تبدیل شدن افغانستان به مفرزۀ تروریسم و احتمال تکرار حادثۀ سپتامبر
بازی با دم اژدها یا تعامل با حاکمان تروریست و انسان دشمن
در حالیکه افغانستان تحت حاکمیت طالبان هر روز بیشتر از روز دیگر به مرکز گروههای تروریستی خطرناک جهان بدل می شود و به گونه ی چشمگیری پایگاه های آموزشی و مفرزه های گروه های تروریستی در شمال و جنوب این کشور در حال گسترش است. در همین حال خطر گروه های تروریستی و نفوذ این گروه ها از افغانستان به کشورهای منطقه و جهان مانند القاعده و سایر گروه های تروریستی در حال افزایش است و رنج های زنان و مردان این کشور تحت حاکمیت طالبان مستبد و زن ستیز سنگین تر و وحشتناک تر می شود؛ اما کشور های منطقه و جهان، بویژه آن کشور هایی که خود را منادیان حقوق بشر می خوانند، بی توجه به غم های مردم افغانستان و واقعیت های دردناک این کشور بر مصداق سخن ” بازی با دم اژدها” هر روز با بیرون کردن نام طالبان از فهرست گروه های تروریستی خوان تعامل با این گروه ی غاصب و سلطه گر را گسترده تر می سازند. هر یک با دادن پول و عقد قرارداد های کلان اقتصادی و گسترش روابط سیاسی به تقویت و استحکام پایه های رژیم طالبان می پردازند. گفت آور این است که این بازی دو طرفه از سوی کشور های متخاصم به سود طالبان و بر ضد مردم افغانستان است. این وضعیت این پرسش را در افکار تداعی می کند که مدارای جهان با طالبان جلوگیری از وقوع حادثه ی دوم یازدهم سپتامبر است و یا این که کشور های متخاصم هر یک در صدد نفوذ در طالبان اند تا از گروه های تروریستی بحیث جنگجویان نیابتی بر ضد رقبای منطقه ای و جهانی خود سود ببرند
تاسف آور این است که این بازی های سیاسی و استخباراتی زیر چتر معامله های کلان مالی و اقتصادی با رژیم طالبان در حالی صورت می گیرد که افغانستان در مجامع جهانی به باد فراموشی نهاده شده است. افغانستان در واقع قربانی رخداد های اوکراین و شرق میانه گردیده و از سرخط رخداد های جهان به زیر افتاده است. این حالت به نحوی افغانستان پس از سال های سقوط داکتر نجیب و جنگ های گروهی سال های دهه ی نود میلادی را در خاطره ها تداعی میکند که چگونه جهانیان این کشور رها یافته از تهاجم شوروی را به حال خود رها کردند و نظاره گر حوادث این کشور باقی ماندند. با تاسف که این بی تفاوتی تنها از مردم افغانستان قربانی نگرفت و در یک بازی سیاه ی استخباراتی در تبانی نزدیک با پاکستان طالبان در نتیجه ی جنگ های گروهی به قدرت رسانده شدند؛ بلکه با وقوع رخداد خونین و یا سناریوی یازدهم سپتامبر جهان هم تاوان سکوت خود را در برابر اوضاع آن روز افغانستان پرداخت. پس از این حادثه امریکا توانست با نشر هشداریه ها در یک کمپاین تبلیغاتی گسترده و پرحجم همه کشور های جهان به شمول رقبای تاریخی اش مانند، روسیه، چین و ایران را در محور مبارزه با تروریسم بکشاند. اینکه رخداد یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ افزون بر خساره های این حادثه در داخل آمریکا، پس از درگیری ها در افغانستان، عراق و سوریه چه پیامد های سیاسی، نظامی و اقتصادی را متحمل گردید و آمریکا در این درگیری ها بیش از هشت هزار میلیارد دالر هزینه نمود. مخارج جنگ آمریکا در افغانستان در حدود ۲۰۲۶ میلیارد دالر ذکر شده است. محققان دانشگاه براون تخمین میزنند که هزینه بهره بدهی جنگی افغانستان برای دولت آمریکا میتواند تا سال ۲۰۵۰ میلادی به ۶.۵ تریلیون دلار برسد؛ رقمی که سرانه آن به ازای هر شهروند آمریکایی ۲۰ هزار دلار خواهد شد.
شاید از نظر استراتژیست های جنگ افروز بویژه مافیا های سیاسی، اسلحه و نفت این همه هزینه ها، خساره ها و رنج های برخاسته از این جنگ ها چندان وسوسه انگیز نباشد؛ زیرا آنان برای منافع سرمایه داران بزرگ و شرکت های کلان می اندیشند. اینان انو که در هر گوشه ای از جهان به بهای مرک هزاران انسان و تباهی کشور ها و ملت ها حادثه می افرینند. اینان که در شرق و غرب و شمال و جنوب جهان قرار دارند، مهندسان اصلی ماجراجویی ها و درگیری ها در جهان و از آغاز و انحام ماجرا های جهانی آگاهی دارند؛ کمترین دغدغه و هراسی از پیامد های منطقه ای و جهانی ندارند. این تنها مردم اند که در گوشه و کنار جهان نگران رخداد های وحشتناک اند. این گروه های شریر مافیایی بودند که دیروز سناریوی یازدهم سپتمبر را به اجرا گذاشتند و زیر نام مبارزه با تروریسم بیش از بیست سال زنده گی مردم افغانستان، عراق، سوریه و … را به بازی گرفتند و بالاخره افغانستان را به کام تروریسم و گروه های خطرناک تروریستی سراسر جهان افکندند.
این در حالی است که همین اکنون بیش از ۲۲ گروهای تروریستی منطقه ای وجهانی حالا در افغانستان برای ناامن ساختن کشور های دنیا درحال برنامه ریزی های خطرناک فعال اند و با نهایت زیرکی و چالاکی می خواهند به کشور های جهان پیام بدهند که هیچ نوع تهدید از خاک افغانستان علیه آنها صورت نمی گیرد. طالبان توانسته اند تا با این فریب میلیون ها دالر بدست آورند و برای تطبیق برنامه های بعدی تروریستی خود از آن استفاده کنند. بربنیاد گزارش های مستقل جهانی اکنون 11 مرکز بزرگ ترورستی که هزاران تن از افراد داخلی و خارجی در آن آموزش می بینند در ولایات های کابل، قندهار، هلمند، پکتیا، لوگر، هرات و بدخشان فعال اند. در این مرکز ها هزاران تروریست خطرناک برای حمله های انتحاری، بم گزاری ها، کشتار ها و غیره آموزش می بینند.
در حالیکه هدف اصلی گروه ی ترورستی طالبان ایجاد امارت خودکامه و کسب قدرت بیشتر نظامی و حتا دست یابی به بم هستوی و نا امن ساختن جهان و کشتار مردم بی گناه است تا در همکاری با گروه های ترورستی خارجی از کشور های پاکستان، ایران، تاجکستان، چین و سایر کشور های منطقه و فرا منطقه نفوذ گسترده تر نظامی و سیاسی بدست آورند.
چنانکه گروه ی طالبان سخت تلاش دارد تا مدیریت سفارت خانه های افغانستان در قاره های آسیا، اروپا، امریکا و آفریقا را بدست آورند. طالبان با این تلاش ها می خواهند وجهه ی تروریستی خود را زیر ردای بازی های سیاسی و استخباراتی پنهان نمایند و با خاک زدن به چشم جهانیان مصوونیت سیاسی پیدا کنند. در همین حال کشور های منطقه و جهان در حالی خوان تعامل سیاسی با طالبان را گسترده اند و روابط سیاسی و اقتصادی شان را با این گروه توسعه می دهند که شماری کارشناسان تروریسم بدین باور اند که در صورت که تا سال 2025 جهان بر علیه گروههای ترورستی طالب تصمیم عاقلانه نگیرند احتمال میرود که حمله های گسترده ی ترورستی حتا خطرناک تر یازدهم سپتمبر در جهان رخ بدهد. چنانکه گزارش هایی حاکی از تلاش های گروه های تروریستی برای دست یابی به بمب اتوم اند. باور ها بر این است که از یک سو روابط تنگاتنگ گروه های تروریستی با نظامیان پاکستان و از سویی هم تنگدستی های این کشور بالاخره راه را برای دستیابی بمب هسته ای بدست طالبان فراهم خواهد نمود.
سرنوشت غم انگیز مردم افغانستان تحت حاکمیت استبدادی و زن ستیز طالبان بر این حقیقت مهر تایید می گذارد که مبارزه با تروریسم ترفندی برای رقابت های بزرگ تسلیحاتی و افتصادی بوده و حتا از دست یافتن سلاح اتومی به تروریستان هم چندان نگران نیستند؛ زیرا مبارزه با تروریسم دو روی یک سکه ی ترفند است که گاهی در نماد طوس قره و زمانی هم در نماد ماتکه ی پشه رخ می نماید.
هرگاه مبارزه با تروریسم واقعی و جدی می بود، ما امروز شاهد گروه های تروریستی ای چون، تی تی پی، القاعده، داعش، جیش محمد، الغورها، انصار الله، لشکر طیبه و غیره در افغانستان نمی بودیم. بیست سال جنگ آمریکا در افغانستان به اثبات رساند که مبارزه با تروریسم چتری برای رشد و گسترش گروه های تروریستی بوده است. حاکمیت کنونی طالبان در افغانستان، پروژه ی ناتمامی است که در دور نخست طالبان با سر باز زدن ملاعمر از تحویلی اسامه برای مدتی به تعویق افتاد و پس از مرگ ملاعمر دوباره روی دست گرفته شد. بعید نیست که طالبان ماموریت دوم حادثه یازدهم سپتمبر را به عهده گرفته اند و برای انجام این ماموریت کار و تلاش میکنند. از آنجا که حادثه سازان تاریخ اهداف استراتژیک را دنبال می کنند و برای سمت و سو دهی حادثه و نتایج بدست آمده از آن آلترناتیو های متفاوت را در نظر می گیرند. بنابراین در عقب حادثه ی جدید و اینکه در کجا و کدام کشوری رخ بدهد، اهداف متفاوتی وجود دارد که طالبان آرام آرام برای آن آماده می شوند. هرچند گاهی چنان واقع می شود که بسیاری از حادثه ها نتایج غیر قابل پیش بینی دارد که پس از رخداد حادثه سازان را شگفت زده می سازد. مثلی که ما شاهد پیش آمد های غیر قابل پیش بینی پس از حادثه ی یازدهم سپتمبر بودیم، هرچند زوایای تاریک این حادثه هنوز هم ناگفته مانده است. بدور از احتمال نیست که این بار حادثه ی جدید یازدهم سپتمبر طومار زنده گی سازنده گان آن را درهم پیچد. این بار بعید به نظر می رسد که این حادثه بار دیگر افغانستان را در حافظه کشور ها بدهد و رخداد های آن سرخط خبر های جهان شود.
مداخله ی همیشگی کشور های منطقه و جهان در افغانستان طی نیم سده نه تنها افغانستان را به کام تروریسم فرو برد و جامعه ی افغانستان و ساختار های ملکی و نظامی و فرهنگی آن را فروپاشید؛ بلکه شهامت و خود ارادیت شخصی و ملی و استقلال خواهی مردم این کشور را نیز نابود کرده است. این بازنده گی ها مردم افغانستان را دست بین کشور های خارجی و کمک های آنان نموده است. هرچند این درمانده گی برنامه ریزی شده و نتیجه ی دخالت های سیاسی و استخباراتی کشور های منطقه و جهان است؛ اما این به معنای انکار مطلق ظرفیت های داخلی و چشم بستن مطلق به دیگران نیست. بویژه اکنون که استبداد طالبان تیغ از دمار مردم بیرون کرده است و کشور های همسایه و جهان با نفی مخالفان سیاسی و نظامی طالبان رشته ی تعامل با این گروه را هر روز محکمتر می بندند. از سویی هم تعامل با طالبان سبب شده که مخالفان طالبان از حمایت های سیاسی، نظامی و مالی کشور های جهان محروم بمانند. سایه ی شوم تعامل حتا بر کشور هایی چون ، تاجیکستان، ایران و ترکیه سایه افکنده که بر فعالیت های مخالفان طالبان محدودیت هایی وضع کرده اند. دراین میان آنچه مایه ی شگفتی است، اختلاف و ناهماهنگی میان شخصیت ها، نهاد ها و گروه های سیاسی افغانستان است که هنوز نتوانسته اند، در یک محور روی مسایل بنیادی چون جنگ و صلح با طالبان به توافق برسند.
برای دفع برنامه های سیاه و ضد بشری چه طالبان و چه کشور های منطقه و جهان ناگزیر باید دست به کار شد و تمامی نیرو ها را برای نابودی حاکمیت استبدادی طالبان بسیج نمود. این زمانی ممکن است که مخالفان سیاسی و نظامی طالبان در هماهنگی کامل همه شخصیت ها و نهاد های گوناگون زیر چتر واحد و هدف مشترک بدون دست وپا بینی خارجی ها باهم جمع شوند تا بدین وسیله اعتماد کشور های آزاد جهان و کمک های اخلاقی آنان را بدست آورند. در غیر این صورت تروریستان و حامیان آنان برنده خواهند بود.
این در حالی است که طالبان هوش مندانه با روایت های زیر بازی میکنند. آنان از آمریکا و قطر و قدس پول می گیرند و با پنج بازیگر بزرگ بازی می کنند. ایران در هماهنگی با تروریستان طالب و القاعده بازی دوگانه و خطرناک را در افغانستان به پیش می برد. هند در مخالفت با پاکستان با طالبان همدست است و به همین گونه چین سرگرم غارت منابع طبیعی افغانستان است. روسیه آرزوی استفاده از طالبان بر ضد آمریکا را دارد؛ اما به گمان اغلب که در این بازی برنده نخواهد بود. از سویی هم طالبان فکر می کنند که پاکستان با راه اندازی حمله ی انتحاری در خانه ی حقانی آنان را فروخته است. حالا که طالبان به پاکستان احتیاج ندارند و با صدور تی تی پی به این کشور در حال انتقام گیری از این کشور اند؛ اما طالبان در داخل افغانستان با دشواری های زیاد سیاسی و اقتصادی روبرو اند و طالبان در درون خود انسجام نیافته و اقتصاد افغانستان در حال فروپاشی است؛ فروپاشی اقتصادی فروپاشی نظام را در بر دارد که طالبان را سخت نگران ساخته است. اوضاع شکننده نه تنها افغانستان؛ بلکه کشور های منطقه را نیز تهدید می کند. طالبان برای تعامل کامل با جهان هنوز فاصله دارند و برای حاکمیت قانون و مشروعیت نظام گم ترین گامی نگذاشته اند.
از انچه گفته آمد، افغانستان و مردم آن شرایط بد اجتماعی و بن بست خطرناک سیاسی را در حالی پشت سر می گذارند که اختلاف میان گروه ها و نهاد های این کشور بی پیشینه است و جهان افغانستانرا به باد فراموشی سپرده است. در همین حال کشور های منطقه و جهان بر مصداق گفته ی “بازی با دم اژدها” تعامل گسترده ی سیاسی و اقتصادی را با حاکمان تروریست در پیش گرفته اند. این در حالی است که افغانستان به مفرره ی گروه های تروریستی و مرکز تولید تروریستان بدل شده و زود است که حادثه ی یازدهم سپتمبر بار دیگر در جهان تکرار شود. از اوضاع داخلی افغانستان و رویکرد های تروریست پرورانه ی کشور های جهان با طالبان طوری فهمیده می شود که افغانستان و مردم آن در حال قربانی شدن در یک جنگ نیابتی دیگر است. یاهو