خبر و دیدگاه

چرا تصور واهی افغانها در مورد آنسوی دیورند به تصور و اقعی تبدیل نمی شود؟

andishmand_1
محمد اکرام اندیشمند

وحید عمر یکی از سخنگویان حامد کرزی رئیس جمهور پیشین افغانستان هفتۀ گذشته با هیاتی از کابل به اسلام آباد سفر داشت تا به قول خودش نظریات جامعۀ مدنی پاکستان را در مورد سیاست افغانی دولت پاکستان بشنود و شاهد گفتمان جدید و سازنده در این رابطه باشد. اما او که نتیجۀ این سفر و گفتگو با جامعۀ سیاسی و مدنی پاکستان را در روزنامۀ هشت صبح کابل می نویسد، از تصور واهی افغانها در مورد تفاوت دیدگاه و سیاست دولت و جامعۀ مدنی پاکستان بر سر سیاست رسمی اسلام آباد در مورد افغانستان سخن می گوید. او این برداشت و تصور را که شاید جامعۀ مدنی و سیاسی پاکستان دیدگاه ناهمسان بر سر افغانستان با حاکمان نظامی و ملکی این کشور یا سیاست رسمی دولت پاکستان داشته باشند و این دیدگاه متفاوت بتواند عامل فشار در جهت تغیر سیاست رسمی پاکستان شود و به صلح و ثبات در افغانستان کمک کند، یک تصور واهی تلقی و معرفی می کند.

اما نکتۀ اصلی و مهمی که ممکن است وحید عمر در مورد تصور واهی افغان ها در مورد آن سوی دیورند فراموش کرده باشد، انتقال تاریخی این تصور واهی از نسل به نسل دیگر سیاستمداران افغانی در طول ده ها سال اخیر است. بیش از هفت دهه می شود که بسیاری از سیاست مداران افغانستان چه در مسند قدرت سیاسی و چه در بیرون از آن، یک تصویر واهی و غیر واقعی را در مورد آن سوی دیورند با خود حمل می کنند و هست و بود افغانستان را منحیث یک کشوری که باید به ثبات و توسعه برسد، در گرو این توهم گذاشته اند. توهمِ: داپشتونستان زمونژ. ای وطنه دلعلونو خزانی زما. لر او بر، یو افغان………………….

وحید عمر نیز به عنوان جوان ترین فعال سیاسی نسل جدید جامعۀ افغانی نیز در این تصور واهی به سر می برد که جامعۀ مدنی پاکستان و شاید به خصوص جامعۀ پشتون و بلوچ آنسوی دیورند به توهمات کابل، پاسخ مثبت و همسویی نشان دهد. آیا بازگشت به حافظۀ تاریخی مان و واقعییت های نهفته در اوراق تاریخ بر سر این تصویر واهی که هرگز به حقیقیت مبدل نشد، می تواند ما را از اسارت این توهم برهاند؟

مولانا ابولکلام آزاد یکی از رهبران مسلمان و آزادیخواه در شبه قارۀ هند، در کتاب “هند آزادی گرفت” از موضع گیری خان عبدالغفارخان معروف ترین رهبر ملی گرای پشتون آنسوی دیورند در مورد مناطق پشتون شبه قاره می نویسد که خان غفار خان چون عضویت حزب کانگریس را داشت پافشاری میکرد که مناطق سرحد آزاد که بعداً بنام پشتونستان یاد شد، باید مربوط هندوستان گردد. خان غفار خان چون زیاد با محمدعلی جناح شدیداً مخالفت داشت، “جواهر لعل نهرو” مجبور شد که شخصاً بخاطر موضوع، سفری به منطقۀ سرحد نموده و امکان عملی پافشاری خان را مطالعه نماید. نهرو نخستین صدراعظم هندوستان پس از استقلال شبه قاره هند، اندیشه و طرح غفارخان را در الحاق سرزمین پشتونهای شمالغرب شبه قاره هند به کشور هندوستان غیر عملی می پنداشت. نهرو ارتباط پشتونستان را با افغانستان در این مورد عملی تر تلقی میکرد. صرف نظراز اینکه آیا او به خان عبدالغفارخان و سایر رهبران پشتون آنسوی دیورند توصیه کرد تا به جای الحاق به هندوستان در مورد الحاق به افغانستان بیاندیشند یا نه، اما نه خان غفارخان و نه سایر رهبران پشتون آنسوی دیورند هیچگاه و در هیچ زمان و فرصتی این مطلب را به زبان نیاوردند که خواستار پیوستن به افغانستان و الحاق مناطق پشتونهای شبه قاره به کشور افغانستان هستند.

داکترخان صاحب برادر بزرگ خان عبدالغفارخان از رهبران پشتون در ایالت سرحد که یک دوره صدراعظم ایالتی این ایالت بود نیز درنامه ای بتاریخ دوم جولای ۱۹۴۷ قبل از اعلان رسمی کشورپاکستان به نهرو نوشت:«به شما اطمینان میدهم هیچگاه در اندیشۀ الحاق به افغانستان نبوده ایم. . .

برای نخستین بار مطلع گشتیم که دولت افغانستان رسماً به دولت هند در این خصوص رجوع کرده است. در حال حاضر با شرایط ناخوش آیندی مواجه هستیم. دولت افغانستان با بهره برداری از وضعیت، تلاش دارد موضوع را به نفع خودش تمام کند.»

بازدید نهرو از منطقۀ سرحد و نظریات تردید آمیز موصوف در الحاق مناطق پشتونهای شبه قاره به کشور هندوستان، خان عبدالغفارخان را بسوی طرح ایجاد کشور مستقل پشتونستان برد. وقتی دولت بریتانیا در سوم جون ۱۹۴۷ تخلیۀ شبه قاره هند را اعلان داشت، خان مذکور و سایر رهبران پشتون تلاش خود را در تشکیل کشور مستقل پشتونها متمرکز کردند. صدها تن از افراد و عناصر فعال جامعه پشتون آنسوی دیورند در جرگۀ”بنو”که در ۲۱ جون همین سال تدویر یافت، خواستار ایجاد کشور مستقل متشکل از پشتونهای شبه قاره گردیدند. در حالی که در این جرگه، ادغام به هر دو کشور هند و پاکستان مورد تردید قرار گرفت، از طرح و اندیشۀ الحاق به افغانستان صدایی برنخواست. خان عبدالغفارخان که بعداً به عنوان عمده ترین رهبر استقلال طلبان پشتون سالهای مدیدی را در زندانهای دولت پاکستان بسر برد و در دوران آزادی خود بار ها به افغانستان سفرکرد، هرگز از پیوستن پشتونستان به افغانستان سخن نگفت.

پس از خان عبدالغفارخان از رهبران قدیمی پشتونها در شبه قاره هند، حاجی علی خان مشهور به فقیر ایپی از رهبران معروف پشتون در آنسوی دیورند بود. او بیشتر از خان غفار خان به جدایی و استقلال جامعه پشتونها در شبه قاره می اندیشید و در این راه مبارزه میکرد. او در سال ۱۹۳۹ علیه انگلیس ها در وزیرستان قیام کرد و از کمک مالی آلمان و ایتالیا برخوردار گردید. نیروهای انگلیس نتوانستند به فقیر ایپی دست یابند و او را گرفتار کنند. پس از استقلال شبه قاره از سلطۀ انگلیس و تشکیل کشور پاکستان، فقیر ایپی کماکان به مخالفت خود با دولت پاکستان ادامه داد و شورش جدایی طلبانۀ پشتونها را در وزیرستان شمالی رهبری کرد. او در فبروری ۱۹۵۰(دلو ۱۳۲۸) بیرق پشتونستان را در وزیرستان بر افراشت و با انتشار اعلامیه ای از تشکیل کشور مستقل پشتونستان سخن گفت.

خان عبدالولی خان به عنوان جانشین پدرش خان عبدالغفارخان در مبارزات استقلال خواهی پشتونستان، دیدگاه و سیاست خود را از جدایی خواهی و استقلال طلبی به همراهی و ادغام با پاکستان تغیرداد. علی رغم آنکه او مانند پدرش روابط نزدیک با دولت افغانستان داشت اما هرگز از پیوستن و الحاق پشتونستان به افغانستان سخن نگفت.

جالب این است که خان عبدالولی خان پس از انجام یک سفر به افغانستان در سال ۱۹۶۳، الحاق پشتونستان به افغانستان را نادرست و غیر عملی خواند. سفر او که مصادف به آخرین سال صدارت سردارمحمدداود بود، در حالی صورت گرفت که افغانستان بر سر حمایت از “حقوق”پشتونستان تا یک قدمی جنگ با پاکستان پیش رفته بود. قبلاً روابط دیپلوماتیک میان دو کشور قطع گردیده بود و فریاد حمایت از حقوق پشتونها و آنسوی دیورند در کابل بیشتر از هر زمان دیگر بگوش میرسید.

خان عبدالولی خان پس از بازگشت از سفر به افغانستان در مقاله ای به تحلیل این موضوع پرداخت که برای پشتونهای شرق دیورند، پیوستن به افغانستان بهتر است یا باقی ماندن با پاکستان؟ « وی در این بحث و تحلیل مثال های زیادی راجع به پسمانی افغانستان و پیشرفت های پاکستان ارائه کرد. یکی از مثال ها آن بود که در همان سال تعداد شاگردان اناث کالج دختران پوهنتون پشاور ۹۰۰۰ نفر بود، در حالیکه تمام شاگردان(محصلان)پوهنتون کابل، یگانه پوهنتون افغانستان در حدود ۲۰۰۰ نفر بود.»

اما سردار محمدداد که بیشتر از هر زمام دیگر در صدد گویا آزادی پشتونستان بود و چند بار بر سر توهم آنسوی دیورند تا آستانۀ جنگ با پاکستان پیش رفت، سر انجام وارد یک چرخش ۱۸۰ درجه ای بر سر این سیاست شد و خود را با خانواده اش در ارگ کابل قربانی توهم آنسوی دیورند کرد.

پس از داود خان، حفیظ الله امین در مسند قدرت در حسرت کمک برادارن پشتون و بلوچ سوخت، اما از کمک آنها خبری نشد.  حفیظ الله امین اظهارات متعددی بر سر این توهم داشت:«”تاریخ بما یک پیام مقدس میدهد، ما نمی توانیم پشتونهای برادر و جفا دیدۀ خود در آنسوی خیبر را فراموش کنیم. پاکستان می گوید، پشتونها و بلوچ ها را یاد نکنید. ولی ما چگونه می توانیم این را قبول کنیم.” چندی بعد او با اشاره به شواهدی که نشان میداد، اسلام آباد و واشنگتن مخالفان افراطی مسلمان را علیه رژیم وی تحریک میکنند، گفت:”بلوچها و پشتونها در پاکستان قیام خواهند کرد و ازما دفاع خواهند نمود. هیچکس نمی تواند انکار کند که مسئله انقلاب افغانستان و موضوع پشتونستان با یکدیگر ارتباط دارند.”»

ببرک کارمل نیز به قول جنرال نبی عظیمی تا سر حد خویشی با پشتون های آنسوی دیورند پیش رفت و دختر خود را به نکاح پسر یکی از خوانین قبایل آنسوی دیورند در آورد. هزار ها میل سلاح را در اختیار آنها قرار داد، اما سلاح را بردند و به دولت پاکستان پیوستند. این سیاست و این توهم تا اکنون در میان نخبگان و خبرگان سیاسی افغان ها ادامه دارد. وحید عمر هم در لباس غیر رسمی به اسلام آباد رفت و این توهم را درک کرد. اما سوال این جا است که آیا تصور واهی افغان ها از آنسوی دیورند به تصور واقعی مبدل می شود و خود را با کشور خود می توانند از اسارت این توهم نجات دهند؟

نوشته های مشابه

‫۴ دیدگاه ها

  1. تصور واهی؟ خدمت بسیار بجاه برای پاکستان، از همه دوستان میخواهم که تضمین ارایه بفرمایند که بعد از قبولی این خط پاکستان دست از مداخله برمیدارد، و ما زیر تصور واهی دیګری (خراسان بزرګ= حوزه تمدنی ایران زمین= الحاق ایران+افغانستان+تاجکستان) نمیرویم.
    هست مردې ، هست دانشمندې؟؟؟؟؟؟ و توجه اینکه: این نبشته خود انګیزه قومی دارد تا انګیزه علمی و عملی و واهی تر از واهی بودن تصور دا زمونږ پښتونستان است.

  2. اگر افغانها واقعا”طرفدار این هستند که پشتونهای آنطرف خط دیورند با پشتونهای داخل افغانستان یکجا شوند، یاید به زمامداران شان که همیش در اثر تقلب و یا بندگی خارجیها به قدرت رسانده شده اند، تفهیم نمایند که ترقی و پیشرفت افغانستان را در صدر برنامه های شان قرار دهند، و افغانستانرا در مقایسه با پاکستان یک کشور آرام و پیشرفته و در سطح بهتر خدمات و تامینات اجتماعی قرار دهند که در آنصورت افغانهای آنطرف سرحد با دیدن رفاه و غم خوری و زندگی بهتر، میلان بطرف ملحق شدن با افغانان افغانستان را پیدا نمایند. در غیر آن این یک آرزوی نه خام بلکه خیلی احمقانه خواهد باشد. تجربه و زندگی روز مره نشان میدهد که چنین امری یعنی پیشرفته تر شدن افغانستان نسبت به پاکستان، با چنین افکار عقبمانده و ذلت بار انحصار قدرت توسط قوم افغان و آنهم به قیمت قبول بردگی اجنبی، یک امر محال و ناممگن پنداشته میشود. بنأ” بهتر است که افغانان افغانستان همه با یکصدا از این فکر باطل و غیر عملی”دا پشتونستان زمونژ” بگذرند و رسما” به پاکستان اعلان نمایند که مردم افغانستان این فکر باطل و خلاف قوانین بین المللی را در مورد خط سرحدی دیورند از سر بیرون برده و خط دیورند بحیث خط سرحدی میان دو کشور افغانستان و پاکستان برسمیت شناخته میشود. در این صورت پاکستان از اجیر گرفتن طالب و داعش صرف نظر کرده و در افغانستان صلح برقرار و راه برای ابادی افغانستان هموار خواهد گردید.

  3. اینکه “چرا تصور واهی افغانها در مورد آنسوی دیورند به تصور و اقعی تبدیل نمی شود؟” ریشه در باور زنگ زده و متعفن “قوم برتر” و انحصار قدرت دولتی بدست این قوم دارد. بهمین دلیل است که افغانستان سالها است که در تنور ذلت و فلاکت و بدبختی می سوزد. هرگاه افغانها از ذهنیت قوم محوری به ذهنیت انسان محوری عبور نمایند در همان موقع است که عقل و خرد رهنمای عمل شان گردیده در تمام امور مملکتی واقع بینی را مد نظر گرفته و دریچه های امید را به آینده تابناک مردم افغانستان باز خواهند نمود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا