خبر و دیدگاه

نو روز جشنی آریایی نیست

12 دقیقه

نو روز جشنی آریایی نیست

گفتگو با دکتر مهرداد بهار

ابوالقاسم اسماعیل پور

  • جشن نوروز به عنوان عید باستانی ایرانیان ریشه در کجا دارد و کهن ترین نشانه های نوروز را در کجا می توان یافت؟

کهن ترین نشانه یی که در آسیای غربی از جشن سال نو بازمانده به نخستین خاندان سلطنتی اور( سومر) مربوط می شود که در طی آن، ازدواج مقدس میان الهۀ آب و خدای باروری انجام می گرفته و کاهنۀ معبد نقش الهه را بر عهده داشته است. و این در هزارۀ سوم پیش از مسیح بوده است. در این مراسم، شاه نقش خدای باروری ( دوموزی) [تموز بابلی] را بر عهده می گرفت. این جشن در اصل به معنای پیروزی «ائا» یا « انکی» بوده که اپسو، غول آبهای شیرین را می کُشد و خود ایزد آب های شیرین می شود. پس از پیروزی برای او جشن می گرفتند، بر رودخانه سد می ساختند تا بهتر به کشت و زرع بپردازند و این عید را بعد ها بابلی ها حفظ می کنند و در این جا مردوک جای انکی را می گیرد . تمام تمدن های آسیای غربی تا مَصَب دجله و فرات و مدیترانه ، همه تأثیرات مستقیم و غیر مستقیم اساطیر و آیین های سومری را می پذیرند.

تجسم ائا، رب النوع آب ها

در اساتیر و افسانه های میانرودان ائا (Ea) که او را انکی (Enki) نیز گفته اند یکی از دوازده خدایان بزرگ سومری و بابلی بود که همراه با آنو (Anu) و انلیل (Enlil) خدایان سه گانۀ نخستین بودند.

Related image

انکی

از آنجا که سومری ها اصلاً از طریق خلیج فارس و فلات ایران، از طریق خوزستان به بین النهرین رفتند، محتمل است که نوروز، عید رایج در میان بومیان نَجد ایران پیش از آریایی ها بوده باشد و لزوماً وام گرفته از بین النهرین نیست و به احتمال بسیار ، در فلات ایران و هم در بین النهرین عید نوروز وجود داشته است. در ایران باستان نیز دو عید بزرگ وجود داشته است ، یکی عید آفرینش در آغاز پاییز و دو م باز زایی و برکت بخشی در آغاز بهار است. عید باز زایی در واقع به (دوموزی = تموزبابلی] خدای شهید شوندۀ سومری مربوط بوده است. این ایزد در پایان هر سال کُشته و سر سال نو دو باره متولد می شد و زایش دو بارۀ او را جشن می گرفتند، چون با زایش او گیاهان و دانه ها می روییدند.

آیین ایزد شهید شونده دوموزی ، و همسر او اینانا که بعدها در نزد بابلیان به صورت ایشتار در آمد، از هزاره سوم پیش از مسیح در بین النهرین وجود داشته است و زنده شدنِ دو بارۀ دوموزی در واقع، جشن آغاز سال نو به حساب می آمده است.

  • در دورۀ هخامنشیان آیا آثار و شواهدی از برگزاری عید نوروز دیده شده است؟

البته آثار کمی باز مانده است. می دانیم که در تخت جمشید، در آغاز سال نو بهاری مراسم عظیمی برگزار می شد. در این مراسم، شاه نمایندگان هر قوم و ملت را به حضور می پذیرفت و هدایایی از سوی آنان در یافت می کرد. ناگفته نماند که آیین های نوروزی تقریباً جهانی اند و در پدیده شناسی اسطوره آمده است که آیین های سال نو ، بُن مشترک جهانی دارند. ولی اسطوره ی نوروزی ما و بین النهرین اسطوره یی محلی و بومی منطقۀ ماست و بنا بر آن خدا در پایان هر سال شهید و دو باره زنده می شده است و این حادثه را جشن می گرفتند. مرگ او معمولاً پیش از آن بوده است . در پنجه ی دزدیده یا خمسه ی مسترقه در ایران هم پیش از عید ، یعنی شبِ سالِ نو ، به گورستان ها می روند، چراغ یا شمع روشن می کنند، یعنی راه ارواح در گذشته یا فرَوَهَر ها را روشن می کنند تا آنان در سال نو به خانه و کاشانۀ خود بازگردند.

  • شما پیش از این عنوان کرده اید که مراسم سوگ سیاوش به گونه یی با خدای شهید شونده در اساطیر مربوط است، هنوز هم چنین می اندیشید؟

بله، به نظر من سوگ سیاوش در واقع، نموداری از سوگواری برای خدای شهید شونده بوده است. می دانیم که پس از شهادت سیاوش، از خونش گیاهی رویید. این همان برکت بخشی و رویش است که در بین النهرین بر عهده ی دوموزی یا تموز بابلی است. دوموزی زنده می شد. دوازده روز جشن سال نو به اعتبار دوازده ماهِ سال. هر روزِ عید معرف یک ماه از سال است. پس دوازده روز برابر دوازده ماه سی روزه است، اما دوازده ماه سی روزه برابر سیسد و شست روز است و سال ۳۶۵ روز دارد. «روز سیزدهم فروردین نماد این پنج روز است» که پایان سال و برابر آشوب نهایی جهان است، آشوب ازلی پیش از آفرینش که در آن ، نظم و قانون وجود ندارد. پس در روز سیزدهم نیز نوعی آشوب و لغو آیین در میان بود.

  • چرا در باور ایرانیان قدیم سیزده، روز نحس به شمار می آمده است؟

روز سیزده مُعَرِف پنجه است که در تقویم ما در آخر سال قرار می گیرد و مُعَرِف آشوب ازلی و نهایی جهان، نقطۀ مقابل نظمی است که خدایان با خود می آورند. تِم آشوب ازلی پیش از آفرینش ، در این روز تکرار می شود. چون هرج و مرج و بی نظمی نحس محسوب می شده و شگون نداشته است، روز سیزده نوروز را منحوس می شمردند. سیزده که سپری شود، دنیا و ایام مقدس می گردد. پنج روز مسترقه نیز به این اعتبار ، در اصل جزیی از ایام عادی زندگانی مقدس به شمار نمی آمده و به نوعی ، نماد تکرار آشوب ازلی است.

در اعصار باستان روزهایی که معرف آشوب ازلی بود با «اُرجی» (هرج و مرج) همراه بود و این روزها معمولاً قبل از آغاز سال نو قرار می گرفت نمونه های این امر نه تنها در فرهنگ های کُهن بلکه در گوشه و کنار جهان هم اکنون نیز دیده می شود. در ایران مراسمی مثل بیرون رفتن از خانه ها وجود داشته است. از این مراسم تا دوره ی صفوی خبر داریم.

در ایران ، خَمسِۀ مسترقه مُعَرِف این دورۀ آشوب ازلی است که پیش از سال نو ، یا به اعتبار دیگر، در پایان سال کهن قرار می گیرد. در این پنجه، در اصل سُنت های اجتماعی مربوط به نظم جامعه بر هم ریخت. آیین «میر نوروزی» خود نمونه یی بازمانده از این آشوب ازلی در جامعه است که بنا بر آن ، محکوم به مرگی یا مجرمی را حاکم و پادشاه موقت می کردند و او در این پنج روز فرمان می راند و بعد او را می کشند یا می گریخت. در بارۀ مراسم اُرجی در ایران، دقیقاً متنی در دست نیست، اما می دانیم که در دورۀ صفویه که زنان حجاب کامل را رعایت می کردند و از خانه ها بیرون نمی آمدند، در روز سیزدهم نوروز، بی روبند و چادر از خانه ها بیرون رفته و جشن می گرفتند. اُرج(=هرج و مرج) نقشی جادویی داشته و بنا به باور بابلیان به باروری و باز زایی کمک می کرده است .

  • چه تفاوت هایی میان عید مهرگان و نوروز وجود داشته است؟

عید مهرگان و جشن نوروز دو جشن بزرگ این سرزمین بود. جشن مهرگان یادآور پیروزی فریدون بر ضحاک در آغاز پاییز ، یعنی پیروزی نظم بر آشوب، و جشن نوروز بهاری یادآور حیات مجدد خدای باروری بود که در ایران روایات پیرامون سیاوش و مرگ او و آمدن کیخسرو، جانشین اسطورۀ کهن آسیای غربی شده بود. در بین النهرین نیز در عهد سومری دو جشن بهاری و پاییزی وجود داشت که بعد ها در عصر تمدن بابلی با هم ادغام شدند، اما در فلات ایران به صورت دو جشن متفاوت باقی ماندند و این دلیل آن است که وجود این جشن ها دو گانه در ایران به سبب وام گیری بعدی از بین النهرین نبوده است.

  • عید نوروز به رغم تمامی عوامل باز دارنده ، چون عید ملی ایرانیان بر جای ماند اما جشن مهرگان به تدریج کم رنگ شد، چرا چنین شد؟

نمی دانم. دلایل متقنی در این باره در دست نیست . البته ناگفته نماند که تا اوایل دورۀ اسلامی ، جشن مهرگان بسیار رواج داشت و مراسم آن وسیع بود و محتملاً از دورۀ مغول این چنین تضعیف شده است و باید علل تضعیف جشن مهرگان را در بعد از حمله ی مغول جستجو کرد.

  • در چه متن هایی باید قدیمی ترین اشاراتی را که در بارۀ نوروز اصیل ایرانی برجای مانده است یافت؟

کهن ترین اشاراتی که در بارۀ نوروز در ایران در دست داریم همان است که آن را به جمشید نسبت داده اند و شرحش در شاهنامه آمده است، و از نوشته یی هم که پیرامون حکومت هخامنشیان وجود دارد، می توان به وجود نوروز در آن عصر پی برد.

  • چرا در اوستا هیچ اشاره یی به نوروز دیده نمی شود؟

اوستا مجموعه یی دینی است و در دین زَرتُشتی، مراسم و اعیاد ویژۀ آن دین وصف شده است. عید نوروز محتملاً پیش از عصر اوستایی در فلات ایران رایج بوده است، اما تنها در دوره های متأخر، یعنی در عصر ساسانی ذکر آن دیده می شود. یعنی زمانی که دیگر این عید در میان زرتشتیان نیز کاملاً پذیرفته شده بود. زرتشت در شمال شرقی ایران ظهور کرده و محتملاً اعیاد نخستین زرتشتی باید مربوط به آسیای میانه باشند. شاید هم در شرق ایران آن زمان اصلاً عید نوروز رواج نداشته است تا در اوستا از آن یاد کنند. اما از دوره ی ادبیات پهلوی و مانوی از نوروز بسیار سخن رفته است.

  • ریشه های جشن سده را در چه باورها و دوره یی باید جستجو کرد؟

سده جشن عمومی و همه گیر دورۀ ساسانی نبوده. کاملاً زَرتُشتی نیست. در متون پهلوی نیز ظاهراً سخنی از سده نیست و مطمئناً آیینی متأخر هم نیست. تنها از متون اسلامی بر می آید که پیش از اسلام ، جشن سده وجود داشته است و دین زُرتُشتی احتمالاً عید سده را به این دلیل که به گونه یی حالت جادویی داشته، نپذیرفته است. جشن سده در واقع ، جشن چلۀ خورشید است، یعنی چهل روز از شب یلدا، شب تولد خورشید گذشته است، که آن را جشن می گرفتند آتش به پا می کردند، و این جادوی گرم کردن جهان به شمار می آمده است. چله که سرد ترین موقع سال است، در این زمان تمام می شود و پس از آن ، زمین نفس می کشد و در چله بعدی از سرما کاسته می شود. آتش روشن کردن به نوعی جادوی باز آوردن گرمای خورشید به شمار می آمده است .

  • مراسم چهارشنبه سوری از کی آغاز و چه مفهومی داشته است؟

محتملاً در ایران باستان هم جشن سوری رایج بوده است، اما چهار شنبه را پس از دورۀ اسلامی به آن افزدوه اند. زیرا روزهای هفته در پیش از اسلام نام های ویژۀ خود را داشت ، هرچند در متون مانوی از نظام شنبه یی سخن می رود. برپایی آتش در این روز نیز نوعی گرم کردن جهان و زدودن سرما و پژمردگی و بدی از تن ها بوده است. در قدیم جشن های آتش کلاً حالت جادویی داشته و بسیار بدوی بوده است. چهار شنبه سوری، چنانچه گفتم، اصطلاحی زرتشتی نیست و در دورۀ اسلامی بَر ساخته شده است. ولی در بارۀ این که چرا در چهار شنبۀ آخر سال باید این جشن را گرفت. هیچ دلیل قطعی وجود ندارد، فقط حدس می زنم که چهار بودنش، معرف چهار فصل سال است. اما کیفیت استوره همان است که در جشن سده است و انتظار می رود که سرما رخت بر بندد. سوری به معنی سرخ است که جادوی گرم کردن هوا ظاهراً نباید با آمدن فروهرها ارتباطی داشته باشد.

  • در بعضی از متون آمده است که چون چهارشنبه در نزد اعراب نحس به شمار می آمده است باید برای آن مراسمی بر گزار می شد از جمله منوچهری در شعری به این نکته اشاره کرده است:

چهارشنبه که روز بلاست باده بخور

بساتکین می خور تا به عافیت گذرد

شاید این طور باشد و نتوان دلیل این که این جشن را در آخر سال می گرفتند توجیه کرد، چون پایان سال یا خمسه مسترقه، در واقع تکرار آشوب ازلی است. اما چهارشنبه بودنش، شاید به همین دلیل باشد که شما می گویید، شاید هم معرف چهار فصل.

  • روش کردن چراغ ها برای فرَوَهَر ها یا فَرَوَشی ها چه نقش عملی در زندگانی ایرانیان داشته است؟

می دانیم که ماه فروردین ماه فرَوَهَر هاست که خود جانشین ارواحِ در گذشته در ادیان دیگر شده اند.

از فروردین یشت چنین بر می آید که فَرَوَشی ها سه خویشکاری روحانی – جنگاوری -و برکت بخشی را دارند و عمل ارواح مردگان را انجام می دهند، در حالی که فَرَوَشی غیر از روح است. در اوستا نقشی برای ارواح پس از مرگ، در ارتباط با بازماندگان نمی بینیم، آنچه می بینیم مربوط به فَرَوَشی هاست که سخت در ارتباط با زندگانی فرزندانشان است . توجه به مردگان در همۀ فرهنگ ها هست . توجه به ارواح، موجب شادی آنان و بی توجهی به ارواح باعث خشم و قهر آنان می شود. در ایران باستان در شب اول سال باید به یاد فرَوَهَرها چراغ روشن کرده و حتی در پشت بامها غذا می گذاشتند.

اصولاً مراسم اعیاد را به شخصیت های کهن و استوره یی نسبت می دهند. نوروز مسلماً عید بومی مردم این سرزمین بوده است ، اما معمولاً رسم بر این بوده است که اعیاد را به فرمانروایانی که محبوبیت داشته اند نسبت می داده اند بدین روی به جمشید نسبت داده شده است .

جمشید در ایران قدیم محبوبیت تام داشته است و در زمان او بنا به روایات، خوشبختی و خرمی بوده و بنا بر استوره ها، در دوران فرمانروایی جمشید، نه پیری بود، نه مرگ، و نه بیماری، جهان در عهد او گسترده شد. فریدون و هیچیک از دیگر شاهان پیشدادی، محبوبیت جمشید را ندارند، جمشید دارای فرَّه بود و دوران او به راستی عصر

طلایی ایران به شمار می آمده است. استوره ی جمشید قدمتش به

عصر هندو اروپایی می رسد.

(جستاری چند در فرهنگ ایران – رویه های ۲۲۹ تا ۲۳۵)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا