شعر

  • ظلم امریکا

      عـقـد آمریکا و طالب ظلم را بنیاد کرد چون امارت را تنور جور و استبداد کرد کشور باستانی ما…

    بیشتر بخوانید »
  • اندیشۀ عالی

      سحـر در بـزم رنگین شـفـق مسـتانه می رقصد به گرد اشک شمع سوختکان پروانه می رقصد طبیعـت کار خـود…

    بیشتر بخوانید »
  • فصل های سوختهٔ عشق

    نکند از دلت آهنگ بهاری  رفته‌ست؟ فصل گل نغمهٔ زیبای قناری رفته‌ست؟ نکند خاطره های تو ترک برداشته یادت ازجشن گل سرخ مزاری رفته‌ست؟ یاد داری که پر از زمزمهٔ من بودی خالی از دغدغهٔ بودن و رفتن بودی پشت دیوارک باغی که به هم‌می دیدیم تو سراپا غزل مست تپیدن بودی قصهٔ جویک باریک و چمن یادت هست؟ نسترن چیدن و‌ دنیای سخن یادت هست؟ گل شبدر که به گیسوت زدم از سر شوق چهچهٔ مرغک خوشخوان وطن یادت هست؟ چقدر عشق به چشمان دوتا مان می خواند چقدر شوق به لبهای دوتا مان می ماند از سر صبح فقط شعر به هم می گفتیم شعر عاشق که غم و غصه ز دلها می راند یاد داری که به هر پنجه چناری هر جا می کشیدیم گل و قلبک دیوانهٔ ما دلت آیینهٔ من بود و دلم خانهٔ تو چه صفایی ، چه هوایی چقدر مهر و وفا…

    بیشتر بخوانید »
  • انقلاب بزرگ خرد

      بـشـر بـه حـلـقـۀ دام بـلا گرفتار است به چنگ آتش خشم ووغا گرفتاراست زمانی حملۀ ویـروس می کند کـشـتار…

    بیشتر بخوانید »
  • چای را ناخورده اخر جنگ شد یا نشد ؟

    بس شکستند آیینه ، دیوار و در سنگ شد یا نشد از تجاهل این قافله ، آخر درنگ شد یا…

    بیشتر بخوانید »
  • زندان زنان

      ندارد شور و شوق عشق هرگز مرز پایانی ازل را در ابـد پیوسته سـازد بـرق نیرانی همیشه مهروماه در…

    بیشتر بخوانید »
  • رنگِ دیگر

      گفته بودم که جهان رنگ دیگر می خواهد کلک صورتگر و ارژنگ دیگر می خواهد خـشـت اول که معمار…

    بیشتر بخوانید »
  • به سرزمین سوخته ام

    بیـــــــــایم بر مـزارت گل بریزم گل و گل دستۀ سنبـــــل بریزم سرشک خون شب های جـدائی به خـــاک خسته ی…

    بیشتر بخوانید »
  • گرگ را چوپان کنند

      شـرم بر آنان که گرگان را چوپان می کنند قـاتـلان را حافـظ سـرهـای انـسان می کنند دخـتران را می…

    بیشتر بخوانید »
  • قتل عام

      جهـان نظاره گـر قـتـل عـام انسـان است نه رحم وشفقت انسانیت چه وجدان است بـه چنگ طالـب وحشـی داده…

    بیشتر بخوانید »
دکمه بازگشت به بالا