افراطیت پادزهر خیانت رهبران اسلام سیاسی و یا شکست مبارزات حق طلبانه ملت ها
علل و عوامل یا چگونگی و چیستی باز تولید گروههای افراطی
افراط گرایی پدیده ی تازه نیست؛ بلکه این پدیده ی خطرناک پیشینه ی تاریخی دارد و نشانه های آشکار آن از دوران روم باستان تا ظهور خوارج در صدر اسلام و جنگ های صلیبی سده های وسطی و مبارزان سیاه پوستان در آمریکا و نبرد های آزادی بخش خلق های کوریا، برما، ویتنام و جاپان تا ظهور القاعده، بوکوحرام، طالبان و داعش در گستره ی تاریخ قابل درک است. هرچند افراط گرایی پیشینه ی تاریخی زیادی دارد؛ اما حمله های انتحاری بوسیله ی گروه های افراطی برای نخستین بار زمانی آغاز شد که یک خلبان جاپانی طیاره ی خود را در سال ۱۹۴۴ به کشتی استرالیایی کوبید. حمله های انتحاری پس از ۱۹۷۰ با تصرف خانه ی کعبه بوسیله ی گروه اخوان المسلمین در واقع آغاز نامیمونی بود که پس از آن این رویکرد به فرهنگ اسلام گرایان افراطی بدل شد و امروز به سنت برگشت ناپذیر گروه هایی چون، طالبان، داعش، القاعده، بوکوحرام و سایر گروه های افراطی بدل شده است. از مطالعه ی مبارزات سیاسی خلق های سراسر جهان فهمیده می شود که افراطیت در کنار اینکه محصول سیاست های سلطه جویانه و بازی های مرموز و چند پهلوی استخباراتی قدرت های بزرگ در تبانی با قدرت های منطقه است؛ به گونه ای پادزهر یا بازتولید (1) خیانت های رهبران کشور های اسلامی و رهبران جنبش های آزادی بخش و بویژه اسلام گرا ها است که امروز زهر آن را ملت های مظلوم جهان نه تنها در افغانستان، عراق، سوریه و فلسطین؛ بلکه در سراسر جهان ناگزیرانه نوش حان می کنند.
افراط گرایی؟
زاید بر بحث نخواهد بود که پیش از وارد شدن به موضوع اصلی در رابطه به مفهوم افراط گرایی اندکی اشاره کرد. افراط گرایی هنوز تعریف مشخصی نشده و در مورد آن اختلاف نظر وجود دارد. افراط یعنی زیاده روی؛ افراط گرایی یعنی هر جریان سیاسی، اجتماعی، نژادی، قومی، ادبی و فرهنگی که از مسیر میانه و و متعادل منحرف شود؛ افراطی می شود و به آن افراطیت گفته می شود. افراط گرایان آنانی اند که فکر و باور و خواست شان با افکار عمومی جامعه در تضاد و در مسیر ضد تاریخ در حرکت اند. افراطیون گروه های هنجارشکن بوده که به هیچ اصول و قوانین و ارزش های قبول شده ی جامعه پای بندی نداشته و برای رسیدن به اهداف خود از هر وسیله ای استفاده می کنند. از همین رو افراطیون به خط سرخی باور نداشته و حرمت شکنی ها در عرصه های گوناگون به رویکرد همیشگی آنان بدل شده است. افراطیت در هر برهه ای از تاریخ بصورت موجی ظهور کرده و به همان گونه نابود شده اند. این جریان ها از متن تحولات سیاسی، اجتماعی و تاریخی جامعه های گوناگون از جریان های ضد برده گی روم باستان و ظهور خوارج در صدر اسلام، جریان برده گری سفید پوستان امریکا، در نماد قومی آن چون فاشیسم هتلر و صهیونیسم امروز هم افراط گرایی دینی زیر چتر گروه هایی چون، القاعده، طالبان، داعش و سایر گروه های افراطی نه تنها صلح و ثبات در کشور های اسلامی؛ بلکه صلح و ثبات در منطقه و جهان را به خطر افگنده اند.
افراطگرایی اسلامی که در تقابل با اسلام سیاسی قرار دارد؛ نوعی اعتقاد و اندیشه از اسلام است که با «دموکراسی، حاکمیت قانون، آزادی فردی و احترام متقابل و تحمل عقاید و باورهای مختلف» مخالفت است و افراطیون برای رسیدن به هدف خود استفاده از هر گونه رویکرد های خشونت آمیز را مجاز می شمارند. این تفکر اصطلاحات دیگری شامل افراط گرایی اسلامی، بنیادگرایی و اسلام رادیکال نیز نام دارد. این نباید با اسلامگرایی، که اسلام سیاسی است اشتباه گرفته شود. تروریسم یا جهادگرایی اغلب نتیجه افراط گرایی اسلامی است، گرچه در همه موارد اینگونه نیست.
ویژه گی های افراطیت
افراطیت طوری که از نامش پیدا است؛ خشونت، تند روی، هنجار شکنی، لاقیدی و هر گونه حرمت شکنی از ویژه گی های افراطیت است. افراطیون مخالف هرگونه مصالحه و سازش اند و مخالفت با غیر خودی در منطق افراطیون همیشگی و سازش ناپذیر است؛ زیرا افراطیون بقای شان را در موجودیت غیر خودی ناممکن می داند. آشتی ناپذیری، انتقام جویی، انحصار گرایی و تعصب از ویژه گی های افراطیون به شمار می رود. این سبب شده تا افراطیون لجوج، انتقامجو باشند و برای رسیدن به هدف با پشت پا زدن به هر میثاقی از هر ابزاری استفاده کنند. افراط گرایان بقای شان را در هر حالی در خشونت آفرینی ها و ماجراجویی ها تلقی می کنند. از همین رو است که آنان نه تنها در زمان جنگ با مخالفان؛ بلکه در زمان صلح هم خشونت ها را کنار نمی گذارند. انحراف فکری و اعتقادی و قبیله گرایی همراه با نوعی از خودبیگانگی وحشتناک از ویژه گی های بارز گروههای افراطی است، به گونه ی مثال، طالبان افغانستان دیروز با حمله های وحشتناک انتحاری و امروز با زن ستیزی، دانش ستیزی و دامن زدن به تضاد های زبانی و قومی در افغانستان سطح خشونت را به شیوه ی دیگری در این کشور حفظ کرده اند. طالبان افغانستان دیروز با راه اندازی حمله های انتحاری مردم این کشور را در موجی از وحشت و دهشت نگهداشته بودند و اما حالا پس از رسیدن به قدرت با وضع مقررات خشونت بار چنان امنیت را تامین کرده اند که مردم را از زنده گی بیزار و افغانستان را به زندان وحشتناک بدل کرده اند. از مطالعه ی تاریخ برمی آید که در هر مقطعی از زمان گروههای افراطی در حامعه های گوناگون ظهور کرده اند و پس از فراز و فرود زمان به تاریخ پیوسته اند.
نمونه هایی از تاریخ افراطگرایی
آنچه تا کنون در تاریخ ثبت شده است، یکی از نخستین و مشهورترین موارد آن به رم باستان برمیگردد؛ جایی که سلسه جنگهای وحشتناک بین رم و همسایهی آن، کارتاژ، از سال ۲۶۴ پیش از میلاد مسیح آغاز شد و تا بیش از یک قرن ادامه یافت تا آنکه به سود روم پایان یافت. رومیان نسبت به کارتاژ نگاه ی توهین آمیز داشتند و آن را توهینی به هویت رومی تلقی می کردند. چنانکه کایتو بزرگ، سناتو رومی بدون درنظرداشت موضوع بحث، همیشه صحبتاش را با جملهی «کارتاژ باید ویران شود»، تمام میکرد. این جنگها تا زمانی ادامه یافت که در سال ۱۴۶ پیش از میلاد، پس از یک محاصره طولانی، روم کارتاژ را با خاک یکسان کرد. در نتیجه ی این جنگ رومیان ۱۵۰ هزار تن را کشتند و بازماندگان را به بردگی فروختند. محقق ییل، بِنکرنان، از آن به عنوان « نخستین نسلکشی» در تاریخ یاد کرده است.
یکی دیگر از نمونه های افراط گرایی در دنیای باستان به گروهی از یهودیهایی معروف به سیکاری « Sicarii» برمیگردد که به شدت با حکومت روم مخالفت میکردند و یهودیان همکار حکومت را میکشتند. این گروه در سال ۷۳ پس از میلاد در منطقه کوهستانی ماسادا در زمان محاصره دست به خودکشی دستهجمعی زدند. در سال ۶۵۷ بعد از میلاد، دین نوپای اسلام ظهور نخستین افراطگرایی را تجربه کرد. در آن زمان فرقهای بهنام خوارج ظهور کرد که به دلیل عقاید مجاهدانه، ستمگرانه و خشونتآمیز، علیه سایر مسلمانان که از دید آنها از راه راست منحرف شده بودند، اقدام کردند. یکی از اعضای این گروه علی خلیفه ی چهارم مسلمانان را در مسجد کشت. در سال ۳۵ هجری (۶۵۶ میلادی) در خلال جنگهای داخلی مسلمانان موسوم به فتنهٔ اول، تعدادی از خوارج تصمیم به قتل علی، معاویه و عمروعاص به صورت همزمان گرفتند تا به عقیدهٔ خود امت اسلام را از دست این سه تن که مسئول جنگهای داخلی بودند و از نظر آنها مرتد محسوب میشدند، خلاص کنند. در این میان تنها ابن ملجم موفق شد علی را بکشد و معاویه و عمروعاص جان سالم به در بردند.
مسیحیت نیز از این جریانها در امان نمانده و جنگهای صلیبی و تفتیش عقاید را برای قلعوقمع کردن فرقهگراها و آنهاییکه «کافر» پنداشته میشدند با خشونت تمام، راهاندازی کردند. یکی از نمونههای جنگ صلیبی آلبیکنس در قرن سیزدهم است که یک فرقه مسیحی منحرف به نام کاتارها در فرانسه از بین برده شد. این سخنان فرمانده نیرو های کاتولیک رومی که گفته است: «همهی آنها را بکش و بگذار خدا آنها را سر و سامان دهد». نمونه ی دیگری از افراط گرایی است که قتل عام بزیرز (Beziers) را در سال ۱۲۰۹ در پی داست. در این کارزار ۲۰ هزار کاتار کشته شد و در پایان جنگ صلیبی، کل فرقه سلاخی گردید.
پس از اشغال امریکا بوسیله ی اسپانیایی ها در قرن ۱۶ میلادی، افراطگرایی وارد دنیای جدید شد. توجیه های نژادی و ایدئولوژیکی روشن فکران آن روز مبنی بر برتری طبیعی اسپانیاییها، مورد استقبال اکثر متفکران قرن نوزدهم قرار گرفت و در نهایت منجر به پذیرش بردهداری نژادی توسط امریکاییها شد؛ یکی از فاجعهبارترین و شرمآورترین شیوههای افراطی تاریخ که میلیون ها نفر آفریقاییتبار را در طول صدها سال به قربانی گرفت.
در پایان قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰، با ظهور “کو کلوکس” گروهی از امریکاییهای برتریطلب سفیدپوست که هدف آنها بازسازی جنوب و احیای آن بهصورت جدید بود موارد بیشتری از افراطگرایی در دهههای ۱۹۱۰ و ۱۹۲۰ اتفاق افتاد. این گروه حالا ضعیف شده و هواداران آن که در سال ۱۹۲۵ به کمتر از ۴ میلیون عضو می رسید، حالا به کمتر از ۲۰۰۰ هزار تقلیل یافته است.
اوایل قرن بیستم نیز شاهد ظهور اشکال جدید و شدیدتر افراطگرایی ضد یهود بود. اگرچه یهودیستیزی سابقهی طولانی دارد، اما در آلمان نازی به اوج نسلکشی رسید. نازیها در مدتی که در قدرت بودند، بر علاوه شش میلیون یهودی، انسانهای دیگری از جمله افراد دارای معلولیت، دگرباشان، غیر نظامیان شوروی، صربها، رومیها و لهستانیها را کشتند. هرچند نازیها شکست خوردند، اما میراث آنها امروز در قالب دهها گروه نئونازی در سراسر جهان باقی مانده است.
افراطگرایی جدید
پس از تهاجم شوروی به افغانستان در اوایل دهه ی هشتاد، پشاور پاکستان به مرکز حضور بریگاد های سبز اسلامی تبدیل شد و هزاران جنگجوی داوطلب به صفوف مجاهدین در حال نبرد با شوروی پیشین پیوستند. از جمله عبدالله عزام و اسامه از کسانی بودند که از عربستان سعودی به مجاهدین افغانستان پیوستند.
عزام روحانی فلسطینی که الهامبخش جوانان عرب بود و آنها را برای جنگیدن در میدان جنگ افغانستان علیه اتحاد جماهیر شوروی در دهه 1980 بسیج کرد، مهمترین چهرهی جهادی از دورهی قبل از تولد القاعده و حملات یازدهم سپتامبر به ایالات متحده است. هرچند عزام با القاعده رابطه نداشت؛ اما با لادن تماس داشت. هر دو در پیشبرد سازمانی به نام مکتب خدمات برای کمک به مجاهدین افغانستان کار می کردند. در همین دهه القاعده بوسیله ی لادن بحیث یک جریان
پویا و فراملی تشکیل شد که هدف آن جهاد جهانی بود. القاعده پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به اولویت جهانی تبدیل شد و در دهه ۲۰۱۰ با ظهور داعش اهمیتاش از آنهم فراتر رفت. امروزه هزاران افراطگرای جهادی در سراسر جهان زیر نام طالبان، داعش، لشکر طیبه، حزب اسلامی تاجکستان و ازبکستان، ایغور های چین و ده ها گروه ی دیگر به نحوی با القاعده رابطه دارند و از آن الهام گرفته اند.
پس از رخداد یازدهم سپتامبر ما شاهد پیدایش دوباره ملتگرایی و برتریطلبی سفید پوستان در ایالات متحده و اروپا بودیم، که بسیاری از آنها بر مسلمانان بهعنوان دشمن اصلی خود تمرکز کردند. تنها سفیدپوستان افراطی مسلمانان را هدف قرار ندادند، بلکه در میانمار نسل جدیدی از بوداییهای افراطی نیز مرتکب اعمال افراطگرایانه علیه جوامع مسلمانان روهینگیا به هدف نابودی آنها شدند. در چین گروه تباری اویغور که اسلام دین آنها است در بازداشتگاه های کار اجباری نگهداری و «بازآموزی» میشوند؛ واقعیتی که به ندرت در بحثهای مسأله افراطگرایی مطرح میگردد.
حمله ی امریکا به افغانستان و بعد عراق زمینه ساز جان گیری تازه ی گروه های افراطی در سوریه، عراق، سایر کشور های عربی و افریقایی و افغانستان گردید. هرچند داعش در عراق و سوریه سرکوب شد؛ اما هنوز شبکه های آن مانند داعش خراسان در جهان فعال است. پس از حاکمیت طالبان در افغانستان مسأله افراطگرایی بیش از هرزمانی جدیتر شده است. باید یاد آور شد که بحث تروریسم در جهان معاصر موضوعی پیجیده تر از هر زمانی است و با اشاره به چند گروه نمی توان، از تمامی گروه های تروریستی و ماجرا های تروریستی پرده برداشت.
در جریان قرن بیستم و اوایل قرن بیستویکم فعالیت های تروریستی در جهان افزایش یافت و رئیسان جمهور ایالات متحدهی امریکا و فرانسه و همچنان تزار روس، یک شاه ایتالیایی و ملکه ی اتریشی نیز ترور و گروه های افراطی ۱۸۴ نفر را تنها در ایالات متحده در طول دهه ۱۹۷۰ و بسیاری دیگر را در اروپا کشتند.
در ۲۸ جون ۱۹۱۴ میلادی، آرشیدوک فرانتس فردیناند وارث تاج و تخت پادشاهی اتریش-مجارستان و همسرش سوفی خوتک در سارایوو توسط گاوریلو پرنسیپ یکی از گروه ششنفرهٔ تروریستها (۵ صرب و یک بوسنیایی) کشته شدند. این عملیات توسط دنیلو ایلیاک یک صرب بوسنیایی و از اعضای انجمن سری دست سیاه هماهنگ شدهبود. این قتل سبب آغاز جنگ جهانی اول شد. در دهه ۱۹۹۰ افراطگرایان صربستانی با تجدید قدرت فاجعهآمیز، علیه مسلمانان بوسنیایی مرتکب نسلکشی شدند. در سال ۲۰۱۹ تروریستان با الهام گیری از ملی گرایی صربستان بر کلیسای نیوزیلند حمله کردند و دست به کشتار جمعی زدند.
پس از تهاجم شوروی به افغانستان در دهه ی هشتاد و بعد حمله ی امریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱ و بعد در سال ۲۰۰۳ به عراق اسلام گرایان افراطی جنب و جوش تازه ای پیدا کردند. گروه های القاعده، طالبان، داعش، بوکوحرام و ده ها گروه ی تروریستی دیگر در سراسر جهان تشکیل گردید. با تاسف که پس از جهاد با شوروی نظامیان پاکستانی بخاطر اهداف مالی و استخباراتی و انتقام گیری از هند، تمام گروه های تروریستی را در این کشور حمایت کردند. چنانکه دو رهبر شناخته شده ی گروه های تروریستی مانند ملا عمر رهبر طالبان د کراچی پاکستان جان داد و اسامه رهبر القاعده در پاکستان هیبت آباد پاکستان کشته شد.
گفتنی است که شبکه های اجتماعی شاخص ترین عامل اتصال گروههای افراطی است و کار سازماندهی آنان را تسهیل بخشیده اند. افراطیون می توانند با استفاده از شبکه های اجتماعی ایده ئولوژی خود را پخش و نشر کنند و ایده آل های شان را تبلیغ نمایند. فنآوریهایی که ایدئولوژی را منتقل میکنند، تآثیر بهسزای در گسترش ایدههای تندروانه دارند. جنبشهای افراطی از طریق شبکه های اجتماعی، میتوانند موفقیت چشمگیری داشته باشند. شبکههای اجتماعی امکان نشر رایگان و فوری ایدههای افراطگرایانه را به مقیاس میلیونها تن در سراسر دنیا فراهم کرده است. از طریق این شبکه ها می توانند، به جلب و جذب افراد بپردازند و از طریق این شبکه ها فعالیت های شان را تنظیم و روابط خود را هرچه بیشتر گسترش بدهند.
پر وبال گشایی گروههای افراطی بویژه القاعده و داعش در افغانستان
گفتنی است که پس از واگذاری قدرت به طالبان در افغانستان، بازی های تروریستی و قمار بر سر تروریسم و سرمایه گذاری بر گروههای تروریستی بویژه طالبان وارد بحرانی ترین، پیچیده ترین و خطرناک ترین مرحله شده است. در این میان آنچه مهم است، اینکه با جابجایی تمامی گروه های خطرناک تروریستی بویژه القاعده و داعش، آفغانستان تحت اداره ی طالبان در حال تبدیل شدن به باروت تروریستان جهانی است. از اعلامیه های گروه های تروریستی فهمیده می شود که آفغانستان بیش از هر زمانی به مکان امن گروههای تروریستی بدل شده و تمامی گروه های تروریستی فراخوان هجرت به افغانستان داده اند. چنانکه حمله مرگبار داعش در روسیه، موج فزاینده نگرانیهای جهانی را به وجود آورده است. فایننشال تایمز در گزارشی گفته است که بازگشت القاعده و داعش در افغانستان قابل پیشبینی بود. براساس گزارش، این دو گروه در پناهگاههای قدیمیشان پناهگاههای جدید ساختهاند. در این میان انستیتوت مطالعات استراتژیک استرالیا گفته که حمله داعش در روسیه ادعای طالبان مبنی بر سرکوب داعش را بیاساس ثابت کرده است. همچنان بسیاری از قانونگذاران در امریکا و مقامهای برخی از کشورهای همسایه از تقویت گروههای تروریستی تحت حاکمیت طالبان در افغانستان به گونه ی شدید ابراز نگرانی کردهاند.
داعش شاخه خراسان پس از حمله مرگبار بر یک کنسرت در حومه مسکو، پایتخت روسیه، از این اقدام ستایش کرد و خواستار حملات بیشتر بر شهروندان کشورهای غربی شده است. در همین حال، فایننشال تایمز نوشته است که تاریخ در حال تکرار است و گروههای تروریستی جهانی از جمله القاعده و داعش، در پناهگاههای قدیمی خود در افغانستان پناهگاههای جدید ساختهاند. این رسانه در گزارشی تحت نام «آیا ترور جهانی در حال بازگشت است؟» نوشته که بازگشت افغانستان بهعنوان «میزبان و انکوباتور ترور اسلامگریان فرامرزی کاملا قابل پیشبینی بود.» و به ادامه هشدار داده است: «اکنون ما در خطر بازگشت به نقطه اول هستیم. فارن پالیسی در گزارشی از رابطه ی تنگاتنگ القاعده و داعش یکی به عنوان دوست و دیگری به عنوان دشمن پرده برداشته است.
در این گزارش فارن پالیسی آمده است که طالبان تنها از استخراج معادن طلای بدخشان و تخار سالانه ۱۹۴ میلیون دالر به شبکه القاعده سهم دادهاند. براساس این گزارش، طالبان به جنگجویان شبکه القاعده زن، سلاح و پاسپورت میدهند. بربنیاد گزارش، شبکه القاعده افزون بر درآمد ماهانه بیش از ۲۵ میلیون دالر از بابت استخراج معادن طلا در بدخشان و تخار، شبکه بزرگ قاچاق هیرویین را نیز اداره میکند. همچنین انستیتوت مطالعات استراتژیک استرالیا گفته که ادعای طالبان مبنی بر مبارزه با داعش و قطع رابطه این گروه با شبکه القاعده بیاساس و «پوچ» است. به گفته این نهاد، حمله های اخیر در قندهار و مسکو، قدرت و توانایی داعش شاخه خراسان را به نمایش گذاشته و ادعای نابودی این گروه از سوی طالبان را بیاساس ثابت کرده است.
از سوی دیگر، مکس آبراهمس، کارشناس تروریسم و استاد علوم سیاسی در دانشگاه نورثایسترن، به فاکس نیوز گفته است: «به نظر میرسد که داعش از عقبنشینی امریکاییها سوءاستفاده کرده و با موفقیت از نیروهای تازهنفس، بهویژه از افغانستان و آسیای مرکزی استفاده کرده است.» پاکستان که خود سازنده ی طالبان است، حالا ادعا دارد که طالبان خاک افغانستان را در اختیار مخالفان مسلح این کشور قرار دادهاند. حالا کار بجایی رسیده که مقام های پاکستانی تماس هایی را با نیرو های مخالف طالبان برقرار کرده و حتا وعده ی گشایش دفتر برای آنان را داده است و حتا برخی از حسابهای کاربری نزدیک به ارتش پاکستان، در اقدامهای تازهای بیانیههای خبری جبهه مقاومت ملی و آمار این جبهه از حملاتش علیه طالبان را منتشر می کنند.
علل و عوامل افراط گرایی
پس از آمیزش فرهنگ های گوناگون غربی و شرقی و رو به افول نهادن تمدن اسلامی در سده های ۱۸ و ۱۹ و ظهور کمونیسم، جنبش های اسلامی بحیث یک واکنش در برابر تحولات یاد شده در جهان اسلام بوجود آمدند. در میان این جنبش ها یکی هم سلفی گرایی بمثابه روش فهم دین و الگوی دینداری در عربستان به رهبری عبدالوهاب نجدی و در دیوبند به وسیله شیخ قاسم نانوتوی و به کمک شیخ رشید احمد گنگوهی در سال۱۸۶۷ میلادی تأسیس شدند. بعدها در مقابل مدرسه ی دیوبند مدرسه ی علیگره بوسیله ی سر سید احمد بنیانگذاری شد که مانند دیوبندی ها تندرو نبود و استفاده از فرهنگ و تمدن غرب را برای پیشرفت مسلمانان ضروری می دانست. سلفی ها با تاکید بر ظواهر الفاظ و ادله نقلی و پرهیز از تاویل وبرگشت به فهم وسیره سلف صالح، گمان داشتند که با همان دیدگاههای سنتی و عقب گرایانه به نیاز های جوامع اسلامی پاسخ مثبت می گویند. سلفی گرایی که در برابر مدرنیسم غربی چون، سکولاریسم و انسان گرایی قامت آرایی دارد. افراطیون سلفی بازگشت به اسلام را بمثابه اعتراض و واکنش و نیز نسخه درمان وشفا بخش فرهنگی درمواجهه با موج های نامبرده تلقی می نمایند.
تحولات در جهان غرب و تهاجم کشور های غربی به کشور های مسلمان، در عین زمان که احساس عقب مانده گی، شکست، استعمار و حقارت را در مسلمانان زنده کرد، احساس هویت یابی را نیز درمیان آنان زنده نمود. از سویی هم پیشرفت دانش وفن آوری های نوین وبه خصوص تکنولوژی ارتباط جمعی پدیده جهانی شدن وشکل گیری نظم جدید جهانی با مرکزیت غرب و آمریکا وسلطه واستعمار نرم از یک سو و برآمدن کیش ها وآئین ها دینی جدید، مکتب های فکری و عرفانی نوین ومهمتر ازهمه شکست پاره از ایدئولوژی های مدرن از سوی دیگر، سبب تحرک در میان مسلمانان گردید. هرچند این تحولات جریان های سلفی و غیر سلفی یا اسلام سیاسی را در جهان اسلام پدید آوردند؛ اما سلفی ها مانند القاعده، طالبان و داعش نه تنها در دشمنی با غرب با حربه ی تکفیر وارد میدان شدند؛ بلکه گروه های اسلامی اعم سنی وشیعه که مبارزه مسلحانه را درمقابل سلطه ی غرب انتخاب ننموده وبدان عمل نمی کنند و برعکس راهبرد گفت وگو را جهت حل مسائل پیش گرفته اند، نیز تکفیر نمودند. مثلا ابو مصعب زرقاوی از سلفی های عراق به پیروی از استادش ابو محمد مقدسی درکنار آمریکای ها، کردهای عراق به رهبری طالبانی و بارزانی و شیعیان راکافر می خواند.
هرچند سلفی گرایی یا افراط گرایی اسلامی بمثابه یکی از پاسخ های بازدارنده وپس زننده و نه مدل جایگزین ظهور پیدا کرد؛ اما واقعیت این است که سلفی گرایی محصول سیاست های خارجی عربستان وتا حدودی قطر در منطقه و همینطور بازی ورقابت قدرت های بین المللی دراین قلمرو می باشد. العدراوی پژوهشگر امور سلفی، بنیادگرایی را نتیجه ی سیاست خارجی عربستان می داند.
سمیر امغار نویسنده کتاب «سلفی گری معاصر؛جنبش های فرقه ای درغرب» ونیز «آنتوان بسبو» رئیس مرکز نظارت کشورهای عربی در پاریس براین باور اند که عربستان سعودی تأمین کننده و حامی مالی، سیاسی و اعتقادی بیشتر جریان ها و گروه های سلفی به ویژه صورت وهابی آن در کشورهای عربی و اسلامی می باشد. در این میان علل و عوامل داخلی، البته از نظر اقتصادی فقر، بیکاری، توسعه نایافتگی وعقب ماندگی؛ از نظر اجتماعی نابرابری در فرصت، منزلت و موقعیت های اجتماعی ونیز فقدان وضعف اجتماعی سازی هنجارهای چون آزادی، عدالت، حقوق ،مسئولیت پذیری همگانی، پیشرفت و تحرک اجتماعی مدارا ودیگر پذیری؛ از حیث فرهنگی عقده ی تحقیر و توهین دراز مدت و تقویت حس هویت یابی و هویت سازی بر بنیاد میراث گذشته و در بعد سیاسی استبداد سیاسی و خودکامگی رهبران و نیز موروثی وخانواده گی شدن قدرت سیاسی جامعه، نمی توان دست کم گرفت. چنانکه سودربرگ سرچشمه افراط گرایی اسلامی را در رکود وفساد اقتصادی واستبداد سیاسی دولت های اسلامی میداند. در عین زمان سطح پایین آموزش رهبران گروه های افراطی مانند، بن لادن، ایمن الظواهری، زرقاوی، ابوبکر بغدادی، ملا عمر و… و فهم و تفسیر نادرست آنان از متون دینی از جمله عوامل داخلی است. در همین حال نظام آموزش سنتی رسمی و غیر رسمی دینی و مذهبی در پاره ای از مدارس ومراکز کشورهای اسلامی معرف آموزه ها و اندیشه هایی است که به خشونت وافراط گرایی فکری و رفتاری می انجامد. تحقیقات جامعه شناختی محرومیت های اجتماعی، فقر همیشگی، فساد در عرصه های مختلف زیستی و اجتماعی و به ویژه سیاسی را عامل و زمینه رشد و گسترش افراط گرایی اسلامی نشان می دهد. فوکویا ما بیشتر بر محدودیت ها و عدم آزادی های سیاسی تاکید دارد و آنرا عامل زایش و گسترش افراط گرایی و سلفیت در کشور های اسلامی عربی می داند
گفتنی است که جریان های افراطی در جهان به اشکال مختلف خود را نشان داده اند؛ زمانی زیر نام جهاد با شوروی و زمانی هم بیداری اسلامی، بهار عربی و گاهی به شکل فردی، گروهی به نمایش درآمده اند؛ اما بررسی عوامل و زمینه های بروز بحران می تواند نشان دهد که «چرا شکل اقدام جمعی گروه های بنیادگرا و اسلامی در یک جامعه و در طول زمان به یک صورت نبوده است.
چگونگی و چیستی گروههای افراطی و تروریستی
بطور کل گفته می توان که تروريسم از ترس و وحشت آغاز می شود، البته بدون آنكه منبع ترس برای طرف مشخص و روشن باشد. تروریست ها تلاش می کنند ترس و ارعاب را به نحوی تشریح نمایید تا افراد بیشتر را جذب نمایند و در ضمن به حمايت آنان بپردازند؛ اما اینکه چگونه افراط گرایی به نحوی در یک تعقل جمعی تحقق پیدا میکند تا شخص یا گروه به اهداف مورد نظر خود نایل آید و مهمتر از همه اینکه يك فرد معقول به يكباره چگونه به يك موجودی تبديل ميشود كه هر نوع عملی را ميتواند به راحتی و بدون دغدغه ذهنی انجام دهد! شايد برخاسته از روانشناختی و عقلانيت جمعی باشد. شگفت آور اینکه فرد افراطی ميداند به سبب رفتارش مورد تنبيه قرار ميگيرد، به زندان می رود و کشته می شود؛ اما موضوع شهادت طلبی و اولويتها و اهداف تروریستی در فضای بزرگتر گروه طوری مطرح ميشود که توسل جستن به اعمال تروریستی برای یک تروریست انحراف و نابهنجاری تلقی نمی شود، برعکس پاسخی معقول و حساب شده به شرايط موجود تلقین می گردد. گروههای افراطی طوری نشان می دهند که حقوق شان از دست رفته و اعتقاد های آنان مورد تهدید قرار گرفته است. بنابراین آنان داعیه ی شان را برحق دانسته و خود را داعیه داران تغييرات مهم و اساسی دانسته و برای بدست آوردن امتیاز از هیچ گونه اعمال دهشت افگنی دریغ نمی کنند. افراطی ها تلاش می کنند که برای توجیه ی افکار و اعمال تروریستی شان دلایل محکم ارائه کنند تا هويتی مطلوب بدست آورند.
برای دست یابی به روان جامعه افراطی ها تلاش می کنند تا از بطن یک ایدئولوژی برای خود هويت سازی کنند و بعد با رویکرد های هنرمندانه میکوشند تا خود را به هويت مسلط نه «هويت ملی» تبديل كنند تا مورد پذیرش اکثریت جامعه قرار بگیرند. از همین رو است که گرایش های قومی و قبیله ای بیشتر برافکار و اعمال گروههای تروریستی سنگینی میکند. خصوصیت های قومی و قبیله ای جز جدا ناپذیر گروههای تروریستی است. این ویژه گی ها چنان با خون و سرشت آنان عجین گردیده و آنان را از خود بیگانه گردانیده که حتا در بسیاری از حالات تفکیک خوب از بد و دوست از دشمن را برای آنان دشوار ساخته است. رویکرد های داعش در عراق و سوریه و حکومت طالبان در افغانستان نمونه های واضح آن به شمار می روند.
هرچند گمانه زنی هایی وجود داشت که با استقرار حكومت های مردمی و دموكراتيك و حركت به سوی مردم سالاری با توجه به مطالبات مردم به اصلاحات و پایان حکومت های مادام العمر، گروههای افراطی به حاشيه رانده می شوند و جنگ های بلند مدت با این گروهها با کاهش نفوذ بازيگران غربی پایان یافته تلقی شده بود. بر بنیاد این این پیش بینی ها سراسر جهان و بویژه خاورميانه طعم واقعی امنيت ودمكراسی و توسعه پايدار را حس خواهند نمود؛ اما رخداد های افغانستان پس از تهاجم شوروی و آمریکا و بالاخره حاکمیت طالبان در این کشور و حوادث خونین در عراق و سوریه و حالا در فلسطین، این پیش بینی ها را نادرست از آب بیرون کرد. از همه مهمتر اینکه تبديل شدن افغانستان به لانه ی امن گروههای تروریستی چون، القاعده، داعش و دهها گروه ی تروریستی دیگر، افراطیت در سطح جهانی تقویت شده و به افراط گرایی در سراسر جهان روح تازه بخشیده است. هشدار های گروههای تروریستی پس از رخداد مسکو بیانگر این است که تروريسم در حال پر و بال کشیدن تازه است و دیده شود که حادثه ی وحَتناک تر از مسکو و فاجعه بارتر از یازدهم سپتامبر جهان را دوباره شوکه نماید. این افراطیت پس از انقلاب ایران و حاکمیت طالبان در افغانستان نه تنها آرمان های سیاسی اسلام سیاسی را برای حکومت اسلامی نقش بر آب کرد؛ بلکه داعیه ی مسلمانان را برای داشتن حکومت دینی به یاس کامل بدل کرد. نه تنها این؛ بلکه هر نوع مداخله ی دین در سیاست را به چالش دچار کرده است.
ناگفته ها در مورد افراطیت
.آنچه تا کنون کمتر به آن پرداخته شده، علل و عوامل ظهور افراطیت در جهان بویژه پر وبال گشایی گروههای افراطی در کشور های اسلامی است که پس از شکست اسلام سیاسی به مانور های وسیع نظامی و تبلیغاتی آغاز کرده اند. اینکه چگونه اسلام سیاسی نخستین بار پس از سرنگونی حکومت داکتر نجیب در نتیجه ی جنگ حکمتیار برضد حکومت مجاهدین به دستور استخبارات پاکستان با شکست وحشتناکی روبرو شد و طالبان دست ساخت پاکستان در دهه ی نود میلادی نیرو های جهادی به استثنای احمد شاه مسعود را یکسره جاروب کرد و در واقع آژیر شکست اسلام سیاسی در سراسر جهان به صدا درآمد و جنب و جوش بهار عربی در نتیجه ی اشتباهات اخوان المسلمین در مصر و انعطاف های اصولی و قانونمند داکتر غنوشی در سودان نتوانست جلو شکست اسلام گرا ها را بگیرد. اینان همه یک واقعیت غیر قابل انکار است؛ اما اصل بحث این است که چگونه از زیر خاک و خاکستر نبرد های پیروزمندانه ی اسلام سیاسی افراطیت پروبال گشود و اسلام سیاسی را به موزه های تاریخ فرستادند.
حال بحث این است که چگونه شد و چه علل و عواملی دست به دست هم داد تا آن همه قربانی های اسلام سیاسی یکسره برباد رفت. آیا دلیل این ناکامی ها ناتوانی مدیریتی رهبران اسلام سیاسی و یا وابستگی های سیاسی و استخباراتی آنان بود. یا اینکه وابستگی های استخباراتی، مالی و نظامی و حتا مدیریتی اسلام سیاسی ابتکار عمل را از دست رهبران آنان گرفت و در یک تبانی خطرناک استخباراتی در سطح منطقه و جهان زمینه برای ظهور و شگوفایی نیرو های افراطی چون القاعده و طالبان و داعش فراهم گردید. هرچه باشد، در کنار این همه مداخله های سیاسی، استخباراتی و بازی های کلان ژئوپولیتیک نقش نامدیریتی تمامیت خواهانه و تبار گرایانه ی رهبران متخاصم اسلام گرا های سیاسی چه در افغانستان و چه در کشور های دیگر جهان را نمیتوان در این شکست دست کم گرفت و آنان را بری ذمه پنداشت. با این حال گفته می توان که گروههای افراطی در طول تاریخ در نتیجه ی شکست مدیریتی و سیاسی رهبران آنها از متن مناقشه ی داد بر ضد بیداد برخاسته اند. گروههای افراطی در واقع براده های بیکار آهنی اند که از کوره ی اسلام سیاسی بدر شده اند. با تاسف که این داستان غم انگیز در طول تاریخ تکرار شده و به این گفته مهر تایید می گذارد که تاریخ در هر برهه ای از نبرد داد بر ضد بیداد، با حاکمیت بیداد برخاسته از متن تضاد نبرد داد بر ضد بیداد، تکرار شده است. هرگاه پیشینه ی مبارزاتی ملت ها از روم باستان تا صدر اسلام و ظهور خوارج و اکنون طالبان و القاعده و داعش و… به گونه ی تفصیلی مطالعه شود. این حقیقت آشکار می گردد که گروههای افراطی در هر مقطعی از تاریخ نتیجه ی شکست جناحی داد بوده است. به گونه ی مثال ظهور خوارج در نتیجه ی اختلاف علی و معاویه و به همین گونه ظهور جنبش الموت (2) در نتیجه ی اختلاف حسن صباح با عباسی ها و سلجوقی ها( تهدید فخر رازی به مرگ از سوی این گروه مشهور است) و سایر گروه های تندرو تا القاعده و طالبان و داعش ریشه در اختلاف درونی دارد. چنانکه القاعده در نتیجه ی اختلاف میان عبدالله عزام و اسامه؛ داعش در نتیجه ی اختلاف میان القاعده ی افغانستان و شاخه ی سوری آن جبهه ی النصره به رهبری البغدادی، طالبان در نتیجه ی اختلاف میان گروههای جهادی افغانستان و به همین گونه گروههای تروریستی مانند، لشکر طیبه، جیش محمد، لشکر جنگوی، سپاه ی محمد و دیگران در نتیحه ی اختلاف میان جماعت اسلامی و جمعیت العلمای اسلام پاکستان بوجود آمدند. اینکه این گروه ها در تبانی با شبکه های کلان استخباراتی چه کار هایی را انجام می دهند و حتا از این رابطه ها برای سرکوب گروههای مخالف خود نیز سود می جویند؛ یک واقعیت غیر قابل انکار است؛ اما جان مطلب در این است که این گروه های افراطی در اصل محصول ناکارایی ها و شکست ها و خودخواهی ها و قوم گرایی ها و منطقه گرایی های رهبران اسلام سیاسی در سراسر جهان اند که نه تنها در برابر جناح های رقیب اسلامی خود؛ بلکه در برابر قدرت های بزرگ منطقه و جهان قدعلم کرده اند. این گروهها هر گونه مداخله ی قدرت های کلان را در امور کشور های اسلامی شرک پنداشته و خواهان تطبیق قوانین و اصول سخت گیرانه اسلامی نه تنها در کشور های اسلامی؛ بلکه در سراسر جهان زیر نام ” امارت” و ” خلافت” اند. چنانکه روز شنبه ۲۸ آپریل ۲۰۲۴ بیش از هزار نفر از اسلامگرایان به رهبری گروه تندرو «مسلم اینتراکتیو» در تظاهراتی کمسابقه در هامبورگ به خیابانها آمدند و برخی از آنها خواستار ایجاد خلافت شدند. (3)
از آنچه گفته آمد، گروه های افراطی در گام نخست محصول آمیزش های فرهنگ غربی با فرهنگ اسلامی و تهاجم کشور های غربی به مثابه ی جریانی حقارت زدا و هويت ساز و در گام دوم محصول سیاست های نادرست رهبران و زمامداران کشور های مسلمان و در گام سوم محصول شکست مبارزات اسلام گرایان یعنی جناح های اسلام سیاسی اند که حالا به گونه ی سرطانی در بدنه ی جهان اسلام لانه اختیار کرده اند.
یادداشت ها:
1- مفهوم بازتولید در نظریات لویی آلتوسر و پییر بوردیو از اهمیت و جایگاه ویژهای برخوردار است و هر یک به گونهای آن را در نظریات خویش به کار گرفته اند. در اینجا با استفاده از روش مقایسه نظریات آلتوسر و بوردیو، به بررسی این مفهوم پرداخته شده است. به عنوان مثال آلتوسر با رویکرد ساختارگرایانه، بازتولید را در تحلیلهایش مطرح میکند و برای کنشگر نقش چندانی قائل نمیشود و معتقد است که بازتولید از طریق ایدئولوژی صورت میگیرد بدین معنا که ایدئولوژی به شیوهای ناخودآگاه بر افراد تحمیل میشود و نه به صورت آشکار که به صورت ضمنی عمل میکند بهطوریکه در کردارها، ساختارها و تصورات بدیهی افراد رسوخ میکند و بدینترتیب به امری طبیعی و جهانشمول تبدیل میشود به عبارت دیگر بازتولید، امری ایدئولوژیک میباشد. در مقابل پییر بوردیو تحت تاثیر نگاه تلفیقی خویش به عاملیت و ساختار، مفهوم بازتولید را در تحلیلهایش به کار میگیرد و به رابطه دیالکتیکی ساختار و عاملیت باور دارد بر این اساس، ساختارها هم ساختاردهنده هستند بدین معنا که کنشها را هدایت و مهار میکنند و از سویی دیگر ساختارها ساختمندند یعنی کنشگران آنها را تولید و بازتولید میکنند.
2-دولت اسماعیلیهای الموت، حکومتی است که در سال ۴۸۳ ه. ق با تصرف قلعه اَلَموت توسط داعی اسماعیلی، حسن صباح پایهگذاری شد، و دوره ی فرمانروایی آنها تا ۶۵۴ ه. ق ادامه یافت. پایتخت این دولت در قلعه اَلَموت بود و بیشترِ فعالیت آنها، مبارزه با خلافت عباسی، دولت سلجوقی و مغولها بود. حسن صباح با تصرف دژهایی در سراسر ایران، عراق و شام، و با انجام تبلیغات گسترده در میان کشاورزان و بینوایان توانست حوزهٔ قدرت خود را گسترش دهد. سرانجام این دولت پس از ۲۰۰ سال حکومت، با حملهٔ هولاکو خان از بین رفت.[۳] اما سلسله امامت نزاری بعد از سقوط الموت همچنان تا امروز ادامه دارد.
3 – این تظاهرات از سوی گروه «مسلم اینتراکتیو» راهاندازی شده که مجموعهای اسلامگرای تندرو است که که سرویسهای اطلاعاتی داخلی آلمان آن را به عنوان یک سازمان افراطی میشناسند. رهبر این گروه که جو آده بواتنگ نام دارد فردی ۲۵ ساله است که خود را رحیم بواتنگ نامیده است. تظاهرکنندگان در اعتراضات خیابانی خود شعارهایی نظیر الله اکبر سر میدادند.