتن است، سر ندهند. مبارزه و پیکار علیه بی عدالتی اجتماعی، رسالت هر شهروند اگاه و مسوولیت پذیر و وطندوست است. افغانستان کشور همه اقوام ساکن آن است؛ هیچ قومی از قومی دیگری برتری ندارد، و هیچ فرهنگی و زبانی بهتر از فرهنگی و زبانی دیگری نیست.

ای ملت با فرهنگ و تاریخ کهن،

برخیز،

برخیز قیام عدالتخواهانه ی ابومسلم خراسانی را دو باره زنده کن.

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا