خبر و دیدگاه

شیونیزم افغانی و پیامد های آن

Nammm
عبدالسلام مقیم احمدی

از آن جاییکه در ویکی پیدیا، دانشنامه آزاد ذکر گردیده: افغان واژه‌ای است که به اقوام پشتو زبان در قدیم گفته می‌شد. اما قانون اساسی افغانستان این واژه را به هر یک از شهروندان افغانستان صرفنظر از قومی که بدان تعلق دارد «افغان» اطلاق می‌کند. مردم پشتون یا پختون (به پشتو: پښتانه)، (به اردو: پٹھان))، (در گذشته: افغان) به زبان پشتو سخن می‌گویند و بیشترشان سنی حنفی هستند. این قوم در شمال و غرب پاکستان، شرق و جنوب افغانستان زندگی می‌کنند. در گذشته به پشتون‌ها، «افغان» می‌گفتند اما پس از استقلال افغانستان، دولت این کشور واژۀ افغان را به همهٔ مردم افغانستان اطلاق کرد و پس از آن بیشتر به این قومیّت، پشتون گفته شد.۱
اینکه چطور و چه وقت افغان ها به سرزمین خراسان منتقل ویا حجوم آورده اند بحثی است که باید بطور جداگانه به ان پرداخته شود .

موضوع نشنالیزم ویا شیونیزم  افغانی را اغاز می کنیم  از به یغما بردن نام و نشان سرزمین ما خراسان .

کشوری که ما  در محدوده جغرافیایی  بنام افغانستان زندگی می کنیم و متشکل از  همه اقوام ( پشتون ، تاجیک، هزاره ، ترکمن وغیره  ) میباشد، سرزمینی است که به نام( بخدی = باختر ایران و خراسان ) یاد  می شده  است .
این یک امر مسلم است که نشان یک ملت را بدون شک سوابق تاریخی ،تمدن ،فرهنگ و آیین، در درازنای تاریخ ان ملت تشکیل می دهد و این نشان پیوند نا گسستنی با نام یک ملت  در طول تاریخ پیدایش ان دارد. وهم مسلم است که هر دومعنی  یعنی نام و نشان یک ملت بشمار می اید. به یقین وقتی نام تغیر یابد یعنی از شخصیتی، نام اورا بگیرند، چه نشانی برایش باقی می ماند. مثلن، میدانیم کهکیومرث  نخستین پادشاه آریایی ها است  و اگر نام کیومرث را( احمد  ) بنامیم ، ایا می توانیم بگوییم  که احمد اولین شاه در تاریخ کشور ما بوده است. مگر نه اینکه شخصیت ( احمد ) از همان زمانی به برسی گرفته می شود  که نامش را احمد گذاشته اند. ایا می توان سجایایی را که در تاریخ به نام کیومرث به ثبت رسیده است ، به احمد انتقال داد؟

چون بنا به رعایت اصول تاریخ  چنین گفته نمی توانیم ، ازین جاست که ازین کوتاهی  ما استفاده کرده، نشان کشور ما را  پس از گرفتن نامش(ازخراسان به افغانستان) به یغما برده اند. این یک واقعیت انکار نا پذیر است که با به یغما بردن نام و نشان سرزمین ما می خواهند هویت، فرهنگ و زبان اصیل بومی سرزمین ما را نیز بتدریج محو و ازبین ببرند. ۲

شور بختانه استعمار جهانی، قدرت های منطقوی و همسایه های مغرض نیز خصومتی که با این حوزه تمدنی داشتند و دارند  همرا با  نشنالیزم و شیونیزم افغانی  همنوا شده  و کوشش نموده اند این پروثه را حمایه و سرعت بخشند .

فاجعه شیونیزم افغانی اززمانیکه نام و نشان کشور به یغمابرده شد آغاز گردید است. زیرا تمامی شاهان افغان(پشتون ) که درین سرزمین به حمایه استعمار جهانی و منطقوی حکومت رانده اند، بیشترین تلاش شان را به عوض تامین منافع ملی، رشد و توسعه کشور و تامین عدالت اجتماعی با نابودی هویت فرهنگ و زبان اصیل این سرزمین در استحکام سلطه  قومی  و حفظ نام افغان بکار برده اند. و کوشش کرده اند که بخش اکثریت جامعه (اقوام غیر پشتون ) را  نا دیده گرفته  و یا حتی در نابودی آن ها دریغ نورزند .
تاریخ سیاسی افغانستان،  بعد از حاکمیت احمد خان ابدالی تاریخ مملو از صفحات خونینی از سبعیت و ددمنشی و ستمگری و جنایت حکام و سرگذشت غم انگیز نسل کشی ها و بدار آویختن ها و شکنجه شدن های ملیت های محروم کشور، اقوام غیر افغان (پشتون) به طور عام و هزاره ها به طور خاص است که با ددمنشانه ترین و غیر انسانی ترین روش ها، سرکوب و قتل عام شده اند.
در افغانستان بعد از حاکمیت احمد خان ابدالی، سنت استبداد و انحصار قدرت به قیمت نابودی مردم و مزدوری به بیگانگان، به یک روش پذیرفته شده و لایتغیر زمامداران افغانستان تبدیل گردیده بود که هر یک بعد از دیگری که آمده اند، صرف نظر از وابستگی های ایدیالوژیکی شان، در ماهیت استبدادی، انحصاری و خوش خدمتی به قدرت های خارجی، مثل هم بوده اند .
درین جا نمی شود کار نامه های همه شان را به بررسی گرفت  صرف به چند نمونه و آن هم به صورت بسیار فشرده  اکتفا می نماییم .

امیر عبدالرحمن  خان  برای استحکام دایمی سلطه افغانی و نابودی هویت زبان و فرهنگ اصیل این سرزمین  پلان شوم  انتقال  و جابجایی پشتون های دو طرف سرحد را در سراسر کشور بنام ناقلین طرح و برای عملی کردن آن  نه تنها  بهترین و حاصلخیز ترین زمین و جایداد مردمان بومی این سرزمین را  به افغانهای (پشتون ها ) ناقل بخشید بلکه در اثر مخالفت  عده بیشتر  مخالفین را  از خانه ها و ملک شان تبعید  ویا  قتل عام نمود .
محمدگل خان مهمند یکی از چهره های شناخته شده و بنیان گزاران مکتب فاشیسم در افغانستان است که در رابطه با چگونگی پیدایش و رشد این مکتب در افغانستان نقش بس بزرگی را ایفا نموده است. ما شاهد جنایات بی شماری از جانب محمدگل مهمند و متحدین او برعلیه اقوام و ملیت غیرافغان (پشتون )کشور هستیم که با اجیرسازی و بسیج قبایل شرق و جنوب، برعلیه باشندگان مناطق کابل، شمالی، هزارجات و تورکستان صورت میگیرد.
محمود طرزی یکی از بنیان گزاران مکتبی جنبش نا سیونالیزم افغانی  با ایجاد و یا ارایه روز نامه  بنام سراج الاخبار افغانیه در کنار اینکه  توانست  این روزنامه را انجمنی برای گروه های کوچک روشنفکران جوان  و ابزاری برای تمدن مدرن کشور  بسازد این روز نامه را  رسانه ای برای تبلیغ  ناسیونالیزم افغانی تبدیل نمود. متاسفانه طرزی که درآن زمان یکی ازتحصیل یافته ترین  و با تجربه ترین افراد در افغانستان بود، نتوانست منافع شخصی  و قبیله ای خودرا  کنار بگذاردو در مسیر منافع کشور  و ملتی که باید با شرکت همه اقوام ساکن درین سرزمین ساخته می شد، تلاش کند. از نظر وی و همکارانش برخلاف زبان فارسی، که زبان رسمی افغانستان بود، زبان پشتو یا افغانی را مظهر نبوغ ملی، مادر همه زبان ها و یک زبان ملی واقعی می دانستند. به همین دلیل زبان پشتو  مورد مطالعه قرار گرفته و به تمامی گروه های قومی در افغانستان  آموزش داده می شد. که بعد ها برنامه ترویج و نهادینه کردن  زبان پشتو  به عنوان زبان ملی  توسط  حاکمیت های نشنالیست افغان  تا به امروز  جریان دارد .

نادر خان غدار با سرکوب  بی رحمانه مردم مظلوم شمالی ( جنبش ضد شیونیزم افغانی به رهبری امیر حبیب الله کلکانی) یکی دیگری از کارنامه های  شیونیزم افغانی است که در دل مردم حک گردیده است .

معضل خط سرحدی دیورند بین افغانستان و پاکستان  یکی از پرابلمهای مدهش ناشی از نشنالیزم ویا شیونیزم افغانی است که کشور ما را به خاک و خون کشانیده است.
خط دیورند یکی از میراث های شوم ونامیمونی است که دولت استعماری بریتانیا بعد از خروج از این منطقه  از خود بجا گذاشته است، که پس لرزه های این خط موهومی به دولت وملت افغانستان زیان های زیادی رسانیده  ومی رساند؛ ولی تاهنوز کسی متوجه این نکته نشده ویاهم آنرا جدی نگرفته اند که از مهمترین پیامد های شوم آن حوادث پی درپی سه دهه اخیر در افغانستان می باشد، زیرا در شرایطی که جهان بسوی ثبات، رفاه علم، ساینس وتکنالوژی، ترقی، همزیستی، زندگی مسالمت آمیز وجهانی شدن در حرکت است، منطق زور، ظلم، تجاوز گری، اشغال، ومحکوم ساختن ملت ها، واقلیت ها، روز بروز جای خود را به عقل ومنطق، تمدن، انسان دوستی، علم دوستی، فرهنگ دوستی  وزندگی صلح آمیزعوض می نماید،  کشور ما از دهه هفتاد میلادی به اینسو سه بار مورد تجاوز آشکار  وصریح کشور های بیرونی و به ویژه پاکستان  قرار میگرد، که پیامد شوم داعیه خط دیورند است. بزرگترین زیان های راکه  عامل اصلی آن خط دیورند بوده حسب ذیل می توان برشمرد:

۱: مداخله ارتش سرخ اتحاد شوروی وقت برحریم مقدس کشور بنابر تقاضای شیونیست های افغانی وعلاقه مندی خود اتحاد شوروی به خاطر رسیدن به آب های گرم و بر انگیختن حساسیت پاکستان  و گزینش ایالات متحده امریکا  منحیث متحد استراتیژیکش  در تقابل با خطرات تجاوز افغانستان به حمایه اتحاد شوروی .

۲: مداخله مستقیم و بیشرمانه پاکستان بر افغانستان بوسیله سران جهادی.

با مداخله نظامی اتحاد شوروی به افغانستان و محاجرت مردم افغانستان به پاکستان به ویژه رهبران و یا سران تنظیم های جهادی  پاکستان گمشده خود را می یابد،  وموفق میشود تا رؤیا های را که تا دیروز برایش ناممکن جلوه میکرد بسیار به آسانی تحقق بخشد. پاکستان  و به ویژه دستگاه استخباراتی اش آی اس آی با براه اندازی تبلیغات  وسیع و گسترش  تفرقه بین احزاب جهادی  تا سر حد دشمنی موفق می شود که  نگذارد حکومت اسلامی تحت اداره مجاهدین در کابل بوجود آید. پاکستان  با استفاده از  فاشیست  قومگرا  و جاسوس معلوم الحال خود گلبدین حکمتیار  توانست جنگ های داخلی تحمیلی را بین گروه های جهادی از اقوام مختلف زیر نام نابودی حکومت تاجیکان  براه انداخته و کابل را به خاک و خون بکشاند.

۳: تجاوز وحشیا نه و علنی پاکستان بالای کشور عزیزما افغانستان بوسیله گروه های دهشت افگن طالب  و حالا داعش
بعد ازینکه  پاکستان  با وجود همه تلاش های مذبوحانه اش موفق نشد  مهره اصلی  اش حکمتیار را به اریکه قدرت برساند، پروژه دیگری را زیر نام طالب و با مداخله مستقیم  نظامیان خود تجاوز مستقیم و آشکار را بالای سرزمین ما طرح ریزی وبا عملی نمود ن آن مردم مظلوم مارا قتل عام و باقیمانده دار و ندارشان  را به اتش کشید .

۴: حمله امریکا به افغانستان، بعد از حادثه ۱۱ سبتامبر۲۰۰۱ در امریکا، صفحه دیگری از تجاوز پاکستان بازشد، این بار گرچه ظاهرا نقش پاکستان کمتر شد، اما دوست هم پیمان واستراتیژیک آن ایالات متحده امریکا در منطقه به بهانه مبارزه با تروریزم  ومواد مخدر نیز حضور یافت. بعد ازهجوم امریکا  به کشور ما حاکمیت سیاسی طالبان سقوط نمود و عده زیاد شان که توانستند فرار نمایند دوباره پاکستان ان ها را در خاک خود  در پناه گاهای مطمئن جا بجا  نموده  و زمینه  احیا مجدد، سرباز گیری، تربیه و پرورش به شیوه دیگری (ترور و انتحار) را برای شان مهیا ساخت  .

بعد از تشکیل  حکومت موقت  و نصب حامد کرزی در راس حاکمیت  وبعد از یک دوره کوتاه  ارامش نسبی توانستند طالبان را دوباره  در مناطق مختلف  مسلح و با ترویج ترور و انتحار حاکمیت مرکزی را تضعیف و نا ارامی ها را تشدید بخشند .

حامد کرزی رییس جمهور سابق(پیشین) با مشاورین فاشیست قومی اش  بنابر دستورات بادارانش ویا  بنابر ملحوظات قومی(شیونیستی اش ) درجریان حاکمیت نخواست طالبان(دشمنان مردم افغانستان ) را  با وجود همه جنایات شا ن نه تنها ازبین ببرد بلکه  حتی دشمن خطاب نماید .

در انتخابات ۱۳۹۳ اشرف غنی احمدزی شیونیست قومی معلوم الحال  افغانی  و گرو های هم فکر و هم  عقیده فاشیستی اش  با  توافق به اجرای پلان های شوم  استعمار جهانی در راس امریکا  و دشمن قسم خورده  مردم مظلوم ما پاکستان توانست با بی حیایی مطلق به اثر تقلب اشکار و علنی و زور با دارانش بالای مردم ما  خود را در راس حاکمیت  غرض استحکام سلطه و تداوم اهداف شوم قومی و قبیلوی اش  تحمیل نماید  که نتیجه ان را با بدتر شدن اوضاع امنیتی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی هر روزه تجربه می نماییم .

نتیجه:
افغانستان از سوی شمار بسیاری از پژوهشگران یک کشور و «دولت ناکام» ارزیابی می شود. پرسش اصلی که مطرح می باشد این است که چرا و به کدام دلایل دولت های افغانستان دردو سده و نیمی که از عمر تشکیل کشوری با این نام و نشان در پهنه گیتی می گذرد، در ساختن دولت و ملت ناکام بوده اند؟ دست کم حتا اگر روند تشکیل به اصطلاح «دولت ملی» را در کشور سر از عهد امانی هم در سنجش بگیریم، باز هم نتیجه منفی است و نتوانسته ایم حتا گامی هم به جلو بگذاریم. هر آن چه هم که هست، باوجود میلیارد ها دالر مصارفی که در گذشته از سوی انگلیس، شوروی پیشین و کنون امریکا در این راستا شده است؛ همه دستاوردها نمایشی، ظاهری، فریبنده، مسخره، میان تهی و سخت شکننده و ناپایدار می باشد و همواره میان دور و تسلسل باطل سرگردان می باشیم.
آرمان و آرزوی ما حفظ استقلال، آزادی، تمامیت ارضی، حاکمیت ملی، تامین وحدت ملی، یکپارچگی، نهادینه ساختن دمکراسی (مردمسالاری)، هماهنگی، همسویی، رسیدن به خودکفایی اقتصادی و توسعه پایدار، کثرتگرایی (پلورالیسم)، نهادینه ساختن جامعه مدنی، بالابری اقتدار ملی، تامین دادگری اجتماعی، شایسته سالاری، مبارزه با فساد، برابری حقوق، مبارزه با استبداد، ارتجاع و استعمار، مشارکت ملی، ارزش های والای ملی و انسانی، کامگاری و رستگاری، پیشرفت و ترقی و اقتدار ملی است.

کیست که شب و روز با کاربرد این واژه ها، داد از پیشاهنگی و پیشتازی در جنبش روشنفکری در کشور نزند؟ لیک اگر نیک بنگیریم، همه این واژه های زیبا و دلپسند در کشور ما به میان تهی ترین و بی ارزش ترین و مسخ شده ترین واژه های ابزاری مبدل شده اند که دیگر کمتر کسی به آن  ها باور دارد. اگر قرار باشد به توصیف وضعیت کنونی کشور بپردازیم، منظره بس وحشتناکی در برابر چشمان ما گشوده می شود.
افغانستان کشوری است با نام قلابی، ساخته و پرداخته انگلیس، در چهارچوب مرزهای مصنوعی تحمیلی استعماری، با هویت کاذب، یکی از پسمانده ترین و درمانده ترین کشورهای جهان، کشوری دربند، بی ثبات، با اقتصاد ورشکسته و بیچاره و فاقد ساختارهای زیربنایی، غیر مستقل (یا با استقلال ظاهری سیاسی مگر در واقع فاقد استقلال اقتصادی)، مستعمره، با دولت دست نشانده بیگانه، رهبران خودکامه، بیگانه پرست، بی درایت و بی کفایت و به شدت درگیر سیاست های فاشیستی برتری جویی قومی، فاقد ساختارها و نهادهای راستین حقوقی و مدیریتی، با جامعه چندپارچه، درگیر تنش های تباری، زبانی، مذهبی و فرقه یی، فاقد قوانین و ضوابط بایسته مدنی، فاقد نهادهای بازدارنده و مهار کننده قدرت، دارای جامعه مدنی ضعیف و کمرنگ، فاقد اقتدار ملی و دولت فراگیر، درگیر ده ها نا به سامانی و نا به هنجاری، دارای شکاف های ساختاری و تاریخی فراوان و بد امنی، قربانی سیاست های بزرگ و کلان جهانی و مواد مخدر، فاقد راهبرد سیاست خارجی، فاقد منافع ملی تعریف شده و جامع مورد پذیرش همگانی، درگیر چند دستگی در همه ترازها، دارای آینده مبهم و ترسناک، دارای یکی از پایین ترین جاها در جهان از دیدگاه تراز توسعه و نشانگرهای رشد.

این است واقعیت دردناک از شیونیزم قومی

مآخذ :
۱- دانشنامه آزاد

۲- کتاب نام و ننگ نوشته : محترم سلیمان راوش

 

————————————–

نوشته های مشابه

‫۴ دیدگاه ها

  1. جای تاسف است که تعداد از روشنفکران تاجیک تبار درتب قومیت می سوزد وبه نارو اقوم پشتون که حامی استقلا ل کشور است به باد مسخره میگرند شاید این هموطنان یا از تاریخ معلومات نه دارد ویا هم عمدا به یاوه سرایای می پردازد خراسان اریانا ایران به یک کتله بزرگ از کشورهای امروز اطلاق میگردید پشتونها به دیگر اقوام کشور هویت افغان بخشیده انرا دریک جغرافیای منسجم کرده وسرحدات کشور را معین کرده تاجیکها درکدام دوره ازتاریخ حکومت کرده اگر هدف از حبیبالله سقاو باشد ویا ربانی بادپکه ویا مسعود جاسوس ویا حبیب دوزد استالفی پس درست است که تاجیک ها قهرمان معرکه اند تاحال ببرک کارغل از ذهنیت ها فراموش نه شده مسخ کردن تاریخ دیگران کار عاقلانه نه بوده

  2. باید مردمان چیز فهم افغانستان روی موضوعی که نویسنده محترم به آن انگشت مانده است” شیونزم افغانی و پیامد های آن” دقت نمایند و راه برون رفت ازین وحشت و پدیده نکبت را پیدا نمایند. کشور های خارجی از میان مردم افغانستان وطنفروش ترین و بی احساس ترین را انتخاب نموده و روی او سرمایه گذاری نموده و او را بقدرت میرساند. قابل دقت اینجاست که چرا خارجی از میان قوم برادر پشتون ما چنین شخصیت های ضعیف و خیانت پیشه را انتخاب مینمایند. در چند سال اخیر در افغانستان این سیاست خارجیهارا بخوبی دیده میتوانیم. مثلا” در دوره اول انتخابات ریاست جمهوری برنده انتخابات اقای قانونی بود. جون تازه امریکا در افغانستان آمده بود. خوب فرض بر این شد بگذار کسیراکه امریکا میخواهد رئیس جمهور شود. تا ممکن به افغانستان زیاد کمک صورت گیرد. در دور دوم انتخابات هم عبدالله عبدلله برنده بود و با پادرمیانی امریکا کرزی برای بار دوم بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زد. و در انتخبات اخیر هم اقای عبدالله عبدالله برنده بود ولی باز هم خارجیها اقای غنی را بر مردم افغانستان تحمیل کردند. حال سوال ایجاد میشود که چرا چنین خیانت شاخدار و عملی و تا چه زمانی، به مردم افغانستان صورت میگیرد.؟ بدون شک اگر تقلب و کمک خارجیها با تقلب کاران نباشد. ورئیس جمهور به رای برحق مردم تعین شود در آنصورت خواهد باشد که مردم افغانستان در راه آبادی و خوشبختی برابر میشوند. گره تمام مشکلات در همین نقطه نهفته میباشد. یعنی اجازه دهند که مردم افغانستان هرکسی را که به اکثریت آرا زمامدار ساختند بسازند. از همان لحظه دروازه های خوش بختی بمردم باز خواهد شد.

  3. نویسنده محترم به یک تعداد کمبودی ها اشاره نموده است. ولی در باره راه برون رفت ازین نابسامانی و عقب ماندگی چیزی نگفته است. مهم اینست که مردم افغانستان بدانند که چه باید بکنند تا ازین ذلت و بیچارگی خودرا خلاص نمایند.

  4. من هم ریشه بدبختی افغانستانرا در در استیلای سیاست برتری جوئی قومی میبینم. یکتعداد از سیاستمداران قوم برادر پشتون ما بخاطر تامین منفعت شخصی و فامیلی و گروهی خویش سیاست برتری جوئی قومی را دامن میزنند. کشورهای خارجی بخصوص پاکستان هم این نوع سیاست بازان تفرقه افگن را حمایه و تقویه مینمایند. همین است که افغانستان به بلاهای بیشماری مبتلا شده است. بلا زده گی فقر و ذلت و بیچارگی را همیش در قبال دارد. در اینجا ضرور است تامردم افغانستان بیدار شوند و تفوق طلبان و نفاق اندازانرا به هر ق.می که تعلق داشته باشند تجرید نمایند و مجبور سازند تا سیاست برابری و برادری را روی دست و عملی سازند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا