تاریخ معاصر(افغانستان)

کودتای ۲۶ سرطان و اشتباهات بعدی داوود خان

Daoud-Khan
نگارنده: ذاکر جلالی

داوود خان به گونۀ ویژه این گرگونیها را زیر شعاع عملکردهایش قرار داده است. هرچند داوود امروزه در میان ما حضور ندارد، ولی نام و کنشهایش هنوز هم در تاریخ معاصر افغانستان زنده اند و سوژۀ بحث تعداد بیشتر پژوهشگران را تشکیل می دهد. تا ایندم داوریهای که پیرامون شخصیت داوود خان و زمان زمامداری اش صورت گرفته است، به گونۀ اغراق آمیزی بسوی منفی و یا مثبت تمایل واضح نشان داده اند. تعدادی اسلامگراها در کمونیست بودنش اظهار شک و تردید نموده اند، در حالیکه کمونیستها نیز وی را به این وآن متهم می نمایند و ملی گراها او را رهبر ایدیال تلقی نموده اند.

داوود خان از آوان جوانی تا پیری در سمت های گوناگون حکومتی ایفای وظیفه نموده بود و یک شخصیت شناخته شدۀ ملی بشمار می رفت. مأموریتهای داوود از انتصاب در وزارت خارجه آغاز شد و در ریاست جمهوری پایان یافت. بنا بر این و با در نظرداشت زمان طولانی فعالیتهای سیاسی داوود، وی دارای دوستان و دشمنان زیادی هست.

سردار محمد داوود پس از احراز پست وزارت دفاع در کابینۀ کاکایش شاه محمود خان بدینسو آرام آرام به مثابۀ یک رهبر ملی تبارز نمود، پس از اجرای وظایف مختلف حکومتی در سال ۱۹۵۳م از جانب پادشاه به تشکیل کابینه مأمور شد. با در نظرداشت سرشت به خصوص داوود که همانا تشنگی قدرت و خودخواهی بیش از حد بود، مانع دخالت پادشاه در امور کشوری می شد. چیزی دیگری که در این امر نقش مهم داشت سرشت وطندوستی جنون آمیز داوود و طبعیت غیر فعال و شهوت طلب شاه بود . محمد داوود به مثابۀ یکه تاز میدان بدون در نظرداشت موافقت شاه از قدرت اش استفادۀ اعظمی می کرد. او طرفدار سرسخت داعیۀ پشتونستان بود. داوود ناسیونالیست افراطی بود، او بخشی خاک پاکستان امروزی را از افغانستان می پنداشت و در این راه از هیچگونه قربانی دریغ نه ورزید. باید به شجاعت اعتراف کرد که از علل اصلی ناکامیاهای داوود ریشه در قضیۀ پشتونستان داشت. همین قضیه بود که فاصلۀ خلیج دشمنی رژیم وقت افغانستان رابا همسایه ها (ایران و پاکستان)، جهان عرب و جهان غرب گسترده تر ساخت و سرانجام افغانستان را در ورطۀ شوروی سقوط داد. بالاخره در نتیجۀ پافشاری داوود بر این قضیه در سالهای (۱۹۶۱۱۹۶۳م) سرحد افغانستان با پاکستان بسته شد و هر دو کشور در چند قدمی جنگ خونین قرار گرفته بودند. افغانستان چون کشور محاط به خشکه است در نتبجۀ این اختلاف با چالشهای عمده مواجه شد. صباح الدین کشککی در دهۀ قانون اساسی در ین مورد می نگارد:”در طول این ۱۸ ماه، که راه ترانزیت افغانستان از طرف بندر کراچی مسدود بود، دیده می شد که افغانستان با وجود تلاش خود برای حفظ آزادی اقتصادی اش، بالتدریج بدام کریملین نزدیکتر می شود. سپتمبر موسم اصلی برای صدور میوۀ تازۀ افغانستان به بازارهای عنعنوی آن در نیم قاره می باشد. در این موسم در طول سالهای ۱۹۶۱ و۱۹۶۲م تاجران افغانستان میوه های شانرا به این بازارها صادر کرده نتوانستند. شورویها بنام اینکه با افغانستان کمک می کنند، یک نمایش تبلیغاتی را براه انداخته ادعا کردند که میوۀ افغانی را از طریق هوا به اتحاد شوروی انتقال می دهند. ولی از آنجاییکه این انتقال بشکل خیلی محدود بود و مقامات شوروی مقررات مضکی را در مورد کیفیت میوه های افغانی وضع کردند، مقادیر زیاد میوۀ افغانی در درخت ها یا در میدان هوایی گندیده و فاسد شد. برای اینکه افغانستان از چنگ این مشکل، که در اثر آن آزادی واقعی کشور تهدید می شد، رهایی یابد، محمدنعیم سفری به واشنگتن کرد و از کنیدی رئیس جمهور امریکا تقاضا نمود تا با ایجاد راه ترانزیتی برای افغانستان از طریق ایران کمک کند ولی او از امریکایی ها جواب مثبت حاصل نکرد.” به گمان بیشتر کارشناسان دلیل رد ایالات متحدۀ امریکا بخاطر پافشاری افغانستان روی قضیۀ پشتونستان و روابط خصمانه با پاکستان (کشور دوست امریکا در منطقه) بود.

سرانجام سردار محمد داوود از نخست وزیری خود استعفا نمود. هرچند او قبل از استعفا دو نامه را به پادشاه ارسال نموده بود که طی ان خواهان دموکراسی پارلمانی و حکومت تک حزبی در چوکات پادشاهی شده بود. به این ترتیب پادشاه بنا بر قانون اساسی جدید فقط پادشاهی خواهد کرد، نه حکومتداری و همچنان اعضای خانوادۀ حاکم در حکومت شرکت نخواهند کرد، محمد داوود شخص خود را عضو خانوادۀ شاهی نمی پنداشت. ولی پادشاه به نامه های داوود هیچ پاسخی رائه نکرد. در نتیجه داوود استعفا داد، ولی ترک سیاست نکرد. با وجود اینکه پادشاه به نامه های داوود خان پاسخ ارائه نکرده بود، روابط میان داوود و شاه خوب بود. بعد از استعفا چندین تن از وفاداران داوود اعضای کابینۀ داکتر محمد یوسف نیز بودند.

اختلاف داوود و شاه   

در کنار یک تعداد مسایل دیگر، موضوع اصلی اختلاف میان سردار محمد داوود خان و حکومت شاه تسوید قانون اساسی جدید، به ویژه مادۀ ۲۴ قانون اساسی بود. نخست هیچ یک از اعضای کمیتۀ تسوید قانون اساسی از طرفداران داوود انتخاب نشده بود. بلکه کسانی بودند که از طرف داوود بنظر نیک دیده نمی شدند. اعضای کمیته هیچ گونه پیشنهاد را به هدایت شاه نه پذیرفتند. داوود پیشنهاد کرده بود که پسران کاکای شاه اعضای خانوادۀ سلطنتی نمی باشند.

مادۀ ۲۴ قانون اساسی در شش فقره بتصویب رسید، در اول پنچ فقره داشت. فقرۀ ششم در لویه جرگه با آن ضافه شد که مطابق به این فقره، اعضای خانوادۀ سلطنتی بشمول محمد داوود از احراز مقام صدارت، وزارت، عضویت در شوری و ستره محمکه محروم شدند. ولی محمد داوود در نظر داشت تا در صحنۀ سیاست از طریق تأسیس یک حزب سیاسی که خودش در رأس ان قرار داشته باشد وارد گردد، نه بحیث رئیس دولت یا حکومت. مادۀ ۲۴ بشکل اول آن مانع بازگشت داوود به قدرت نمی گردید. ولی در اثر اصرار و تحریک یک تعداد قدرتهای مخالف محمد داوود، نمایندگان لویه جرگه واداشته شدند تا در این ماده دو تعدیل دیگر نیز علاوه کنند. نخستین تعدیل این بود که اعضای خانوادۀ سلطنتی نمی توانند در احزاب سیاسی اشتراک ورزند. تعدیل دوم اینکه اعضای خانوادۀ سلطنتی مادام الحیات به عضویت این خاندان باقی مانده و حق نخواهند داشت این حیثیت خود را ترک بگویند. از این به بعد داوود دشمن آشتی نا پذیر حکومت و شاه شد.

داوود پس از تصویب قانون اساسی درک کرد که تعدیلات مادۀ ۲۴ قانون اساسی جلوگیری از ورود او به حکومت می باشد. او در جستجوی راه های دیگری شد. داوود از طریق هواخواهانش در اردو به جلب و جذب افسران پایین رتبه که اکثراً ناراض بودند، پرداخت. در مورد شخصیت داوود اتفاق نویسندگان است که او ناسیونالیست افراطی و افغان مسلمان بود. انسان خودخواه، قدرت طلب، وطندوست و طرفدار پیشرفت و طرقی کشور، ولی به رهبری خود بود. حس قدرت طلبی و انتقام جویی او به تحریک در امد. او در این مهم مرتکب اشتباهی بزرگی شد که در نهایت امر خودش و فامیلش بهای آن را پرداختند.

داوود در طول دورۀ دهۀ قانون اساسی در انزوای کامل قرار داشت. او اوضاع جاری را زیر نظارت داشت. این در حالی بود که حکومتهای دهۀ قانون اساسی در نتیجۀ مداخلات خانوادۀ سلطنتی یکی پی دیگری بشکست مواجه شدند. ملت از عملکردهای حکومت مأیوس شده بود. در اخیر دهۀ قانون اساسی پادشاه زمام امور را بدست یک صدراعظم جوان، پُر انرژی، فعال، دارای تحصیلات عالی و متحرک مانند محمد موسی شفیق سپرد، تا کشور را از آن حالت رقتبار بسوی ساحل نجات رهبری نماید. از جانب دیگر داوود در جریان گسترش حلقه اش به چپیهای دست همکاری دراز کرد. طوریکه قبلاً گفته شد حس انتقام جویی در قلب داوود می جنبید که در نتیجه داوود حتی بسوی چپی ها دست دوستی دراز کرد.

سرانجام به تاریخ ۲۶ سرطان سال ۱۳۵۲ خورشیدی برابر با ۱۷ جولای ۱۹۷۳ نخستین کودتای نظامی در تاریخ افغانستان صورت گرفت که طی آن پادشاهی مشروطه سرنگون گردید و نخستین نظام “جمهوری” به رهبری سردار محمد داوود خان اساس گذاشته شد. کودتا با همکاری جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق اجرا گردید و پرچمی ها به احراز کرسی های بلندی در رژیم محمد داوود مؤفق شدند. شرح اجرای کودتای ۲۶ سرطان در کتابهای متعدد تاریخ معاصر افغانستان به تفصیل ذکر گردیده است که یاداوری آن در این مقاله نمی گنجد.

اشتباهات داوود و سرنوشت افغانستان

طوریکه قبلاً یادآوری شد که داوود خان شخص ناسیونالیست افراطی (مخصوصاً در داعیۀ پشتونستان)، مسلمان ساده لوح، طرفدار پیشرفرت و توسعۀ افغانستان البته به رهبری خود اش، انتقام جوی سرسخت و بازی خوردۀ دوستی و همکاری کمونیستان بود. اشتباهات بعدی مرحوم داوود خان به نحوی از انحا به خصوصیتهای فوق او بستگی دارد. هرگاه پیرامون اشتباهات محمد داوود حرف می زنیم که بزرگترین آن همان کودتای سرطان است؛ باید توجه داشته باشیم که داوود هنگام استعفا هیچ گونه خیال کودتا را در مخیله اش نمی پرورانید، او می خواست به مثابۀ رهبر حزب سیاسی وارد سیاست شود که این راه مشروع ورود به سیاست از طرف پادشاه و حواریونش بروی او بسته شد که بالاخره دست به اجرای همچو عمل ناشیانه یازید. بدین معنا که در نارساییهای بعدی افغانستان شاه پیشین (محمد ظاهر) نیز دارای نقش بارز می باشد که باید به دادگاه تایخ پاسخگو باشد.

داوود در اثر فقدان دانش و تدبیر سیاسی و سرشت به خصوص اش مرتکب اشتباهات متعددی شد که به نظر این قلم  چهار  اشتباه ذیل بارزتر و دارای تأثیر ویژه بود:

– کودتا در ذات خود اشتباه بود؛

– اعتماد بر چپیها؛

– رویارویی با اسلامگراها؛

– سیاست خارجی افغانستان در گرو پشتونستان.

  کودتا خود اشتباه بود

 داوود همواره شعار دموکراسی و جمهوریت را سرمی داد. اینکه تا چه حد او در این شعار صادق بود بحث دیگری است. نظام جمهوری به هیچ صورت از طریق کودتا ممکن نیست. بعد از اجرای کودتا به وضوع دیده شد که داوود بر اساسات دموکراسی پا بر جا باقی ماند یا خیر؟

هنگام کودتای سرطان زمام حکومت بدست شهید محمدموسی شفیق قرار داشت. شفیق با درایت خاص توانست افغانستان را از انزوای سیاسی نجات دهد و به گونۀ برق اسا مسایل را حل و فصل نمود، طور مثال، حل منازعات با شوری و به موافقه رسیدن با ایران در منازعۀ آب هیرمند و موضوع جنجال برانگیز پشتونستان نیز در برنامه های بعدی او قرار داشت. داوود که احساسات انتقام جویانه و قدرت طلبانه بالایش حکمفرما بود، بدون در نظرداشت پیشرفتهای حکومت شهید شفیق دست به همجو یک اقدام زد. کودتای مزبور به هیچ صورت به سود افغانستان و شخص داوود نیز نبود.

 اعتماد بر چپیها

از اشتباهات دیگری داوود اعتماد بیش از حد بر چپیها بود. هرچند که شخص خودش از نگاه ایدیالوژیک با ایشان همنظر نبود. داوود در طول دهۀ قانون اساسی خاموش بود و جریانات سیاسی را از نزدیک زیر نظر داشت. در این دوران احزاب زیادی در سیاست افغانستان پا به عرصۀ وجود گذاشتند. یکی از این احزاب، حزب مارکسستِ، دموکراتیک خلق افغانستان بود. این حزب چون از طرف مسکو حمایه می شد در اردوی افغانستان که در شوروی وقت آموزش دیده بود از پشتبانی قابل ملاحظۀ برخوردار بود. نزدیکی حکومت ظاهر شاه با اتحاد شوروی نیز برگسترش این حزب بی تأثیر نبود.

اعضای جناح پرچم این حزب مانند حسن شرق و کارمل با داوود ارتباط برقرار نموده بودند. هدف پرچمیها از نزدیکی با داوود استفادۀ ابزاری بود از نقش او در عرصۀ سیاسی افغانستان. ولی داوود خطا کرده بود، او فکر می کرد که پرچمیها با او صادق خواهند بود. صباح الدین کشککی در دهۀ قانون اساسی می نویسد:”چند ماه قبل ازینکه محمد داوود به مقام یاست جمهوری برسد، یکی از استادان او بر سر یک جنازه به محمد داوود گفت: نزدیک شدن شما به پرچمی ها به شهرت شما لطمه وارد می کند محمد داوود در جواب گفته بود: در میان ما یک عادت شده تا در دم هر “وطن پرست” لتۀ سرخ گره کنند.”

در مقابل، همانطوری که گفته شد، پرچمیها با داوود صادق نبودند و فقط از او استفادۀ ابزاری می نمودند تا توسط او نظام شاهی را به سقوط مواجه و پس از آن هرگاه خواسته باشند داوود را از صحنه خواهند برداشت. کشککی در همین مورد می نویسد:”هنگامیکه در سال ۱۹۷۳م محمد داوود زمام امور را بحیث رئیس جمهور بدست گرفت یک پرچمی در جواب به این سؤال که آیا محمد داوود واقعاً شخصیت مطلوبی است؟ گفت: باکی ندارد، او را برای انجام مقاصد خود، بحیث پیش اهنگ بکار میبریم و هنگامیکه لازم شود، او را از بین خواهیم برد.”

برعلاوۀ اینکه پرچمی ها با داوود صادق نبودند، همچو نزدیکی با چنین گروهی بدنام شخصیت ملی داوود خان را خدشه دار ساخت، زیرا کمونیستها از جانب اکثریت قاطع ملت به دیدۀ نیک نگریسته نمی شدند. نزدیکی با ایشان داوود را از دوستان با اعتبار و راستین و وطندوست محروم ساخت. در فرجام همینها علیه داوود دست به کودتا زدند و حکومتی را که خود شان بمیان اورده بودند، سرنگون ساختند.

رویارویی با اسلامگراها

هنگام دهۀ قانون اساسی با استفاده از آزدیهای که نظام وقت بخاطر فعالیتهای احزاب داده بود، تعداد زیادی احزاب مارکسستی، ماویستی، ناسیونالیست و اسلامگرا… بمیان آمدند. هرچند گروهی اسلامگراها معروف به نهضت اسلامی قبل از دهۀ قانون اساسی توسط تعدادی از استادان و محصلان پوهنتون کابل بوجود آمده بود، ولی با در نظرداشت شرایط خفقان وقت ممکن نبود که رسماً اعلان شود؛ پس  هنگام دهۀ قانون اساسی که آزادیها قابل ملاحظۀ به احزاب داده شد، نهضت اسلامی دست به فعالیتهای آشکار زد. آنزمان فعالیت عمدۀ نهضت اسلامی جلوگیری از گسترش روز افزون افکار و نظریات کمونیستی بود که بدون شک این امر بدون درگیری های فزیکی ممکن نبود. تا کودتای سرطان نهضت اسلامی به مثابۀ جانب ضد کمونیستی، چندین بار در محوطۀ پوهنتون کابل با کمونیستها درگیر شده بود.

تأسیس نهضت اسلامی واکنشی بود در برابر افکار کمونیستی و غیر ملی و اسلامی. بنا بر این نهضت اسلامی دشمن آشتی ناپذیر کمونیستها تلقی می شد. پس از کودتای سرطان زمانی که کمونیستها به قدرت رسیدند، طبیعی بود که ایشان درگیریهای شانرا با اعضای نهضت اسلامی فراموش نکرده بودند. ایشان از یک طرف آغاز به انتقام جویی از نهضت اسلامی کردند و از جانب دیگر همۀ همچو عملکردهای شوم کمونیستها رئیس جمهور سردار محمد داوود را هرچه بیشتر از ملت دور می ساخت. بدین معنا که کمونیستها به یک تیر دو فاخته نشانه می گرفتند.

کمونیستها در هدف شان تاحدی زیاد مؤفق بودند، زیرا ایشان توانستند خلیج دشمنی میان رئیس جمهور و نهضت اسلامی را گسترده تر سازند. در حالیکه قبل از این هیچگاه اندکترین نشانۀ خصومت میان داوود خان و نهضت اسلامی وجود نداشت. کمونیستها با استفاده از مقامهای بلند حکومتی اعضای نهضت اسلامی را به بهانه های متعدد مورد پیگرد قرار دادند که در نتیجه سران نهضت اسلامی را مجبور به ترک وطن نمودند و به کشور همسایه پناه بردند و در فکر سنگرآرای علیه رژیم داوود شدند. قیام سال ۱۳۵۴ش مثال این تصادم است.

طوریکه قبلاً یاداوری شد، کمونیستها نقش بنیادی را در ایجاد اختلاف میان رئیس جمهور داوود و نهضت اسلامی بازی نمودند. در حالیکه میان این دو جانب مشکل قابل ملاحظۀ وجود نداشت. موقف نهضت اسلامی را در مورد داوود می توان از نامۀ انجینر حبیب الرحمن شهید، از اعضای نهضت اسلامی سراغ کرد که طی آن یاد آور شده بود که میان ایشان و رئیس جمهور مشکلی وجود ندارد. در این مورد تاریخ نگار افغان داکتر محمد حسن کاکر در کتابش پیرامون کودتای سرطان می نویسد: “گفته شده است که سران اسلامگراها بعد از کودتای سرطان به داوود خان واضح ساخته بودند که می خواهند در پیشبرد امور حکومتی با حکومت همکاری نمایند، ولی او {محمد داوود} نه پذیرفته بود. ایشان {سران نهضت اسلامی} بخاطری همچو پیشنهاد کرده بودند که فکر می کرند که محمد داوود مسلمان افغان هست، ولی چپی ها گرد او جمع شده اند.”

اگر در ایجاد دشمنی میان داوود و نهضت اسلامی نقش اساسی کمونیستها را کنار بگذاریم، شخص داوود و جانب نهضت نیز اشتباهاتی کردند که بعد از آن سازش و آشتی میان شان با در نظرداشت خلای میانجی صادق خیلی ها مشکل بنظر می رسید. نویسنده و کارشناس سیاسی و عضو نهضت اسلامی آقای محمد زمان مزمل اندر باب این اختلاف می نویسد: “داوود با در نظرداشت موقعیت نازک اش بایست کمونیستهای حامی کودتا را راضی نگه می داشت، ولی مسلمانهای وقت مجبوریتهای سیاسی سردار را به گونۀ درست درک کرده نتوانستند و سردار نیز در این رابطه زمینۀ یک تفاهم مثبت را مساعد نساخت و این دو جانب طوری بی وقت بین هم افتادند که پس از آن فرصت رویارویی و تصادم سردار علیه رفقای کودتایی او برایش یک انتخاب سنگین و غیر عملی باقی ماند.”

متأسفانه داوود و نهضت اسلامی به دشمنان آشتی ناپذیر یکدیگر مبدل گردیدند. دیگر فکر جور آمد فراموش شده بود و هر جانب در جستجوی فرصت بود تا همدیگر را از پا در آورد، بی خبر از اینکه زدو خورد میان ایشان دشمن اصلی هردو که همانا کمونیستها بودند از این بازی استفادۀ اعظمی می کرد. زمانی که داوود به اشتباه اش متوجه می شود فرصت را از دست داده می باشد. آقای مزمل می نویسد:”سردار محمد داوود هنگام ریاست جمهوری اش نتوانست جوانان مسلمان را از سیاستهایش مطمئن سازد، بلکه با تشویق چپی ها تعداد زیاد مسلمانها را بازداشت نمود. ولی پس از تصادم سال ۱۳۵۴ش سردار صاحب اشتباه اش را درک کرد و خواست با مسلمانهای آواره از وطن ارتباط برقرار نماید، ولی آنزمان خلیج دشمنی به حدی وسیع شده بود که اعمار پُل همکاری و تفاهم با داوود مستلزم وقت زیاد بود، زیرا جانب مقابل نیز قبل از همه افغانها بودند و نتوانستند از این فرصت سود ببرند.”

داوود پس از قیام سال ۱۳۵۴ش نهضت اسلامی، با در نظرداشت تیرگی روابط با شوروی و کمونیستها خواهان آشتی با نهضت شد. در آواخر ریاست جمهوری داوود به خصوص پس از مشاجرۀ لفظی با بریژنیف می خواست سیاست خارجی افغانستان را بسوی، پاکستان، جهان عرب و نهایتاً جهان غرب کج سازد. ای کاش داوود از نخستین روزهای ریاست جمهوری اش متوجه خطر کمونیستها می شد و روابط اش را با جهان عرب بهتر می ساخت! زمانی که داوود حاضر به مصالحه با نهضت اسلامی بود متأسفانه تعدادی از اعضای نهضت در مقابل این خواهش جواب خشن منفی ارائه کردند. بدون اینکه متوجه تأثیرات ناگوار این پاسخ منفی می شدند. آنهاییکه آنزمان مخالف آشتی با مرحوم داوود خان بودند، متأسفانه بعدها با کسانی کنار آمدند که به مراتب بدتر از داوود بودند، کسانی بودند که سالها ملت ما را زیر ضربات توپ و تانک شان قرار داده بودند. ای کاش اینها امروز به آن اشتباه بزرگ شان اعتراف نمایند. جای تأسف است که ایشان هنوز هم از روی احساسات بی جا در کمونیست بودن داوود مشکوک اند!!

سیاست خارجی افغانستان در گرو “پشتونستان”

از اشتباهات عمدۀ زندگی سیاسی سردار محمد داوود خان پافشاری بیش از حد روی قضیۀ پیچیدۀ پشتونستان بود. داوود ده سال صدارت را در جنجال با پاکستان بدون هیچ دست آوردی سپری نمود و سرانجام در نتیجۀ شکستهای پی در پی سیاسی مجبور به ترک صدارت شد. فقط با ایستادن روی معضلۀ پشتونستان، حکومت سردار محمد داوود دوستی و همکاری کشورهای نیرومندی مانند ایالات متحدۀ امریکا، انگلستان، کشورهای عربی و همچنان کشورهای همسایه (ایران و پاکستان) که دوستان و همپیمانان نزدیک امریکا بشمار میرفتند، از دست داد. همچنان با وجود متقبل شدن این قربانیهای بیکران حکومت داوود شاهد هیچ گونه چراغ سبزی از جانب پشتونها و بلوچهای آنسوی خط دیورند نبود. و از جانب دیگر همین قضیه بود که داوود را روز تا روز به شوروی نزدیک ساخته بود. احزاب ناسیونالیست آنسوی دیورند سالانه پول هنگفتی از حکومت افغانستان به بهانۀ تحریک پشتونها بدست می اورد که این خود ضربۀ بود بر پیکر اقتصاد عقب ماندۀ کشور.

پس از کودتای سرطان و تأسیس جمهوریت و رسیدن داوود به مقام ریاست جمهوری متأسفانه در نخستین سخنرانی اش از قضیۀ پشتونستان یاد آور شد. عبدالصمد غوث معین سیاسی پیشین وزارت امور خارجۀ افغانستان در کتابش بنام “سقوط افغانستان” بخشی از سخنرانی داوود را نوشته:”پاکستان یگانه کشوری است که ما با آن اختلاف سیاسی داریم و آن بر سر مسألۀ پشتونستان است که برای حل آن تلاش مداوم ما جریان دارد. چند روز بعد در یک مصاحبۀ مطبوعاتی که در آن تعداد زیادی از ژورنالستان اشتراک داشتند، سردار محمد داوود باز هم در بارۀ روابط افغانستان و پاکستان چنین گفت: قضیۀ پشتونستان یک حقیقت انکار ناپذیر است. آرزومندیم با دانستن این حقیقت و حسن نظر هردو جانب این مسأله روزی مطابق آمال و اهداف مردمان پشتون و بلوچ و رهبران آنها، از راه دوستی و مصالحه به یک حل و فصل شرافتمندانه برسد.” متأسفانه داوود از نارساییها و مشکلاتی که هنگام دورۀ ده سالۀ صدارت اش از این قضیه افغانستان با آن مواجه شده بود، درس عبرت نگرفت و هنوز هم روی این مسألۀ جنجال برانگیز ایستاده باقی ماند. حضور گستردۀ چپی ها در حکومت، تیرگی روابط با جهان غرب و کشورهای عربی؛ عواملی بود که داوود را هر چه بیشتر به دامان شوروی فروبرد. از جانبی همین حضور چپی ها طوری که قبلاً یادآوری شد نهضت اسلامی را به دشمن داوود مبدل ساخت و بالآخره چپی ها ایشان را مجبور به ترک وطن ساختند. ایشان از روی مجبوریت در کشور پاکستان پناهنده شدند، کشوری که همیشه در کمین به چنین شکار نشسته بود.

داوود در صدد راه دیگر

داوود خان زمانی متوجه اشتباه می شود که چپی ها حکومت وی را کاملاً محاصره نموده بودند، از سوی دیگر اسلامگراها به دشمنان آشتی ناپذیر وی مبدل شدند و همچنان شخص داوود دیگر از قضیۀ بی نتیجۀ پشتونستان به حد کافی خسته شده بود. برادر محمد داوود و نمایندۀ خاص اش محمد نعیم وی را متوجه عواقب خطرناک سیاست خارجی اش ساخت.

داوود آرام آرام از شوروی فاصله می گیرد و به سوی جهان عرب، غرب و کشورهای همسایه نزدیک می شود. رئیس جمهور، سردار نعیم را به کشورهای عراق، لیبیا، الجزایر، مصر، عربستان سعودی و ایران فرستاد تا زمینۀ توسعۀ روابط دیپلوماتیک را فراهم سازد. مانع اصلی در راه روابط افغانستان و پاکستان قضیۀ پشتونستان بود که داوود دیگر حاضر نبود با آن گرمی دنبال این قضیه باشد. زمانی که افغانستان قضیۀ پشتونستان را به تاق فراموشی سپرد، مانعی دیگری میان دو کشور همسایه وجود نداشت. در فصل جدید روابط افغانستان و پاکستان کشور ایران نقش بارزی بازی کرد. امین الله دریز در “افغانستان در قرن بیستم” می نویسد:” ذولفقار علی بوتو صدر اعظم پاکستان دعوت داوود را پذیرفت و مطابق آن به تاریخ ۷ جون ۱۹۷۶م جهت گفتگو با محمد داوود به کابل آمد، در حالیکه یکروز پیش از این،عبدالغفارخان رهبر هواخواهان پشتونستان را از زندان رها ساخته بود. مذاکرات طرفین در فضای معتدل ادامه یافت و هر دو جانب امادگی خویشرا در خصوص حل صلح آمیز موضوع مورد اختلاف ابراز داشتند. داوود خان ضمن صحبت اظهار داشت که افغانستان اراده ندارد بربادی و افتادگی پاکستان را ببیند. این ادعای افغانستان در جنگهای ۱۹۶۵ و ۱۹۷۰م بین هند و پاکستان به اثبات رسید و چنانکه دیده شد افغانستان از این فرضت، سؤ استفاده ننمود و پاکستان را از عقب خنجر نزد.

تیرگی روابط افغانستان با پاکستان روی قضیۀ پشتونستان از روابط نزدیک افغانستان با جهان غرب و کشورهای عربی جلوگیری می کرد. زمانی که روابط افغانستان با پاکستان عادی شد که طبعاً این روابط عادی افغانستان را از شوروی دور می ساخت، قدمی بسوی برقراری روابط نزدیک با ایالات متحدۀ امریکا شمرده می شد. بنا بر این پس از تبادلۀ سفرها میان دو کشور وزیر امور خارجۀ وقت ایالات متحدۀ امریکا هنری کیسنجر به افغانستان و پاکستان سفر کرد و به مقامات افغان خاطرنشان ساخت که :”… اختلافات خود را با پاکستان از طریق مسالمت آمیز و مذاکرات حل نماید. وی حمایت کامل حکومت امریکا را از اقدامات اخیریکه مناسبات بین کشورهای منطقه را بهبود بخشیده بود؛ اعلان داشت.”

زمانی که داوود نتایج مثمر تغییر در سیاست خارجی اش را دید، متوجه شد که دلیل اساسی انزوای قبلی افغانستان پافشاری روی قضیۀ پشتونستان بود. وی به پاکستان سفری داشت که طی آن از او استقبال گرمی بعمل امد. هواپیمای حامل داوود در فضای پاکستان توسط یکدسته هواپیمای جت آنکشور بدرقه می شد و هنگام نشست در میدان هوایی اسلام آباد، بگونۀ عالی پذیرایی گردید. در ضمن این استقبال پُرشکوه بیست و یک فیر توپ شلیک گردید و سرودهای ملی هردو کشور نواخته شد. داوود در این سفر از صدراعظم پاکستان بوتو خواست تا سفری به کابل داشته باشد. هنگام سفر بوتو به کابل موضوع پشتونستان مورد بحث قرار گرفته بود. امین الله دریز می نگارد:”… فورمول کُلی حل مسأله این بود که پاکستان رهبران حزب عوامی ملی را از زندان آزاد نموده، حقوق فدرال ولایات سرحد شمال غربی(خیبرپشتونخوا) و بلوچستان را تصدیق نماید و در مقابل، حکومت افغانستان پایان یافتن ادعایش را در بارۀ پشتونستان از لویه جرگه اعلان کند و خط دیورند را برسمیت بشناسد. گفتگوها بین سران دو کشور حتی بعد از بوتو با جنرال ضیالحق که در ماه جولای ۱۹۷۷م از طریق یک کودتای نظامی جانشین بوتو شده بود؛ نیز ادامه یافت و باری جنرال ضیا در اکتوبر ۱۹۷۷م مسافرتی به این منظور به کابل نمود و خواهان حل عاجلتر قضایای مورد اختلاف با رئیس جمهوری افغانستان شد. اما، محمد داوود نمی توانست از عجله کار بگیرد و از مسألۀ که در طول زندگی سیاسی اش آنرا زمزمه کرده بود؛ در آن واحد بگذرد و همه چیز را به این زودی فراموش کند. وی لازم داشته تا مایۀ قناعت مردم افغانستان را طوری فراهم سازد که در آینده مورد سرزنش و ملامت قرار نگیرد و هر عملی که درین رابطه انجام می دهد باید چنان ظریفانه باشد که نتیجۀ آرای ملت پنداشته شود و به هیچ وجه ممثل ارادۀ شخصی وی تلقی نگردد.”

 چپی ها همواره می کوشیدند قضیۀ پشتونستان را گرم نگه دارند، زیرا ایشان از این موضوع استفادۀ سیاسی به خصوص می کردند. داوود از سال ۱۹۷۵م بدینسو متوجه نفوذ چپی ها شده بود. عبدالصمد غوث می نویسد:”باگذشت زمان که جمهوریت ریشه گرفت، محمد داوود دست چپی ها، آنهایی را که در کسب اقتدار او را کمک کرده بودند، از کار برکنار کرد. در بازگشت از یک سفر رسمی در اپریل ۱۹۷۵م از تهران محمد داوود طی بیانیۀ در هرات اعلام کرد که ملت افغانستان یک مفکورۀ وارداتی را که در افغانستان در حال انتشار است نه پذیرفته و تا حد امکان از انتشار آن جلوگیری می نماید. برای هر کسی معلوم بود که هدف داوود از مفکورۀ وارداتی کمونیزم بود. گفته شده که بیانیۀ هرات روسها را مشوش ساخته و این اندیشه را برای شان داده بود که نمی توان داوود را در خط سیاسی خویش درآورد.”

داوود در زدودن کمونیستها از مقامهای حساس حکومتی تا حدی مؤفق شده بود. غوث در این مورد می گوید:”وزیران کمونیست یکی پشت دیگر از کابینه کشیده شدند. افراد بی کفایت و در سخنرانی زبان آور کاملاً طرد و سایرین در کشورهای خارجی سفیر مقرر شدند. تا آخر سال ۱۹۷۷م در حکومت یک وزیر کمونیست هم باقی نمانده بود.” ولی زدودن کمونیستها فقط از وزارتها به معنای تصفیۀ حکومت از ایشان نبود. چپی ها تا تارو و پود حکومت از چندین سال بدینسو ریشه دوانیده بودند. به خصوص در بخش نظامی که اکثریت نظامی ها در شوروی تربیه می شدند، و محلی خوبی برای فعالیت چپی ها بود.

در سال ۱۹۷۷م مقامات شوروی از داوود دعوت بعمل آوردند که وی نیز پذیرفت. این اخرین سفر داوود خان به مسکو بود که طی آن مشاجرۀ لفظی داوود با مقامات شوروی صورت گرفت، از میز مذاکرات برخاست و راهی کابل شد. درست یکسال پس از این رویداد، داوود در مبارزه اش ضد چپی ها قدمهای دیگری برمی داشت که کودتای ننگین هفت ثور راه اندازی شد و افغانستان را به ورطۀ بدبختی و تراژیدی دنباله دار سقوط داد.

داوود بنا بر حس جنون آمیزی وطندوستی که داشت جا دارد از آن قدردانی صورت گیرد و اشتباهاتش که از کمبود دانش و تدبیر سیاسی اش سرچشمه می گرفت که از جانب ملت افغانستان مورد عفو انشاالله قرار خواهد گرفت. عملکردهای داوود برای دولتمردان آیندۀ افغانستان درس عبرت است که باید از اشتباهاتش خودداری کنند. ازینرو شناخت شخصیت و کنشهای داوود برای همۀ هموطنانش به ویژه به قشر دولتمرد افغانستان بی سود نخواهد بود.

 

_____

مأخذها:

۱. دهۀ قانون اساسی، غفلت زدگی افغانها و فرصت طلبی روسها؛ صباح الدین کشککی؛

۲. د سرطان کودتا د افغانستان د اوژدی بی ثباتی پیلامه، داکتر محمد حسن کاکر؛

۳. دموکراسی، چانسونه او چیلنجونه؛ محمد زمان مزمل؛

۴. افغانستان در قرن بیستم؛ امین الله دریز؛

۵. سقوط افغانستان؛ عبدالصمد غوث.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا