خبر و دیدگاه

آنچه در گذشته و امروز همچنان پیش میرود

Afghan Flag
نویسنده: محمد حکیم مهری

طی روز ها، ماه ها و سالهای سه دههء اخیر خیلی حوادث و اتفاقاتی را دیده و یا شاهد بوده ایم که بگونه های مختلف ثبت و درج تازیخ خواهد گردید. ولی هیچگاهی اینحرف ها و نوشته ها به آن پیمانه زنند و تآثرآور نبوده که عدهء از آزادی خواهان ما در حمایت از یکی از شاهان مترقی و پیشتاز این کشور بخون خفته از آن یاد کرده اند. توجه کنید:

بعد از انقراض سلطنت شاه امان الله که بیک فاجعهء تاریخی مبدل گردید روشنفکر آن دوران تمامی بازیهای را که در افغانستان واقع می شد پیش بینی میکردند و می گفتند: ” با انهدام دولت امانیه و انهدام تحولات اجتماعی پلان تخریب وویرانی متداوم درپیش است و محتمل به نظر میرسد که استبداد داخلی و استعمار خارجی،  افغانستان را برای مدت طولانی واژگونه نگهدارد و در کشور ریشهء وطن پرستان مبارز از بیخ کشیده خواهد شد و در پهلوی دامن زدن به تعصبات قومی  فضای دیگر و قشر دیگری ایجاد خواهد شد که با منافع و مصالح مردم افغانستان ارتباطی نداشته و بساز دیگران خواهند رقصید.” که با تآسف چنین شد. بنازم چنین دارنده گان افکار بلندی را که آینده های یک  کشور فقیری را چنین به تصویر کشیدند.

راستی و درستی،  وطنخواهی و نوع پروری کلمات متداولهء ماست، ولی در عمل جز بغض و کینه، رنج و بدبختی حاصلی نداریم، آنچه در محیط ما وجود دارد برای تشدید شکنجه و افزایش رنجهای ماست. علمای علام از عمل نیک محروم است، پاسبان دزد است، قاضی راشی است، دولت هم دشمن جان ماست، فرهنگ کانون جهل و فساد گشته و عدالت مرکز ظلم و قساوت. همه میدانیم و همه در مورد آن نه چنان آهسته چون آنزمان، بل بلند و بلندتر ندا می زنیم. باوجود آن به ملا نمایان احترام می گزاریم، از پاسبانان می ترسیم، و به قضات التماس می کنیم. از دولت انتظار شفقت و مساعدت داریم و برای دفع ظلم به حکومت پناه می بریم و اما تمامی اینها دروغ است و دعای علما، تحفظ پلیس، عدالت قاضی ازآن دروغتر.

دروغ آتش هیزم جهنم ماست، دروغ مادهء اولیهء این کارخانهء رنج و عذاب است، دروغ محصول تمام نشدنی این مزرعهء آفت و الم است، آری دروغ تخم پرحاصلیست که بلا انقطاع در سرزمین بلا کشیدهء ما کاشته شده و میوهء آن برخرمن کینه و عداوت ، تنفر و بد بینی افزوده میرود. دروغ کنسرت شیاطین و آهنگ عذاییست که در سرتاسر این قبرستان نواخته می شود، دروغ سرود جهنمیان است.

زنده گی ما چیست؟ آزادی را منحیث اولین نیاز بشر از دست داده ایم، در میان شعله های جهنم می خندیم، گریه می کنیم، می ترسیم و مآیوسیم. امید واریم، میروییم و نمو می کنیم، گل میدهیم و پژمرده می شویم،  لیکن لهیب این آتش سوزندهء ما ابدیست مگر نسلهای آینده ء ما نیز درین جهنم برای ابد خواهند سوخت.

اصلا” زنده گی ما بمعنی حال وجود ندارد زنده گی ما بفردا احاله می گردد و ما بفردا علاقمندیم، فردایی که امروز نمی شود و در پی خود فردای دیگری دارد. با وجود آن این فردا مرجع امید ماست، فردا آهنگ یکنواخت و تنها آهنگی امید بخشی است که در سراسر جهنم ما طنین می اندازد. فردا سرور دایمی ماست، فردا نان خواهیم خورد، فردا دفع ظلم خواهد شد، فردا آلام و مصایب ما کمتر خواهد شد، فردا دژخیمان ما دست از شکنجه و تعذیب ما خواهند کشید، فردا شلاقی که استخوانهای مارا می شکند شنیده نخواهد شد و ما منتظر این فردا هستیم.

درین کشور همه کارهای بد عملی می شود و کلیه حرفهای خوب زده می شود بدون آنکه ذرهء از آن عملی گردد. ندای فضیلت و تقوی از زمین به آسمان میرود ولی فضیحت و رسوایی از در و دیوار می بارد. راستی و درستی اولین الفبای رهبران ماست ولی نخستین دروغی است که برای ما تدریس می گردد. منظرهء بدبختی و بینوایی دیگران مسبب نشاط ماست گرچه ظاهرا” چون …. اشک میزیزیم ولی در باطن با موجی از ریا و فریب خودرا وارث این کشور میدانیم. اینجا سرزمین اسرار و عجایب است مادامیکه سر دیگری را از تنش جدا می کنیم مهربانه می گوییم: میازار موری که دانه کش است- که جان دارد و جان شیرین خوش است. شاعری که جوانان را منحیث یک نیروی بالنده به مبارزه می طلبد:

تا کی از جور و ستم شکوه و فریاد کنید- سعی برهم زدن منشه و بنیاد کنید

دست ما دامن تان باد جوانان غیور- که ازین ذلت و خواری همه آزاد کنید

تا شود بر همگان امن و عدالت قایم- عالم نو زمساوات و حق ایجاد کنید

چندی از خوان نعم سرخوش و شیرین کامند- گریه بر فاقه کشان خود و فریاد کنید

می برم دردل زار حسرت آزادی را- کاش خاکم به بر سایهء شمشاد کنید

هرکجا لاله رخی با قد سروی دیدید- یک نفس یاد ازین جلوهء ناشاد کنید

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا