خبر و دیدگاه

عمل به رأی اکثریت وحکم آن دراسلام

khawernia
احمد ذکی موسی

“عمل به رأی اکثریت” به معنی ترجیح رأیی است که بیشتر شرکت کنندگان دربارۀ مساله ای ازمسائل متداول، نظر خود را بیان داشته وبه آن می گیرند.

و”اکثریت” به عددی اطلاق می گردد که افراد زیادی از صاحب نظران در مسأله ای نظر خود را بیان کنند، هرگاه این عدد از نصف رأی دهندگان بالا رفت آن را اکثریت ویا اکثریت مطلق گویند واگرمراد ازاکثریت بیان نسبت معینی باشد درآن صورت با همان نسبت معین ذکر می گردد مثلا گفته می شود اکثریت دوثلث یا سه ربع و…

امروز عمل به اکثریت مطلق وگاهی به اکثریت معین در تمام عرصه ها متداول ومروج است مانند: همه پرسی ها، انتخابات عمومی وخصوصی، گرفتن تصامیم در داخل موسسات اجتماعی خواه دولتی باشد ویا مردمی وحتی درموسسات خصوصی مانند: شرکت ها.

اکثریت، چه جایگاهی در اسلام دارد؟ وحکم آن در اسلام وفرهنگ اسلامی چیست؟

گرچه این موضوع به شکل گسترده ای مورد بحث قرار نگرفته ونمی توان بابی از ابواب کتب فقهی ویا مبحثی ازمباحث اصول فقه ویا کتب سیاست شرعی را یافت که به این مساله پرداخته باشد، اما فقهای اسلامی این مساله را به شکل بریده ومجزا وبا تطبیقات متفرقی مورد بحث قرار داده اند وشاید نخستین پژوهش فراگیری که تاکنون صورت گرفته باشد تز دکترایم زیرعنوان “نظریه التقریب والتغلیب فی العلوم الاسلامیه” باشد که در سال ۱۹۹۲م از آن دفاع کردم ویک فصل این کتاب را به این موضوع اختصاص دادم.

  • ترجیح به اکثریت دراندیشۀ اسلامی

اصطلاح “ترجیح به اکثریت” بیشترین کاربرد در علوم اسلامی دارد وارتباط تنگاتنگی هم به موضوع بحث ما می گیرد.

درعلوم حدیث، گفتگوها وتطبیقاتی درارتباط به ترجیح به اکثریت وجود دارد، طوریکه هرگاه احادیث متعارضی در یک موضوع وارد شود ویا اینکه حدیثی با روایت های مختلفی ثابت گردد که در برخی از این روایت ها زیاداتی باشد که در دیگری نیست وچیزهای دیگری از این قبیل، در این صورت میان علما بحث است که روایت کدام ها ترجیح می یابد آن هایی که حافظ تراند ویا آن هایی که عدد شان بیشتر است؟ این مقایسه وبرتری دادن روایتی بر روایت دیگر را زمانی به کار می بریم که تمام راویان حافظ وامانت دار باشند ولیکن برخی از آن ها بر برخی دیگرحافظ تراند این جا است که به برتری دادن بعضی بر بعضی دیگر با دو معیار حافظ تر بودن واکثربودن می پردازیم. اما آن عده راویانی که در حفظ خویش ضعیف اند آن ها هرگز با راوی ثقه ومورد اعتماد حتی اگر یک نفرهم باشد، مقایسه نمی شوند گرچه درعدد بشتر ازاو باشند.

آنچه دراین مبحث اهمیت دارد ترجیح به اکثریت میان روایت های حدیثی است که نزد علما متداول ومعمول است. واساس این ترجیح این است که هر آن سندی که راویان موثق آن بیشتر از سند دیگرباشد، آن سند نسبت به دیگری ترجیح داده می شود.

در حوزۀ فقه اسلامی هم زمانیکه میان علما دراقوال فقهی اجتهادی، اختلافی پیدا می شود در آن صورت هم ترجیح بر اکثریت است. واین اصل را می توان بر اقوال صحابه هم تطبیق داد. ابواسحاق شیرازی می گوید:” هرگاه اقلیت صحابه بر قولی واکثریت آنان بر قول دیگری باشند، قولی مدار اعتبار است که اکثریت به آن هستند؛ زیرا رسول خدا فی فرماید:”با گروه اکثریت همراه باشید”. وابن قیم گوید:” اگر چهار کس – یعنی خلفای راشدین- دریک طرف باشند بدون شک که صواب همانجا است اما اگر اکثریت خلفای راشدین در طرفی قرار گیرند بدون شک که صواب در آن غالب تر خواهد بود”.

ازعلی رضی الله عنه روایت است که وی گفت:” عمر با من در بارۀ امهات اولاد مشورت کرد من و او به این اتفاق کردیم که آن ها آزاد اند بعدها دیدم که باید آن ها برده محسوب شوند. ابوعبیده سلمانی که یکی از تابعین است برش گفت: رأی دو نفرعادل نزد ما محبوب تراز رأی یکی است”.

ودر مسالۀ دیگری شبیه مسالۀ فوق به امام علی گفتند: بر مساله ای که با امیر المومنین(عمر) اجماع کردید و رأی خود را گذاشتید نزد ما محبوب تر از رأی شما به تنهایی است، پس علی با شنیدن این سخن خندید.

بزدوی گوید:” ابوعبیده خواست که قول علی را با قول عمر یکجا کند برای اینکه وی قول اکثریت را بر اقلیت ترجیح می داد اما امام علی به این باور بود که  مدار اعتبار قوت دلیل است نه اکثریت افراد”.

اینکه گاهی اختلافی میان علما در ترجیح به کثرت ویا عدم ترجیح صورت گرفته به معنی این نیست که این روش میان فقهاء متداول ومعمول نبوده است، بلکه برهر فقیه لازم است زمانیکه وجه صواب در مساله ای برایش ظاهر نگردد، به رأی اکثریت اخذ کند” برای اینکه غالبا صواب با اکثریت می باشد” چنانچه ابوالحسین البصری گفته است.

به همین لحاظ شمس الائمۀ سرخسی بیان کرده اند که ” ترجیح به اکثریت … اصل در فقه است، برای اینکه اکثریت حکم کمال را دارد”.

وبرخی از فقها به ترجیح اکثریت در شهادت شاهدان در پیشگاه دادگاه متعقد اند و از منظر این ها شاهدانی که اکثریت را تشکیل دهند برشاهدانی که در اقلیت اند ترجیح داده می شوند. اما این قول نزد بسیاری از فقهاء پذیرفتنی نیست؛ برای اینکه اگر چنین شود هرکس برای اثبات مدعای خویش افراد زیادی را اجاره می گیرد تا در پیشگاه دادگاه به نفعش شهادت بدهند.

به طور کلی می توان گفت:” علما به رأی اکثریت اخذ کرده وآن را در جایی که مانع معتبری وجود نداشته باشد مرجِّح می دانند. وبر این اصل در حوزه های روایت ودرایت عمل کرده اند.

اما در حوزۀ سیاست، علما به ایدۀ اکثریت تصریح کرده اما اکثراً در قالب صیغه ها وعبارت های مختلف. چنانچه درارتباط به “بیعت صحیح” گفته اند: این بیعت زمانی منعقد می شود که جمع غفیری ازمردم گرد فرد بیعت شده جمع شوند واز اوامر او اطاعت کنند وبا بیعت آن ها فرد مذکور دارای شوکت وقدرت گردد.

وامام غزالی در اشتراط اکثریت به طور واضح تصریح کرد. وی بسان استادش امام جوینی به این باور است که بیعت عمر برای ابوبکربدون فائده بود اگرهمه مردم عجالتاً وبا سطح گسترده ای باایشان بیعت نمی کردند. وی می گوید:”اگرغیر از عمر دیگران با ابوبکر بیعت نمی کردند وبه مخالفت بر می خاستند یا اینکه به گروه های مختلف تقسیم می گردیدند که غالب از مغلوب تفکیک نمی شد، هرگز امامت ابوبکر منعقد نمی گردید”.

سپس می افزاید:”زمانی بیعت منعقد می شود که مردم از دل وجان به امام روی آورده وبیعت کنند وبا حضور آن ها است که شوکت وقدرت بدست می آید، برای اینکه هدف از بیعت جمع کردن مردم گرد یک محور می باشد واین هدف متحقق نمی شود مگر زمانیکه فرد بیعت شده دارای قدرت وشوکت گردد، طوریکه همگان ازوی بترسند واین حاصل نمی شود مگر به بیعت اکثریت دارای نفوذ درهرعصر وزمان”.

 

  • سیرت پیامبر واخذ به اکثریت آراء

 

پیامبر خدا – چنانچه ظاهر وهویدا است- از طریق وحی الهی تایید می گردید، اگر ایشان در زندگی خود با هیچ کسی هم مشورت نمی کردند مساله واضح وآشکار بود بدون اینکه هیچگونه التباسی وجود داشته باشد. اما پیامبر خدا طوری عمل می کرد تا کارکردهایش سنتی برای امتش گردد وروشی باشد برای امامان بعد ازایشان، به همین لحاظ همواره با یارانش مشورت می کرد وبسیارهم مشورت می نمود، چنانچه ابوهریره می گوید:” هیچکسی را مانند پیامبر ندیدم که خیلی زیاد با یاران خود مشورت کند”.

اما آیا پیامبر -هنگامیکه با یاران خود مشورت می کرد- به رأی اکثریت می گرفت یا اینکه آنچه را مناسب می دید – گرچه برخلاف رأی یارانش می بود- بدون توجه به دیدگاه آن ها انجام می داد؟

واقعیت این است که ثابت نشده پیامبر در امری از امور با یارانش مشورت کرده باشد سپس به مخالفت رأی آن ها ویا رأی اکثریت شان پرداخته باشد، بلکه آنچه ثابت است این است که پیامبر هیچگاهی با آرای اکثریت مخالفت نکرده است. که در ذیل نمونه های از آن را خدمت خوانندگان گرامی بیان می داریم:

در جنگ بدر:

زمانیکه پیامبر اسلام اطلاع حاصل کرد که قریش برای جنگیدن با مسلمانان آمادگی می گیرند در این باره با یارانش به شور پرداخت. بزرگان صحابه مانند: ابوبکر وعمر ومقداد ابن عمرو هرکدام به نوبۀ خود سخنانی ارائه کردند وتمام شان سخن رسول خدا برای رویارویی با قریش را تایید کردند اما این سه تن همه از مهاجرین بودند، وپیامبر، اساساً می خواست رأی انصار را در این زمینه بداند؛ به همین لحاظ تکرار می کرد که “هان ای مردم، به من نظر مشورتی بدهید!” ابن اسحاق می گوید: منظورشان(ازمردم) انصار بود؛ برای اینکه آن ها اکثریت مردم را تشکیل می دادند.

پیامبر تلاش می کرد تا رأی اکثریت مردم را بداند وبفهمد که آن ها در چه وضعیتی قرار دارند آیا امادۀ جنگ با قریش هستند یاخیر؟ به همین لحاظ خواست که رأی بزرگان انصار را به طور خاص بشنود. زمانیکه آن ها از نوایای پیامبر آگاه شدند به پا خاستند وتایید وآمادگی خویش را اعلان نمودند، زمانیکه پیامبر از این ناحیه اطمینان حاصل کرد، فرمان حرکت را صادر نمود وگفت:” حرکت کنید و مژده بدهید، که خداوند متعال نوید دست یابی به «یکی از دو گروه» را به من داده است؛ به خدا قسم گویی هم اینک کشته های آن ها بر زمین می نگرم!”

درجنگ احد:

زمانیکه مسلمانان از تحرکات وآمادگی های قریش برای نبرد با خود اطلاع یافتند، رسول خدا با همۀ یاران خویش مشورت کرد، ورأی اکثریت یاران پیامبر این بود که برای رویارویی با مشرکین از مدینه خارج باید شد؛ تا دشمنان اسلام وقبائل عرب گمان نبرند که مسلمانان از جنگ وستیز با دشمنان شان ترسیده ویا ناتوان اند. اما رأی پیامبر وبزرگان صحابه این بود که در مدینه می مانیم وهرگاه مشرکین داخل مدینه شدند همگی با تمام قوا به جنگ آن ها برمی خیزیم. اما از اینکه اکثریت، رأی برای بیرون رفتن از مدینه داده بودند پیامبر به رأی آن ها تن داد وخود همراه با یارانش برآی جنگ با مشرکین خارج مدینه رفت.

درجنگ احزاب:

هنگامیکه پیامبر، از همپیمانی مشرکین ویهود ومنافقین ومحاصرۀ مدینه توسط آنها آگاهی یافت ودانست که این توطئه مسلمانان را درتنگنا قرار داده برای رهایی از این تنگنا باید نقشه ای کشید؛ به همین لحاظ به ضعیف ترین حلقۀ محاصره که قبیله غطفان بود شتافت وبا بزرگان شان مذاکره کرد وبرای آن ها پیشنهاد کرد که اگر شما از پیمانی که با مشرکین برضد مسلمانان بسته اید، خارج شوید من سه یک میوهای امسال مدینه را به شما می دهم. آن ها این پیشنهاد را قبول کردند اما پیامبر شرط نمود که در این زمینه با یاران خویش که عمدتاً انصار بودند مشورت می کند سپس نتیجه را اعلان خواهد کرد. وقتیکه پیامبر این مساله را در میان بزرگان انصار گذاشت، آن ها گفتند: آیا این چیزی را که فرمودید وحیی از جانب خدا است که نمی توانیم از آن سرپیچی کنیم ویا اینکه چیزی است که در نظر پیامبر پسندیده آمده ویا اینکه پیامبر بخاطر مهربانی ای که دارند می خواهند با این پیشنهاد فشار توطئه دشمن را از ما کمتر کنند؟ هنگامیکه پیامبر گفت: که این اجتهاد من است تا بتوانم فشار محاصره را ازشما کاهش دهم. سعدبن معاذ به نمایندگی از انصار گفت: اى رسول خدا، زمانیکه ما و آن ها مشرک بودیم وبه عبادت بت ها می پرداختیم نه خدا را مى پرستیدیم، و نه هم او را مى شناختیم، آنها طمع این را نداشتند که از آن یک خرما را هم بخورند، مگر به ضیافت یا خریدن، آیا در وقتى که خداوند ما را به اسلام فضیلت بخشیده است، و به آن هدایت مان نموده، و به تو و به آن عزت مان داده است، اموال مان را به آنها بدهیم. به خدا سوگند ما به این ضرورتى نداریم، و به خدا سوگند، جز شمشیر را براى شان نمى دهیم تا این که خداوند در میان ما و آنها فیصله کند. آن گاه رسول خدا فرمود:” این تو واین قرارداد صلح”. بعد سعد بن معاذ ورقه را گرفت، و نوشته اى را که در آن بود محو نمود، و گفت: باید که بر ما تلاش کنند (یعنى دشمن هر چه توان دارد از آن در مقابل ما استفاده کند، ما از آن باکى نداریم).

برای پیامرامین، درتمام این حالت ها ورویدادهای دیگری که از ذکر آن ها صرف نظر کردم، امکان پذیر بود تا از صلاحیت های پیامبری ورهبری خویش استفاده کرده وتمام آنچه را که خود واقلیت صحابه مناسب می دیدند، به اجرا بگذارد اما چنین نکرد. واین کار پیامبر حامل دلالت هایی است که باید مسلمانان آن را درک کرده و مطابق آن عمل کنند.

نویسنده: پروفسور احمد الریسونی

برگردان به فارسی:احمدذکی”خاورنیا”

نوشته های مشابه

‫۳ دیدگاه ها

  1. چقدر خوب می باشد که اسلام در همان زمان به آرای اکثریت توجه داشت، اما امروز داعش و طالب و القلعده و بوکوحرام …وغیره گروهای زیر نام اسلامی میخواهند بر جامعه به زور تفنگ و شمشیر و سر بریدن و سوزاندن انسان حکمروائی کنند.

  2. ایکاش پیغمبر ما حضرت محمد(ص) در هیچ جنگی شرکت نمیکرد. من شخصا” از جنگ و کلمه جنگ نفرت دارم بخاطر اینکه اگر علل هر جنگی را جستجو کنی ریشه جنگ را در بر آوردن نفس اماره می یابی. یگان دفعه آدمها بخاطر دفاع خود و یا دفاع از جامعه خود سلاح میگیرند و مجبورا” از خود دفاع مینمایند تا از گزند تجاوز کار و متعرض در امان بمانند. همینکه امان یافت دیگر دست به جنگ نمیزنند. متاسفانه که جنگ های حضرت محمد(ص) اکثرا” برای اشغال و تابع ساختن و حکمراندن بوده است که با موازین اخلاقی زمان حاضر جور نمی آید. با موازین قبول شده مندرج اعلامیه جهانی حقوق بشر جور نمی آید. حال آنکه بودا که بیش از هزار سال قبل از محمد آئین خودرا عرضه نمود همه بر اساس خاموش ساختن نفس اماره و خواهشات نفسانی استوار بود. یعنی با وجودیکه هزار سال قبل از محمد چنین یک نظر وجود داشته و پیروان زیادی تا به حال دارد، پطور حضرت محمد(ص) به جنگ و قبولاندن دین اسلام به زور و فشار بوده است. اصولا” دین برحق باید با موعضه رشد نماید و نه با شمشیر و زور. یک بودائی و یا یک دین چینی و یا دین هندوئی هرگز از طریق زور و فشار به اشاعه دین خود نپرداخته اند و انسانرا در داشتن باور و عقیده اش آزاد دانسته است. کورش کبیر بیش از هزار قبل از محمد(ص) به دین و عقیده کشور های اشغال شده احترام داشت.

  3. بدون شک مراجعه به اکثریت یک راه معقول برای تصمیم گیری میباشد. البته بعضا” اتفاق می افتد که فیصله اکثریت هم چندان عادلانه بحساب نمی آید. ولی چیزیکه در رای اکثریت مهم میباشد، همانا نهادینه شدن آن میباشد. هرگاه مراجعه به رای اکثریت یک بار معمول گردید، مردم به مزایای فیصله با رای اکثریت پی برده و عملا” و ذهنا” خودرا آماده میسازند که باور پیدا نمایند که رای اکثریت یگانه راه حل منازعات اجتماعی میباشد. و خیلی بهتر نسبت به رای مطلق العنانی یک فرد و یا یک آیدیالوژی میباشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا