فرهنگ و هنر

«من تاجیکم، یعنی ایرانی»

rajabian_daryosh
داریوش رجبیان

گفت‌‌وگوی ابراهیم عثمان‌اف با خبرگزاری «Tojnews» و در پی آن، برنامه رونمایی کتاب «سرنوشت تاجیک» از این دانشور تاجیک در شهر دوشنبه بیانگر حقیقتی تلخ بود: برخی از چهره‌‌ها در نهادهای علمی کشور دچار توهم‌‌هایی هستند که با بنیاد دانش، که باید دور از احساس‌ و غرض‌‌ورزی باشد، همخوانی ندارد.

برایِ‌‌اینکه پیگیریِ موضوع آسان باشد، پاره‌‌هایی از سخن‌های ابراهیم عثمان‌‌اف را بازگو می‌‌کنم و در پی آن برداشت خودم را می‌‌آورم.

ابراهیم عثمان‌‌اف: من دانستن می‌‌خواهم که چرا خلق ایرانی اصل تاجیک را نه قوم‌‌های دیگر آسیای‌‌میانه، مثلاً پان‌‌ترکیست‌‌ها، صاحب این وطن حساب نمی‌‌کنند و نه یک گروه جوانان امروزه تاجیک که خود را «فارس» می‌‌حسابند.

داریوش رجبیان: واژۀ «پارس» (که تازی‌‌شدۀ آن «فارس» است)، در دوران باستان و سده‌‌های میانه به‌‌معنایِ قومی از اقوام ایرانی بود، برخاسته از سرزمین پارس. امروزه فارس یکی از ۳۱ استان ایران است. پارس در قلب تحولات سیاسی دوران باستان قرار داشت و به‌‌همین‌‌دلیل برای بیگانگانْ سراپای ایران Persia (پارس) به شمار می‌‌آمد. به‌‌مانندِ استان هلند در ساحل غربی کشوری که به زبان بومی آن را Nederland می‌‌نامند، فعلاً استان هلند کوچک‌‌تر شده و صرفاً یک منطقۀ آن کشور است. اما برای خارجی‌‌ها سراپای آن سرزمین همچنان هلند است و تمام مردم بومی آن هلندی‌‌اند. همین نمونه درموردِ انگلستان هم صدق می‌‌کند، که صرفاً بخشی از بریتانیا است اما برای بسیاری از بیگانگان تمام آن سرزمینْ انگلستان محسوب می‌‌شود. ازاین‌‌رو، نباید تعجب کرد، وقتی‌‌که در نوشته‌‌های کهن، چه در غرب و چه در شرق، به تمام ایران‌‌زمین «فارس» (Persia) می‌‌گفتند و «فارس» (Persian) به همۀ مردمان بومی ایران‌‌زمین گفته می‌‌شد.

امروزه با تغییروتحولی که در ترکیب قومی و نژادی افراد صورت گرفته‌‌است، صحبت از قوم سره و پاک پارس یا هر قوم دیگری بی‌‌معناست. ازاین‌‌رو، هرآن‌‌کس که از نژاد ایرانی است و زبان مادری‌‌اش پارسی است، می‌‌توان «پارس» نامید. صدرالدین عینی در سال ۱۹۱۹ هیچ ابایی نداشت که تاجیکان را «فارسیان» بنامد و در مقاله‌‌ای نوشت: «بدبختانه، ما فارسیان هنوز در کوچۀ بی‌‌خبری تماشاگری می‌‌کنیم» (تنویر افکار، ۱۹۱۹). «فارسیان»، برای استاد عینی و بزرگان دیگر دوران، مترادف واژۀ «تاجیک» بود. به‌‌مانندِ واژگانی چون «دهگان» و «پارسیوان».

در ادامۀ بحث به این موضوع بازمی‌‌گردیم. اما در اینجا باید بر برداشت اشتباهی که ابراهیم عثمان‌‌اف دارد انگشت گذاشت. هیچ تاجیکی را ندیده‌‌ام که با پارس‌‌دانستن خود حق تاجیکان بر سرزمین پهناور آسیای‌‌میانه ‌‌را زیر سؤال برده‌‌باشد. پارس‌‌بودنِ بسیاری از تاجیکان به این معنا نیست که آن‌‌ها از استان فارس ایران کنونی آمده‌‌اند، بلکه بدین معناست که صاحبان این سرزمین ایرانیانی هستند که امروزه عمدتاً زبان پارسی زبان مادری‌‌شان است. یعنی «تاجیک» مترادف «ایرانی» است و زبان مادری همۀ ایرانیان پارسی نیست و می‌‌تواند یکی از زبان‌‌های ایرانی شرقی، مثل زبان‌‌های پامیری یا یغنابی، باشد. اما همگی تاجیک، یعنی ایرانی، هستند.

ابراهیم عثمان‌‌اف: پس‌‌ازمیلاد به نام ایران دولت نبود. اروپایی‌‌ها ایران امروزه را فارس می‌‌گفتند (فارس را به‌‌خاطرِ بزرگداشت ایران بزرگ، پهلوی‌‌ها سال ۱۹۳۴ ایران نام کردند).

داریوش رجبیان: برای پاسخ به این ادعای آقای عثمان‌‌اف همین بسنده است که او را به رسالۀ «شهرستان‌‌های ایرانشهر» ارجاع دهیم که در سدۀ هشتم میلادی به زبان پارسی‌‌میانه ‌‌نوشته شده‌‌است. عنوان این کتاب به‌‌تنهایی باور آقای عثمان‌‌اف را به چالش می‌‌کشد. «ایران» و «ایرانشهر» نام رسمی سرزمین امپراتوری ساسانی بود که تاجیکستان امروزی هم بخشی از آن امپراتوری به شمار می‌‌رفت. شاپور یکم (پسر اردشیر یکم) در سنگ‌‌نوشته‌‌هایش به پارسی‌‌میانه ‌‌خود را šāhānšāh ī ērān ud anērān (شهنشاه ایران و انیران) و به زبان پهلوی šāhānšāh aryān ut anaryān (شهنشاه آریان و اناریان) می‌‌نامد. افتخار تمام فرمانروایان سرزمینمان این بوده‌‌است که به تاج‌‌وتخت ایران دست یافته‌‌اند و ادبیات پارسی سرشار از نمونه‌‌هایی دراین‌‌باب است. نوشته‌‌ای که بر مُهر سلطنتی صفویان (۱۵۰۱-۱۷۲۲) می‌‌خوانید، این است: «شهریار ایران».

مقصود آن است که ایران برای مردم بومی این سرزمین همواره «ایران» بوده‌‌است اما بنابه‌‌دلایلی، که بالاتر عرض شد، بیگانگان آن را Persia (پرسیا) می‌‌خواندند. سال ۱۹۳۵ میلادی اتفاقی که افتاد این بود: رضاشاه پهلوی با انتشار یک بیانیه از تمام کشورهای جهان خواست که ازآن‌‌روزبه‌‌بعد نام بومی سرزمینش (ایران) را به رسمیت بشناسند و آن را دیگر «پارس» ننامند؛ چون مردم بومی سرزمینشان را با نام «ایران» می‌‌شناسند. نمونه‌‌هایی ازاین‌‌دست در تاریخ فراوان است. مثلاً، تا سال ۱۹۸۹ تنها نام شناخته‌‌شدۀ میانمار برای بیگانگان «برما» بود اما دولت نظامی آن کشور از همگان خواست که نام کشورشان را به زبان مردم بومی «میانمار» بگویند. به‌‌همین‌‌شیوه، دولت هند نام‌‌های دورۀ استعمار را تغییر داد و، مثلاً، از همگان خواست که نام شهر بمبئی (Bombay) را نه با تلفظ انگلیسی که با تلفّظ ماراتی (زبان رسمی منطقه) هجی کنند و «مومبای» (Mumbai) بگویند.

درموردِ بُعد تاریخی موضوع هم باید افزود که پادشاهان سامانی در بخارا تبارنامۀ خود را از بهرام چوبینۀ ساسانی آغاز کرده‌‌بودند. بهرام چوبین، سپهسالار بنامِ ساسانی، اصالتاً از شهر ری ایران بود. تبارنامۀ سامانیانْ سامان‌‌خُدات (پدرِ پدربزرگِ اسماعیل سامانی) را نواسۀ نوش‌‌رَد، یکی از فرزندان بهرام چوبین، معرفی می‌‌کند. سامانیان، که خود را پادشاهان ایران می‌‌دانستند، بانی و حامی زبان پارسی دوران خود شدند و مرحلۀ تازه‌‌ای از رشد این زبان را در بخارا آغاز نهادند و زبان پارسی را دوباره «دری» (درباری، رسمی) کردند.

ازاین‌‌رو، این ادعای آقای عثمان‌‌اف که «پس‌‌ازمیلاد به نام ایران دولت نبود» بسیار شگفت‌‌انگیز و غریب است.

ابراهیم عثمان‌‌اف: کدام مردم را قرقیز و ازبک و ترکمن نام بود؟ این نام‌‌ها در ادبیات نیستند، زیرا همه را ترک می‌‌گفتند. چرا این قبیله‌‌های ترک از یگانه بدنۀ خود بیرون می‌‌آیند و ما نه؟ آن‌‌ها با افتخار می‌‌گویند که فرهنگ و زبان ما ترکی است، اما ما قزاق و قرقیز و ازبک هستیم. یا اسلاوی‌‌ها را بگیریم. بلغار، اسلوین، اسلواک، روس، اوکراین، بلاروس، چک و غیره و هکذا، «من روس، اسلواک» و غیره و هکذا می‌‌گویند، نه «من-اسلاوی». حتی ببینید، چه تلاشی میان دو برادر -روس و اوکراین- می‌‌رود. من جانب‌‌دار این نیستم، اما این تلاش برای مستقلیت و هویت است. در ما چه؟ تماماً برعکس.

داریوش رجبیان: دعوت آقای عثمان‌‌اف به فصل و پریشان‌‌کردن ایرانیان و تفرقه‌‌انداختن میان آنان می‌‌تواند صرفاً دلایل سیاسی داشته‌‌باشد، اما علم‌‌های زبان‌‌شناسی و مردم‌‌شناسی با این فراخوان مغایرت دارند. نفسِ اینکه آقای عثمان‌‌اف ایرانیان پارسی‌‌گو را با قوم‌‌های چندزبانۀ ترک‌‌تبار (قزاق و قرقیز و ازبک) و اسلاو (بلغاری و اسلوین و اسلواک و روس و اوکراینی و بلاروسی و چک و غیره) مقایسه ‌‌می‌‌کند، گویای اشکال در درک او از موضوع است. چرا؟ زیرا مردمان ترک‌‌تبار و اسلاو، باوجودِ یگانگیِ ریشۀ نژادی‌‌شان، به زبان‌‌های مختلف سخن می‌‌گویند، به‌‌گونه‌‌ای‌‌که دیدارهای رسمی سران آن کشورها به مترجم نیاز دارد. برایِ‌‌نمونه، «pozor» در زبان چکی به معنی «توجه» است و در زبان روسی به‌‌معنایِ شرمساری و رسوایی. نه‌‌تنها واژگان این زبان‌‌ها متفاوت است، که در مواردی صرف‌‌و‌‌نحوشان هم باهم یکسان نیست. مثلاً، در زبان بلغاری حالت مصدر وجود ندارد و فعل اول‌‌شخص را به‌‌طورِ مشروط به‌‌عنوانِ مصدر پذیرفته‌‌اند. تفاوت میان زبان‌‌های ترکی‌‌بُن هم به همین ‌‌اندازه زیاد است. کوتاه‌‌سخن‌‌آنکه، مقایسۀ آن‌‌ها با ایرانیان پارسی‌‌گو قیاسی نامربوط و بیجاست. صحبت ما دربارۀ مردمانی است که از یک تیرۀ نژادی (ایرانی) برخاسته‌‌اند و به یک زبان واحد (پارسی) صحبت می‌‌کنند. این مردمان را تاجیک یا ایرانی می‌‌نامند. بخش اعظم تاجیکان یا ایرانیان به زبان پارسی صحبت می‌‌کنند و آن‌‌ها پارس یا پارسیوان هستند. برخی از تاجیکان هم هستند که به زبان‌‌های ایرانیِ غیر از پارسی صحبت می‌‌کنند، اما همچنان ایرانی‌‌اند. یعنی زبان پارسی عنصری تعیین‌‌کننده برای تاجیکان نیست، بلکه یک زبان ایرانی همراه با تبار ایرانی است که آن‌‌ها را تاجیک (ایرانی) می‌‌کند. وقتی‌‌که می‌‌دانیم تبار و نژاد یک کس ایرانی‌‌ست و زبانش هم ایرانی‌‌ست، چگونه می‌‌توانیم هویت ملی او را غیرایرانی بدانیم؟

ابراهیم عثمان‌‌اف: سؤال می‌‌شود، چه فرق است میان پان‌‌ترکیستی که می‌‌گفت تاجیک در آسیای‌‌میانه ‌‌نیست و آن‌‌هایی که می‌‌گویند، «ما فارسیم، نه تاجیک»؟ هردو هم بودن تاجیک را در خانۀ ازلی خودش انکار می‌‌کنند.

داریوش رجبیان: نه هیچ پان‌‌ترکیستی را می‌‌شناسم که منکر حضور تاجیکان در آسیای‌‌میانه‌باشد و نه تاجیکی را دیده‌‌ام که خود را پارس بداند و تاجیک نه. این ادعا در زندگی واقعی مصداقی ندارد. پان‌‌ترکیست‌‌ها این پندار را می‌‌پراکنند که تاجیک‌‌ها از ایران امروزی به منطقه مهاجرت کرده‌‌اند. گفتم «پندار»، چون سخنی گزاف و بی‌‌پایه است. ایرانیان از دیرباز، حتی پیش‌‌ازاینکه پایشان به ایران امروزی برسد، در فرارود (ماوراءالنهر، آسیای‌‌میانه‌‌) حضور داشته‌‌اند. پهنۀ آریانا، که بعدها نام آن تغییر شکل داد و «ایران» شد، همواره منطقۀ ما را هم دربرداشته‌‌است. استرابو در سدۀ یکم پیش‌‌ازمیلاد در کتابش، «جغرافیا»، می‌‌نویسد: «نام ”آریانا“ به سرزمین‌‌های دیگر هم اطلاق می‌‌شود؛ به بخش‌‌هایی از پارس و ماد و همین‌‌طور به سرزمین‌‌های باختریان و سغدیان در شمال. زیرا آن‌‌ها تقریباً به یک زبان تکلم می‌‌کنند و گویش‌‌های آن‌‌ها تفاوت اندکی دارد». (Strabo, Geography, ۱۵,۸)

یعنی این جغرافی‌‌دان، فیلسوف و تاریخ‌‌دان یونانی دوران باستان باختریان و سغدیان (پیشینیان ما) را در کنار پارس‌‌ها و مادهای آن زمان در یک قلمرو قرار داده و زبان همۀ آن‌‌ها را تقریباً یکی دانسته‌‌است، با تفاوت‌‌هایی اندک.

پس به‌‌هیچ‌‌روی صحبت از «آمده» بودن تاجیکان (ایرانیان) در آسیای‌‌میانه ‌‌نیست. آسیای‌‌میانه ‌‌(ماوراءالنهر، فرارود)، اززمانی‌‌که تاریخ مکتوب شده‌‌است، سرزمین ایرانیان (تاجیکان) بوده و باقی مانده‌‌است. صحبت از این است که واژۀ «تاجیک» در بافتار تاریخی و فرهنگی و ادبی صرفاً مترادف «ایرانی» است.

فردوسی توسی هم در تفسیر موضوع بیشتر از استرابو صحه گذاشته و شهرهای ایران را این‌‌گونه برشمرده‌‌است:

هر آن شهر کز مرز ایران نهی،

بگو تا کنیم آن ز ترکان تهی.

از ایران به کوه اندر آید نخست

در غرچگان از بر بوم بُست.

دگر طالقان‌‌شهر تا فاریاب،

هم‌‌ایدون در بلخ تا اندر آب.

دگر گوزگانان فرخنده‌‌جای

نهادست نامش جهان کدخدای.

دگر مولیان تا در بدخشان،

همین است از این پادشاهی نشان.

فروتر دگر دشت آموی و زم،

که با شهر ختلان برآید برم.

چه شگنان وز ترمذ ویسه‌‌گرد،

بخارا و شهری که هستش بگرد.

هم‌‌ایدون برو، تا در سغد نیز،

نجوید کس آن پادشاهی بنیز.

وزآن‌‌سو که شد رستم گردسوز،

سپارم بدو کشور نیمروز…

 

ابراهیم عثمان‌‌اف: اساس تاجیک در بخارا و سمرقند است. بقیۀ ولایت‌‌های ازبکستان را خودتان می‌‌دانید. در ولایت‌‌های بادکند، جلال‌‌‌‌آباد و اوش قرقیزستان و چیمکنت و جمبول قزاقستان هم تاجیکان تهجایی هستند، نه کوچیده رفته یا مردِ کار.

داریوش رجبیان: تشخیص محل اساسی «تاجیک» ازسویِ آقای عثمان‌‌اف پرسش‌‌برانگیز است. «اساس تاجیک در بخارا و سمرقند است» اگر دیدگاهی محل‌‌گرایانه و غیرعلمی نیست که چیست؟ چگونه و برمبنایِ چه معیار و ملاکی می‌‌شود محل اساسی «تاجیک» را مشخص کرد؟ برپایۀ کدام دلایل علمی می‌‌توان تاجیکان دیگر را «غیراساسی» و فرعی دانست؟

واژۀ «تاجیک» از سدۀ یازدهم میلادی به بعد برای ایرانیان به کار می‌‌رود. نخستین مورد کاربرد آن را در کتاب «قتدغو بلیک» از یوسف بلاساغونی، تاریخ‌‌نگار اویغور، می‌‌توان دید. او ایرانیان را «تاجیک» می‌‌نامد. واسیلی بارتولد، خاورشناس آلمانی‌‌تبار روسیه، در سال ۱۹۱۰ رساله‌‌ای غرا نوشت با نام «تادژیکی» («تاجیکان») و برای نخستین‌‌بار با استنتاج از تمام نوشته‌‌های مرتبط در طول تاریخ، به زبان ساده و رسای علمی دلیل اطلاق این نام به ایرانیان را توضیح داد:

«واژه ”تایچیک“ در زبان پهلوی، ”تاچیک“ در زبان ارمنی و ”داشی“ در زبان چینی به‌‌معنایِ ”عرب“ است. ظاهراً، در آسیای‌‌میانه مردم ایرانی بومی هم اشغالگران مسلمان را چنین می‌‌نامیدند. چون بنابه‌‌برداشتِ مردمان آن دوران، هر ایرانی‌‌ای که به اسلام می‌‌گروید، عرب می‌‌شد (تاریخ طبری، ۲، ۱۵۰۸، ۱۳). این واژه به‌‌معنایِ ”مسلمان، مرد دست‌‌اندرکار گسترش فرهنگ اسلامی“ وارد زبان ترک‌‌ها هم شد و چون بیشتر مسلمانانی که ترک‌‌ها می‌‌شناختند ایرانی بودند، واژه ”تایجیک“ در زبان ترک‌‌ها به‌‌معنایِ ”ایرانی“ به کار می‌‌رفت. محمود کاشغری (۱، ۳۲۴) واژۀ ”تژیک“ را ”پارس“ (الفارِسی) معنا می‌‌کند. کتاب ”قتدغو بلیک“ هم، که در همان دوره نوشته شده، ”تجیک‌‌ها“ را غیرعرب و پارس می‌‌داند (رادل‌‌اف، فرهنگ، ۳، ۱۰۹۶). ایرانیان هم در حال تقابل با فرمان‌‌روایان ترکشان در آن دوره خود را ”تازیک“ می‌‌نامیدند (تاریخ بیهقی، نشر مارلی، صفحه ۷۴۶). پیوسته بر تقابل و اختلافات ترک و تاجیک تأکید می‌‌شد و ادعا می‌‌شد که روابط دوستانه و خویشاوندی میان ترک و تاجیک همیشه پایان بدی داشته و اینکه تاجیک هرگز نمی‌‌تواند به ترک اعتماد کند (ظهیرالدین مرعشی، ۲۴۸، ۲۵۳).»

این تعبیر استاد بارتلد، فارغ از بلایای عقیدتی و سیاسی‌‌ای که هفت سال بعد (۱۹۱۷) دامن‌‌گیر علم سرزمینش شد، پاسخ‌‌گوی همه پرسش‌‌های ما دربارۀ واژۀ «تاجیک» است. شگفت‌‌انگیز است که در مراسم رونمایی کتاب ابراهیم عثمان‌‌اف، هم جناب عثمان‌‌اف و هم آقای عبدالنبی ستارزاده از اعتبار فرموده‌‌های مرتبط استاد بارتلد دم می‌‌زدند، اما ظاهراً به مغز کلام او در رسالۀ «تاجیکان» توجه کافی نداشته‌‌اند وگرنه با تکیه بر این تفسیر منطقی و تاریخی می‌‌توانستند کاربرد واژۀ «تاجیک» را در تاریخ و ادبیات پارسی معنا کنند. در تاریخ و ادبیات پارسی این واژه همه‌‌جا به‌‌معنایِ «ایرانی» آمده‌‌است، به‌‌ویژه در تقابل با «ترک»:

از بهر خدا که مالکان جور

چندین نکنند بر ممالیک.

شاید که به پادشه بگویند،

ترک تو بریخت خون تاجیک. (سعدی‌‌شیرازی)

روی تاجیکانه‌‌ات بنمای، تا داغ حبش،

آسمان بر چهره ترکان یغمایی کشد. (سعدی‌‌شیرازی)

اگر ترک است و تاجیک است، بدو این بنده نزدیک است

چو جان با تن، ولیکن تن نبیند هیچ مر جان را. (مولوی)

ترکی همه ترکی کند، تاجیک تاجیکی کند،

من ساعتی ترکی شوم، یک لحظه تاجیکی شوم. (مولوی)

یک حمله و یک حمله، کآمد شب و تاریکی،

چستی کن و ترکی کن، نه نرمی و تاجیکی. (مولوی)

ریزه‌‌خوار نوالۀ کرمش

ترک و تاجیک و بنده و آزاد. (هاتف اصفهانی)

تو را داد ار ترک است و تو تاجیک،

بمانده بر سر این راه باریک (عطار نیشاپوری)

بپرس حال من از چشم خود که این معنی

حکایتی است که معلوم ترک و تاجیک است. (سلمان ساوجی)

از این نمونه‌‌ها فراوان است و همه‌‌جا ما آن تقابل میان ترک و تاجیک را می‌‌بینیم. «تاجیک» همه‌‌جا به‌‌معنایِ ایرانی آمده، اما تنها در مواردی به کار رفته‌‌است که دربرابرِ آن «ترک» قرار می‌‌گیرد. چرا؟ چون ترکان «تاجیک» را به‌‌معنایِ ایرانی مسلمانی به کار می‌‌بردند که برای ترکان اسلام را به ارمغان آورده‌‌است. به‌‌مانندِ «عجم» که به‌‌معنایِ «ایرانی» در میان عرب‌‌ها متداول بود و در زبان پارسی هم تقابل «عرب و عجم» را ساخت؛ درست به‌‌مانندِ «ترک و تاجیک». همچنین همسایگی ایرانیان آسیای‌‌میانه ‌‌با قوم‌‌های ترک‌‌تبار این نام را سرانجام نهادینه و رسمی کرد.

ابراهیم عثمان‌‌اف: آنگلیوس، مورخ گالّندی (هلندی)، هنوز عصر هفده به خراسان آمده، با حیرت می‌‌نویسد که در کشور فارس مردم خود را تاجیک می‌‌گویند. سفیر اولین بریتانیا در افغانستان نوشته‌‌است که مردم کابل پُرّه (کاملاً) تاجیک‌‌اند و از آن به شمال هم همه تاجیک‌‌اند…

داریوش رجبیان: این نکته‌‌ای که آقای عثمان‌‌اف ذکر کرده‌‌است، خلاف باور او را ثابت می‌‌کند. در سدۀ هفده میلادی، زمانی‌‌که سرزمین‌‌های ایرانی تحت سلطه دودمان‌‌های ترک‌‌تبار بودند، مردم «کشور فارس» خود را تاجیک می‌‌گفته‌‌اند. آیا این به‌‌معنایِ مترادف یا هم‌‌معنابودن «تاجیک» و «ایرانی» نیست که چیست؟ یا تصور بر این است که آن آدمان همگی از تاجیکستان امروزی به فارس مهاجرت کرده‌‌بودند؟ نه. «تاجیک» همواره مترادف «ایرانی» بوده‌‌است. این حقیقت علمی را باید بدون عینک‌‌های سیاسی دید.

ابراهیم عثمان‌‌اف: تاجیکان و هزاره‌‌ها – تاجیک‌‌‌‌زبان‌ها ۴۵ درصد اهالی آن کشور را تشکیل می‌‌دهند. در چین سریکولی‌‌ها به‌سرمی‌‌برند که بیش از شصت‌‌هزار گفته می‌‌شوند.

داریوش رجبیان: در افغانستان هیچ پارسی‌‌گویی خود را «تاجیک‌‌زبان» نمی‌‌داند. پارسی‌‌گو، پارسیوان و پارسی‌‌زبان اصطلاحات قابلِ‌‌قبول برای هم‌‌زبانان ما در افغانستان و فراتر از آن است. چون «زبان تاجیکی» یک اصطلاح سیاسی و آفریدۀ اتحاد شوروی است و کاربرد آن صرفاً در حوزۀ رسمی است و فراتر از قلمروی شوروی پیشین به کار نمی‌‌رود.

«تاجیک‌‌زبان»نامیدن پارسی‌‌گویان غلط تاریخی و زبان‌‌شناختی هم هست. چرا؟ همان‌‌گونه‌‌که در بخش‌‌های پیشین این جستار عرض شد، «تاجیک» به‌‌معنایِ «ایرانی» است و نه فقط «فارسی‌‌زبان». یعنی زبان مادری یک تاجیک (ایرانی) می‌‌تواند پارسی نباشد، اما حتماً یکی از زبان‌‌های ایرانی است. «تاجیکی»خواندن زبان پارسی برای تمامیت ملت در تاجیکستان هم خطربار است. ما تاجیکانی داریم که زبانشان پارسی نیست؛ تاجیکان پامیر و یغناب پارس یا پارسی‌‌زبان نیستند، اما تاجیک یا ایرانی‌‌اند. پس برپایۀ کدام دلیل علمی می‌‌شود زبان پارسی را «تاجیکی» نامید؟ آیا پارسی تنها زبان تاجیکان است؟ نه. زبان‌‌های تاجیکی (ایرانی) داریم، اما یک زبان واحد تاجیکی (ایرانی) وجود ندارد. ازاین‌‌رو، «تاجیکی» خواندن زبان پارسی، گذشته‌‌ازاینکه یک امر سیاسی است، به‌‌معنایِ دوم‌‌درجه‌‌دانستن تاجیکان ناپارسی‌‌زبان است. این تعبیر برای تمامیت ملی تاجیکان هم خطر دارد. خود آقای عثمان‌‌اف صحبت از تاجیکان سریکولی در چین می‌‌کند. ولی آیا او می‌‌داند که زبان این تاجیکان پارسی نیست، بلکه سریکولی (یکی از زبان‌‌های پامیری و ایرانی شرقی) است؟ پس به چه دلیل موجهی باید زبان پارسی را «تاجیکی» نامید؟

ابراهیم عثمان‌‌اف: در پاکستان، نمی‌‌دانم کسی خود را تاجیک می‌‌نامد یا نه، اما یک زن پاکستانی که در اروپا وزیر شده، خود را تاجیک معرفی کرد؛ یعنی هستند. در ایران هم باور دارم که تاجیکان هستند، بلکه این را من شخصاً دیده‌‌ام.

داریوش رجبیان: آن زن پاکستانی که آقای عثمان‌‌اف می‌‌گوید هدیه تاجیک است. نه وزیر، که هموند (عضو) پارلمان نروژ است. هدیه تاجیک حقوق‌‌دان، روزنامه‌‌نگار و سیاست‌‌مدار نروژی است که اصالت پاکستانی دارد. او خود را «تاجیک» معرفی نکرده‌‌است چون ملیت او نروژی است. نام‌‌خانوادگی او «تاجیک» است. باید بدانیم که در کشورهای اروپا «ملیت» به‌‌معنایِ «شهروندی» است. اما قومیت این بانوی ۳۱سالۀ نروژی رسماً «پاکستانی» است. «تاجیک» صرفاً نام‌‌خانوادگی اوست که در کشورهایی چون ایران و افغانستان و پاکستان رایج است. عبدالجمیل تاجیک هم یک پزشک و فیزیک‌‌دان معروف آمریکایی است که تبار پاکستانی دارد. پویا تاجیک بازیکن بسکتبال در ایران است. سامانتا تاجیک هنرپیشه و مدل ایرانی‌‌تبار کاناداست. نام‌‌خانوادگی «تاجیک» در حوزۀ فرهنگی ایران فراوان است و تنها دلیل آن کاربرد واژه «تاجیک» به‌‌معنایِ «ایرانی» است.

در ایران هرآن‌‌کس‌‌که زبان مادری‌‌اش یکی از زبان‌‌های ایرانی است، تاجیک است. سند؟ ابیات بی‌‌شمار سعدی‌‌شیرازی از قلب پارس که خود را «تاجیک» می‌‌نامد. آیا او از سرزمین تاجیکستان کنونی به پارس پناه برده‌‌بود؟ البته که نه. حتی امروزه در شیراز ترک‌‌تباران به رسم قدیمی به ایرانیان پارسی‌‌گو «تاجیک» می‌‌گویند، چه برسد به هشتصدسال پیش که سعدی اهل آن دوران بود.

ابراهیم عثمان‌‌اف: اسلام کریم‌‌اف ماه ژوئن سال ۲۰۰۰ در کاخ باربد گفته‌‌بود: در ازبکستان عائله‌‌ای (خانواده‌‌ای) نیست که تاجیکی را نداند یا نفهمد. این اعتراف آن است که آنجا تاجیکان بسیارند. جای دیگر گفت که ما یک خلقیم که به دو زبان گپ می‌‌زنیم. این کدام خلق است؟ تاجیک یا ازبک؟ این سؤال است.

داریوش رجبیان: در اینکه شمار تاجیکان در ازبکستان به‌‌مراتب بیشتر از آمارهای رسمی است کسی شک ندارد. اما فراتر از آن را هم باید دید. پایه و استخوان فرهنگی ازبکستان پارسی است. از علی‌‌شیر نوایی گرفته تا همزه حکیم‌‌زاده‌‌نیازی و ادبیات امروزی ازبکستان سراپا ملهم (الهام‌‌گرفته) از پارسی است. یعنی ادبیات ازبکستان نسخۀ جغتایی فرهنگ ایرانی منطقه است. اسلام کریم‌‌اف، که خود یک تاجیک دورگه است، این موضوع را خوب می‌‌داند. اما امور سیاسی گاه ضرورت‌‌هایی را دیکته می‌‌کند که با واقعیت‌‌های علمی سازگار نیست. البته، کارشناسان حوزۀ فرهنگی فرارود این نکته را به‌‌خوبی می‌‌دانند. علم‌های تاریخ و مردم‌‌شناسی می‌‌گوید، ازبک‌‌ها عمدتاً ایرانیان ترکی‌‌گوشدۀ آسیای‌‌میانه هستند. این استدلال درموردِ مردمان همۀ شهرهای بزرگ ازبکستان، از جمله خیوه و پیرامون آن (خوارزم)، صدق می‌‌کند. «تاریخ تبرتقسیم» رحیم ماس‌‌اف هم به ما کمک می‌‌کند که چگونگی اجرای این عملیات دشوار تاریخی را درک کنیم. بیشتر ازبک‌‌ها ایرانیانی هستند که زبانشان ترکی شده‌‌است. تأکید می‌‌کنم: این دیدگاه بدون کوچک‌‌ترین غرض قومی و نژادی بیان شده‌‌است و صرفاً بیان حال است.

ابراهیم عثمان‌‌اف: ببینید، در قدیم چهار خلق بود: سغدی، باختری، خوارزمی و فارس. این‌‌همه از یک نژاد و ریشۀ عمومی هستند. این نکته جای بحث ندارد. اما سؤال این است که چرا سه‌‌اول باید نباشند و اخیری ماند؟ این چه روند است؟

داریوش رجبیان: من از شخص ابراهیم عثمان‌‌اف پرسشی دارم: که به شما گفته‌‌است که در قدیم صرفاً چهار(!) «خلق» ایرانی (تاجیک) بوده‌‌اند و دیگر هیچ؟! این دیدگاه بی‌‌اندازه غیرعلمی و پرسش‌‌برانگیز است. اگر منظور آقای عثمان‌‌اف صرفاً مردم شرق ایران بوده‌‌است، منظورش از «فارس» چه بوده‌‌است؟ و اگر می‌‌خواسته‌‌است تمام مردمان ایرانی را برشمرد، چرا از دیگران نام نبرده‌‌است؟ این‌‌گونه پرسش‌‌ها ارزش علمی سخنان طرف را زیر سؤال می‌‌برد. به‌‌هرروی باید پاسخ گفت.

باید به این استاد توصیه کرد، تا تاریخ سکایی‌‌ها، مادها، پارت‌‌ها، ساگارتی‌‌ها، کاردوخ‌‌ها، کرتی‌‌ها، کاسپیان، کادوسیان، رخجی‌‌ها، داهان‌‌ها، زرنگ‌‌ها و بسیاری دیگر از مردمان هم‌‌تبار ما را هم در دایرۀ مطالعات خود قرار دهد، تا دریابد که «در قدیم فقط چهار خلق نبود». به‌‌مراتب بیشتر از آن بود. آن‌‌ها ناپدید نشده‌‌اند، بلکه به زبانی دیگر و غالباً به زبان پارسی صحبت می‌‌کنند.

ابراهیم عثمان‌‌اف: اما سؤال این است که چرا سه‌‌اول باید نباشند و اخیری ماند؟ این چه روند است؟

داریوش رجبیان: تاریخ چیزی دارد به نام assimilation، یعنی یکسان‌شدن. سغدی و باختری (برمبنایِ جدول ا. عثمان‌‌اف) یکسان شده‌‌اند. یعنی امروزه سغدی‌‌ها با باختری‌‌ها یکی شده‌‌اند و بخش اعظم آن‌‌ها دیگر چند زبان ندارند، بلکه یک زبان واحد دارند که نامش پارسی است. آیا باید ناراحت شد از اتحاد دو گروه ایرانی‌‌مردم؟ سغدی‌‌ها و باختری‌‌ها ملیت خود را تغییر نداده‌‌اند و ایرانی مانده‌‌اند و صرفاً زبانشان را یکی کرده‌‌اند: پارسی. آیا از دید کسی چون ابراهیم عثمان‌‌اف باید گذشتگان سغدی و باختری خود را «خائن» بدانیم؟ به نظر من نه. «خائن» کسی است که مصلحت ملت را به‌‌خاطرِ مصلحت شخصی خودش نادیده بگیرد. اینکه اکنون ما، ایرانیان فرارود (تاجیکان)، یک زبان واحد (پارسی) داریم برگ برندۀ ماست.

ابراهیم عثمان‌‌اف: ملک‌‌الشعرای بهار می‌‌گوید که تا استیلای عرب زبان اساسی مردم ایران سغدی بود، پهلوی به فارسی امروزه کمتر مانندی داشت. پس از استیلای عرب، به قول او، تا سیصدسال دیگر زبان اساسی دری (درباری) بود. رودکی و رابعۀ بلخی، دقیقی و منوچهری زبان خود را دری گفته‌‌اند نه فارسی.

داریوش رجبیان: استاد بهار دربارۀ شعر و زبان شعر هرچه بگوید، به‌‌رویِ چشم اما اگر از زبان‌‌شناسی چیزی گفته‌‌است، در چشم زبان‌‌شناسان ننموده‌‌است. چون استاد زبان‌‌شناس نبود، شاعر بود. به‌‌مانندِ ابراهیم عثمان‌‌اف که زبان‌‌شناس نیست، بلکه یک روزنامه‌‌نگار دوران شوروی است. ادعاهای آقای عثمان‌‌اف صرفاً به‌‌دلیلِ مطرح‌‌شدن این بحث در محافل مجازی جدی گرفته شده‌‌است وگرنه چه کسی که از تاریخ ایران‌‌زمین آگاه باشد چنین خبطی را مرتکب می‌‌شود: «تا استیلای عرب زبان اساسی مردم ایران سغدی بود»؟! برای آگاهان امر هویدا است که پیش از استیلای عرب این سرزمین تحت سیطرۀ ساسانیان بود. زبان عهد ساسانی پارسی‌‌میانه ‌‌بود و پارسی نوین ما و شما امروزه دنبالۀ تاریخی همان زبان ایرانی غربی است. پس «زبان اساسی مردم ایران»دانستنِ زبان سغدی آیا هیچ دلیل علمی دارد یا صرفاً سوار بر موج احساس است؟

ابراهیم عثمان‌‌اف: آثار بیدل و زیب‌‌النسا و امیرخسرو را آن‌‌ها مدنیت ازبکیه هم می‌‌گفتند، هرچند زبان فارسی و تاجیکی بود و آن‌‌ها تاجیک بودند. چرا؟ زیرا این مدنیت را ازبک‌‌ها بردند و چون دولتْ دولتِ ازبک‌‌ها بود.

داریوش رجبیان: «مدنیت ازبکیه» را شاید آقای عثمان‌‌اف اختراع کرده‌‌باشد، زیرا چنین عبارتی در تاریخ بشری وجود ندارد. پادشاهان گورکانی هندوستان، که زبان پارسی را با خود به شبه‌‌قاره بردند، برخلافِ باور آقای عثمان‌‌اف ازبک نبودند. بنیان‌‌گذار دودمان گورکانی ظهیرالدین‌‌محمد بابر بود؛ یک برلاسِ پارسی‌‌زبانِ آسیای‌‌میانه که اثری به نام «بابرنامه» دارد. برمبنایِ «بابرنامه» این فرمان‌‌روای شبه‌‌قاره هند ازبک نبود، بلکه ازبک‌‌ها را رقیب خود می‌‌دانست و کله‌‌های برکنده از تن ازبک‌‌ها را در زمرۀ پیروز‌‌ی‌‌های جنگی‌‌اش برمی‌‌شمرد و پارسی برجایِ زبان مادری‌‌اش نشسته‌‌بود. بیدل و زیب‌‌النسا و امیرخسرو هم از همان تبار بودند اما پارسی‌گوتر، یعنی تاجیک.

ابراهیم عثمان‌‌اف: ما را در صد سال دیگر کسی در جهان فارس نمی‌‌گوید. همه ما را تاجیک می‌‌شناسند و قبول کرده‌‌اند. در صد سال دیگر هم تاجیکان افغانستان را هم «فارس» نخواهندگفت.

داریوش رجبیان: اصلاً چرا کسی باید شما را «فارس» خطاب کند، اگر شما فارس نباشید؟… هر انسانی از خود هویتی دارد. پذیرش این هویت ازسویِ کسی دیگر نباید تأثیری بر شناخت آن انسان از خود داشته‌‌باشد. تنها در حالت‌‌هایی که انسان دچار خودکهتربینی (عقدۀ حقارت) شده‌‌باشد، باور دیگران دربارۀ او بر شناخت خود او از خودش تأثیر می‌‌گذارد و او را به باورهای غلط می‌‌رساند.

در فرصت‌‌های بعدی به ادعاهای دیگر ابراهیم عثمان‌‌اف و هم‌‌اندیشانش خواهیم‌‌پرداخت.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا