خبر و دیدگاه
شخصيت سچه سياسي

|
دو ماه قبل ، هشتم دسامبر ٢٠٢٤ ، مضمون داشتم زير عنوان “سرمه آزموده را باز آزمودن خطاست . ” در آن مضمون مجمع ملي براي نجات افغانستان را انتقاد كرده بودم كه در بيست سال جمهوريت اينها قادر نشدند كه كاري براي كشور شان كنند .
بعد از كنفرانس سوم فرانكفورت يك ماه قبل يعني ٢٥ و ٢٦ جنوري ٢٠٢٥ كه پيشنهادات خود را در همين سايت به نشر سپردم ، به فكر من يك موضوع مهم و سازنده خطور كرد و آن اينكه كي مي تواند افغانستان را ازين بن بست نجات دهد ؟ آيا ما يك شخصيت سچه سياسي داريم ؟
يكي در حزب جمعيت بود و هنوز هم است ؛ يكي در حزب حكمتيار بود و است ؛ يكي خلقي بود و است و خلقي ها زياد تر با طالبان مدغم شده اند و يكي پرچمي بود و هنوز هم است و از بيرك كارمل دفاع مي كند و خود را مصروف اصالت زبان فارسي كرده اند و خود را بي گناه جلوه ميدهند كه يعني همه بدبختي را خلقي ها كردند و ما نكرديم . يك عده زياد بيرق هاي كوچك فلزي ميخكي امريكا و افغانستان را در يخن كرتي زدند و رفتند به نام دموكراسي و آزادي غير مستقيم به فكر اينكه كشور شان آزاد شده و اشغال نشده با امريكايي ها كار كردند و ترجمان شدند و فارسي و پشتو براي عساكر امريكايي تدريس كردند و يك عده تكنوكرات ها مستقيم براي امريكا خدمت كردند و يك عده زياد تر پشتون ها با طالبان همكاري كردند و هنوز هم مي كنند. يك عده اخواني ها هم غير مستقيم با طالبان به بهانه هاي مختلف همكاري مي كنند . در امريكا و اروپا يكي داد از خراسان مي زند و يكي داد از فدراليزم مي زند و يكي از نظام دموكراتيك بدون اينكه نام اسلام را بگيرند و نمي دانند كه در افغانستان يك نسخه دواي هزار ميليي گرامه اسلامي ضرور اســت تا بديل نظام طالباني باشد . پس كي را زود تر ملامت مي كنيد ؟ آيا ما يك شخصيت سچه سياسي داريم كه او يك جبهه و پره نداشته باشد ؟ نداريم . پس راه حل چه اســت ؟ چند نفر محدود مانند شخص خودم كه مستقل مانديم ، خريدار نداريم زيرا نه در يك حزب بوديم و هستيم و نه جبهه و پره داريم و نه منصوب به يك قوم خاص هستيم و حتي من نه شيعه هستم و نه سني و نتيجه اينكه از ما كار گرفته نمي شود و به درد كشور نمي خوريم .
چون همه ملامت هستند بس بهتر اســت كه همه را عفوه كنيم و براي آوردن يك افغانستان آزاد، مستقل و بدون تبعيض و تعصب و تنگ نظري با هم دست همكاري دهيم . از اشتباهات گذشته همه جناح ها بياموزند و به آينده فكر كنند كه چطور آينده را مي توانيم بسازيم . در كنفرانس سوم فرانكفورت ، تقريبا هم از هر قوم بود و هم از هر جناح سياسي و افراد مستقل مانند خودم. من ازين سفر آموختم كه چون شخصيت سياسي سچه در افغانستان وجود ندارد بهتر اســت كه با هر كسي كه افغانستان را ازين بدبختي و تحجر و اوضاع فلاكت بار نجات ميدهد بايد همكاري كنيم و من همين تصميم را گرفتم كه هر كس كه مي تواتد و قادر اســت ما را ازين بدبختي نجات دهد به يك شرط همكاري مي كنم و آن اينكه نظام شهروندي در افغانستان مستقر شود و همه مردم افغانستان بدون در نظر داشت قوم و مذهب و جنسيت و اكثريت و اقليت در مقابل قانون حقوق مساوي مدني داشته باشند. در غير آن معذرت ميخواهم .
فريد يونس
استاد بازنشسته اي بشر شناسي فرهنگي خاور ميانه و فلسفه اسلامي
كليفورنيا- ايالات متحده امريكا